او در اثر این مجروحیت‏ها جانباز 77 درصد شد و ترکش‏هایی در ناحیه سر، گردن، چشم، قفسه سینه و دیگر اعضای بدنش، سال‏ها همنشین این سردار پرتلاش بوده ‏اند.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - این روایت درباره سرداری است که به خوبی می‌دانست دنیا برای اهل دنیا فانی است و خوب می‌دانست که دل زلال خویش را بایستی با کوله‌باری ناخسته در جاده دنیای آخرت سوق دهد.

سیستان هم قطعه‌ای از خاک مقدس ایران است که در دوران دفاع مقدس مردانی از این خطه ظهور کردند که نه همچون رستم در قالب افسانه بلکه در واقعیت، دلاوری‌های آن‌ها بر جریده تاریخ ثبت شده است. با هم زندگی و سرنوشت درخشان یکی از این پهلوانان را مرور می‌کنیم.

درباره سردار حبیب لک زایی بیشتر بخوانیم:

برگزاری ۶ یادواره برای سردار شهید «حاج حبیب لکزایی»

تک تیراندازی که پدر معنوی شد+عکس

سردار شهید حاج حبیب لک‏زایی مردی بود که جان را بس شیرین و نه تلخ در کام میدان مین و خط مقدم می‌برد. بزرگمردی که با آشتی خون خود با خاک، سجاده‌ای بنام ایثار را به وسعت هستی، برای خواندن نماز پهن نمود.

سردار شهید حاج حبیب لک‏زایی

در اوج سادگی قله‌های غرور و تفاخر را یکی پس از دیگری فتح نمود و بر قله رفیع پایداری و استقامت با نگاهی عاشقانه با معشوق خود به سخن پرداخت. سرداری که از کانون گرم خانواده و نگاه شیرین فرزند خود دل کند و خود را واجبی عینی در عرصه دفاع از میهن دید.
بهایی که در هر بازار معرفتی ارزش خود را به معرض نمایش می‌گذارد و در خرید هر جانی قدرت دادن قیمت را ناخودآگاه در دل عموم قرار می‌دهد.

حبیب لک‏زایی روز 18 شهریور سال 1342 در خانواده‏ای روحانی دیده به جهان گشود. پدرش روحانی و از مبارزان دوران ستم‏شاهی بود و این روح مبارزاتی از کودکی در وجود حبیب ریشه دواند و از او فرد شجاعی ساخت که در دوران کودکی و نوجوانی، خواب آرام را از چشمان ضد انقلاب به کابوس بدل کرد و پاسداری شد که اهالی، زیر سایه صلابت او آرامش می ‏یافتند.

حاج حبیب لک‏زایی، در این دوران، علی‏رغم اینکه دانش‏آموز بود، اما با اقداماتی همچون پاره کردن عکس خاندان منحوس پهلوی از کتاب‏های درسی، تدریس قرآن، توزیع عکس و رساله در بین انقلابیون و نوشتن شعار بر دیوارهای روستا و مدرسه، در صف نخست مبارزان انقلابی زابل جای گرفت.

وی بعد از پیروزی انقلاب، علاوه بر ایفای نقش فعال و تأثیرگذار در محرومیت‏زدایی از منطقه زابل و شرکت در برنامه‏های فرهنگی با جهاد سازندگی هم همکاری داشت.
همچنین وی در هشتم تیر 1360 به عضویت سپاه پاسداران درآمد و چندین بار در جبهه نبرد حق علیه باطل، حضور پیدا کرد. حبیب لک‏زایی در شرایطی به جنگ می‏رفت که فرماندهان تمایل بیشتری به حضور او در پشت جبهه و تلاش برای تقویت نیروهای اعزامی داشتند و بارها پس از ورودش به جبهه به دستور فرماندهان به عقب بازمی‏گشت. وی در سال 1367 در منطقه شلمچه به شدت مجروح شد، به طوری که چهار روز در بی‌هوشی به سر برد. او در اثر این مجروحیت‏ها جانباز 77 درصد شد و ترکش‏هایی در ناحیه سر، گردن، چشم، قفسه سینه و دیگر اعضای بدنش، سال‏ها همنشین این سردار پرتلاش بوده ‏اند.

سردار شهید حاج حبیب لک‏زایی

سردار لک‏زایی از ابتدای جنگ تا لحظه شهادت، مسئولیت‏های زیادی را برعهده داشت؛ از تک‌تیرانداز گردان کمیل لشکر 41 ثارالله در دشت‌عباس تا جانشین فرمانده مقاومت منطقه و جانشین فرمانده سپاه سلمان از سال 1387 در هنگام شهادت.سردار شهید حبیب لک‏زایی، بعد از شهادت شهید محمدزاده مدتی نیز سرپرست سپاه سلمان بود. وی همچنین مدیر عامل بنیاد فرهنگی مهدی موعود (عج) استان سیستان و بلوچستان، دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر استان، ریاست هیئت مدیره مؤسسه خیریه امدادگران عاشورای استان، رئیس هیئت امنای گلزار شهدای حضرت رسول‌(ص)، عضو هیئت امنای هیئت رزمندگان کشور و نماینده ایثارگران استان در مجلس ایثارگران کشور را نیز در کارنامه خود داشت. این سردار سربلند سپاه اسلام که مدال جانباز نمونه کشور در زمینه مبارزه با تهاجم فرهنگی را نیز بر سینه داشت، در سال 1370 به پاس تلاش در حراست از مرزهای کشور از سوی رهبر معظم انقلاب مورد قدردانی قرار گرفت.

سردار شهید حاج حبیب لک‏زایی که خطیبی توانا و زبردست بود، قلمی‏ روان هم داشت و مقالات فراوانی از وی به یادگار مانده است. در ششمین اجلاس سراسری نماز به عنوان نگارنده مقاله برتر و در تابستان سال 1391 نیز به عنوان فعال نمونه مهدوی در هشتمین همایش بین‏المللی دکترین مهدویت مورد تجلیل قرار گرفت.
سردار بی‌ادعا و گمنام زمین و نام آشنای آسمانی‏ها، در 25 مهر 1391 در مأموریت کاری و در لباس سبز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در بیمارستان بعثت نیروی هوایی ارتش مصادف با سالروز شهادت حضرت امام جواد(ع) و در سومین سالگرد شهادت سرداران شهید نورعلی شوشتری و شهید رجب‏علی محمدزاده- که به تعبیر سردار شهید لک‏زایی شهدای وحدت، امنیت و خدمت بودند- به فیض شهادت نائل شد و در سایه سپیدارهای ملکوت آرمید.
حبیب خدا بود

وی پیش از پیروزی انقلاب همراه با پدر خود که یک روحانی مبارز علیه رژیم شاه بود، به مخالفت با رژیم می‏پرداخت. در اسنادی که بعد از پیروزی انقلاب از پاسگاه منطقة سکونت وی به دست آمد نام او و پدرش در لیست اعدام ساواک قرار داشت. ایشان پس از پیروزی انقلاب فعالیت‏های فراوان داشت. در سال 1358 به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ملحق شد.

او در طول جنگ هشت سالة ایران در عملیات فتح‏المبین و کربلای پنج حضور داشت و سابقة بیش از 100 ماه حضور در مناطق عملیاتی را نیز دارد و در سال 67 در منطقه عملیاتی شلمچه از ناحیه چشم، پهلو، سر، گردن و پا بشدت مجروح شد به طوری که سایر همرزمان وی که اسیر شدند تصور کردند شهید شده است و در اردوگاه‏ اسرا برای وی مراسم فاتحه گرفتند؛ اما بعد از مداوا و تلاش پزشکان در بیمارستان آیت‏الله کاشانی اصفهان به عنوان شهید زنده به زندگی بازگشت. از قول وی نقل شده است که: «از کربلای پنج به بعد، خدا به او برای زندگی وقت اضافه داده است و لذا باید آن را وقف خدا نماید».
وی بارها مورد تهدید فرقه وهابیت قرار گرفته بود و پسر وی «مسلم» نیز توسط گروهک منحرف ریگی به شهادت رسید.

سردار حبیب لک زایی که جانباز 77 درصد بود پس از 24 سال تحمل رنج و مرارت جراحت‏های دوران دفاع مقدس، ظهر روز سه‌شنبه 25 مهر 1391 در بیمارستان بعثت تهران به لقاء‌الله پیوست.

مزار سردار شهید حاج حبیب لک‏زایی

تقوا و سیاست، ایثار و مقاومت، اندیشه و حرکت، تلاش و جدیت این عزیز، از صحنه استان محو شدنی نیست. بیانات شیوا، کلمات رسا، طلاقت لسان این مرد، در جای جای این استان برای همیشه طنین‌انداز است. او که‏ از دامن علم پدر و از میان امواج خون مظلومانه پسر و از درون اخلاص در عمل، سر برکشیده بود و خود بخش عمده از سلامتی را هدیه رهبری و نظام کرده بود، در مقام عروج با معراجیان خداجوی برآمد.
آری! ابر مرد سربلند و سرافراز سردار جانباز حبیب لک‏زایی در جایگاهی است که مرا یارای توصیف نیست. نه از جایگاه سپاه و پاسداریش و نه از عنوان رزم و جانبازیش و نه از درد و رنج پنهانش و نه از متانت و وقار و رازداریش و نه از سمت‏های متعدد حکومتی‏اش؛ جز آنکه مبهم و سربسته و مجمل و پیوسته در مقام تشکر و عذرخواهی برآیم. خداوند او را با اولیائش محشور فرماید و به بازماندگان صبر عطا نماید.

الگوی انسان مطلوب بود
سرلشکر دکتر سید یحیی رحیم صفوی؛ دستیار و مشاور عالی مقام معظم رهبری و فرمانده پیشین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، درباره سردار شهید حاج حبیب لک‏زایی گفته بود:

بعد از جنگ هم مثل زمان جنگ، شاید روزی 16 ساعت با آن تن و سینه مجروح از عوامل شیمیایی، مثل زمان جنگ در حال جهاد و فداکاری بود. فداکاری‏اش را به صحنه فرهنگی و کمک در جهاد سازندگی، بسیج سازندگی، مؤسسه امدادگران عاشورا برای بیماران صعب العلاج، فقیر و محروم، در بنیاد فرهنگی مهدی موعود، و در کارهایی که می‏توانم بگویم هم فرهنگی و هم اجتماعی است، آورد؛ با این‏که تن ایشان مجروح بود، از فکری بسیار بالا، اندیشه‏ای اعتقادی و سیاسی با مبانی بسیار استوار و والا برخوردار بود. آن زمانی که به سپاه آمده بود، با اعتقاد و آگاهانه وارد سپاه شده بود و هر کجا هم که سخنرانی می‏ کرد به عنوان خطیب توانا، سردار پر افتخار، با عقل و با درایت و بصیرت سیاسی عمل می‏ کرد.

او فوق العاده به مردم محروم و به بسیجیان عشق می‏ورزید. اخلاص و عقیده و ایمانش را در وصیت‏نامه‏هایش می‏توان شناخت. او انسانی بسیار مردم‏دار و ولایت‏مدار بود. در تربیت مدیران و فرماندهان، نقش بسیار بزرگی داشت؛ در انتساب فرماندهان و مدیران زیردستش سعی می‏کرد مدیرانی عاقل، مؤمن و مردم‏دار انتخاب کند. در تربیت فرماندهانِ پایین دست، به آموزش، تکلیف‏گرایی، عقل‏گرایی، مدیریت و به صرفه‌جویی در منابع اقتصادی بسیار اهمیت می‏داد. سردار لک‏زایی اعتماد به نفس و خودباوری را در خودش و در نیروهایش القا می‏کرد. انسان متعادلی بود. من هیچ‏گاه ندیدم عصبانی بشود. خیلی آرام بود. در حوادث و بحران‏ها خودش را از دست نمی‏داد. عصبانی نمی‏شد. درست تصمیم می‏ گرفت.

در شهادت فرزند عزیزش در ماجرای تاسوکی هم خودش و هم همسر بزرگوارشان خیلی از خودشان صبوری و استقامت نشان دادند و بی‏تاب نشدند.از نظر سیره اخلاقی و رفتاری، او از نظر من، انسانی مطلوب بود که شاخصه‏های انسان انقلاب اسلامی و ویژگی‏های مکتب تربیتی امام خمینی را داشت و اخلاق و رفتار انسان اسلامی در او نهادینه شده بود. او کم سخن می‏گفت. کم خودش را مطرح می‏کرد، ولی بسیار عمیق و آرام و مطمئن صحبت می‏کرد. به نظم و برنامه‏ریزی و طرح‏ریزی اهمیت زیادی می‏داد. توانمندی‏های بسیار بالایی در فرماندهی، مدیریت و کادرسازی داشت و در نهادینه‏سازی مبانی اسلامی بسیار تلاش می‏کرد. او به معنای واقعی تفکر بسیجی داشت. تفکر بسیجی را فقط در زبان طرح نمی‏کرد، بلکه در رفتار و اخلاقش، به عنوان یک بسیجی، نمودِ آشکار داشت.
صفوی در بخش دیگری از صحبت‌های خود این شهید را این گونه توصیف کرده بود: سردار لک‏زایی الگوی بسیار خوبی در تعامل با اهل سنت بود، مردمانی عزیز که صبور و نجیب هستند و اعتقادشان به قرآن و سنت حضرت رسول‌الله، در نود درصد مبانی با اهل تشیع نزدیک است. او تعامل بسیار خوبی را با مردم بلوچستان رقم زد.

وی همچنین اظهار کرده بود: یک زمانی سیستان و بلوچستان، یک رستم دستان داشت ولی در انقلاب اسلامی، رستم‏های بسیار بزرگی از این استان برای دفاع از انقلاب، دین، تمامیت ارضی، برای بیرون کردن دشمنان کافر بعثی عراق، برخاستند. بسیجیان استان سیستان و بلوچستان هر کدام در مقابل کفار عراقی، و در برابر جنگ ظالمانه‏ای که علیه انقلاب اسلامی شده بود، یک رستم بودند. ایشان انسانی الگو، مطلوب و شاخص، برای جوانان امروز و فردای ایران اسلامی است. خداوند ما را با این شهید و شهدای عزیز سیستان و بلوچستان محشور کند. انسانی می‏بینم عاشق، با انگیزه، با یک روح بزرگتر از جسم، یعنی روح ایشان، یک روح جهادی و خدمتگزاری بدون منت بود. چهره ایشان آرام، محجوب، مظلوم و صبور بود. بیش از 77 درصد جانبازی داشت؛ یعنی ریه‏ها، مغز و جاهای مختلف بدنش بارها ترکش خورده بود، ولی اصلاً احساس نمی‏کردی با یک جانباز 77 درصد روبه رو هستی. مثل یک انسان کاملاً سالم حرکت و مجاهدت می‏کرد. واقعاً من یک انسان مجاهدِ عارفِ عاشق، عاشق خدمت به خدا و خلق خدا و عاشق ولایت را می‏بینم. عاشق امام، مقام معظم رهبری و مردم بود. عاشق این بچه‏ های کوچک بود.

سردار شهید حاج حبیب لک‏زایی

الگویی سرآمد برای پاسداران و مدیران‏

سردار پاسدارشهید محمد ناظری هم درباره شهید لک زایی گفته بود: ایشان فردی مخلص و خدوم بود و اعتقاد داشت که هر کاری که بر اساس خلوص نیت و برای رضای خدا انجام پذیرد، نتیجه مثبت در پی خواهد داشت. از این رو همه کارها و برنامه‏های ایشان خالصانه و برای رضای خدا بود نه رضایت و خشنودی زودگذر خلق خدا...به نظر حقیر اگر «صبر ایوب» را به ایشان نسبت دهیم سخنی به گزاف‏ نگفته ‏ایم؛ چرا که ایشان با توجه به تمام مصائب و مشکلات کاری هیچ وقت عنان صبر را از دست نداده و کم صبری و موضع‌گیری منفی نداشته، بلکه با صبر و تحمل و خویشتن‏داری به عنوان سنگ صبور بسیجیان، پاسداران و مردم بود. هیچگاه عصبانیت را در چهره ایشان ندیدیم؛ یعنی در واقع لقب «کاظم الغیظ» شایسته ایشان بود.

ایشان در واقع تمامی خصوصیات یک مدیر عالی و موفق یک سازمان را همچون برنامه‏ریزی، سازماندهی، بسیج منابع و امکانات، اجرا، نظارت و کنترل را دارا بودند. ایشان در واقع تئوریسین بسیج و مدیر و مدبر در همه امورات بودند. پنج مسئولیت اساسی و همه در یک زمان همچون «جانشین سپاه سلمان»، «دبیر ستاد احیای امر به معروف استان»،» مدیر عامل بنیاد مهدویت استان»، «مسئول جامعه امدادگران عاشورا» و «رئیس هیئت امنای گلزار شهدای حضرت رسول(ص) ادیمی» کارهایی بودند بس دشوار! اما ایشان با برنامه‏ریزی و مدیریت و تلاش پیگیر در همه این امور موفق بودند.هر چند که ایشان دارای روحی بسیار لطیف و زبانی لیّن بودند اما در امور کاری و سازمانی از قاطعیت بالایی برخوردار بودند. با توجه به خدمات شایسته و موفق ایشان در استان هیچ وقت بر کسی منت ننهادند و درخواست جبران نداشتند؛ بلکه به جد معتقد بودند که:
تو نیکی می‏کن و در دجله انداز/ که ایزد در بیابانت دهد باز
امید است همه ما بخصوص بسیجیان و پاسداران این خصائص اخلاقی را به عنوان یادگار از ایشان در جوهره وجودی خودمان تقویت کنیم و از ایشان الگو بگیریم.
عبدالکریم هاشمیان‏؛ از دوستان شهید لک زایی خاطراتی از این شهید والامقام می‌گوید: با حاجی در مورد مطالبی که یکی از شخصیت‏های سیاسی بیان کرده بود، طوری با هیجان صحبت کردم که حاجی استنباط کرد که من هر چه شنیده‏ام، باور کرده‏ام. عمیق به حرف‏های احساسی‏ام گوش داد و بعد خیلی جدی به من گفت چقدر شبیه استاندارها شده‏ای، اصولًا جناب عالی برای میدان سیاست مناسب به نظر می‏رسی. حرف‏هایش آن‌قدر جدی بود که باورم نمی‏شد شوخی می‏کند. با خنده‏ای که از عمق وجودش برمی‏خاست، فهمیدم چه اتفاقی افتاده! بعد حاجی به من گفت بنده خدا! هر چه شنیدی باور نکن، اندکی تأمل کن و بعد با تحلیل، سره از ناسره جدا کن و در نقل مطالب هم بیشتر دقت کن. حرف‏هایش ترجمه‏ «فَبَشِّرْ عِباد الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه‏ پس بشارت ده به آن بندگان من که: به سخن گوش‏ فرا می‏ دهند و بهترین آن را پیروی می‏کنند بود.

در یک دیدار از لحظه‏ای که وارد منزل ما شده بود چندین بار تلفنش زنگ خورده و مزاحم بحثمان شده بود؛ به حاجی پیشنهاد دادم وقتی که در حال استراحت هستید و زمان شخصی شماست گوشی را خاموش کنید! با گفتن جمله «ما هر چه داریم از همین مردم است و نوکری مردم افتخار ماست» گوشی را برداشت؛ دقت کردم؛ ظاهراً شخص تماس‌گیرنده گزارش تخلف یکی از نیروها را می‏داد و از جلسه‏ای می‏گفت که به همین منظور تشکیل شده بود و نظر سردار را می‏خواستند. حاجی بدون توجه به سخنان احساسی و پرحرارت طرف مقابل و با آرامش کامل گفتند: «فکر خانواده و آبروی ایشان را کرده‏اید؟» و در ادامه با برخورد ارشادی، آن شخص را توجیه کردند. گوشی را که قطع کرد به این همه صبر و شرح صدر حاجی غبطه خوردم.چند وقتی بود که پا پی حاجی شده بودم که وضعیت امنیتی استان مناسب نیست و شما سعی کنید محافظ داشته باشید. تقریباً کمتر مکالمه تلفنی یا حضوری بود که به این مطلب اشاره نکنم تا اینکه یک بار که با ایشان عازم حرم مطهر بی‌بی دو عالم حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله علیها بودم، برای چندمین بار این مطلب را بیان کردم. با طمأنینه گفتند: «فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ؛ پس خدا بهترین نگهبان است، و اوست مهربانترین مهربانان.» نمی‏توانستم به سر فصل نگاه حاجی برسم و قانع نشدم. دوباره گفتم اگر محافظ هم داشته باشید بد نیست! این بار جواب داد آنهایی که مثل شما قانع نشدند این اواخر برایم محافظ گذاشته‏ اند.

حلال مشکلات‏
همسر شهید لک‌زایی نیز درباره او می‌گوید: گاهی اوقات می‏ دیدیم افرادی درب منزل، جهت حل مشکلاتشان می‏ آمدند و اجازه ملاقات می‏ خواستند. با وجود اینکه در حال استراحت بودند ولی باز هم جهت رفع مشکلاتشان آن‏ها را می‏پذیرفت، آن‏ها هم دعاگویان خانه را ترک می‏ کردند.
آسیه لک‏زایی‏ فرزند سردار شهید حبیب لک‏زایی‏ می‌گوید: پدرم به من یاد داد تا جایی که می‏توانم به دیگران کمک کنم بدون اینکه ریا باشد و دیگران چیزی بدانند یا اینکه آبرویی از طرف ریخته شود که این معنی واقعی کمک کردن است. او وقتی ما جایی می‏رفتیم و می‏دانست که خانواده‏ای از نظر مالی مشکل دارند علاوه بر اینکه از هر راهی که می‏توانست به آن‏ها کمک می‏کرد وقتی که ما بیرون می‏رفتیم یواشکی پاکتی که حاوی مقداری پول بود را زیر کناره می‏گذاشت یا طوری که ما متوجه نشویم به صاحب خانه می‏داد که طرف شرمنده نشود. او همیشه دنبال کار خیر بود وقتی یک دختر ازدواج می‏کرد که خانواده آن‏ها توان مالی کمی داشت هر طور بود بخشی از جهیزیه را تأمین می‏ کرد.

خطر! خطر! حاجی تو منطقه است‏
پدر همان‌طور که خیلی مهربان بود، خیلی هم در کارش جدی بود و یک حساسیت خیلی شدید در مسائل مربوط به گلزار شهدا داشت؛ یعنی اگر کاری در بحث گلزار به کسی می‏گفت و انجام نمی‏داد با او برخورد می‏کرد. یادم هست که یک روز سرزده با پدر سر مزار رفتیم. نیروهای بسیجی قرار بود کاری را انجام دهند ولی هنوز انجام نداده بودند. یکی از بسیجی‏ها که بی‏سیم هم داشت همراهمان در ماشین نشسته بود. ناگهان شنیدیم که یکی از بسیجی‏ها که پدرم را از دور دیده و متوجه حضور ایشان شده بود پشت بی‏سیم می‏گفت: خطر! خطر! حاجی توی منطقه است. کلی خندیدیم.

سرهنگ پاسدار سلمان لک‏زایی؛ فرزند سردار شهید حاج حبیب لک‏زایی‏ می‌گوید: بعد از ظهرها معمولًا با لباس شخصی بود و به جای خودش لباس‏ها و درجه‏های سرداریش استراحت می‏کردند. همه می‏دانستند که بعد از ظهرها چون دیدارهای مردمی داشت و در بین مردم بود، می‏خواست مردم با او راحت باشند لباس نظامی نمی ‏پوشید.

منبع: کیهان