کد خبر 831301
تاریخ انتشار: ۲۵ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۱:۲۵

همراه "جمشید مفتخری" و چندتایی دیگر از بچه‌ها رفتیم و یکی از نیروها را که ترکش به فکش خورده و گلویش را شکافته بود، روی برانکارد گذاشتیم تا به عقب ببریم.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - حمید داودآبادی، رزمنده و نویسنده دفاع مقدس در مطلبی، جریان مجروحیت یک جانباز را به روایت خودش و روایت همان جانباز یعنی "مصطفی باغبان" بیان کرده است.


روایت اول:
پنج‌شنبه 24 بهمن 1364
سنگرهای کمین حاشیه‌ جاده‌ فاو – ام القصر
گردان شهادت - لشکر 27 محمد رسول الله (ص)

به دلیل اینکه تحرک تانک های دشمن فقط از روی جاده ممکن بود، تعدادی از نیروهای گردان تخریب برای زدن جاده‌ای که تانکها روی آن مستقر بودند، همراه با مقدار زیادی مواد منفجره به آنجا رفتند. چندتایی هم از بچه‌های گردان شهادت برای مراقبت از آنها که هیچ سلاحی نداشتند، دنبالشان رفتند. پس از اینکه جاده منفجر شد، همه شروع کردند به دویدن طرف سنگرهای ما. عراقی ها که بدجور عصبانی شده بودند، منطقه را زیر آتش خمپاره‌ 60 و توپ مستقیم تانک گرفتند.

همراه "جمشید مفتخری" و چندتایی دیگر از بچه‌ها رفتیم و یکی از نیروها را که ترکش به فکش خورده و گلویش را شکافته بود، روی برانکارد گذاشتیم تا به عقب ببریم.

جانباز بزرگوار "مصطفی باغبان"

ناگهان گلوله‌های تیرباری که به طرف‌مان شلیک ‌شد، باعث شد مجروح را همان جا رها کنیم و بپریم داخل چاله‌. چاره نبود. چاله اندازه‌ قبری کوچک بود که ما دوتا را به زور در خود جای می داد. جانپناه دیگری هم نبود که برانکارد و مجروح را داخل آن ببریم. زمین هم مثل کف دست صاف بود.

یک آن متوجه شدم مجروح تکان شدیدی خورد و فریاد زد. بیرون که آمدم، دیدم متأسفانه یکی از گلوله‌ها به کمر مجروح خورده و او را قطع نخاع کرده است.
آن مجروح، کسی نبود جز جانباز بزرگوار "مصطفی باغبان"
چندماه پیش در بهشت زهرا (س) توفیق دست داد تا آقامصطفی را زیارت کنم و بر پاهایش بوسه زنم و سیمای نازش را با اشک و آه ببویم.

روایت دوم:
ساعت هفت صبح ابتدا موردلطف هلی کوپتر قرار گرفته و صورتم با ترکش راکت او پاچیده گردید و سپس موردلطف خمپاره قرار گرفتم و با اصابت ترکش آن به شکم و دیدن روده های خود مواجهه شده بر روی برانکارد قرارم دادند.

یکباره با رگبار تیربارچی عراقی ها برانکارد رها شد و تیری از کمر تا کتف مرا با خود آشنا کرد و با رد شدن از کلیه و ریه و شکستن دو دنده و قطع کردن دو مهره نخاع و شکستن کتف، در درون استخوان کتف جای گرفت.

جانباز بزرگوار "مصطفی باغبان"


بعد از انتقال به کنار جاده، با انفجار آمبولانس قسمتی از بدنم آتش گرفت و سوختگی را برایم ارمغان آورد. بعد از مقداری ترمیم در درمانگاه فاو و انتقال به قایق، بلافاصله با اصابت خمپاره به قایق مدتی مهمان آبهای اروند شد.
بدنم با روده های حیران، روی آب اروند را با خود آشنا کرد.
خلاصه بعد از انتقال به بیمارستان شهید بقایی با ناامیدی از طرف پزشکان به درمان، به سرد خانه انتقال یافتم.
بعد از هشت ساعت، با فریاد سرباز مامور سردخانه، مجددا مورد توجه پزشکان قرار گرفتم و مورد درمان قرار گرفتم.
جانباز مصطفی باغبان

آقا مصطفی!
"جمشید مفتخری" 14 مرداد 1366 در عملیات نصر 2 در ماووت به شهادت رسید.
جمشید که رفت، شما بزرگواری بفرما و من یکی رو حلال کن!
32 سال پس از آن روز