کد خبر 830783
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۵:۱۲

مرد میانسال که پس از قتل همسرش در تهران به شهرستان مشهد گریخته بود بازداشت شد و به جرمش اعتراف کرد.

به گزارش مشرق، ساعت‌۲۳ شامگاه پنج‌شنبه ۲۸ دی‌ماه بود که مرد جوانی با مرکز فوریت‌های پلیس‌۱۱۰ تماس گرفت و ماجرای قتل مادرش را گزارش داد.

لحظاتی بعد تیمی از مأموران کلانتری‌۱۳۲ نبرد راهی محل شدند که خانه‌ای در خیابان میرهاشمی، حوالی بزرگراه شهیدمحلاتی بود.

جسد هم متعلق به زنی‌۵۶ ساله بود که با اصابت ضربات چاقو از ناحیه گردن و قفسه سینه هدف قرار گرفته و به قتل رسیده بود. با تأیید خبر، قاضی مرادی، بازپرس ویژه قتل تهران به همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی در محل حاضر شد. در اولین گام پسر مقتول که پلیس را از این ماجرا با خبر کرده بود مورد تحقیق قرار گرفت.

 او گفت: لحظاتی قبل وقتی وارد خانه‌مان شدم متوجه شدم که مادرم غرق خون شده است.  خیلی زود با اورژانس تماس گرفتم. وقتی امدادگران رسیدند و مادرم را معاینه کردند گفتند که او به علت شدت جراحت فوت شده است.  همزمان با انتقال جسد به پزشکی قانونی و در جریان تحقیقات میدانی معلوم شد که نادر، شوهر ۵۶‌ساله مقتول به طور ناگهانی ناپدید شده‌است، بنابراین به عنوان مظنون به قتل تحت تعقیب پلیس قرار گرفت. 

در شاخه دیگری از بررسی‌ها مخفیگاه متهم در شهرستان مشهد شناسایی و کارآگاهان پلیس با در دست داشتن نیابت قضائی راهی مشهد شده و ساعت‌۱۶:۵۰ چهارشنبه‌۱۸ بهمن‌ماه او را بازداشت کردند.  

نادر در اولین تحقیقات به قتل همسرش اعتراف کرد و در شرح ماجرا گفت: روز حادثه به خاطر اختلافی که با همسرم داشتم با هم مشاجره کردیم. او خواست به حالت قهر به خانه خواهرزاده‌اش برود که من مانع شدم. مدتی قبل بود که با خواهرزاده او اختلاف داشتم و نمی‌خواستم که همسرم به خانه او برود به خاطر همین سعی کردم او را از رفتن به آن‌جا منصرف کنم، اما او اصرار به رفتن داشت. 

سر همین موضوع دوباره مشاجره‌مان بالا گرفت و من به آشپزخانه رفتم و چاقو میوه‌خوری برداشتم و راه همسرم را سد کردم و به خاطر عصبانیت چند ضربه به او زدم که کشته شد. بعد هم از ترس فرار کردم. سرهنگ کارآگاه حمید مکرم، معاون مبارزه با جرائم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ گفت: تحقیقات بیشتر از متهم در اداره دهم پلیس آگاهی تهران جریان دارد.

گفت‌وگو با متهم:

با همسرت اختلاف داشتی‌؟  

بله. اختلافات ما به سال‌های قبل بر می‌گردد. 

چه اختلافی داشتی‌؟  

چند سال قبل در معامله‌ای ورشکست شدم. طلب کارانم پولشان را می‌خواستند و من هم پولی نداشتم به آنها بدهم به همین دلیل سه سال فراری شدم و به خانه‌ام نیامدم.

در این سه‌سال خانواده‌ام نیز خبر نداشتند که من کجا هستم تا اینکه فهمیدم آنها بدهی‌های مرا پرداخت کرده‌اند و به تهران برگشتم.

وقتی پس از سه‌سال به خانه برگشتم رابطه همسرم با من خوب نبود و من هم کم‌کم به رفتارهای او مشکوک شدم و همین موضوع باعث اختلاف ما شد و تا روز حادثه ادامه پیدا کرد. 

یعنی به خاطر گمان بد همسرت را به قتل رساندی‌؟  

نه. آنقدر بدگمان نبودم که بخواهم او را بکشم اما او هم با من رفتار خوبی نداشت. 

پس چه شد که آن روز همسرت را به قتل رساندی‌؟  

اختلافات ما ادامه داشت تا اینکه مدتی قبل از درگیری هر روز ادعا می‌کرد من شناسنامه‌اش را مخفیانه برداشته‌ام و پول‌های حساب بانکی‌اش را خالی کرده‌ام.

هر چقدر به او می‌گفتم که شناسنامه‌اش پیش من نیست قبول نمی‌کرد تا اینکه روز حادثه به خاطر همین موضوع با هم مشاجره کردیم. وقتی مشاجرات لفظی ما بالا گرفت همسرم چادرش را سر کرد و گفت قصد دارد به خانه خواهرش برود.

به او گفته بودم که خواهر و شوهر خواهرم را در درگیری خانوادگی ما دخالت ندهد و وقتی گفت به خانه خواهرش می‌رود، خیلی عصبانی شدم و چاقویی برداشتم و ۹ ضربه به گردنش، دوضربه به قفسه سینه‌اش و دوضربه به ران پاش زدم. 

با شوهر خواهرش چه مشکلی داشتی‌؟  

ما به خاطر ارث و میراث با هم اختلاف داشتیم و به همین دلیل رابطه خوبی با شوهر خواهرش و خواهر زاده‌هایش نداشتم و دوست نداشتم همسرم به خانه آنها برود و درباره اختلافات خانوادگی با آنها حرف بزند. 

پس از قتل به کجا فرار کردی‌؟  

وقتی همسرم خونین نقش بر زمین شد لباس‌های خونی‌ام را عوض کردم و با پسرم تماس گرفتم و ادعا کردم حال مادرش بد است. فکر کردم او زنده می‌ماند و بعد به ترمینال رفتم و با اتوبوس راهی مشهد شدم. قصد داشتم از مشهد برای کار آلماتوربندی به بندرعباس بروم. 

در این مدت با خانواده‌ات در تماس بودی‌؟  

بله با بچه‌هایم در تماس بودم و حتی از آنها ۵ میلیون تومان پول خواستم که با اصرار زیاد به حسابم واریز کردند. 

در این مدت عذاب وجدان نداشتی‌؟  

از همان لحظه حادثه عذاب وجدان گرفتم و تا الان هم دارم. من در این مدت هر شب کابوس می‌دیدم. 

پس چرا خودت را معرفی نکردی‌؟ 

می‌ترسیدم. 

حرف آخر؟  

خیلی پشیمانم.

منبع: روزنامه جوان