به گزارش مشرق، سعدالله زارعی در یادداشت روزنامه کیهان نوشت:
آنچه در دو سه روز گذشته در نقاطی از کشور شاهد بودیم برای نظام اسلامی و مردم ایران اهمیت چندانی نداشت اما برای دشمنان شناخته شده خارجی و داخلی نظام و مردم «اهمیت ویژهای» داشت دلیل این تفاوت این است که مردم و نظام اسلامی در ایران طی 40 سال گذشته رویدادهایی را از سر گذراندهاند که این حوادث در مقایسه با آنان اصلاً اهمیتی ندارد اما از آن طرف دشمن که به واقعیت کاری ندارد و در این شرایط به یک کاریکاتور از آرزوهای خود درباره این مردم و نظام نیازمند است، این حوادث اهمیت ویژه دارد. بد نیست که در این خصوص به نکات زیر توجه شود:
1- دشمنان مردم و انقلاب اسلامی از دیرباز و بخصوص طی 4-5 سال گذشته، اقتصاد را پاشنه آشیل نظام اسلامی به حساب آورده و برای از میدان به در کردن نظام روی آن حساب باز کردهاند به گمان آنان از یک سو میتوان با فشار اقتصادی چرخ حرکت ایران را متوقف کرد و از سوی دیگر مردم را میتوان میان انتخاب بین انقلاب و اقتصاد وادار کردتا اقتصاد را برگزینند، دشمنان این مردم گمان کردند در نهایت ملت ایران با همان روش و هدفگذاری که در سالهای 56 و 57 داشتند، از طریق تظاهرات خیابانی و مقابله مستقیم با نظام، جمهوری اسلامی را کنار میزنند و به رژیمی تن میدهند که متحد آمریکا و رژیم صهیونیستی باشد!
دشمنان خارجی انقلاب این جا هم در هر دو بخش از حاجت گرفتار خطای راهبردی شدند. از یک سو این گمان آنان که میتوان با فشار، اقتصاد ایران و چرخ حرکت آن را متوقف کرد، باطل است چرا که این فرضیه اگر جواب دادنی بود تاکنون جواب داده بود. بله نمیتوان کتمان کرد که فشارهای دشمن محدودیتها و مشکلاتی را برای اقتصاد ایران پدید آورده است اما به هر حال میدانیم که فشاری بیش از این ممکن نیست بلکه فشاری در اندازه پیشین نیز با توجه به فعل و انفعالات جهانی ممکن نمیباشد در واقع ایران نقطه pik فشار را طی کرده و هم اینک در سرازیری فشار آمریکا قرار دارد و هر سال هم به نقطه استقرار و آرامش اقتصادی نزدیکتر میشود.
نکته دیگر این است که دشمن در تحلیل نتایج فشار اقتصادی بر مردم نیز دچار خطای فاحش میباشد. اگر از جنبه جامعهشناختی، این انقلاب و نظام مورد ارزیابی و بررسی قرار گیرد و وضعیت بصورتی هرمگونه بیان شود، هر چه از قسمت بالای هرم به سمت قاعده هرم حرکت کنیم به میزان هواداران نظام افزوده میشود و برعکس هر چه از قاعده به سمت رأس حرکت کنیم، دغدغهها و حساسهها نسبت به اصول و مبانی نظام کمتر میشود. فشارهای دشمن طبعاً روی طبقات ضعیفتر جامعه اثر میگذارد و چندان کاری به طبقه اول یعنی سرمایهسالاران و طبقه دوم یامیانی یعنی طبقه نخبه اقتصادی ندارد و از قضا این فشارها در مواردی به نفع آنان نیز تمام میشود که در اینجا جای بحث از آن نیست. خب پس اگر میخواهیم تأثیر فشار دشمن روی جامعه ایران را مورد ارزیابی قرار دهیم لزوماً باید تاثٍیر آن روی قاعده جامعه ایران مورد توجه باشد. این انقلاب، رهبری آن، روحانیت و نیروهای انقلابی نظیر پاسداران و بسیجیها به اقشار فرودست جامعه بسیار نزدیکترند و اساساً فاصلهای میان اغلب آنان و تودههای مردم نیست. همین الان هم اگر درباره مدافعان رزمنده حرم و شهدای مدافع حرم مطالعهای صورت گیرد معلوم میشود رزمندگان و شهدای ایرانی مدافع حرم از همین قشر و طبقه هستند. فشار آمریکا در اقتصادایران این طبقه را بشدت ناراحت میکند اما آنان را به مصاف انقلاب و نظام نمیفرستد. آنان باز هم به نقطه فشار توجه داشته و عزم خود را برای مقابله جدی با آن نقطه جزم میکنند.
2- دشمنان انقلاب با کاریکاتوریزه کردن انقلاب بهمن 57، درصدد برآمدند این باور را به وجود آورند که «نظام ایران رفتنی است» برهمین اساس ما شاهد بودیم که شهیدسازی، حمله به بانکها، استفاده از کوکتل مولوتوف، تجمعات خیابانی، شعارنویسی روی دیوار، استفاده از واژه مرگ در شعارها و گسترش تظاهرات به شهرهای مختلف دنبال شد. همین دو روز پیش یکی از کسانی که بوسیله آشوبطلبان تیر خورده بود در مصاحبهای گفت آنان اصرار داشتند بگویم توسط نیروهای انتظامی مجروح شدهام و حال آن که در اکثر این تظاهراتها اصولاً نیروی انتظامی دست به ماشه نشده است. در واقع کاریکاتوریزه کردن انقلاب 57 برای آن است که ایرانیها که نظام سیاسی خود را در منطقه، مستحکمترین نظام میدانند دچار توهم شده و گمان کنند عمر این نظام سیاسی تمام است و براین اساس عدهای که ولو مخالف نظام سیاسی هستند ولی برای خود ملاحظاتی داشته و اهل حساب و کتاب هستند به صف عدهای که بطور برنامهریزی شده وارد صحنه گردیدهاند، بپیوندند و در نهایت جمعیتی واقعی شکل بگیرد و در واقع کشور به دو قطبی مدافعان نظام و محاربان نظام برسد و در نهایت اوضاع بطور کامل از دست نظام خارج شود. خب این اتفاق نیفتاد و در نهایت یکی از مقامات آمریکایی با صراحت به شکست یک طرح اشاره کرد؛ «ما گمان میکردیم نارضایتی اقتصادی مردم به نقطهای رسیده است که اگر یک گروه بصورت آوانگارد - پیشگام - وارد میدان شود، به سرعت مورد استقبال مردم قرار گرفته و امواج میلیونی مطالبه تغییر در ایران شکل میگیرد اما اینطور نشد و مردم ترجیح دادند وارد معادلهای که به تغییر سیاسی میانجامد، نشوند.»
3- شکست طراحی «اعتراضات گسترده» در واقع یک امید مهم آمریکاییها را بر باد داد. آمریکاییها اگر اهل محاسبه باشند باید دریابند که فشار اقتصادی که افزودن بر آن عملا ممکن نیست، جواب نمیدهد. در داخل کشور نیز باید این نگاه اصلاح شود که اصلاح اقتصادی نیاز به اقدامات تعجیلی و سطحی دارد، این ماجرا نشان داد که اگرچه باید بدون از دست دادن زمان امکانات و استعدادها را پای کار رونق دادن به اقتصاد ایران آورد، اما اینطور نیست که نظام تحت فشار عامل زمان باشد. ایران به اقدامات بیحساب تعجیلی نیاز ندارد و از قضا باید از ظرفیتهای فراوان کارشناسی کشور استفاده کرد و به رفع کاستیها طی یک برنامه منسجم و هدفمند اقدام نمود. واقعیت هم این است که اگرچه طی سالهای اخیر فشارهای اقتصادی به مردم ایران تقریبا روندی دائمی پیدا کرده اما در عین حال هنوز هم وضع اقتصادی مردم در ایران حتی در مواردی که همین روزها به درستی محل اعتراض مردم و نهادهایی مثل مجلس شورای اسلامی است، از وضع اقتصادی اکثر کشورهای منطقه بهتر است و از این روست که قاچاق کالا از ایران به کشورهای همسایه موضوعیت دارد و این همه درحالی است که در نوع کشورهای پیرامونی ما آرمانی وجود ندارد تا شهروند بهخاطر آن سختی را تحمل کند اما وضع اقتصادی در ایران ضمن آنکه در نقطه پیک فشار اقتصادی آمریکا به جمهوری اسلامی از وضع اقتصادی کشورهای پیرامونی خود بهتر است مردم برای خویش و کشورشان آرمانی قائلند که از نظر آنان ارزش فداکاری دارد.
4- وضع اقتصادی در ایران البته خوب نیست و نیازمند تحولی اساسی است و امکان این تحول هم وجود دارد کما اینکه برنامهای هم که به «اقتصاد مقاومتی» موسوم گردیده و جزئیات آن به تصویب مجمع تشخیص مصلحت نظام رسیده است، وجود دارد که مهمترین راه علاج این شرایط است. البته مشروط به اینکه واقعا به آن عمل شود. اقتصاد ایران و بسیاری دیگر از مسایلی که به نوعی به اقتصاد کشور بازمیگردد، نیازمند تحول است و این تحول هم فقط یک دستور کار و تکلیف برای دولت نیست بلکه از آنجاکه تکلیف و دستور کار ملی میباشد بیشتر یک دستور کار و تکلیف مردمی است. اما در اینجا نوعاً یک غفلت صورت میگیرد و در بعضی موارد هم عمداً غفلت میشود! نکته اینجاست که در ایران در عین اینکه به درستی از گرانی سخن گفته میشود، اما هیچکس از کاستن از هزینهها و منطقی کردن آن سخن نمیگوید. ما در اکثر شاخصهای توسعه و رشد گرفتار اسراف هستیم مثلا بیش از اندازه نیاز واقعی دانشجو در رشتههای مختلف و بهخصوص در رشتههای علوم انسانی داریم درحالی که استانداردهایی که در این شاخص وجود دارد اشاره به یکسوم این تعداد به عنوان نیاز واقعی دارد. در حوزه بهداشت و درمان هم که خود یک شاخص مهم توسعه است ما در عین اینکه در بخشهایی مشکل اساسی داریم، دچار اسراف نیز هستیم. چرا نباید سرانه مصرف دارو در ایران به استاندارد جهانی نزدیک شود و در بسیاری از حوزههای دیگر هم با این اسراف و ندانمکاری ملی مواجه هستیم. پس هم علاج دولتی لازم داریم و هم علاج ملتی.
5- در این میان وضع عملکردی دولت بهطور طبیعی زیر ذرهبین است و وقتی فشار بعضی ناکارکردهای داخلی وجود دارد، و از سوی دیگر وقتی فشار دشمن روی اقتصاد کشور وجود دارد، دولت بیش از دیگران باید منضبط عمل کند. اگر دولت در این خصوص تدبیر نکند وضع بغرنج و بحرانی میشود. مثلا ما میدانیم که عدد اختلاسها و سوءاستفادههای اقتصادی هرچند زیاد و غیرقابل قبول است اما در شمار عدد بودجه کشور خیلی بزرگ به حساب نمیآید و طبعاً به فلج اقتصادی کشور نمیانجامد هرچند بعضی آن را زیر اگراندیسمان قرار دهند، اما وقتی همین اختلاسها و سوءاستفادهها رخ میدهد و دولت با آن همراهی نشان میدهد و یا در برخورد با آنها تعلل میورزد و در عمل گاهی مانع رسیدگی به جرایم میشود، مردم دچار مسئله میشوند و تحمل سختیها برای آنان بهشدت دشوار میگردد. بنابراین نمیتوان گفت چون در نهایت حجم عددی مبالغی که عدهای از عناصر دولت که به ناحق گرفتهاند در مقایسه با حجم درآمدها و مخارج کشور بالا نیست، تأثیر تعیینکننده ندارد. در واقع مردم در مواجهه با این اختلاسها به نقطه یأس میرسند و این بسیاری از ارزشهای مورد تأکید نظام را مصنوعی و شعاری جلوه میدهد و لذا بهشدت خطرناک است. اگر در این چرخه، نظام اسلامی با آن همه موفقیت زیربنایی و پایدار در عرصههای فکری و عملی به صفت ناکارآمد متهم شود، در داخل دچار بحران عدم حمایت میشود و از این رو باید روی یک ریال به ناحق مصرف شده توسط عناصر درون نظام حساسیت ویژه نشان داد. آنچه در این بخش نوشته شد نباید این گمان را به وجود آورد که این نویسنده ماهیت آشوبهای چند روز اخیر را اقتصادی دانسته و دلیل آن را ضعف سیاستهای اقتصادی دولت میداند. آنچه این قلم در باب آشوبها اعتقاد دارد همان است که در ابتدای یادداشت به آن اشارت رفت.