احدی نمی تواند در سیره اهل بیت علیهم السلام و همه صلحاء و شیعیان و محبان در روز عاشورا از آغاز تا به امروز، ذره ای اظهار سرور و شادمانی ببیند و این سرور تنها در سیره نواصب و برخی عرفا و صوفیه نظیر مولوی و شمس تبریزی مشاهده شده است که عزاداران حسینی را متهم به غفلت و نفهمی کرده اند.

 مشرق---در پاسخ به کوتاه نگاری شماره 15 با عنوان «تفسیر عرفانی و صوفیانه از عاشورا»که در آن به نقل از مرحوم آقای حسینی طهرانی در باره مرحوم سید هاشم حداد آمده بود: «درتمام دهه عزاداري،حال حضرت [سیدهاشم] حداد بسيار منقلب بود. چهره سرخ مي شد و چشمان درخشان ونوراني؛ حال حزن واندوه درايشان ديده نمي شد؛سراسر ابتهاج و مسرت بود. مي فرمود: چقدر مردم غافلند که براي اين شهيد جان باخته غصه مي خورند و ماتم و اندوه به پا ميدارند...تحقيقاً روز شادي و مسرّت اهلبيت (علیهم السلام) است»،پاسخی با "عنوان عاشورا روز حزن یا سرور امام حسین علیه السلام" در مشرق منتشر شد که توضیحات زیر پیرامون جوابیه مزبور ارائه می شود:

1.       پاسخ دهنده محترم صریحا مدافع صوفی گری  هستند[1] و این البته کار پاسخ دادن را راحت می کند. از همین رو باید در آغاز بر این نکته تاکید کنیم که بحث ما با عرفان مصطلح و یا همان صوفی گری و صوفیان، بسیار فراتر از موضع این نحله فکری و عقیدتی در قبال عاشورا است. مشکل  عرفان مصطلح  در همه اصول و فروع دینی است، چرا که قول به وحدت وجود و عینیت خالق و مخلوق و موهوم دانستن مخلوقات و موجودات  که محوری ترین اصل اعتقادی عرفان و صوفی گری است، هادم همه اصول و فروع دینی است. در این باره در کوتاه نگاری های آتی بیشتر خواهیم نوشت.

2.       پاسخ دهنده سعی کرده است پاسخی مبتنی بر ادله و شواهد نقلی  که البته خالی از مبانی صوفی گری نیست، ارائه دهد و همین امر موجب  طولانی شدن پاسخ شده است، در حالی که اگر با التزام کامل به مبانی صوفی گری این پاسخ ارائه می شد، نیازی به این تطویل نبود. (در این باره در ادامه مطلب توضیح خواهم داد)

3.       عموم ادله ارائه شده در پاسخ حول این موضوع بود که امام حسین علیه السلام و شهدای عاشورا به سعادت و فوز و سرور ابدی رسیدند و یا این که  قبل از شهادت و شب و یا روز عاشورا حال ابتهاج  داشته اند. تیتر مطلب نیز با عنوان "عاشورا روز حزن یا سرور امام حسین علیه السلام" گویای همین مطلب است. اما بدیهی است که کسی منکر این نبوده و همه حرف در این است که وظیفه شیعیان و محبان امام حسین علیه السلام در روز عاشورا چیست  و سیره اهل بیت علیهم السلام در این روز چه بوده و به شیعیانشان چه توصیه ای کرده اند؟: حزن و بکاء و عزاداری و یا سرور و شادمانی و ابتهاج؟

حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف خطاب به جد بزرگوارشان امام حسین علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه می فرمایند:

«مجالس ماتم برای تو در اعلا علّیین (عالم ملکوت) برپا شد. حوریان بهشتی در عزای تو بر سر و صورت زدند و آسمان و ساکنانش کوهها و دامنه هایش و دریاها و ماهیانش و باغهای بهشتی و نوجوانانش، خانه کعبه و مقام ابراهیم، مشعرالحرام، حرم خانه ی خدا و اطراف آن همگی درماتم تو گریستند.»

و در زیارت عاشورا آمده است :

و جلت و عظمت مصیبتک فی السموات علی جمیع اهل السموات

 بدیهی است احدی نمی تواند در سیره اهل بیت علیهم السلام و همه صلحاء و شیعیان  و محبان  در روز عاشورا از آغاز تا به امروز، ذره ای اظهار سرور و شادمانی ببیند  و این سرور تنها در سیره نواصب و برخی عرفا و صوفیه نظیر مولوی و شمس تبریزی مشاهده شده است که عزاداران حسینی را متهم به غفلت و نفهمی کرده اند.

و این برداشتی بسیار غریب و عامیانه از حدیث "یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا" است که بگوییم  چون امام حسین علیه السلام در شب عاشورا نسبت به شهادت فردا ابتهاج  داشتند و بعد از شهادت هم به فوز و سرور ابدی رسیدند، پس باید در روز عاشورا هم شادی کرد و هم عزاداری!    

4.       از مرحوم سید بن طاووس نقل شده است که: «واقعه عاشورا و شهادت أهل‌بیت علیهم‌السلام سراسر لذّت و شادمانی و فرح و سرور بوده و اگر نبود که کتاب و سنّت امر به عزادارای نموده‌اند، ما بدین مناسبت لباس شادی و مسرّت می‌پوشیدیم.» 

اولا اگر چنین نقلی از مرحوم سید صحیح باشد چه حجیّتی در آن است؟  ضمن آن که  این نقل قول از جهتی کاملا بر خلاف مدعیات پاسخ دهنده است. زیرا سید فرموده است که "کتاب و سنت ما را امر به عزاداری نموده است"  و این یعنی وظیفه ای جز عزاداری در روز عاشورا برای شیعیان وجود ندارد و هیچ جایی برای ذوقیات صوفیانه نمی ماند.

5.       جعل عنوان «انسان کامل» در قبال عنوان «امام و حجت معصوم الهی» علیه السلام یکی از انحرافی ترین بدعت های صوفیه بوده است که متاسفانه به  ادبیات گروهی از علمای شیعه نیز رسوخ کرده است و ظاهرا ابن عربی اولین جاعل این عنوان است. این عنوان راه را برای تعمیم امامت و شکستن انحصار امامت در ائمه دوازده گانه شیعه علیهم السلام و قطب تراشی و ولی تراشی باز می کند. شاید مولوی از همین منظر است که می گوید:

پس به هر دوری ولیّ ای قائم است

تا قیامت آزمایش دائم است

پس امام حی ناطق آن ولی است.

خواه از نسل عمر خواه از علی است!

در فرازی از پاسخ می خوانیم: «ما انسان‌های عادی به طور طبیعی نمی‌توانیم به هر دو جنبه این واقعیت توجه کنیم، گاه به جنبه این عالم نظر می‌کنیم و گاه به آن جنبه؛ أمّا نفس امام علیه‌السلام به جهت سعه و عظمت آن، در آنِ واحد به همه این جهات ملتفت است و همه را با هم می‌نگرد؛ لذا در آنِ واحد، هم خشنود و هم غمگین است و جمع این صفات در نفس امام معصوم و انسان کامل به علت گنجایش و سعه، بسیار آسان است گرچه در این عالم فقط یکی از آنها ظهور یابد.» 

همان گونه که مشاهده می کنید در این عبارت، امام معصوم و انسان کامل مترادف هم ذکر شده اند و در ادامه معلوم می شود که مرحوم سید هاشم حداد که در روز عاشورا سراسر شادی و ابتهاج بوده اند و عزاداران حسینی را مانند مولوی، به غفلت متهم می کرده اند، انسان کاملی بوده است که کتاب روح مجرد در شرح حال او نگاشته شده است: «کتاب روح مجرد در حقیقت یک سفرنامه است. جریان سفر یک انسان کامل در عوالم ربوبی و طي مراحل سفر دوم و سوم و چهارم. بسیاری از عرفاء سفرنامه انسان را به سوی خدا نوشته‌اند» 

6.       ای کاش نویسنده یکسره و کمی صریح تر بر ممشا و مبنای صوفیه پاسخش را ارائه می داد تا راه را طولانی و دراز نمی کرد. مثلا وقتی می نویسد:

  «روی همین جهت خود مرحوم علامه طهرانی (ره) در آن کتاب فرموده‌اند: ‌آنچه را که مرحوم حدّاد فرموده‌اند، حالات شخصی خود ایشان در آن أوان بوده است که از عوالم کثرات عبور نموده و به فنای مطلق فی‌اللـه رسیده بودند.» 

یک گام به جلوتر می گذاشتند و بر مبنای صوفیه می گفتند اصلا آقای حداد خود خدا شده بودند و دیگر چه نیازی به دلیل آوردن بود که آیا مشی آقای حداد در عاشورا منطبق با آموزه های اهل بیت علیهم السلام بوده یا نه؟! مگر خدا برای کارها و اعمالش باید استناد از قران و عترت بیاورد؟

ممکن است افرادی که از مبانی عرفان بی اطلاعند در اینجا بگویند انسان کامل چه ربطی به خدا دارد. پس بنگرید به این عبارت مرحوم شهید مطهری که می نویسند:

«عرفا همیشه مستی را به آن معنا که خود می‏گویند بر عقل ترجیح می‏دهند. آنها حرفهای خاصی دارند، توحید، نزد آنها معنی دیگری دارد، توحید آنها وحدت وجود است، توحیدی است که اگر انسان به آنجا برسد همه چیز شکل حرفی پیدا می‏کند. در این مکتب انسان کامل در آخر، عین خدا می‏شود، اصلا انسان کامل حقیقی، خود خداست و هر انسانی که انسان کامل می‏شود، از خودش فانی می‏شود و به خدا می‏رسد.»[2]

7.       نویسنده می توانست مساله را از یک منظر عرفانی و صوفیانه دیگر نیز مطرح نماید و آن اینکه از منظر جبر فلسفی و عرفانی اساسا فاعلی در عالم جز خداوند وجود ندارد و همه فعلها فعل خداوند است و این البته از توابع نظریه وحدت وجود است که موجودی جز خداوند در عالم نیست. به قول شبستری:

کدامین اختیار ای مرد جاهل

کسی را کاو بود بالذات باطل!

جناب مولوی که نویسنده محترم به نقل از آقای طهرانی با تکریم از وی یاد کرده است، از همین منظر ابن ملجم را تبرئه می کند و البته به دروغ از زبان امیر المؤمنین علیه السلام خطاب به ابن ملجم می گوید:

هیچ بغضی نیست در جانم زتو

 زانک این را من نمی دانم زتو

آلت حقی تو، فاعل، دست حق

 چون زنم بر آلت حق طعن و دق   

از این منظر حضرات عارفان صوفی مسلک می توانند بگویند اساسا قاتل امام حسین علیه السلام خود خداوند بوده است و یزید جز آلت حق نبوده است و این تقدیر محتوم در باره امام حسین علیه السلام بوده است، پس دیگر چه جای ناله و زاری و عزاداری و حتی لعن و نفرین بر یزید است و ...!

والسلام
*مهدی نصیری
-------------------------------------------------

[1].  آقای وکیلی قبلا طی سخنانی تلاش کرده بود تا شیعه را عین صوفی گری بداند و عموم علمای شیعه را صوفی معرفی کند. نقد سخنان وی در فصلنامه شماره پنجم سمات به چاپ رسیده است.   

[2]. انسان کامل، شهیدمطهری،صفحه 124