کد خبر 842421
تاریخ انتشار: ۸ فروردین ۱۳۹۷ - ۱۳:۲۹

تمدن غرب اساسا پیشرفت را با رشد فنی و گسترش رفاه مادی تعریف می‌کند. در نتیجه افراط در چنین دیدگاهی‌ست که امروز وارد جامعه تک‌ساحتی شده‌ایم.

به گزارش مشرق؛ «افول تمدن» تازه ترین کتاب رامین جهانبگلو است که انحطاط و زوال مدرنیته در دنیای امروز را روایت کرده است. متن زیر برگرفته از مطلبی در کانال تلگرامی «سیاحت غرب» است.

 جهانبگلو جستار خود را در کتاب با پرسشی مشخص شروع می‌کند: آیا ما در آستانه عصری قرار گرفته‌ایم که تمدن بی‌معنا گشته و مرحله "تمدن‌زدایی" آغاز شده است؟ او شواهد انحطاط و تباهی را در دنیای امروز نشان می‌دهد با این هشدار که اگر بشر بیدار و هشیار نباشد، این تمدن به سوی "قلمرو بی‌معنایی" پیش خواهد رفت و سرنوشتی را رقم خواهد زد که با وحشیگری و بربریت فرق زیادی ندارد، هرچند ممکن است ظاهری فریبنده و پرزرق و برق داشته باشد.

کتاب افول تمدن نوشته رامین جهانبگلو

نویسنده‌ی "افول تمدن" در آسیب‌شناسی "تمدن غرب" با تکیه بر بنیادهای فکری و شواهد تاریخی، بر سویه تاریک این تمدن پرتو می‌افکند: در کنار عرضه ارجمندترین دستاوردهای فرهنگی که میراث بشر را پربار کرده‌اند، این تمدن همواره به سلطه و اقتدار گرایش داشته، در تفاهم و ارتباط با "دیگری"، در تمام اشکال آن، کوتاهی کرده است.

 تمدنی که بر پایه اقتدار شکل گرفته باشد، با هدف تسلط و تسخیر و تملک با جهان روبرو می‌شود. "دیگری"، هر چیز و هر فردی جز خود، را خوار و ابژه اعمال قدرت می‌بیند و خود را برتر می‌پندارد.

آن تمدن بزرگی که با رنسانس و آغاز بیداری انسان غربی به تسخیر جهان رفت، به یاری مناسبات سرمایه‌داری، دانش نو، تکنولوژی و سیاست مدرن، بیش و پیش از هر چیز به تسلط بر دیگری گرایش داشت، از طبیعت تا انسان‌های "طبیعی" و کسانی که با مرزبندی‌های گوناگون، رنگ و جنس و مذهب، بیگانه و "غیرخودی" شمرده شدند.

رویکرد سلطه‌جویانه به ویژه زمینه مناسبی‌ست برای استعمارگری: غرب از آغاز دوران مدرن به خود اجازه داد به نام تمدن به دنیای "غیرمتمدن" لشکرکشی کند، دیگری را به نابودی بکشد، گروه‌هایی بزرگ را به عبودیت و بندگی وا دارد و تمام این تجاوزات را به نام "متمدن کردن" یا "آبادسازی" (استعمار) توجیه کند و طلبکار نیز باشد.

تمدن غرب اساسا پیشرفت را با رشد فنی و گسترش رفاه مادی تعریف می‌کند. در نتیجه افراط در چنین دیدگاهی‌ست که امروز وارد جامعه تک‌ساحتی شده‌ایم که برای مقابله با بحرانی که هستی او را فرا گرفته، هیچ پاسخی ندارد، زیرا اساسا از طرح پرسش ناتوان است.

روندهای مخرب در این تمدن، دنباله‌روی، رفاه‌پرستی، و مصرف‌زدگی را دامن می‌زند، منابع انسانی و طبیعی را تباه می‌کند؛ با گسترش رسانه‌های جمعی و دنیای مجازی که مردم را از تفکر آزاد باز می‌دارند و آنها را به ویژه به افکاری یکسان و سطحی و باورهای نیاندیشیده سوق می‌دهند.

جهانبگلو تفکر عقلانی و به ویژه خردورزی انتقادی را یکی از بنیادهای تمدن می‌داند و شکوه می‌کند که دنیای امروز، که بر پایه عقل ابزاری شکل گرفته، این وجه تمدن را نابود می‌کند.