کد خبر 83632
تاریخ انتشار: ۲۲ آذر ۱۳۹۰ - ۱۷:۳۳

دکتر «سید بهاءالدین حسینی‌هاشمی»

آیا ریشه‌‌ی اعتراضات «وال استریت» سیاست‌‌های اقتصادی است؟ توزیع ثروت و درآمد در آمریکا چگونه است؟... «دکتر سید بهاءالدین حسینی‌هاشمی» در گذشته مدیرعامل بانک‌‌‌‌های سرمایه‌، تات و صادرات بوده و فارغ‌التحصیل اقتصاد و بانک‌داری است.   

سوال :آقای دکتر همان‏طور که مستحضر هستید اوضاع سیاسی – امنیتی در امریکا و بسیاری از شهرهای کشورهای اروپایی نابسامان است؟ گزارشات رسیده نیز حاکی از آن است که موج ناآرامی‏ها هر روز نسبت به روز گذشته افزایش پیدا می‏کند تحلیل شما از اوضاع کنونی امریکا و اروپا چیست؟
 
همان‏طور که در اخبار و گزارش‌ها منعکس شده هم‌اکنون اقتصاد امریکا بخشی از اروپا دچار بحران شدید پولی - مالی است؛‌ ریشه این بحران‌ها در حقیقت به کسری بودجه این کشورها باز می‌گردد. البته ناگفته نماند مشکل کشورهای اروپای شرقی مزمن و قدیمی است، اما کشورهای اروپای غربی به ویژه یونان، اسپانیا،‌ پرتغال، ایتالیا و فرانسه دچار مشکل کسری بودجه و استقراض خارجی هستند. اما باید یادآور شد که در خصوص استقراض خارجی و کسری بودجه تا 60 درصد تولید ناخالص این کشورها از نظر اقتصادی قابل ترمیم است، اما بیشتر از آن اقتصاد وارد مرحله خطر می‏شود و بیشتر از 100 درصد نیز کشور مذکور وارد مرحله بحران می‏شود!
 
با احتساب به این موارد، لطفاً‌ اشاره‌ای هم داشته باشید به این موضوع که امریکا و اروپا چه اقداماتی  انجام دادند که به مرحله بحران رسیدند؟
 
شما می‏دانید اتحادیه اروپا واحد «یورو» را ایجاد کرد، که اعتبار آن بستگی به منافع همه کشورها در ثبات ارزش آن پول واحد را دارد، از همین رو کشورهای بزرگتر که منافع بیشتری دارند تلاش‏های زیادی می‌کنند تا کشورهای بحران‌زا را نجات دهند و رونق و امنیت را در منطقه ایجاد کنند.
 
اما باید توجه داشت که این اقدامات مستلزم تدوین و اجرای برنامه‌های اقتصادی برای کشورهای بحران‌زا است. چراکه کشورها باید برنامه‏ی ریاضتی برای خود ایجاد کنند و کسری بودجه خود را ظرف 5 سال به حداقل برسانند. البته کشورهای اروپایی مقداری رفاه را به مردمشان دادند که همین امر موجب کسری بودجه شد و به همین دلیل مجبور هستند که مقداری امور رفاهی و هزینه‌های دولت را کم کنند و مالیات‌ها را افزایش دهند. ولی کاهش هزینه‌های جاری در مرحله اول به معنای این است کارکنان اضافی اخراج شوند و این امر خود موجب افزایش بحران و تشدید بیکاری و کاهش درآمدهای مردم در این کشورها می‌شود.
 
بنابراین همین وضعیت است که موجب شده اعتراضات مردمی در «وال استریت» افزایش پیدا کند ؟
 
در هر صورت این کشورها تلاش می‌کنند که کسری بودجه را به حداقل برسانند تا به وضعیت عادی برگردند، اما مردم این کشورها این وضعیت را تحمل نمی‌کنند و به دولت های خود فشار می‌آورند. اما این دولت‌ها هم راهی به جز تنظیم برنامه ریاضت اقتصادی برای کنترل بودجه و افزایش درآمدها ندارند.
 
از آن‏جایی که عمده‌ترین راه افزایش درآمد این دولت‌ها از محل مالیات است دوباره فشار زیادی به مردم وارد می‌شود؛ به همین دلیل این بحران به همین شکل ادامه پیدا می‌کند و به کشورهای دیگر نیز سرایت می‌کند. بخاطر این‏که دنیا به مثابه‏ی یک باشگاه بین‌المللی است و تمام کشورها در بازار سهام سهیم هستند؛ از همین‏رو اگر در یونان مشکلی رخ دهد، کشورهای دیگری هم که در این خصوص سرمایه‌گذاری کرده‌اند دچار مشکل می‌شوند.
 
با توجه به صحبت‌های شما، ریشه ناآرامی‌های اخیر اروپا و امریکا که هر روز نیز بر شدت آن افزوده می‌شود، کسری بودجه و سیاست‌های ریاضت اقتصادی است؟
 
ریشه این اعتراضات عمدتاً کسری بودجه است؛ کسری بودجه ناشی از عدم رعایت نظم مالی دولت‌هاست که بزرگ شدن دولت‌ها و ارایه امتیاز و خدمات به قشر خاصی که هزینه و زحماتش به دوش قشر فقیر جامعه بوده به این مسأله می‌افزاید.  هم اکنون مردم این مورد را به حساب نظام کاپیتالیستی و نظام سرمایه‌داری می‌گذارند؛ در تمام دنیا اتحادی به وجود آمده که همه مردم برعلیه نظام سرمایه‌داری اقدام می‌کنند.بعنوان مثال، وال استریت مرکز بورس دنیا است و مردم فکر می‌کنند که دولت تمام تلاشش حفظ منافع سهامداران است نه منافع کارمندان. به همین دلیل تمام برنامه‌ها جلوگیری از سقوط سهام و ورشکستگی شرکت‌هاست و در واقع از سرمایه‌دارها حمایت می‌کند و مردم فکر می‌کنند عمده این فشار روی کارمندان و مردم عادی است.
 
آیا ریشه تحولات «وال استریت» صرفاً‌ سیاست‌های اقتصادی دولت‌ها است؟ نقش نظام‌های سرمایه‌داری در این ماجرا چیست؟
 
به اعتقاد بنده ریشه اصلی این التهابات در کشورهای اروپایی و امریکایی مسایل اقتصادی است؛‌ به هر حال دموکراسی نیم‌بندی در اروپا وجود دارد؛ که تا حدودی مردم در انتخاب مسوولان البته نه به صورت کاملاً آزادانه، اما حالا به صورت نسبی دخالت دارند. اما باید توجه داشت که در ذات نظام سرمایه‌داری خشونتی است که باعث این بحران‌ها می‏شود.
 
ذات نظام سرمایه‌داری این است که اگر کسی پول ندارد باید بمیرد‌، بنابراین روح در این نظام نیست و فقط منفعت در این کشورها حاکم است. هم‏چنین در حالی که حدود 70 درصد ثروت دنیا در اروپا و آمریکا است و این دولت‌ها می‌توانند مردم خود را اشباع کنند اما خشونت و ذات نظام سرمایه‏داری مانع از کمک بیشتر به درماندگان است.
 
چرا همیشه نظام سرمایه‌داری غرب دچار این مشکلات می‌شود؟
 
البته باید توجه داشت که نظام اقتصاد اشتراکی (سوسیالیستی) خیلی زودتر از بین رفت؛ اقتصاد سرمایه‌داری هم که مبتنی بر قوانین بازار و اصول سیستماتیک است، از زمانی که روح انسانی را از آن گرفتند دچار خشونت و استعمار شد. امروز وضعیت به گونه‌ای رسیده است که دیگر مردم توانایی همراهی با اقتصاد سرمایه‌داری را ندارند؛ به هر حال این اقتصاد هم اکنون دچار مشکل شده است؛ واقعیت این است که نظام سرمایه‌داری توسط دولتمردان  بد اداره شد و نمونه‏ی بارز آن تحمیل هزینه‌ها به مردم بابت حضور در جنگ‌های زیاد‌، درگیری در خشونت‌ها، امور تشریفاتی و دخالت در امور کشورهای ضعیف‏تر است.
 
البته این کشورها در دوره‌ای از نظر اقتصادی رشد و پیشرفت سریعی هم داشتند؛‌ کسری بودجه این کشورها به خاطر این بود که پشتوانه‏ی پولیشان را به طور مناسب نگه نداشتند. هر چه قدر حساب این کشورها رشد می‌کرد، در مقابل اسکناس و مسکوکات وارد بازار می‌کردند و  بالاخره توانستند دنیا را با این پول‌ها تخلیه کنند. اما ایجاد مازاد نقدینگی و انتشار پول‌های بدون پشتوانه به خصوص در امریکا و تا حدودی هم در اروپا به جایی رسید که کاهش ارزش پول و تورم باعث ایجاد بحران در این کشورها شد.
 
تا چه حد سیاست‌گذاری‌های این کشورها در منطقه در بروز این بحران‌ها نقش داشته است؟
 
البته بخشی از این بحران بر می‌گردد به کشورهای ضعیف و مصرف‌کننده بازار هدف این کشورها که امروز خودشان به صادرکننده تبدیل شده‌اند؛ کشور‌های چین،‌ هند و برزیل که زمانی حیاط خلوت امریکا و اروپا (سرمایه‌داران) بودند امروزه به رأس کشورهای صادرکننده  قرار گرفتند.
 
در حقیقت ریشه بحرانی که از 1921 تا 1930 ایجاد شد به همین دلیل بود چراکه بازار مصرفی برای تولید انبوه کشورهای سرمایه‌دار به دلیل ضعف اقتصادی کشورها و عدم داشتن قدرت خرید وجود نداشت. اما امروزه استراتژی جایگزین واردات (تولید داخل به جای واردات) کشورهای بزرگی مانند چین، برزیل، هند و آرژانتین موجب بروز مشکل در تولیدات انبوه کارخانجات این کشورها شده است.
 
هم‏چنین مشکل دیگر این کشورها به سیاست‌گذاری‌های آن‏ها مربوط می‌شود؛‌ چراکه این کشورها بعضاً‌ به کشورهای خریدار خود حمله کرده و آن‏ها را ضعیف و یا تحریم  کردند. به جای این‏که این کشورها به تقویت کشورهای مصرف‌کننده به منظور خرید کالاهای خود و درآمدزایی بپردازند سیاستی‌ را در پیش گرفتند که این کشورها با فقر مواجه شوند.
 
به‏عنوان نمونه کشورهای آفریقایی بازار خوبی برای خرید محصولات انبوه کشورهای اروپایی و امریکایی هستند اما اروپا و امریکا هیچ کمکی برای تقویت توان مالی این مناطق نمی‏کنند. این اشتباه استراتژیک بود که اروپا و امریکا خریداران خود را ضعیف کردند. 
 
بحث دیگری که همواره در اقتصادها مطرح است، توزیع ثروت و درآمد بین مردم است‌؛ در اقتصاد اروپا و امریکا این روال چگونه بوده است؟ می‏گویند در امریکا توزیع ثروت نامباسب است؟
 
تولید ثروت یک بحث و توزیع ثروت بحث دیگری است؛ زمانی که کشورها به سمت سرمایه‌داری می‌روند اقلیت اندکی اکثریت ثروت را در اختیار دارند و این مورد در کشورهای دیگر هم وجود دارد. در ایران نیز این روال وجود دارد؛ چراکه ممکن است 5 درصد مردم 70 درصد دارایی کشور را در اختیار داشته باشند؛‌ کشوری دچار مشکل نمی‏شود که قشر متوسط آن بیشترین درصد را در توزیع درآمد داشته باشد. معمولاً اگر 70 درصد جامعه درآمد متوسط داشته باشند آن جامعه در حقیقت جامعه متوازنی است؛ فکر می‏کنم این توازن و توزیع ثروت در ایالات متحده رعایت نشده!
 
نکته‏ی دیگر در این باره  این‏که، در نظام سرمایه‌داری می‌خواهند توزیع درامد تنها از طریق مکانیزم مالیات توزیع درامد تعدیل شود به این معنی که در این کشورها مالیات‌ها بر حسب درآمد گرفته می‌شود اما در هفته‌های اخیر مشخص شد که واقعاً‌ قشری که درامد زیادی دارند از معافیت‌های مالیاتی زیادی استفاده می‌کنند لذا درامد قابل تصرفشان خیلی بیشتر می‌شود و این مورد باعث دوقطبی مردم می شود. اگر مردم این کشورها مالیاتشان را که سهم سرمایه‌گذاری ملی و زیرساخت‌های آموزشی و امنیتی است به همان نسبت درآمدشان بپردازند در جامعه دو قطبی ایجاد نخواهد شد. اما از پولداران و سرمایه‌گذاران مالیات کمتری گرفته می‌شود و در مقابل فشار زیادی به مردم عادی تحمیل می‌شود به همین خاطر است که این روزها مردم اعتراض می کنند.
 
ارزیابی شما از شاخص عدالت در این کشورها چیست؟
 
عدالت بحث نسبی است که به صورت قطعی نمی‌توان گفت که در تمام کشورها و مناطق عدالت وجود دارد.عدالت به مکانیزم شانس مساوی افراد برای دسترسی به امکانات و پرداخت هزینه‌های عمومی (مالیات) بر می‌گردد. در حقیقت توزیع عادلانه فرصت‌ها و حق داشتن انتخاب آزادانه به معنای عدالت است.
 
اگر این سیستم به صورت کامل وجود داشته باشد می‌توان گفت که عدالت حکم فرما است؛ به هر حال در این کشورها انتقادات و اطلاع‌رسانی‌ها از طریق رسانه‌هایشان به گونه‌ای است که مانع از مطرح شدن عیوب و نواقص نزد همه مردم می‌شود. در موقعیت‌های شغلی هم اگر بر مبنای شایسته ‌سالاری باشد و مالیات پرداخت و منابع ملی صرفاً صرف سرمایه‌گذاری‌های زیربنایی شود که امکان و شرایط را برای همگان فراهم کند در نهایت به عدالت اجتماعی ختم می‌شود.منبع:برهان