به گزارش مشرق، «سلمان مهاجری» در واکنش به نوشته «مصطفی تاجزاده» درباره ولی امر مسلمین، طی نقدی نوشت:
در روزهای گذشته در کانال تلگرامی آقای تاجزاده مطلبی منتشر شد با عنوان «ولی امر کدام مسلمین جهان؟». در اینباره توضیحات و انتقاداتی مطرح میکنم که امیدوارم گشایشی برای گفتوگو باشد. اما پیش از هر چیز، باید بگویم که از نقطه نظر شخصی، موافق بهکارگیری گسترده تعبیر «ولی امر مسلمین» برای رهبر انقلاب نیستم؛ هرچند این اصطلاح دیگر چندان رواجی هم ندارد، اما فکر میکنم در مقام نظر دارای منطق و قابل دفاع است.
۱. نویسنده محترم از تعامل خود با دوست مصریاش ـ با ویژگیهایی مثل تسلط به زبانهای خارجی و شناخت خوب از علوم انسانی و تحولات جهان اسلام و فعال در عرصه تجارت خارجی ـ میگوید و تقریباً هرچه در این یادداشت آمده، بر همین مبناست. او مسحور روایت دوستش از «قاهره افسونگر» شده و خاطراتی از او نقل میکند؛ بسیار خوب. اما شاید او کار قاهره و مصر ـ که البته نقش پررنگی در تطور فکر اسلامی داشته ـ را با همه نقاط جهان اسلام قیاس گرفته است.
+ خاطره اول در واقع یک برداشت سیاسی شخصی اما مسلّم انگاشته و تعمیم داده شده است. او ادعا میکند که تجربه انقلاب ایران کمک کرده تا «فکر تشکیل حکومت شرعی» در جهان اهل سنت کنار گذاشته شود.
فارغ از قضاوت محتوایی، در اینجا چند نقد روشی مطرح است:
یکم: اشکالی ندارد که فرد در حیطه زندگی شخصی خود و بر اساس تجربه زیسته محدودش، به یک استنباط سیاسی برسد و آن را در شبکه اجتماعی پیرامون خود نیز منعکس ببیند. اما فهم مسائل کلان اجتماعی با استقرای ناقص نه ممکن است و نه موجه. داوری درست درباره عمق و وسعت و یا نوع و تطور اثرگذاری انقلاب اسلامی بر جهان اهل سنت نیز به انباشتی از مطالعات تجربی، استدلالهای قوی و ... نیاز دارد. پاسخ آن هرچه باشد، اینهمه ساده و یکپارچه نیست که دوست مصری آدرس میدهد.
دوم: آیا مفهوم «حکومت شرعی» در جهان اهل سنت، دقیقاً معادل «ولایت فقیه» در جهان شیعه و آنچه در ایران واقع شده، است؟ میدانیم در خلأ عنصر اجتهاد منضبط، حکومت شرعی در دوره معاصر جهان اهل سنت اغلب با سلفیگری و تحجر قرین بوده که امروزه نمونه عالی خود را در عربستان سعودی آشکار کرده است. نویسنده و دوستش، استدلالی ارائه نمیکنند که چرا تجربه جمهوری اسلامی آنها را به چنین استنتاجی ـ در اینهمانپنداری ولایت فقیه ایران و حکومت شرعی سعودی ـ رسانده؟ آیا این تجربه لزوماً چنین برداشتی را ایجاد میکند یا صرفاً برای آنها چنین معنایی داشته؟
+ خاطره دوم به اصل مطلب یعنی «چرایی» کاربرد اصطلاح «ولی امر مسلمین جهان» برای رهبر انقلاب اسلامی میپردازد و به «هزینهها»یی که ما ایرانیان بابت آن میپردازیم.
باید گفت ولایت امر به معنای نادیده گرفتن تنوع قومی ـ مذهبی در جهان اسلام و کنار گذاشتن فهم هر فرقه یا عبور از نظم اجتماعی و امور حکومتی هر ملت نیست. همچنان که در خود جهان شیعی هم تبعیت از ولی فقیه به معنای عدم اعتنا به مراجع تقلید شرعی نیست. اینها نه در عرض هم، بلکه بهشکل طولی تعریف میشوند و مکمل هستند. هیچ کس از یک شافعی مصری، یک صوفی ترک یا یک حنبلی حجازی یا یک اباضی عمانی انتظار ندارد به فرمان ولی امر، پایبندی خود به فکر و مرامی که به آن تعلق خاطر دارد را کنار بگذارد. اما میتوان انتظار داشت در مسائلی مثل مقاومت فلسطین، تروریسم تکفیری و... که با سرنوشت جهان اسلام گره خورده است، پیروان فرق و مذاهب مختلف بر اساس معتقدات مشترک همه مسلمانان با پیروی از فتوای یک «اسلامشناسِ عادلِ مدبر»، مسئولانه به آن امر اهتمام کنند.
۲. در دوره امام خمینی(ره) در ماجرای تعیین روز قدس یا ارتداد سلمان رشدی خیزش جهان اسلام را در استقبال از ولیامر دیدیدم، بیآنکه به اصطکاک فتاوا میان فرق مختلف اسلامی بکشد. همانگونه که در دوران رهبری آیتالله خامنهای در قضایای مقاومت فلسطین، نسلکشی بوسنی، سیل پاکستان، کشتار مسلمانان میانمار و مانند آنها شاهد این همگرایی فراتر از مرزهای جغرافیایی و مذهبی هستیم. آیا ولیفقیه از مسلمانان کشورهای دیگر خواسته جانب حکومتهای ملی خود را در اینگونه امور رها کنند و انقیاد به حکم او را بپذیرند یا خواسته آنها نیز در این مسائل احساس مسئولیت کنند و احیاناً آن را از حکومتهای خود نیز مطالبه نمایند؟
در اوج بیداری اسلامی متأخر که آیتالله خامنهای در نماز جمعه تهران خطبههایی به زبان عربی ایراد کرد، این نکته را بهروشنی برای مصریان گفت: «برادران و خواهران عزیز! اینها تجربیات ما است، من به عنوان برادر مسلمان شما و از سر تعهد دینی، آن را با شما درمیان گذاشتم. بوقهای تبلیغاتی دشمن مانند همیشه فریاد خواهند کرد که ایران میخواهد دخالت کند، میخواهد مصر را شیعه کند، میخواهد ولایت فقیه را به مصر صادر کند و میخواهد و میخواهد... این دروغها را سی سال است میگویند تا ملتهای ما را از یکدیگر جدا و از کمک یکدیگر محروم کنند و مزدوران آنها هم آن را تکرار میکنند. یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا یَفْتَرُونَ. با این ترفندها، هرگز وظائفی را که اسلام بر دوش ما گذاشته است رها نخواهیم کرد. والله من وراء القصد.» (۱۵ بهمن ۱۳۸۹) راستی بازتاب این خطبه در میدان التحریر آن روز چه بود؟ کدام توصیه آیتالله خامنهای در آن خطبه مستلزم نادیده گرفتن مذهب یا ملیت مصریان بوده؟ آیا فروگذاشتن همان توصیهها نیست که امروز ملت سرافراز مصر را از یوغ نامبارک به انقیاد در برابر حکومتی کودتایی کشانده؟
فراتر از این، در لبنان که از حیث مذهبی و سیاسی پیوستگی راهبردی با جمهوری اسلامی ایران دارد، سیدحسن نصرالله با آنکه افتخار میکند «در خط ولایت فقیه» باشد، اجرایی کردن حکومت ولایت فقیه در این کشور را نفی و رد کرده است؛ او تصریح میکند: «ولایت فقیه به ما که حزبش هستیم میگوید: لبنان کشوری دارای تنوع طایفهای و تعدد مذهبی است و شما باید از آن محافظت کنید». همچنان که ولی امر، حفظ تمامیت ارضی کشورهایی چون عراق و افغانستان و سوریه را با وجود تنوع قومی ـ مذهبیشان، امنیت و پیشرفت جمهوری اسلامی ایران میداند و در صورت نیاز به کمک، حکم به یاری در برابر متجاوزان به حریم آنها را میدهد.
۳. ولیامر که باید شرایط تفقه، عدالت و تدبیر را داشته باشد، میتواند بر اساس مصالح کلی جهان اسلام حکم بدهد. کدامیک از فراخوانهای ولی فقیه برای همدلی و همافزایی در مسائل مشترک جهان اسلام، بالقوه ممکن است دشمنی و مقاومت مردم مسلمانی که به مذهب یا ملیت خود علاقهمندند را برانگیزد؟ مگر آنکه در مسیر بالفعل شدن، دستگاههای رسانهای که خیر اسلام و مسلمین را نمیخواهند یا دوستان ناآگاهی که مسأله و میدان را نمیشناسند در فرایند انتقال آن به اذهان عمومی دستکاری کنند! البته اگر مفهوم ولی امر بهطور مناسب «ترجمان فرهنگی» نشود، قطعاً موجب حساسیت و واکنش منفی خواهد شد؛ ضمن آنکه تبیین حقوقی ـ سیاسی آن برای دنیای امروز نیازمند دقت بسیار است. برای همین ممکن است اکنون برخی ضمن دفاع نظری، بهکار بردن آن در فضای عمومی را نپسندند. اما این ارتباطی به حقیقت ولایت امر و اثرگذاری واقعی آن ندارد.
انتظارات آرمانگرایانه محض خود را کنار بگذارید و با دیدگاه واقعیت نسبی ـ مقایسهای موضوع را بسنجید. اگر قرار باشد در سراسر جهان اسلام، یک اسلامشناس عادل مدبر ـ یعنی کسی که بر اساس آموزههای قطعیِ مشترک و روش استنباط قابل دفاع فریقین فتوا بدهد، حکمش از سر هوس شخصی و منفعت حزبی و مانند آن نباشد و مسائل و مصالح واقعی جهان اسلام را بهتر بشناسد ـ معرفی کنیم، شما در میان علما و سیاستمداران کشورهای اسلامی چه کسی را سراغ دارید؟ از آن سو، چند میلیون انسان مسلمان شیعه و سنی که از اندونزی و هند تا پاکستان و افغانستان و تا عراق و یمن و لبنان و سوریه و حتای نیجریه و دهها کشور دیگر اسلامی ویژگیهای درخور تصدی ولایت امر را در رهبر انقلاب اسلامی یافتهاند و حکم او را در رابطه با مسائل و مصالح امت اسلامی گردن مینهند، چگونه نادیده بگیریم؟ آیا چنین اعتبار و نفوذی ـ با افت و خیزهایش ـ برای هیچ رهبر سیاسی مذهبی دیگری در جهان اسلام متصور است؟
خوب است بیاندیشیم گفتار و رفتار امروز ما چه کمکی به تغییر واقعیتها و تحقق «فردای بهتر» برای جهان اسلام میکند؟