کد خبر 823108
تاریخ انتشار: ۳۰ دی ۱۳۹۶ - ۱۸:۱۹

خبر آتش‌سوزی پلاسکو که رسید همراهش بودم‌. تلفنی با مسئول دفترش (دکتر شوشتری) که در صحنه حاضر بود در ارتباط بود. برنامه دیدارها لغو شد و کنارش نشستم توی ماشین و به سرعت از قم راهی تهران شدیم.

به گزارش مشرق، سیدنعیم اورازانی در اینستاگرام خود نوشت:


خبر آتش‌سوزی پلاسکو که رسید همراهش بودم‌. تلفنی با مسئول دفترش (دکتر شوشتری) که در صحنه حاضر بود در ارتباط بود. برنامه دیدارها لغو شد و کنارش نشستم توی ماشین و به سرعت از قم راهی تهران شدیم. در مسیر تماسهای متعدد بین او و تیم حاضر در صحنه و سایر مسئولان مرتبط برقرار بود. عوارضی تهران، هماهنگ کرده بودیم با موتور بیایند دنبالمان که سریعتر به محل حادثه برسیم.

پس از رسیدن به چهارراه (تقاطع جمهوری و فردوسی)٬ بلافاصله رفت بالای سر ساختمان و تا وقتی خودش به واسطه جرثقیل بالای سر آتش نرفت و مطمئن نشد که راهی از حد فاصل دو بخش ساختمان به داخل نیست، دست برنداشت. کارش خطرناک بود و داد چند نفر از مسئولان را درآورد.

شب اول، حدود ساعت ۱۲ بود که آمدم توی پارکینگ پشت ساختمان. وارد یکی از چادرهای هلال احمر شدم که بنشینم و ساندویچم را بخورم و قدری به پاهایم استراحت بدهم. دیدم تنها نشسته روی صندلی، پاهایش را دراز کرده و سرش پایین است. فکر کردم خوابیده. موبایلم را درآوردم و عکس گرفتم. با صدای موبایل سرش را آورد بالا.
گفتم ببخشید، استراحت می‌کردید؟
- نه. الان مگر کسی می‌تواند بخوابد در این شرایط.
+ بله، شرایط سختی است. - سخت که هست، پای جان آدمها در میان است. اما از این سخت‌تر می‌دانی چیست؟
+ نه. چی؟
- وقتی عملیات کرده‌ای و با نیروهایت رفته‌ای جلو، دشمن محاصره تان کرده، و از همه طرف نزدیک می‌شود، شهدا و زخمی‌هایت زیادند؛ مهمات نداری و خطوط ارتباطی‌ات قطع شده؛ بیسیم میزنی که به خودی‌ها بگویی گرای اشتباه را دارند می‌زنند و آتش‌شان روی سر بچه‌های تو دارد می‌ریزد... یک لحظه صدای انفجاری می‌شنوی، سر بر می‌گردانی و می‌بینی بیسیمچی‌ات سر ندارد.
ساکت شد. من هم.

آن موقع متوجه منظورش نشدم، اما خیلی طول نکشید که فهمیدم منظورش از «آتش خودی که روی سر بچه‌ها می‌ریزد» یعنی چه.