تمسخرهای پیمان معادی به نظام آموزشی، از بی‌هویتی این فیلمساز حکایت دارند، چنانکه در سال گذشته قصۀ مشابهی از هاتف علیمردانی در بمباران زنجان دیدیم که در حواشی وقایع یک دبستان می‌گذشت.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق - در روز دوم سی و ششمین جشنواره فیلم فجر، دو فیلم شعله‌ور و بمب، با زمان طولانی و روایت کندشان مخاطبان را خسته کردند. اما در عوض چهار فیلم کوتاه راه یافته به مسابقه توانستند جان تازه‌ای به مخاطبان جدی سینما بدهند؛ هرچند که اغلب تماشاگران جشنواره، استراحت در منزل را به تماشای فیلم‌های کوتاه ترجیح دادند.

**آتش حسد

نام فیلم: شعله‌ور/ کارگردان: حمید نعمت‌الله * (ضعیف)

خلاصه داستان: فرید (امین حیایی) یک آدم ناموفق است که برای کسب عرصه‌های تازه به زاهدان می‌رود.

شعله‌ور، پنجمین همکاری مشترک حمید نعمت‌الله و هادی مقدم‌دوست در مقام فیلمنامه‌نویس است. این زوج قبل از فیلمنامۀ شعله‌ور، چهار اثر را با مشارکت یکدیگر نوشته‌اند: سریال وضعیت سفید، فیلم‌های بی‌پولی، آرایش غلیظ، سر به مهر (یگانه ساختۀ مقدم‌دوست). علت اصلی موفقیت و همراهی طولانی‌مدت این دو، در تلقیِ مشترکی است که از سینما پیدا کرده‌اند. آقای نعمت‌الله بعد از گریز سال گذشته خود به ناکجاآبادی به نام رگ‌خواب (که فیلمنامه‌اش را خانم معصومه بیات نوشته بود) اکنون با فیلم شعله‌ور مجدداً به مسیر پیشین خود بازگشته است.

شیوۀ روایت فیلم‌های نعمت‌الله به فیلم‌های اروپایی شبیه است. مضافاً که فیلمنامه‌های او، موضوع‌محور هستند و نه شخصیت‌محور. ریسک عمدۀ این سبک فیلمنامه نویسی در این است که مخاطب نتواند با شخصیت‌ها همراه شود و فضای ذهنی آنها را درک نکند. به همین سبب، روایت اول شخص به کمک می‌آید تا این خلأ را جبران نماید. حتماً کسانی هستند که به سبب بیان خاص سینمای نعمت‌الله، با فیلم‌های او ارتباط برقرار نمی‌کنند اما به هر حال نمی‌توان اصالت و لحن خاص سینمای او را نادیده گرفت.

فرید (امین حیایی) در فیلم شعله‌ور با وصف حسد، شناخته می‌شود. به طوریکه تمام شخصیت او تحت تأثیر این صفت رذیله قرار گرفته است. نام فیلم نیز در واقع، کنایه‌ای است از همین خصوصیت. فرید برای اینکه خودش را به الگویی موفق برای فرزندش نوید (دارا حیایی) تبدیل کند، سعی دارد افرادی را که فرزندش به آنها علاقه‌مند است، لجن‌مال کند. اما ادامۀ این راه به خطراتی منجر می‌شود که او را متنبّه می‌سازد.

ضعف عمدۀ فیلم در این است که وقایع داستان، نتیجۀ منطقی یکدیگر نیستند. گرچه این روند به غافلگیری مخاطب منجر می‌شود اما اتفاقاً فیلم از همین ناحیه است که ضربه می‌خورد. زیرا کارگردان دائماً چیزهای نو به نو از قوطی عطاری‌اش بیرون می‌آورد و مخاطب نمی‌فهمد که اکنون باید در انتظار چه چیزی باشد و کدام خط قصه قرار است دنبال شود.

سومین همکاری موسیقایی نعمت‌الله با سهراب پورناظری و همایون شجریان، باز هم به اثری شنیدنی و تازه تبدیل شده است که در گونۀ موسیقی محلی و به مدد ضرب و سازهای مردم سیستان ساخته و نواخته شده است.

بیشتر بخوانید:

سفر به تب‌وتاب دهه ۶۰ با «بمب» پیمان معادی + عکس

**بمب یا موشک؟

نام فیلم: بمب، یک عاشقانه/ کارگردان: پیمان معادی * (ضعیف)

 خلاصه داستان: حکایت زندگی یک زوج فرهنگی، در موشک‌باران تهران.

فیلم بمب، یک قصۀ از دست رفته است؛ یک موقعیت تازه که می‌توانست به اثری خوب و به یاد ماندنی تبدیل شود. اما در شکل کنونی، ظاهراً بازگوکنندۀ عقده‌های روانی جناب کارگردان ـ فیلمنامه‌نویس است که برای تصویر کردن آنها، حتی واقعیات بدیهی را انکار می‌کند. این موضوع البته در نشست خبری فیلم نیز عنوان شد که ماجرای تنبیه شدن دانش‌آموزان توسط ناظم، در دوران مدرسه برای خود کارگردان رخ داده است.

مشکل اصلی فیلم، عدم وفاداری به واقعیت‌ها است. طراحی صحنۀ فیلم، بسیار باسمه‌ای جلوه می‌کند. نمای طولانی تیتراژ که با گونی‌های شن در دکور میدان ژاله (شهرک سینمایی) فیلمبرداری شده، ما را به یاد روزهای انقلاب و زمستان ۱۳۵۷ می‌اندازد. اما اندکی بعد متوجه می‌شویم که فیلم ظاهراً در زمستان ۱۳۶۶ می‌گذرد! یعنی جناب فیلمساز حتی نمی‌داند که گونی‌های شن در موشک‌باران تهران استفاده نمی‌شد.

حتی معلوم نمی‌شود که حملات دشمن به تهران آیا بمباران است یا موشک‌باران. نشانه‌هایی از هر کدام از آنها، در فیلم وجود دارد

۱. نشانه‌های بمباران: نام فیلم، آژیر خطر، قطع سراسری برق، صدای شلیک توپ‌های ضد هوایی

۲. نشانه‌های موشک‌باران: زمان مورد اشارۀ مدیر مدرسه (اسفند ۱۳۶۶)، ردّ موشک در آسمان، دیالوگ میترا (لیلا حاتمی) که با یک موشک ممکن است که ما دیگر زنده نباشیم

یادآوری می‌کنم که حملات عراق به تهران از ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ تا اسفند ۱۳۶۶، با پرواز هواپیماهای جنگی و پرتاب بمب و راکت صورت می‌گرفت. در این اوقات، برق تهران غالباً قطع می‌شد و توپ‌های ضد هوایی شروع به شلیک می‌کردند تا با ایجاد یک جبهه آتش، به هواپیماهای مهاجم اجازه ندهند ارتفاع خود را کاهش دهد و راکت‌های خود را رها سازند.

اما موشک‌های اسکاد بیِ بعثی‌ها، از یک هفته مانده به نوروز ۱۳۶۷ به تهران رسید. در این حملات موشکی، نه صدای آژیر خطر به گوش می‌رسید و نه برق شهر قطع می‌شد. قاعدتاً توپ‌های ضد هوایی نیز شلیک نمی‌شدند. همه غافلگیر شده بودند و چند روز طول کشید تا مسئولان پی بردند که اینها که به تهران اصابت می‌کند موشک است. چنانکه سرعت زیاد موشک‌ها نیز اعلام خطر را غیرممکن می‌کرد. گرچه در مدت دو ماهۀ این حملات، مسئولان پدافند هوایی به این توان رسیدند که مسیر موشک‌ها را تشخیص دهند و اعلام خطر کنند.

فیلمساز ابا دارد که زمان دقیق قصۀ خود را اعلام کند. چون احتمالاً خودش نیز آن زمان در تهران نبوده و از جزئیات بی‌خبر است. اما برای ما که آن دوران در تهران ماندیم و حتی در تعطیلات عید نیز عمداً به مسافرت نرفتیم حوادث فیلم مضحک جلوه می‌کند. بعد از کنفرانس خبری از جناب کارگردان پرسیدم که آیا مشاور نظامی داشته است؟ جوابش مثبت بود. چنانکه تأکید داشت که حملات دشمن در فیلم، از نوع موشک هستند! اما ابا داشت بپذیرد که در زمان موشک‌باران شلیک توپ‌های ضد هوایی معنا ندارد یا قطع برق برای عدم شناسایی هواپیماهای عراقی از تهران صورت می‌گرفت و نه در زمان موشک‌باران.

اولین شماره این ویژه نامه را اینجا بخوانید:
 

درخشش «فیلشاه»؛ ضعف «کامیون» و فمینیسم بی‌ارزش «حکمت»

آقای دانش‌پسند مدیر مدرسه (سیامک انصاری) خبر می‌دهد که هفت سال و نیم از جنگ گذشته است. یعنی فیلم در اسفند ۱۳۶۶ و در ایام امتحانات ثلث دوم مدارس رخ می‌دهد. اما نشانه‌های دیگری در فیلم وجود دارند که این را نیز نقض می‌کند. از جمله صندوق انارهای اهدایی پدر میترا (با بازی محمود کلاری) که قاعدتاً نمی‌توانسته در اسفند ماه وجود داشته باشند. چون انارهای وطنی، تا همین چند سال قبل حتی به فصل زمستان نمی‌رسیدند.

تمسخرهای فیلمساز به نظام آموزشی نیز از بی‌هویتی این فیلمساز حکایت دارند، چنانکه در سال گذشته قصۀ مشابهی از هاتف علیمردانی در بمباران زنجان دیدیم که در حواشی وقایع یک دبستان می‌گذشت. حتی در کشوری همچون امریکا با آن همه ادعای آزادی بیان، نظام‌های آموزشی و قضایی جزو خطوط قرمز محسوب می‌شوند و مورد انتقاد قرار نمی‌گیرند.

بیشتر بخوانید:

چادری‌ها در سینمای ایران خبرچین، بی‌اخلاق و افراطی‌اند! +عکس

به برخی کنایه‌های فیلمساز به نظام آموزشی توجه کنید: نام مدرسه (روش نو!)، فحاشی‌های مکرر مدیر مدرسه، تنبیه‌های نو به نوی دانش‌آموزان با چوب و نواختن سیلی و خودکار لای انگشت گذاشتن و یک لنگه پا ایستادن و غیره، ریاکاری معلمان با آوازخوانی در غیاب مدیر مدرسه، سفارش ریاکارانۀ مدیر برای شرکت در نماز جماعت، شعارهای ضد استکباری که برای فیلمسازی که در امریکا متولد شده، واضحاً فضاحت‌بارند.

و از همه مهم‌تر قصۀ عاشقانۀ فیلم است که مضحک جلوه می‌کند. نه قهر و غیرت زوج اصلی فیلم، قابل فهم است و نه عشق نوجوان فیلم به یک دختر همسن خود. و پیام اصلی فیلم نیز ظاهراً همین است. جنگ و جدال و مرگ بر استکبار و صهیونیسم را کنار بگذارید و به همدیگر عشق بورزید، آن هم از نوع غیر افلاطونی‌اش.

**قصه‌های تازه

فیلم: برگزیدۀ چهار فیلم کوتاه

امسال در جشنواره فیلم فجر، برای نخستین بار چهار فیلم کوتاه نمایش داده می‌شوند که نام آنها به این شرح است:

حیوان/ بهمن و بهرام ارک ـ ۱۵ دقیقه

فاش/ احسان مختاری ـ ۱۴ دقیقه

مارلون/ درناز حاجی‌ها ـ ۱۳ دقیقه

وقت ناهار/ علیرضا قاسمی ـ ۱۶ دقیقه

در اینجا به معرفی کوتاه هر کدام از فیلم‌ها می‌پردازیم.

۱. فیلم حیوان، محصول مدرسۀ ملی سینمای ایران است که توانسته به جشنوارۀ کن راه یابد و مورد توجه مخاطبان خارجی نیز قرار گیرد. این فیلم، قصۀ مسخ‌شدگی یک شکارچی را روایت می‌کند و ماجرای خیاطی که در کوزه می‌افتد. چیزی که از دقیقۀ پنجم برای راقم قابل حدس بود. نگاه تازۀ فیلمساز از کشورمان، احتمالاً چیزی بوده که مورد توجه مدیران جشنواره کن قرار گرفته و این فیلم را به بخش سینه فونداسیون راه داده است. این فیلم با یک بازیگر ساخته شده و اصلاً دیالوگ ندارد. صداهایی که در فیلم شنیده می‌شوند از نریشن فیلم‌های مستند VHS هستند که جناب شکارچی تماشا می‌کند. فیلم‌ها به طور کاملاً اتفاقی، به زبان انگلیسی هستند. همچنین به طور کاملاً اتفاقی، تیتراژ فیلم نیز به زبان انگلیسی است. حتی نام فیلم نیز Animal است؛ یکی از محصولات مدرسۀ «ملی» سینمای ایران که آقای ایوبی مدیر سابق سینما آن را احداث فرموده‌اند.

۲. فاش، محصول انجمن سینمای جوان است. قصۀ دو برادر که در وقت احتیاج چگونه رفتار می‌کنند. با اینکه فیلم با دو بازیگر و یک لوکیشن، بسیار ساده به نظر می‌رسد اما حداقل پنجاه نام در تیتراژش به چشم می‌خورد. فقط گروه فیلمبرداری فیلم، شامل هفت نام می‌شود!

۳. فیلم مارلون ساختۀ «درناز حاجی‌ها»، تحصیل کردۀ مؤسسۀ کارنامه و مدرسۀ فیلم لندن است. فیلم به زبان انگلیسی است و تماماً در نمای کلوزآپ و حداکثر مدیوم شات. قصۀ کودکی ۱۰ ساله به نام مارلون که مادرش سعی دارد او را به بازیگر سینما تبدیل کند غافل از اینکه علاقۀ کودک، به موسیقی است. چهرۀ فوتوژنیک مارلون و بازی خوبش در نقش یک نابازیگر باعث می‌شود که مخاطب بتواند فیلم را تحمل کند. وگرنه سبک فیلمسازی خانم حاجی‌ها که مانند کیارستمی از نمای معرف استفاده نمی‌کند بیش از یک فیلم کوتاه، جواب نمی‌دهد. چنانکه فیلم روز مبادا (۱۳۹۳) ساختۀ فائزه عزیزخانی شاگرد کیارستمی غیر قابل تحمل بود.

۴. وقت ناهار، قصۀ مرگ و اعتیاد است اما از منظری تازه که البته بی‌جهت، کش آمده است. گریم آقای «سعید کشن فلاح» برای جسد و بازیگر نقش جسد، بسیار عالی بودند. هرچند که «خورشید چراغی‌پور» بازیگر نقش اصلی به نظرم انتخاب صحیحی نبوده است. فیلم هشدار می‌دهد که اعتیاد به سنین ۱۵ سال رسیده است و دغدغۀ یک دختر دانش‌آموز که در مدرسۀ «ندای سعادت» تحصیل می‌کند، چیست. این فیلم نیز توانسته همچون فیلم حیوان در سال ۲۰۱۷ به بخش سینه فونداسیون جشنواره کن راه یابد و حتی نامزد دریافت نخل طلا شود. البته نمی‌توان مسائل سیاسی و وضع اسفباری را که او از وضعیت نوجوانان ترسیم می‌کند، در این میانه بی‌تأثیر دانست.

در مجموع هیچکدام از این فیلم‌های کوتاه، مورد پسند راقم نبودند؛ نه به لحاظ تکنیک و نه مضمون.

****امیر اهوارکی