از نکات قابل توجه این گزارش استفاده از عبارت «در آستانه هستهای شدن» به جای «هستهای» در عنوان آن میباشد. این عبارت بدین دلیل انتخاب شده است چرا که مؤلفین این گزارش یعنی جیمز دابینز، علیرضا نادر، دالیا داسا کای و فردریک وری معتقدند: «دستیابی ایران به تسلیحات هستهای و یا به ظرفیت تولید سریع آن، غیرقابل اجتناب است.» آنها میگویند که آمریکا باید گزینههای مواجهه با ایرانی که در حال فعالیت برای دستیابی به توانایی هستهای است را مورد بازنگری قرار دهد.
بسیاری از تحلیلگران معتقدند که در این مطالعه در مورد تاکتیکها و اهداف کنونی آمریکا کم و بیش چنین گفته شده است که هدف بلندمدت باید این باشد که فعالیتهای ایران کاملاً در تطابق با معاهده منع اشاعه هستهای درآیند. هدف کوتاهمدت نیز باید متوقف ساختن برنامه ایران از رسیدن به سطح تسلیحاتی باشد. دستیابی به این دو هدف نیازمند استفاده زیرکانه و هوشمندانه از تاکتیک هویج و چماق است.
جالب است که «تغییر رژیم» به عنوان «بهترین ــ و شاید تنهاترین ــ راه دستیابی به 3 هدف عمده آمریکا» مورد اشاره قرار گرفته چون که این امر باعث میشود «رفتار بیرونی ایران مهار گردد، سیاستهای داخلی تعدیل شود، و برنامه تسلیحاتی هستهای این کشور معکوس گردد.»
در این تحقیق، ابزارهایی که هماکنون در اختیار سیاستگذاران قرار دارند نیز مورد تحلیل قرار گرفتهاند. دلایل موافقت و مخالفت افراد با دیپلماسی، تحریمهای اقتصادی، عملیاتهای نظامی و پنهانی، و عناصر مختلف قدرت نرم نیز مورد بررسی قرار گرفتهاند. فرضیه تحقیق حاضر بر این اساس استوار است که هیچ چیز نباید به تنهایی مورد استفاده قرار گیرد:
درگیرسازی صرف با وجود رژیم کنونی ایران به جایی نخواهد رسید. مهارسازی تنها رفتار خارجی ایران را محدود میسازد. حمله پیشگیرانه تنها در مورد مسأله هستهای و آن هم به صورت موقتی موضوعیت دارد، و در عین حال پیشرفت به سوی دو هدف دیگر را مشکل میسازد. بازدارندگی مکملی مناسب برای مهارسازی است اما این حربه نیز فقط رفتار خارجی ایران را مهار خواهد کرد. نه عادیسازی روابط و نه تغییر رژیم نیز به عنوان اهداف کوتاهمدت قابل دستیابی نیستند.
مهارسازی به عنوان پایه و اساس هر نوع خطمشی توصیه گردیده و در کنار آن اعلام شده که درگیرسازی تنها به میزانی مورد استفاده واقع شود که مانع از بروز تصادمها و مناقشات بالقوه گردد. مؤلفین معتقدند «تا زمانی که رهبری کنونی بر مسند قدرت ایران باقی بماند، احتمالاً دیپلماسی، باعث پدید آمدن گشایشی اساسی نخواهد شد.» با این وجود، آنها بر پیشنهاد دریاسالار مولن تأکید ورزیدهاند مبنی بر اینکه «آمریکا کانالهای ارتباطی قابل اتکایی به سوی ایران بگشاید تا اطلاعات جمعآوری نموده، هشدارها را به طرف مقابل منتقل ساخته، از مناقشات ناخواسته پرهیز کرده و در موضعی باشد که راه را برای برقراری مصالحه در صورت مطرح شدن آن از جانب طرفین، باز نماید.»
مؤلفین در مورد لابیگری کنونی منافقین و یا همان سازمان مجاهدین خلق در واشنگتن، در مورد حمایت واشنگتن از «عناصر تجزیهطلب و گروههای رادیکال که بسیاری از مردم ایران با آنها مخالف هستند» هشدار دادهاند. لازم به ذکر است که مؤسسه رند در سال 2009 گزارشی منتشر نمود که منحصراً به «معمای سیاستگذاری» مرتبط با سازمان مجاهدین خلق پرداخته است. در این بخش، مؤلفین بیان میکنند که باید از هرگونه پشتیبانی مادی و مخفیانه از گروههای اپوزسیون ایران اجتناب نمود:
سازمان مجاهدین خلق که هنوز از جانب آمریکا (و همچنین ایران) به عنوان یک سازمان تروریستی شناخته میشود، به صورت گستردهای در ایران مورد تنفر است زیرا در جنگ ایران و عراق از جانب صدام حسین حمایت شده و با وی همکاری میکردند. پشتیبانی آمریکا از جنبش سبز نیز باعث از بین رفتن اعتبار این جنبش خواهد شد، به ویژه اینکه رژیم ایران این جنبش را به صورت ستون پنجم مرتبط با منافع آمریکا و اسرائیل معرفی میکند. حتی ایرانیهایی که با رژیم مخالف هستند ممکن است از هر نوع پشتیبانی مادی آمریکا از گروههای اپوزسیون ایران رنجیده خاطر شوند.
مؤلفین پس از تأکید بر این حقیقت که حتی اصلاحطلبان ایران از حق این کشور برای غنیسازی اورانیوم صرفنظر نخواهند کرد، اعلام کردهاند که هنوز فرصت برای بازداشتن ایران از تولید تسلیحات هستهای باقی است. مؤلفین همچنین از «رژیم به شدت تحت تحریم» استقبال کردهاند، اگرچه اذعان نمودهاند که این تحریمها تغییری در سیاستهای ایران ایجاد نکرهاند.
برای دریافت متن کامل این گزارش اینجا کلیک کنید.