باید بفهمیم و بپذیریم که درباره جنگ هیچ نمی‌دانیم و هر چه اطلاعات درباره جنگ داریم به صورت کج و غلط است. تقریبا عموم جنگی که امروز از طریق فیلم‎های سینمایی یا تلویزیون به ما نشان داده می‏شود، غلط است.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - به سراغ محمدصادق کوشکی، پژوهشگر و مدرس دانشگاه رفتیم تا برای ما ابعاد و زوایای دفاع مقدس و خاطرات جنگ را بررسی کند و به ما بگویید که اساسا کارکردهای روزآمد دفاع مقدس چیست یا اگر بخواهم عامیانه بگوییم دفاع مقدس امروز چه دردی را از ما دعوا می‌کند؟ بگوید که دفاع مقدس و خاطرات جنگ چه ابعاد و زوایایی دارد که رهبر معظم انقلاب آن را به گنج تعبیر کردند؟ پاسخ بدهد آیا ما امروز متاثر از دفاع مقدس توانستیم به یک مکتب جدیدی از تربیت سرمایه انسانی دست پیدا کنیم؟ اگر توانستیم ابعاد آن چیست؟ و برای ما تحلیل کند که امروز بایدها و نبایدهای راهیان‎نور چه باید باشد... کوشکی در این گفت‎وگو به تمام این سوالات پاسخ صریح و خواندی داده است و او حتی برخی از تصمیم‌گیران فعلی در حوزه استخراج گنج دفاع مقدس را بی‎عقل و ... خطاب می‌کند.

امروز چه نیازی به دفاع مقدس داریم؟ اساسا کارکردهای روزآمد دفاع مقدس چیست یا اگر بخواهم عامیانه بپرسم برای ما بفرمایید که دفاع مقدس امروز چه دردی را از ما دعوا می‌کند؟!

می‌توانیم این سوال را این‌طور بگوییم که نسبت دفاع مقدس و امروز ما، حتی با فردای ما چیست و ضرورت و شناخت دفاع مقدس و استفاده از آن چه فایده‌ای می‌تواند برای ما داشته باشد؟ برای پاسخ می‌توانم یک مثال بزنم. فرض کنید یک نفر شانزده هفده ساله خیلی کار مهمی انجام می‌دهد. مثلا پدر و مادرش مریض می‌شود و مسئولیت خانواده به دوشش می‌افتد. او می‌تواند خیلی خوب خرج خانواده‌اش را بدهد، پدر و مادرش را دکتر ببرد و از آنها مراقبت کند، مشکلات خانواده را راحت حل‌وفصل و مدیریت کند و خانواده‌اش را سربلند از آن بحران نجات دهد. حالا فرض کنید همین آدم در سن 30 سالگی، دچار ضعف اراده و خودکم‌بینی شود. مشکلی برایش پیش بیاید و بگوید من که نمی‌توانم کاری کنم. ما حتما به او می‌گوییم که مگر شما همان کسی نیستید که در 16 سالگی آن همه مشکلات را حل‌وفصل کردید؟

الان شما 30 سال دارید؛ یعنی دو برابر آن زمان سن دارید، تجربه، امکانات واعتبارات شما بیشتر از قبل است... الان کار به این سادگی را نمی‌توانید انجام دهید؟ آن زمان آن همه مشکل را حل کردید، الان نمی‌توانید؟ این وضعیت یکی از صدها مشکل دفاع مقدس است. چراکه به خودمان، به مردم‌مان، به مسئولین‌مان، به صنعت‌گرانمان، به همه نیروهایمان، می‌گوییم که وقتی ما در سخت‌ترین بحران این کشور -هشت سال جنگ تحمیلی- توانستیم این همه کار مهم بکنیم، کارهای خیلی عجیب و باورکردنی انجام دهیم آیا الان شما نمی‌توانید کارهای ساده را انجام دهید. چرا؟ مگر می‌شود شما نتوانید؟ به مهندسان‌مان می‌گوییم پدران شما، توانستند ظرف 10 روز پل بعثت را ایجاد کنند، می‌گوییم نسل مهندسان قبل از شما توانستند در شرایط تحریم و زیر بمباران‌های شدید، با ساده‌ترین ابزار و متریال‌ها پلی به اسم پل بعثت را ایجاد کنند، شما در این شرایط آرامش کامل و با وجود امکانات مناسب نمی‎توانید. نسل قبل از شما توانست معجزه مهندسی را در پل بعثت انجام دهد، چهارده متر پل شناور خیبر را انجام دهد، در بدترین کوهستان‌های عراق و مشرف به عراق جاده بزند، ظرف یک هفته در ارتفاعات بالای 3000 متر جاده بزند. پس شما حتما می‌توانید بهتر از آنها کار کنید.

برخی دیگر از نظرات محمدصادق کوشکی را هم بخوانیم:

نقد سه مستند تاریخی «هویدا»، «اشرف» و «اسدالله علم» از نگاه «محمدصادق کوشکی»

تروریست‌های سوری حزب سیاسی تشکیل می‌دهند

نگرش عاشورایی دفاع مقدس

ایران عامل یازده سپتامبر

محمد صادق کوشکی: مسئولین استخوان‌های جوانان مردم را صندلی می‌کنند، تا هر طور خواستند عمل کنند!

افزایش سن ازدواج چه تبعاتی دارد؟

الان قرار است بین قشم و ساحل اصلی پل زده شود. خیلی‌ها می‌گویند که برویم شرکت خارجی بیاوریم تا این پل را بزند. حداقل فایده دفاع مقدس این است که ما روی رودخانه وحشی اروند زیر بمباران شدید ظرف 10 روز با ساده‌ترین متریال پل بعثت را زدیم ولی الان مهندسان ما نمی‌توانند بعد از 32 سال از ساخت این پل طراحی کنند و پلی با کیفیت بین ساحل اصلی ما و جزیره قشم بزنند. مگر می‌شود؟ ما آن زمان که ضعیف‌تر بودیم و دانش‌مان کمتر بود توانستیم، الان نمی‌توانیم. پس الان هم می‌توانیم. پس یادآوری توانایی‌های یک ملت به خودش حداقل فایده دفاع مقدس است. از این مهم‌تر دفاع مقدس الهام‌بخش یک ملت است؛ یعنی به ملت ایران یادآوری می‌کند که شما هشت سال جلوی بزرگترین گردن کلفت‌های دنیا ایستادید، آیا الان نمی‌توانید جلوی آن گردن‌کلفت‌ها بایستد؟ الان که آن گردن‌کلفت‌ها ضعیف‌تر شدند و ما قوی‌تر شدیم؟! اگر بخواهید می‌توانید. در دفاع مقدس خواستید و شد. الان هم اگر بخواهید می‌شود.

لذا دفاع مقدس اثبات توانایی‌ها و اثبات منابع توانایی بی‌شمار ملت ماست. حضرت امام(ره) می‎فرمایند: اگر خود و توانایی‌های خود را بشناسید و به خدا توکل کنید، قادر به انجام هر کاری خواهید بود. ما در دفاع مقدس این جمله را جدی گرفتیم و هر کاری لازم بود انجام می‌دادیم. از سال 65 تا 67 در خلیج فارس با آمریکایی‌ها می‌جنگیدیم و همزمان داشتیم با صدام که نماینده 35 کشور قلدور دنیا هم بود می‌جنگیدیم. الان چرا باید از آمریکا بترسیم؟ ما که دیگر ایران آن زمان نیستیم. آن زمان شناورهای نیرودریایی سپاه، شناورهای کوچک ماهیگیری بود. الان نیرودریایی سپاه موازنه قدرت را در خلیج فارس برقرار کرده است و آمریکایی‌ها جرات نمی‌کنند به آب‌های ما نزدیک شوند و از پایین خلیج فارس تردد می‌کنند. الان شناورهای سپاه ناو نظامی فرانسوی را مجبور کردند که پرچم ایران را بزند و از آب‌های سرزمینی ما رد شود. آن زمان اصلا چنین امکاناتی نداشتیم و باور هم نمی‌کردیم که چنین توانایی‌هایی داشته باشیم. در حماسه شهید نادر مهدوی و دوستانش، توانستیم پوز آمریکا را در خلیج فارس به خاک بمالیم.

محمدصادق کوشکی

اینها یعنی آن زمان ما با حداقل امکانات به آمریکایی‌ها ثابت کردیم که زیر بار زور نمی‌رویم و جلوی قلدوری تو هم می‌ایستیم. آدم‌هایی داریم که با امکانات صفر دهن تو را سرویس و صاف می‌کنند و کردیم. پس دفاع مقدس ثابت می‌کند که اعتقاد به خدا و باور داشتن به لطف و کمک او و تکیه به توان داخلی می‌تواند حلال مشکلات باشد. در دفاع مقدس توانستیم پیچیده‌ترین تانک‌ها را تعمیر کنیم و بعد بسازیم. الان به مهندسان خودروسازی‌مان می‌گوییم که در بدترین شرایط و در بدترین تحریم‌ها ما تانک ساختیم. شما نمی‌توانید یک خودروی سواری خوب و باکیفیت ایرانی بسازید؟ پرنده‌های پیچیده آمریکایی را در دفاع مقدس توانستیم تعمیر و به سمت این برویم که بخواهیم آنها را بسازیم و طراحی کنیم، آیا الان نمی‌توانیم هواپیمای مسافربری بسازیم و باید از آمریکایی‌ها توسری بخوریم و به خاطر چهار تا هواپیمایی که به ما ندادند برجام را قبول کنیم. دفاع مقدس می‌گوید که وقتی که شما و یک ملت به خدا توکل کند و نیروهای داخلی‌اش را بشناسد، هر ناممکنی را ممکن می‌کنید. در طول جنگ بچه‌های صداوسیما -مخصوصا بچه‌های فنی- با دشمن یک جنگ پنهانی داشتند. دشمن دکل‌های ما را می‌زد که صداوسیما در ایران خاموش باشد. صداوسیمای جمهوری اسلامی پخش نشود. این بچه‌ها با چنگ و دندان دکل‌ها را حفظ کردند و نگذاشتند که سیگنال صداوسیمای جمهوری اسلامی در هیچ نقطه از کشور کور شود. دشمن فرستنده‌ها را ثانیه‌ای یک بار می‎زد و آنها تعمیر می‌کردند. بعضی وقت‌ها از لحاظ فنی کلک‌هایی می‌زدند که دشمن اصلا سر درنمی‌آورد. الان آمریکایی‌ها می‌گویند که می‌خواهیم سیگنال ماهواره‌های ایران را بگیریم و صدای جمهوری اسلامی را خفه کنیم. دفاع مقدس به بچه‌های فعلی صداوسیما یادآوری می‌کند نسل قبل از شما در جنگ نگذاشتند که ثانیه‌ای این صدا و این سیما قطع شود، آیا الان شما نمی‌توانید کاری کنید که اگر آمریکایی‌ها سیگنال ما را گرفتند، صداوسیمای ما قطع نشود.

آقای کوشکی! از همین جا وارد شویم به ابعاد و زوایای دفاع مقدس و خاطرات جنگ. مشخصا می‎خوایم از نگاه شما بدانیم که دفاع مقدس و خاطرات جنگ چه ابعاد و زوایایی دارد که رهبر معظم انقلاب آن را به گنج تعبیر کردند؟

ببینید بهترین بچه‌های این مملکت، خالصانه و ناب‌ترین صحنه‌های انسانی و اعتقادی -صحنه‌هایی که در اوج انسانیت می‌شود آنها را نشان داد- در دفاع مقدس نشان دادند. این گمشده بشریت است و دفاع مقدس عرصه آن را ایجاد کرد. اینها بهترین بچه‌های این مملکت از هر نظر بودند. این بچه‌ها در محله‌شان تک بودند. هنوز بعد از 30 سال وقتی به فلان محله می‌روید و می‌گویید شهید فلانی، می‌گویند عجب گلی بود. عالی‌ترین اتفاقاتی که انسان می‌تواند نشان دهد، در دفاع مقدس دیدیم. دیگر دیدن این آدم‌ها و این اتفاقات و رفتارها سخت است. در دفاع مقدس باورهای خالص انقلاب اسلامی را دیدیم. بیش از 3000 نفر از بچه‌های شیعه افغانستان داوطلبانه و با التماس به جبهه آمدند و به‌عنوان بسیجی در دفاع مقدس خدمت کردند. شوروی کشورشان را اشغال کرده بود، می‌توانستند بروند و از خانه و کاشانه خودشان دفاع کنند، ولی می‌گفتند ما باید در اینجا از ام‌القری انقلاب اسلامی دفاع کنیم. آن هم فقط به خاطر امام(ره). ما به هر کدام از بچه‌های افغانستانی می‌گفتیم که جنگ ما به شما چه مربوط؟

می‌گفتند امام خمینی گفته و رهبر ما خمینی است. امام فرمودند جنگ بین حق و باطل اینجا است و ما هم اینجا می‌جنگم. می‌دانید در جنگ چقدر از بچه‌های افغانستانی شهید، جانباز و اسیر شدند؟ این صحنه که یک نفر بگوید دینم از وطنم و رهبر دینی‌ام از رهبر وطنم مهم‌تر است، عالی‌ترین رفتار یک انسان است. این را کجا می‌توانید ببینید. بچه‌های افغانستانی پدر و مادر و خواهرشان زیر چکمه شوروی بود ولی آنها را رها کردند و از انقلاب اسلامی دفاع کردند؛ از ایران نه، از انقلاب اسلامی دفاع کردند. مگر این صحنه صحنه کمی است. اگر یک نفر بسیجی از ایران به جبهه می‌رفت، می‌گفت که برای خدا می‌جنگم و در عین حال از مادر و خواهر و ناموس خودم هم دفاع می‌کنم، اما افغانستانی چه می‌گفت؟ می‎گفت به اینجا آمده‎ام تا از انقلاب اسلامی دفاع کنم. خالص‌ترین اتفاقی که ممکن است بیفتد این است که یک نفر حتی خانواده‌اش را به خاطر دینش کنار بگذارد. این صحنه را جز در دفاع مقدس کجا می‌شود دید؟ عظمت کار بیش از 3000 نفر از بچه‌های افغانستان که دفاع مقدس شرکت کردند بیش از کار بسیجی‌های ما بود.

از لبنان رزمنده بسیجی داشتیم، چند هزار نفر عراقی آمدند و کنار ما علیه صدام جنگیدند. عراقی داشتیم که به ایران آمد و 19 نفر از خانواده‌اش را تیرباران کردند. چون می‏گفتند او رفته به جمهوری اسلامی و می‌خواهد به خمینی خدمت کند. او این را می‌دانست ولی می‌گفت که تکلیف شرعی‌ام است. به ایران آمد و با صدام و کفر جنگید. از الجزایر بسیجی داشتیم. کمال کروسل بچه‌ 15ساله بود. برای طلبگی به قم می‌آید و شیعه و مسلمان می‎شود. دو سال التماس و گریه‌زاری می‌کند تا در عملیات مرصاد به جبهه می‌رود و شهید می‌شود. این اتفاق‎ها را می‌شود کجا دید؟ برای عملیات کربلای پنج نیاز به خمپاره5 داریم، همه تراشکاری‌های تهران از تراشکاری ارمنی تا تراشکاری مسلمان می‌گویند که ما چند میلیون خمپاره را می‌تراشیم و می‌فرستیم. کامیون‌داری که زندگی‌اش کامیون است، آن را به جبهه می‌آورد. عاشورا نصف روز بود، ما عاشورایمان هشت سال بود. از هر چیزی ترینش را در دفاع مقدس دیدیم. اسیر ارمنی داشتیم که عراقی‌ها به او می‌گویند به امام توهین کن؟ می‌گوید من به رهبرم توهین نمی‌کنم. در حالی که امام گفته بود می‌توانید توهین کنید. ارمنی است و می‌گوید که من به رهبرم توهین نمی‌کنم. گازوئیل روی او می‌ریزند و آتش می‎زنند. این یعنی «تَرین». مثل وهب که یک ارمنی بود مسلمان شد و پای امام حسین(ع) ایستاد. ما وهب داشتیم. می‌خواهم بگویم که ما هر چیزی ترینش را در دفاع مقدس داشتیم و این یعنی گنج. گنج یعنی طلا و مروارید و جواهر. انسانی که جواهر شود ارزشش خیلی بیشتر از مروارید و طلا و نقره است. ما از هر ترینی آدمش را داشتیم.

شما به خوبی به مصادیق تاثیر دفاع مقدس بر تربیت سرمایه انسانی اشاره کردید و گفتید که این تربیت نیرو مرز جغرافیایی هم نمی‎شناخت. حال آیا ما امروز متاثر از دفاع مقدس توانستیم به یک مکتب جدیدی از تربیت سرمایه انسانی دست پیدا کنیم؟ اگر توانستیم ابعاد آن چیه؟

بله. اما خیلی کم بود. مثلا دفاع مقدس می‌توانست برای ما صد واحد توانایی ایجاد کند، ولی ما شاید چهار پنج واحدش را ایجاد کردیم.

کجاها ایجاد کردیم؟

اراده‌ای که در دفاع مقدس داشتیم در اراده بچه‌های هوافضای سپاه متبلور شده است، در توان بچه‌های نیرودریایی سپاه متبلور شد، در توان بچه‌هایی حزب‌الله و بچه‌هایی که با حزب‌الله کار می‌کردند متبلور شد. یک نمادی خیلی کوچکی از دفاع مقدس ما در سوریه، نماد خیلی کوچکی از تجربیات جنگ را در عراق و در ایجاد حشدالشعبی یا بسیج مردمی عراق در مقابل داعش استفاده کردیم. شاید یک هزارم بسته مدیریتی، بسته خلاقیت و بسته توان فنی دفاع مقدس را استفاده نکردیم و معطل مانده است. و آنچه که خودمان داریم، از بیگانه تمنا می‌کنیم. کاسه گدایی دست می‌گیریم و به فرانسه و کجا و کجا می‌رویم و می‌گوییم که یک ذره دانش فنی به ما بدهید. یک مثال ساده بزنم. ما در جنگ گاهی وقت‌ها 500 هزار نفر نیرو داشتیم و 9 ماه از سال در مناطق جنگی ما از کرمانشاه تا ایلام و خوزستان آتیش می‌بارد. اگر به نیروهای این مناطق یخ نمی‏رسید از تشنگی می‌مردند. تا به حال کسی نپرسیده که به این نیروها یخ چطور رسانده شد؟ آن زمان ما کارخانه یخ و کامیون یخچال‌دار به اندازه کافی نداشتیم.

محمدصادق کوشکی

برق مرتب قطع می‌شد. چه معجزه‌ای توانست یخ را به این 500 هزار رزمنده برساند تا ما تلفات ناشی از گرما نداشته باشیم. اگر کسی بیاید ریز آنالیز کند می‌بیند که بچه‌هایی که یخ می‎رساندند ماتریس‌های هشت بعدی حل می‎کردند؛ یعنی با کمبود برق، با کمبود کارخانه یخ، با کمبود کامیون و با لحاظ بعد مسافت به گونه‌ای برنامه‎ریزی می‌کردند که هفت یخ توزیع می‎شد. اگر می‏شد 9 دیگر آب باید توزیع می‎کردند نه یخ. از خرم‌آباد سه نصف شب کامیون‌های یخجال‌دار را بار می‌زدند و طوری برنامه‌ریزی کورنومتری می‎کردند که دقیقا هر روز هفت صبح در شلمچه یخ توزیع می‌شد و رزمنده‌ها سهمیه یخ‌شان را داشتند. به کلمن می‌ریختند تا بتوانند تا شب جلوی گرما مقاومت کنند. کمی این برنامه‎ریزی‌ها تغییر می‌کرد یک خط تعطیل می‌شد. تا به حال یک نفر نرفته ببیند مدیریت توزیع و لوجستیکی فقط آیتم یخ در دفاع مقدس چه بوده است. همین یک بخش آنقدر پیچیده است که من ابعادش را بگویم، مخ شنونده سوت می‌کشد. واقعا نشستند و یک ماتریس شانزده بعدی را حل کردند. علم در دفاع مقدس به طور فزاینده‌ای تولید شد، تکنیک تولید شد و ما در دفاع مقدس این حجم از خلاقیت را شاهید بودیم، اما آیا امروز از اینها استفاده می‌کنیم؟ نخیر.

چرا استفاده نمی‎کنیم؟ آیا اراده‎ای وجود ندارد یا...

 چون اصلا نمی‌شناسیم. شناخت ما از جنگ یک شناخت کاریکاتوریِ مسخرهِ و به شدت مینی‌مال است؛ یعنی ما فکر می‌کنیم جنگ یعنی چهار تا رزمنده که پیشانی‌بند بستند و با شعار الله اکبر روی مین رفتند. بعد می‎گوییم اینها یک مشت دیوانه بودند. مگر آدم عاقل روی مین می‌رود. اینکه تمام جنگ نبود. بله در جنگ ممکن است و لازم می‌شد به ضرورتی میدان مین پاک شود این اتفاق بیفتد، ولی جنگ که این نبود. جنگ یعنی یک ملت همه توانایی‌اش را در عرصه‌های مختلف بسیج کرد تا توانست جلوی 35 کشور قلدور دنیا بایستد. از این 35 کشور 34 کشور عضو دائمی شورای امنیت بودند. آن هم در مقطعی که همه جور تحریمی بودیم، اجناس در ایران کوپنی بود، دارو کم بود و... اما شرف و غیرت خیلی زیاد بود، انسانیت و مردانگی به حد وفور بود. همدیگر را دوست داشتیم، همبستگی اجتماعی فراوانی بین مردم بود. اگر یک چهارم جنگ را هم بشناسیم، برای هزارسال‌مان بس است و می‎توانیم هزار سال از قِبَلش بخوریم. اگر همان‌قدر که آمریکایی‌ها جنگ ما را شناختند، جنگ را بشناسیم مشکلات حل است. رمان «سفر به گرای 270 درجه» نوشته احمد دهقان در ایران به چاپ دوم رسیده است تا الان 10000 نسخه این کتاب هم فروش نرفته است. چاپ اول همین کتاب در آمریکا 38000 نسخه فروش رفت. این یعنی چه؟ با تاکید می‌گوییم اگر ما نصف جنگ را بشناسیم جزو قدرتمندترین‌های دنیا می‌شویم؛ در همه چیز، از علم و فناوری تا اقتصاد و... . در صورتی که شناخت ما از جنگ یک شناخت حداقلی هم نیست و شناخت ما کاریکاتوری است. نگاه حداقلی به این معنی است که لااقل یک‎صدم جنگ را می‌شناسیم، ولی در نگاه کاریکاتوری کج می‏شناسیم.

بعد از این همه مدت چرا جنگ را نمی‌شناسیم؟

چون نخواستیم بشناسیم. چون فکر می‌کنیم که می‌شناسیم و اراده نکردیم که بشناسیم.

از نگاه شما باید چکار کنیم؟

باید بفهمیم و بپذیریم که درباره جنگ هیچ نمی‌دانیم و هر چه اطلاعات درباره جنگ داریم به صورت کج و غلط است. تقریبا عموم جنگی که امروز از طریق فیلم‎های سینمایی یا تلویزیون به ما نشان داده می‏شود، غلط است. شاید تا به حال 50 تا فیلم جنگی ساخته شده است، از این بین 10 تا فیلم هم یک تصویر واقعی از دفاع مقدس ارائه نداده است. بعضی‌هایش که چرت و پرت و دروغ و خالی‌بندی است. ربطی به جنگ ندارد. چند تا کتاب دقیق درباره دفاع مقدس منتشر کردیم؟ آمریکا در دانشگاه هاروارد یک دایرت‌المعارف 600 صفحه‎ای درباره دفاع مقدس ما چاپ کرده است. کدام دانشگاه ما در مورد دفاع مقدس یک دایرت‌المعارف 60 صفحه‌ای چاپ کرده است؟

درباره جنگ ایران؟!

درباره جنگ ما و صدام. این را هم اضاهفه کنم که اصلا خود عبارت جنگ ایران و عراق یک عبارت غلطی است. همین که ما به جنگ هشت ساله خودمان می‌گوییم جنگ ایران و عراق بدانیم که اصلا جنگ را نمی‌شناسیم. جنگ ما با عراق نبود، با عراق چه جنگی داشتیم؟ مردم عراق نمی‌خواستند با ما بجنگندند. ما با رژیم بعث عراق می‌جنگیدیم که نماینده همه گردن‌کلفت‌های دنیا بود؛ نماینده آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان تا عربستان سعودی و کویت و... امروز در کشور مشکلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی داریم و چون اینها را داریم، برای حلشان باید سراغ راه‌حل برویم. در دفاع مقدس راه‌حل همه اینها است.

رهبر معظم انقلاب سال گذشته در دیدار با دست‎اندرکاران راهیان‌نور از راهیان‌نور به عنوان یک فناوری برای استخراج ذخایر دفاع مقدس و خاطرات جنگ یاد کردند. چگونه می‌توان از این فناوری برای رفع مشکلات امروز جامعه در زمینه‌ تربیت نیروی انسانی تراز نظام اسلامی استفاده کرد؟

این تعبیر یک تشبیه است. کسی فکر نکند منظور از فناوری همان تکنولوژی دیجیتال است. یک بار رهبر انقلاب گفتند؛ جنبش نرم‌افزاری. یک موسسه احمقی آمده بود و چند تا نرم‌افزار تولید کرده بود و گفته بود ما به ندای رهبری لبیک گفتیم و جنبش نرم‌افزاری راه‎انداختم. به او گفتیم که مجید جان دلبندم جنبش نرم‌افزاری یک چیز دیگری است؛ شما نمی‌خواهد کاری کنید، شما لطفا لبیک نگویید. امروز هم در مورد راهیان‌نور تعبیر فناوری داشتند، کسی فکر نکند که منظور دیجیتال کردن راهیان نور است. منظور این نیست. راهیان‌نور یکی از صدها سازوکار و روش شناخت دفاع مقدس است و می‎تواند استارتی برای شروع کنجکاوی در مورد شناخت دفاع مقدس باشد.

الان دانشجویان و طلاب را به در قالب کاروان راهیان‎نور به جبهه می‎بریم. برای سنجش تاثیر و موفقیت کار باید ببینیم که این دانشجوی ما که آمده و فضا و شرایط جنگ را دید آیا بعد از بازگشت رفت در حوزه تخصصی خودش درباره دفاع مقدس تحقیق کند و دو تا مقاله یا یک کتاب بنویسد یا نه؟ توانست تحقیق کند و یک حرف تازه از دفاع مقدس کشف کند یا نه؟ منظورم نوشتن کتاب ادبی نیست، منظورم این است که اگر 5000 دانشجو را امسال به راهیان نور بردیم بعد از برگشت حداقل 1000 نفر از اینها کنجکاو شوند که در مورد راهیان نور در حوزه تخصصیشان تحقیق کنند و مثلا 100 تا مقاله تحقیقی ارائه دهند و در این مقالات به مسائل امروز پاسخ کاربردی دهند؛ ازحوزه پل‌سازی تا حوزه دریافت نیروی انسانی تا حوزه چگونگی آموزش و... از بین این 100 مقاله 10 مقاله برگزیده و بسط داده شوند و ما شاهد 10 تا کتاب در حوزه تخصصی‌ خودشان در دفاع مقدس باشیم.

آن وقت است که می‌توانیم بگوییم راهیان‌نور زد به خال. اینکه چند تا بچه بلند شوند و بروند از این و آن پول گدایی کنند و در نهایت جماعتی را از روی چشم و هم‌چشمی، برای اینکه آمار و ارقام را بالا ببریم، بریزیم در اتوبوس و همین‎طور فله‌ای و بی‌برنامه و گفتن اینکه حالا ان‌شاءلله همه چیز درست می‌شود جماعت را مثل اسرای شام بکشانیم از این طرف به آن طرف و اذیت‌شان کنیم. بعد مثلا ببریم در یک نقطه‌ای از شلمچه و در آنجا یک راوی بی‌سواد بیاید و به دروغ بگوید که اینجا 3000 نفر را سربریدند! ملت هم های‌های گریه کنند و بعد به خانه‌هایشان برگردند... این هیچی نیست. این یک اتفاق احساسی است که دو روز بعد هم تمام می‌شود. راهیان‌نور این نیست که ما یک مشت آدم بی‌عرضه، دست و پا چلفتی و چلمنگ بلند شویم و بچه‌های مردم را بدون هیچ مسئولیتی ببریم به بر و بیابان و اذیت‌شان کنیم.

من چیزی را که دیدم می‎گویم. من دیدم که یک مشت آدم‌های بی‌عقل از دانشگاهی چهار تا اتوبوس که سه تا از این اتوبوس‌ها دختر بودند برداشتند به فلان منطقه بردند. سر ظهر به هر کسی ظرف آبی دادند و پسرها شروع به وضو گرفتن کردند. سه تااتوبوس دختر ماندند که باید چه خاکی به سرشان کنند. نه جایی، نه یک دستشویی مناسبی... دختر مردم را اینجا آوردید برای چه؟ بابا! شهید جنگید که دختر آستینش را جلوی کسی بالا بزند. این باید چطوری وضو بگیرد. آقایان رفتند پشت خاکریز و مشکل‌شان را حل کردند و وضو گرفتند. خانم‌ها می‌توانند این کار را بکنند؟ بعد احمقی که مسئول این اردو است، می‌گوید شما مثل رزمنده‌ها باشید. یعنی چه؟ مگر رزمنده‌ها دختر بودند؟ این چه کاری است؟ احمق این راهیان نور نیست، این اثبات حماقت شماست. راهیان نور این است که اگر شما در کاروانی دختر می‌برید باید به فکر دستشویی مناسب، حمام مناسب و مسائل شرعی‌اش باشید. من نمی‌گویم چلومرغ بدهید، می‌توانید عدس‌پلو بدهید ولی به وقت و منظم بدهید. اسراف نکنید.

راهیان‌نوری که در آن اسراف شود راهیان نور نیست، این راهیان کور است. اگر راهیان‌نوری بردید که در آن اسراف نکردید، در آن اذیت بی‌جا نکردید، در آن حریم دختر مردم را حفظ کردید، در آن راوی درست و درمان آوردید، در آن اطلاعات دقیق دادید و در کنارش مردم را به یادمان اروند بروید تا بنشینند به یاد غواصان گریه کنند و توسل بجویند، خیلی عالی می‌شود. این می‌شود راهیان‌نوری که بعد که برمی‌گردید به بچه‌ها می‌گویید بچه‌ها ما اینجا سعی کردیم راوی مهندس و پزشک بیاوریم تا به هر کدام از شما در آیتم‌های تخصصیتان روایت داشته باشند. حالا ببینم چند تا از شماها ادامه دهنده راه شهدا خواهید بود و یک تحقیق خوب درمورد مثلا پل بعثت می‌نویسید، یک تحقیق خوب درباره بیمارستان صحرایی می‎نویسید، یک تحقیق خوب درباره اینکه چطور بیماران ش.م.ر. را در بیمارستان صحرایی شستشو دهیم که آسیب‌های گازهای شیمیایی به حداقل برسد و... می‏نویسید. این می‌شود راهیان‌نوری که خداپسندانه است و خدا، شهدا، امام و رهبر از آن راضی هستند.

امروز یکی از مشکلات‌مان در حوزه نیروی انسانی است. ما مثلا کارمند فلان اداره را چطور می‏توانیم در فناوری راهیان نور به‌عنوان یک کارمند تراز انقلاب اسلامی تربیت کنیم؟

راهیان‌نور یک هفته است. هیچ انسانی در یک هفته متحول نمی‌شود. پس قید این را بزنیم که ما می‎خواهیم کسی را راهیان‌نور ببریم و متحول کنیم. راهیان‎نور می‌تواند استارت و جرقه تحول را بزند ولی در ظرف یک هفته هیچ کس متحول نمی‌شود. کسی که یک هفته‌ای متحول شود، پنج روز دیگر آن طرفی متحول خواهد شد.  آنچه که دفاع مقدس را دفاع مقدس کرد، نیروی انسانی‎اش بود. نیروی انسانی در دفاع مقدس با متد اهل‌بیت(ع) تربیت شد. متد اهل‌بیت چه بود؟ «کونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیرِ ألسِنَتِکُم» این‌طوری تربیت شدند. خود ما یک مشت بچه پانزده شانزده ساله عاشق امام بودیم و به جبهه رفتیم.

شهید محمد کاوه سه ماه فرمانده ما بود. ایشان مفقودالاثر شد و جنازه‌اش هم هیچ وقت نیامد. او در این سه ماه مثل یک پدر طوری با بچه‌ها رفتار می‌کرد که بعد از سه ماه همه ما بزرگ شده بودیم. قشنگ یادم است انقدر ایشان کم حرف می‌زد، در مجموع ما 10 دقیقه از ایشان حرف نشنیدیم. چطوری از ایشان یاد گرفتیم که مثل آدم رفتار کنیم. روز اول فکر کردیم هر کسی یک کمپوت گیلاس گیرش بیاید، زرنگ است. یادم است یک بار تا ساعت ۱۲ ظهر تابستان در ماموریت بودیم. برگشتیم و دیدم دوستم یک کمپوت گیرش آمده است. دم سنگر ایستاده بود و اسم من را صدا می‎زد. گفتند ایشان در ماموریت است. گفت می‌ایستم تا بیاید. یک ساعت در همان حوالی می‌چرخید تا این کمپوت در دستش داغ شد و دیگر ارزش خوردن نداشت. آمدم گفتم یونسعلی صادقی آخر این چه کاری است؟ شهید کاوه از آن آپاچی‌ها، آدم‌هایی ساخت که حاضر شدند یک ساعت‌ونیم سر پا بایستند تا کمپوتی که گیرشان آمده است را با هم بخورند. مدل تربیتی جنگ بغیر السنتکم بود. بزرگوارانی مثل شهید کاوه درست زندگی می‌کردند، درست رفتار می‌کردند و در حدی که می‌دانستند و ما هم از آنها یاد می‌گرفتیم. / حلقه وصل