سرویس جهان مشرق - «عبدالحمید دوم» سی و هفتمین سلطان امپراتوری عثمانی است که در ۳۱ اوت ۱۸۷۶ تا ۲۷ آوریل ۱۹۰۹ در قلمرو عثمانی حکومت میکرد. عبدالحمید متولد سال ۱۸۴۲ میلادی فرزند سلطان عبدالمجید است. از عبدالحمید بهعنوان فردی هشیار، سیاستمدار ، ادیب ، شاعر و کسی که بر سه زبان عربی، فارسی و ترکی تسلط کامل داشته یاد میکنند. سلطان عبدالحمید به خاطر اعتقادات ویژهای که داشت حاضر به پیروی از تمدن غرب نبود و اعتقاد داشت اسلام خود دارای تمدن بسیار قوی است و نیازی به تمدن و فرهنگ غرب ندارد.
عبدالحمید بعد از عزل برادرش مراد در شعبان اوت ۱۸۷۶ درحالیکه ۳۴ سال داشت قدرت امپراتوری عثمانی را به عهده گرفت . در متون تاریخی آمده است که بعد از اعلام به قدرت رسیدن عبدالحمید در شهر استانبول سه روز مراسم جشن و پایکوبی برگزار شد و مراسم نهائی بیعت با حضور شیخالاسلام و بزرگان دین در مسجد جامع «ابوایوب انصاری» برگزار شد.
عبدالحمید وقتیکه بر تخت سلطانی تکیه زد دولت او با بدهیهای فراوان خارجی دست پنجه نرم میکرد و عثمانی غرق در بدهیهای خارجی بود . او تمام تلاش خود را برای سروسامان دادن به این اوضاع نامناسب به کار گرفت. وی سعی کرد در داخل کشور هم اصلاحاتی انجام بدهد، ازجمله به مسیحیان و غیرمسلمانان تا حد زیادی آزادی اعطا کرد تاکمی از فشارهای خارجی بکاهد؛ همچنین در سیستم و نحوه اداره ولایتهای عثمانی تغییراتی به وجود آورد.
در نظام قضائی و نظامی امپراتوری اصلاحات گسترده و قابل قبولی به اجرا گذاشت . او دانشکدههای مختلفی را در سرزمینهای عثمانی دایر کرد و جوانان ترک را با علوم روز آشنا نمود. خطوط را ه آهن را توسعه داد ، راهآهن دمشق-مدینه را احداث و خانه سالمندان، دارالفنون، دارالنفوس عمومی و مدارس عالی تأسیس کرد. در دوران عبدالحمید رشد فرهنگ و دانش خوب بود.
نشر و چاپ کتب و ورود مجلات در دوره او (برخلاف دوران خشونت و ظلم اوان امپراتوری) آزاد بود به همین دلیل روزگار وی بهعنوان دوره رشد فرهنگ و از بهترین دوران خلافت عثمانیها نامبرده میشود.
سلطان عبدالحمید برای مقابله باقدرت سلطهجوی غرب ( انگلیس و فرانسه) با یک تاکتیک جدید وارد میدان شد. او سعی کرد با استفاده از نام خلیفه و مقام خلافت خود، جهان اسلام را در برابر غرب متحد کند؛ ازاینرو طرح جامعه اسلامی را مطرح کرد. مسلمانانی که معتقد بودند ضعف دولت عثمانی درنتیجه دوری از اسلام و شریعت اسلام است از طرح جامعه اسلامی استقبال کردند و بزرگانی چون «سید جمالالدین اسدآبادی» و «مصطفی کامل» از مصر و «ابوالهدی» از سوریه و «عبدالرشید» از سیبری و «حرکت سنوسیه» در لیبی از تشکیل جامعه اسلامی پشتیبانی کردند.
طرح جامعه اسلامی به سلطان عبدالحمید و دولت ترکیه قدرت، قوت و شخصیت داد. در تمامی مساجد جهان اسلام ، با روشی خیلی آگاهانه فرهنگ محبت و وحدت احیاء شد و علماء اسلام در گوشه و کنار دنیای اسلامی شروع به تبلیغ وحدت (برخلاف دوران ماضی) کردند. با این طرح ، سلطان عبدالحمید موفق شد از سنگینی بار فشار غربیها بخصوص در رأس آنها انگلیس بکاهد. بعد از همهگیر شدن طرح جامعه اسلامی، غرب تمام فعالیت خود را چه در داخل عثمانی و چه در خارج از آن برای سرنگون کردن سلطان عبدالحمید به کاربست. در دوران عبدالحمید و باروی کار آمدن مدحت پاشا بهعنوان نخستوزیر رفتارهای مسلمان ستیزانه و ضد جامعه اسلامی رشد زیادی پیدا کرد و قشر جوان جامعه عثمانی بشدت گرایشات غربی پیدا کردند؛ زیرا مدحت پاشا خود شیفته غرب و ماسونی و اهل خمر و ضد برنامههای اسلامی بود. با دسیسه غرب جمعیت اتحاد و ترقی در سال ۱۳۱۶قمری در پاریس تشکیل شد و در سال ۱۳۲۳قمری جمعیت آزادی نیز تشکیل گردید و سپس در هم ادغام شدند و این دو حزب سکولار در داخل و خارج شروع به مخالفت با دولت عبدالحمید نمودند.
عبدالحمید و دستگاه دولتی خیلی سریع و از روی آگاهی شروع به مبارزه با این تشکیلات سکولار و غربگرا نمود؛ ولی با توجه به وضع داخلی ترکیه و پشتیبانی دولتهای اروپائی از این تشکیلات دولت عبدالحمید به نتیجهای نرسید. عبدالحمید ازنظر فکر و جهانبینی کمی آگاهانهتر از سایر پادشاهان فکر میکرد و بارها میگفت جنگ عثمانی با ایران و اختلاف ترکیه با ایرانیها همواره به نفع و منافع انگلیس بوده است.
وی معتقد بود اسلام و مسیحیت دو دیدگاه مختلفاند و وحدت و جمع آنها در یک تمدن غیرممکن است. عبدالحمید به مسلمانان شرق آسیا ازجمله مسلمانان چین توجه خاصی داشت. در سال ۱۸۸۳ میلادی روزنامههای استانبول خبرهایی را در خصوص مسلمانان چین منتشر کرده و نوشتند در پکن پایتخت چین ۳۸ مسجد وجود دارد و یک مسجد جامع مجهز بنام مسجد جامع حمیدیه که با هزینه سلطان عبدالحمید احداثشده بود وجود دارد که روزهای جمعه در آن نماز جمعه برگزار و خطبه بنام سلطان عبدالحمید خوانده میشود. عبدالحمید مخالف بیحجابی و آزادی زنان به سبک غربی بود. با آزادی مشروبات الکلی ، شرابخواری ، فروشندگان مشروبات بهشدت مبارزه میکرد. او در سال ۱۲۹۴ قمری دستور انتخابات را در سرزمینهای تحت نفوذ خود صادر کرد. درنتیجه این انتخابات آزاد ۷۱ مسلمان و ۴۴ مسیحی و ۴ یهودی انتخاب و کار مجلس اول در همان سال شروع شد و بعد از ۱۱ ماه به دستور سلطان عبدالحمید مجلس تعطیل گردید.
انگلیس و یهودیها برای براندازی امپراتوری عثمانی تلاش بسیار زیادی کردند. آنها شریف حسین را در حجاز بهعنوان خلیفه مسلمین معرفی کردند؛ حزب اتحاد و ترقی را در داخل و خارج ترکیه تقویت نمودند و اکثر افراد در اداره استخبارات و امنیت عثمانی را با پول خریداری نمودند. جمعیت اتحاد و ترقی در بین دانشجویان ترک در اروپا و استانبول شروع به تحریک ملیگرایان ترک نمود. جبهه قومی ترکی و جمعیت اتحاد و ترقی با همکاری و حمایت غرب در برابر جامعه اسلامی ایستادند و کلمه ترکی را بهجای کلمه عثمانی قراردادند و در فاصله کوتاهی احزاب و تشکیلات غیره دینی و ضد دینی تشکیلشده همگی باهم متحد شدند و با شعار و هیاهو درخواست عزل سلطان عبدالحمید را کردند.
هنگامیکه یهودیها در سال ۱۸۹۷میلادی اولین جلسهی صهیونیستی خود را در بال سوئیس به ریاست تئودور هرتسل برگزار کردند ، در آن جلسه مقرر شد تا یک کشور یهودی تأسیس کنند و تصمیم گرفته شد وطن قوم یهود کشور فلسطین باشد. برای رسیدن به این هدف آنان پیدرپی با سلطان ارتباط برقرار کردند تا به آنها اجازهی انتقال به فلسطین داده شود اما سلطان عبدالحمید تقاضای آنها را رد کرد.
آنها از حربههای گوناگونی برای راضی کردن سلطان عبدالحمید استفاده کردند ازجمله بسیاری از افراد بانفوذ و یا دوستان سلطان عبدالحمید در خارج و یا داخل را واسطه قراردادند. وعده دادند که در صورت اجازه ورود به فلسطین، حملاتی را که علیه سلطان در روزنامههای اروپایی و آمریکایی صورت میگرفت را متوقف خواهند کرد. چون از حال و اوضاع خزانه عثمانی و خالی بودن آن آگاه بودند و دولت عثمانی نیز بسیار مقروض بود پیشنهاد دادند که در صورت رضایت، تمام بدهیهای دولت را پرداخت کرده و علاوه بر آن پنج میلیون لیره (که پول بسیار زیادی بود) به خود سلطان هدیه دهند؛ اما سلطان این پیشنهاد آنها را نیز رد کرد و آنها را از مجلس خود بیرون کرد.
وی در پاسخ به یهودیان گفت : اگر شما بهاندازه همهی دنیا به من طلا هدیه بدهید بازهم قبول نمیکنم سرزمین فلسطین ملک و سرزمین من نیست بلکه ملک و سرزمین همه مسلمانان است و آنچه مسلمانان با خون به دست آوردهاند ممکن نیست که فروخته شود اگر روزی امپراتوری من از هم پاشید آن زمان میتوانید بدون هیچ زحمتی فلسطین را به دست بیاورید و ممنوعیت مهاجرت یهودیان به فلسطین را صادر کرد.
هنگامیکه یهودیها و انگلیسیها دریافتند که در مقابل مردی بااراده قرار دارند که نه ممکن است بهآسانی او را بهطرف خود بکشند و نه میتوانند او را با مال و ثروت وسوسه و اغوا کنند و تا زمانی که او بر تخت خلافت باشد برای صهیونیست جهانی ممکن نیست که به اهداف خود در فلسطین برسد و برای دولتهای اروپایی نیز شکست خلافت عثمانی و سیطره بر سرزمینهای آن ممکن نیست ، تصمیم گرفتند تا باتربیت کردن و کمک گرفتن از قوای مختلف ازجمله فراماسونها و گروهی یهودی تحت نام اسلام ، جمعیت سری اتحاد و ترقی ، تحریک اقوام عربی و ترکی ، دعوت به قومیتگرایی و .... سلطان را از تخت پایین کشیده و از حکومت دور کنند.
عبدالحمید در جهت جلوگیری از سقوط دولت و مبارزه با احزاب لائیک و وابسته به غرب اقدام به تشکیل دولت مشروطه و مجلس عمومی تازهای با ۲۸۰ نماینده از اقوام مختلف و مجلس اعیان کرد . ولی غربیها با تحریکات و تبلیغات شبانهروزی و با دادن وعدههای توخالی موفق شدند مجلس عثمانی را وادار به گرفتن تصمیم موردنظر و دلخواه یهودیها و انگلیسیها کنند. عبدالحمید که در ظاهر منادی وحدت و مورد تأیید بزرگانی چون جمالالدین اسدآبادی بود در سال ۱۳۲۶ هجری قمری مصادف با سال ۱۹۰۹ با فتوای شیخالاسلام ضیاءالدین افندی عزل و بجای وی محمدشاه بهعنوان سلطان جدید عثمانی تعیین گردید.
سلطان عبدالحمید درباره نقشه صهیونیستها ها برای تشکیل کشور یهود خطاب به تئودور هرتسل نویسنده یهودی الاصل اتریشی و پایهگذار جنبش سیاسی صهیونیسم اینگونه گفته است: به هرتسل بگویید دراینباره نقشههای جدیدی را طرحریزی نکند چراکه من نمیتوانم حتی از یک وجب خاک فلسطین گذشت کنم. این سرزمین ملک من نیست بلکه ملک امت اسلامی است و این امت در حفظ این سرزمین تلاش بسیاری کرده است و آن را با خون خود آبیاری کرده است. پس یهود پولهای میلیونی خود را نگه دارد و اگر روزی دولت خلافت پارهپاره گشت میتوانند فلسطین را بدون هیچ بهایی به دست بیاورند. اما تا زمانی که من زنده هستم اگر بدنم تکهتکه شود برای من آسانتر از آن است که ببینم فلسطین از دولت عثمانی جدا گشته است و این امری است که هرگز محقق نخواهد شد. من هرگز نمیتوانم راضی شوم که بدن ما درحالیکه زنده هستیم تکهتکه شود.
سلطان عبدالحمید در نگاه مخالفین و منتقدین دیکتاتوری است که نهادهای دموکراسی را بهکل و از ریشه خراب کرد است و در دوران حکومتش با مردم دیکتاتورمابانه رفتار کرد است . ولی دوست داران سلطان عبدالحمید او را قهرمانی جسور ، دوراندیش و نترس میدانند.
http://www.faktxeber.com/sultan-ii-۳۹۹bd۲۲۰lh۳۹۹m۳۰۴d-su۳۰۴-q۳۹۹sd۳۰۴_h۳۵۹۶۴.html
https://www.timeturk.com/az/۲۰۱۰/۱۰/۱۹/osmanli-sultanlarinin-olum-sebebleri.html
https://yazarkesh.wordpress.com/۲۰۱۲/۰۵/۳۰/sultan-ii-%C۹%۹۹bdulh%C۹%۹۹mid-v%C۹%۹۹-asiya-plani/
http://www.hurriyet.com.tr/yazarlar/ilber-ortayli/olumunun-۱۰۰-yilinda-ii-abdulhamid-bismarckla-bas-eden-tek-kisi-۴۰۷۳۸۰۳۲
http://www.ikinciabdulhamid.com/hayati
https://www.britannica.com/biography/Abdulhamid-II