به گزارش مشرق، بوژیدار رادوشویچ گفتوگویی مفصل با سایت «ساتا 24» کرواسی انجام داده و در مورد مسائل مختلف اظهارنظر کرده است. در زیر اظهارنظرهای وی در مورد مسائل مختلف را میخوانید.
* کرواتهای زیادی تا کنون در ایران بودهاند. یکی از این افراد مربی مورد علاقه من استانکو پوکلپوویچ بود که همیشه از او یاد میشود چون با تأثیر بر فوتبال ایران، این کشور را ترک کرد. وقتی هواداران ایرانی متوجه شدند که من اهل شهر اسپلیت هستم، همیشه از من در مورد استانکو سؤال و برای او آرزوی سلامتی میکنند. در سالهای اخیر هم کرواتهای زیادی در ایران بوده و هستند که یکی از آنها برانکو ایوانکوویچ است و وینگو بگوویچ و میروسلاو بلاژوویچ از جمله آنها هستند.
* قطعاً برانکو معروفترین کروات حاضر در ایران است و بهجرأت میتوانم بگویم که او یکی از پنج شخصیت محبوب ایران است. برانکو احتمالاً بزرگترین مربی خارجی است که در ایران کار میکند. او پرسپولیس را به قهرمانی لیگ برتر ایران، قهرمانی در جام حذفی ایران و مرحله نیمهنهایی لیگ قهرمانان آسیا رساند.
* پرسپولیس محبوبترین تیم ایرانی و بزرگترین باشگاه در آسیاست. از اینکه در چنین باشگاهی عضویت دارم، احساس افتخار میکنم. میدانستم که در این تیم چهچیزی در انتظارم است. همپستی و رقیب من در پرسپولیس، علیرضا بیرانوند است که در 9 بازی متوالی گلی نخورده است. او حتی مورد توجه باشگا فنرباغچه ترکیه قرار داشت و در پایان فصل باید ببینیم که چه اتفاقی خواهد افتاد. من هم منتظر فرصت هستم تا در صورت تشخیص سرمربی درون دروازه بایستم. برانکو و ایگور پانادیچ از من راضی هستند و هواداران هم نسبت به من علاقه دارند. هیئت مدیره باشگاه پرسپولیس به من خبر داده که پیشنهاد تمدید قرارداد به من خواهند داد.
* در زمان دشواری به ایران آمدم و اکنون امیدوارم در این کشور بمانم. برخی بازیکنان (خارجی) حداکثر یک سال در ایران میمانند، اما تأیید میکنم که مایلم و سعی میکنم در ایران بمانم.
* حساب کاربری «اینستاگرام» من، 250 هزار تعقیبکننده دارد و اگر برای یک سال دیگر در پرسپولیس بمانم، مطمئن هستم که این تعداد به نیم میلیون نفر خواهد رسید. وقتی پای فوتبال بهوسط میآید، ایرانیها متعصب و احساساتی هستند. فوتبال همه چیز آنهاست بهخصوص هواداران تیم ما یعنی پرسپولیس که حاضرند جان خود را برای بازیکنان و باشگاه محبوبشان بدهند، در این مورد اغراق نمیکنم.
*در کرواسی اسم و رسم خاصی نداشتم که بهرسمیت شناخته شوم، اما در ایران با من همانند یک ستاره رفتار میشود، درست مانند دیگر اعضای تیم. برخی از بازیکنان ما محبوبیتی در سطح مسی و رونالدو دارند بهطوری که حتی برخی از آنها نمیتوانند از خانههای خود خارج شوند. گاهی اوقات واقعاً کلافه میشوم که 50 یا 100 هوادار برای عکس گرفتن نزد من میآیند.
* هرگز درخواست هواداران برای عکس گرفتن و یا صحبت کردن با آنها را رد نمیکنم، هرچند دشوار باشد. ایرانیان مردمانی بسیار مؤدب هستند و نمیخواهند که خیلی مزاحم شوند، اما وقتی یکی از آنها برای عکس گرفتن میآید، بعد از آن 20، 50، 100 نفر برای گرفتن عکس جلو میآیند و این کار هرگز تمامی ندارد. سعی میکنم به باشگاه پرسپولیس و هواداران احترام بگزارم.
*سعی میکنم زبان فارسی را یاد بگیرم و ایرانیان را بسیار دوست دارم. بازیکنانی که خیلی مطرح هستند شانسی برای پرداخت مبلغ چیزی که در رستورانها و کافهها میخورند و مینوشند، ندارند. وقتی بازیکنی در این مکانها حاضر میشود بلافاصله عکسش (در فضای مجازی) منتشر میشود و فردا همان کافه یا رستوران میلیونها مشتری پیدا میکند.
* زنان ایرانی از مردان ایرانی مهربانتر هستند. آنها اجازه حضور در تمرینات و ورزشگاهها را ندارند، اما پشت درهای کمپ تیم منتظر میمانند تا با بازیکنان عکس یادگاری بگیرند، کسانی که با باشگاه محبوبشان زندگی میکنند. همسرم نیز مانند خودم بهسرعت با قوانین ایران اُخت گرفته و مشکلی در اینجا نداریم.
* در حالت عادی من 20 دقیقه زمان نیاز دارم تا به محل تمرین تیم پرسپولیس برسم، اما گاهی اوقات بهخاطر ترافیک بیش از 2 ساعت طول میکشد. خوشبختانه من راننده دارم و مجبور نیستم بهتنهایی رانندگی کنم.
* محبوبترین خودرو بین ایرانیان، سایپا (پراید) است که قیمتی در حدود 6 تا 7 هزار دلار دارد. در خیابانهای ایران هم میتوان BMW، پورشه، مرسدس بنز دید، اما بهخاطر تحریمها تعدادشان کم است. قیمتها هم شبیه به قیمتهای کرواسی است، برای مثال چای تقریباً مجانی است و قهوه کمی گرانتر است. آنها اکثراً چای را با خرما سرو میکنند. غذاهای ایرانی را هم دوست دارم، از جمله جوجه، برنج و لوبیا. در مجموع غذاهای ایرانی کیفیت و تنوع بالایی دارد.
* ایران 80 میلیون جمعیت دارد که بیش از 20 میلیون از آنها در ایران زندگی میکنند. پرسپولیس هم 40 تا 50 میلیون هوادار دارد. 20 تا 25 میلیون هم طرفدار استقلال هستند و مابقی طرفدار سپاهان و تراکتورسازی هستند. تراکتورسازی تیمی نظامی است و بازیکنان در این تیم خدمت سربازی خود را سپری میکنند. در ایران مردان باید دو سال به خدمت سربازی بروند، اما بازیکنان میتوانند با فوتبال بازی کردن (برای تیمهای نظامی) این دوره را سپری کنند.
* در کرواسی پس از گذشت پنج دقیقه از بازی فشار موجود برای من از بین میرفت، اما اوضاع در ایران اصلاً قابل قیاس نیست. بازی مقابل 100 هزار تماشاگر فوقالعاده است. حتی گرم کردن جلوی 100 هزار تماشاگر که نیمی از آنها پرسپولیسی و نیمی دیگر استقلالی هستند، دشوار است. 2 هفته قبل و بعد از دربی تهران همه در مورد این بازی صحبت میکنند و هواداران شب قبل از بازی جلوی ورزشگاه میآیند.
* گاهی اوقات در ورزشگاه گوسفند قربانی میکنند، اما من در رختکن میمانم چون نمیتوانم این صحنه را ببینم. با این حال به آداب و رسوم ایرانیها احترام میگزارم. ایرانیها مردمانی بسیار مهربان و میهماننواز و البته صلحجو هستند. آنطور که در مجامع جهانی گفته میشود ایرانیها خیلی خطرناک هستند، من چنین چیزی ندیدم و در این مدت حتی نشنیدم که یک گلوله شلیک شود.
* همسایگان ایران کشورهایی همچون افغانستان، سوریه، عربستان و ... هستند. ایران با عربستان رابطه خوبی ندارد، برای همین بازیهای ما با نمایندگان این کشور در زمینی بیطرف برگزار میشود. تنها چیزی که باعث ناراحتیام میشود، هواپیمای ایران است. آنها میگویند که سن هواپیمایشان کمی بالاست، اما بهنظرم حداقل استانداردها را دارد. اخیراً با یک هواپیمایی سفر کردیم که در سال 1984 ساخته شده بود، پنج سال مسنتر از من! البته باید این را بگویم که هیچگاه در پروازها به مشکلی نخوردهایم.
* در ابتدا نام رادوشویچ را پشت پیراهنم داشتم، اما بعداً نامم را مختصر کردم و نام «رادو» پشت پیراهنم نقش بست. حالا هواداران پرسپولیس من را با نام «رادو» صدا میزنند چون گفتن نام بوژیدار برایشان سخت است.
* در ایران کموبیش بازیهای فوتبال پخش میشود، حتی برای بازی کرواسی و یونان من در یک برنامه تلویزیونی بهعنوان کارشناس حضور پیدا کردم.
* در ایران هواداران بیشتر طرفدار تیمهای بزرگ هستند و برخی از آنها در خیابانها با پیراهن تیم محبوبشان تردد میکنند، حتی برخی از همتیمیهای من در پرسپولیس با پیراهن تیمهایی همچون یوونتوس و بارسلونا بر سر تمرینات حاضر میشوند.
* زمانی که همسرم باردار شد، اوضاع برای خیلی آسان نبود چون همسرم مجبور شد به شهر اسپلیت بازگردد و از هم دور شدیم. از اینکه پسرم، لوسیانو متولد شد خیلی خوشحالم، اما نیمی از قلبم خالی است چون که همسرم و پسرم دو هزار مایل با من فاصله دارند. دیگر نمیتوانستم دوری آنها را تحمل کنم، ازاینرو تصمیم گرفتم تا آنها را برای کریسمس سورپرایز کنم. ساعت 2 شب بود که راهی استانبول ترکیه شدم و از آنجا به زاگرب آمدم و سپس با ماشین به اسپلیت رفتم و درست بهوقت کریسمس پیش خانوادهام بودم. روز بعد، پس از ناهار باید همین مسیر را طی میکردم تا به تهران بازگردم.