نباید بترسیم از اینکه روزی راهیان‌نور مخاطبش 100 هزار مخاطب اثرگذار باشد. اگر این اتفاق بیفتد 100 هزار نفر کار 100 میلیون نفر را می‌کنند. خوشحال هم نباید باشیم که دو میلیون نفر به راهیان نور بیایند.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - بدون تعارف و صریح حرف می‏زند. پیشنهاد ما این بود که در این گفت‌وگو به روایتگری بپردازیم و آسیب‌ها و باید و نبایدهای این حوزه را مورد واکاوی قرار دهیم ولی خودش گفت که به حاشیه نرویم، «چون روایتگری تابعی از بحث راهیان‌نور است» و پیشنهاد داد که بهتر از وضعیت الان راهیان‎نور را مورد واکاوی قرار دهیم. در مورد چرایی این پیشنهاد می‏ گوید چون امروز راهیان‏ نور به محاق رفته است. اتفاقات اخیری که در منطقه، در دنیا، در خود ایران و در جبهه مقاومت افتاده، راهیان‌نور را به محاق برده است. مخاطب راهیان‌نور فعال است، مخاطب پرسشگر است، مخاطب جوان است، مخاطب پرانرژی و خاص است، مخاطب معمولی و برهه نیست. این مخاطب دنبال این است که ببینید آیا وسط اتفاقات جریان مقاومت و انقلاب وجود دارد یا وجود ندارد؟! راهیاننور زمانی وسط صحنه انقلاب بود و الان نیست. داود صالحی این حرف‎ها بعد از تقریبا 20 سال فعالیت در این عرصه می‏زند. او در این گفت‎وگو حرف‎های ناگفته زیادی را گفته است که خواندنش برای متولیان راهیان‎نور خالی از عایدی نیست.

رهبر معظم انقلاب در بحث بایسته‌های روایتگری چند تا بحث را مطرح می‌کنند که یکی بحث اتقان است. اینکه ما باید در بحث روایتگری به اینجا برسیم که وقتی کسی به منطقه راهیان‌نور می‌آید و برمی‌گردد یک ارزش‌افزوده‌ای داشته باشد. شما به‌عنوان یک راوی تعریف‌تان از راوی و ماموریتی که برعهده‌اش است چیست؟

ما بیشتر در عملگی‌های راهیان‌نور کار کردیم و فعالیتمان سابقا بیشتر بود و الان خیلی کمتر شده است. اگر فرصت شود درباره وضعیت الان راهیان‌نور صحبت کنیم و وضعیت الان راهیان‎نور را تحلیل کنیم.

می‌خواهید بحث روایتگری را کنار بگذاریم و بایسته‌های راهیان‌نور را واکاوی کنیم.

بله. چون روایتگری تابعی از بحث راهیان‌نور است. شاید از سال 75 و 76 درگیر راهیان‌نور هستم. در یک برهه‌هایی بیشتر و در یک برهه‌هایی کمتر. راهیاننور یک زمانی کارکرد خیلی ویژه‌تری داشت؛ یک‌جورهایی عقبه استراتژیک همه فعالیت‌های جریان جبهه فرهنگی انقلاب محسوب می‌شود. لذا حتی اثرگذاری اجتماعی و سیاسی داشت. بچه‌ها در راهیان‎نور باروبنه خود را برای یک سال مبارزه و مقاومت‌ می‌بستند. در راهیاننور خودشان را تجهیز می‌کردند. طبیعی بود، کسی هم که می‌خواست به راهیان‌نور محتوا بدهد با این نگاه خودش را آماده می‌کرد که باید برای یک سال فعالیت در فضای سیاسی، فرهنگی و دانشگاهی کشور به مخاطبش خوراک دهد. لذا فکر می‎کرد و محتوایی را آماده می‌کرد که مقداری فراتر از فقط جنگ و دفاع مقدس بود. جریان راهیان‌نور ضمن اینکه خط مقدم بود، خاکریز فتح نشده بود. لجمن منطقه نبرد ما با تفکرات انحرافی بود. حضرت آقا فرمودند: من می‌بینم وجود دارد کسانی که می‌خواهند دفاع مقدس را کمرنگ کنند، می‌خواهند مقاومت را از بین ببرند. حضرت آقا بارها قریب به این مضامین را فرمودند. راهیان‎نور ضمن اینکه لجمن برای جلوی منطقه نبرد و خط‌مقدم بود، عقبه هم بود؛ یعنی اتاق عملیات جبهه انقلاب بود، اتاق امن جبهه انقلاب بود.

راهیان‎نور

خودبه‌خود انرژی مبارزه را همیشه در سانتریفیوژهایش تولید می‌کرد و به بچه‎ها تزریق می‌نمود. من فکر می‌کنم با اتفاقات اخیری که در منطقه، در دنیا، در خود ایران و در جبهه مقاومت افتاده، راهیان‌نور به محاق رفت. مخاطب راهیان‌نور فعال است، مخاطب پرسشگر است، مخاطب جوان است، مخاطب پرانرژی و خاص است، مخاطب معمولی و برهه نیست. این مخاطب دنبال این است که ببینید آیا وسط اتفاقات جریان مقاومت و انقلاب وجود دارد یا وجود ندارد؟! راهیاننور زمانی وسط صحنه انقلاب بود. به نظر می‌رسد بعد از اتفاقات اخیری که در دنیا، در منطقه و در جبهه مقاومت افتاده است، راهیان‌نور یک مقدار در جنگ سال 68 مانده است. ما می‌توانیم به راهیان‌نور دو جور نگاه کنیم؛ یک جور روایت جنگ هشت ساله است؛ از حیث سرزمین و جغرافیا و تعداد تانک و تعداد نفر و مسائلی که باید دانشگاه‌های نظامی بررسی کنند. یک جور هم می‌توانیم آن را در قالب نبرد حق و باطل مطرح کنیم. می‌توانیم در راهیاننور ایستادگی جریان مقاومت را در مقابل ایستادگی جهانی مطرح کنیم. به نظرم راهیان‌نور در نگاه اول حبس شده است و در روایت اتفاقات تاریخی جنگ بین دو تا کشور می‌مانده است. درصورتی‌که دفاع مقدس ما جنگ بین دو تا کشور نبود. دفاع مقدس ما طبق تمام تعاریفی که حضرت امام(ره) و حضرت آقا دارند -همه بچه حزب‌اللهی هم اطلاع دارند و مردم هم می‌دانند- اصلا روایت کشورگشایی عراق نیست که بگوییم مثلا یک آدم دیوانه‌ای پیدا شده است که دنبال کشور گشایی باشد. اینطور نبود. لذا احساس می‌شود که لجمن خط مقاومت، چند صد کیلومتر جلو رفته است و راهیان‌نور به آن نسبت جلو نرفته است. شاید این حرف‌ها تلخ باشد و بعضی‌ها اینها را قبول نکنند.

مشکل کجا است؟ آیا از راویان است، از ستاد مرکزی راهیان‌نور است، نوع نگاه به راهیان‌نور است...؟

وقتی ما مقاومت سوریه، عراق و جریان داعش را نتوانیم در راهیان‌نورمان بحث کنیم، آیا شما غیر از این برداشت می‌کنید ما داریم جنگ بین دو تا کشور را که بین سال‌های 59 تا 67 اتفاق افتاده روایت می‌کنیم؟ درحالی‎که چه کسی است که نداند جبگ بین سوریه و داعش، النصره و عراق ادامه همان جنگ است و هیچ فرقی نمی‌کند. ادامه همان جنگ است، چون همه عناصر همان عناصر هستند، صف‌آرایی‌ها همان صف‌آرایی‌ها است، همه محتوای دو طرف همان است. هم در جبهه مقاومت و هم در جبهه مقابل. وقتی نتوانیم این مسئله را در راهیان‌نور روایت کنیم، عملا راهیان‌نور را از محتوای خودش تهی خواهد شد. عملا دیگر راهیان‌نور جایی نیست که بچه‌های بسیج فلان دانشگاه یک سال صبر می‌کنند تا زمان راهیان‌نور برسد و بچه‌هایشان را به آنجا ببرند و آنها را تیز کنند، تجهیز کنند، سرخط کنند و بار محتوایی‌شان را برای یکسال کار در دانشگاه ببندند. لذا راهیاننور از حیث خودش خارج می‌شود.

چرا نتوانستیم؟

راهیانی که در عراق نرود، راهیانی که در آن هیچ حضوری از فاطمیون نبینیم، راهیانی که در آن هیچ حضوری از حزب‌الله نبینیم، راهیانی که در آن هیچ حضوری از جبهه مقاومت نبینیم، راهیانی که برای این موارد آموزش ندیدند، تجهیز نشدند... منقطع است. حضرت آقا تاکید کردند که برای روایت کسانی را بیاورید که جنگ را دیدند. چون فعلا امکانش این وجود دارد، یک وقت 200 سال از جنگ گذشته است و دیگر این امکان وجود ندارد. وقتی هنوز رزمندگان ما جوان هستند، وقتی ما هنوز هیچ راوی را نداریم که از سوریه روایت کند، از روایت مقاومت جدید و نوین روایت کند، مقاومت نوین روایت کند. حتی می‌خواهم فراتر بگویم ما باید در روایت از سرزمین عبور کنیم؛ اگر راویای نداشته باشیم جنگ مجازی را بتواند روایت کند و بچه‌ها را تجهیز و سنسورهایشان را به بحث مقاومت در فضای فکری و در فضای مجازی که جنگ مجازی الان اتفاق افتاده است، حساس کند. من احساس می‌کنم اگر قرار است اینها را ببینیم، راهیاننور عقب مانده است. حالا هی سازمان‌های متوالی بگویند که نه این‌طور نیست. اینکه در به وجود آمدن وضعیت فعلی چه کسی مقصر است، طبیعتا بخش زیادی از متولیان مقصر هستند. جدای از بحث‌های اینکه کدام سازمان مقصر است و... من معتقدم روش ما در راهیان‌نور اشتباه بود.

به خاطر اینکه از همان ابتدا به لحاظ اجرایی با دو سه تا موضوع روبه‎رو بودیم؛ یکی بخش‌های محتوایی بود و سازمان‌های متوالی باید کاملا در این زمینه کار می‌کردند. مثلا باید فضای مقاومت جدید را در راهیان‌نور می‌آوردیم، باید در راهیان‌نور فضایی را باز می‌کردیم تا حزب‌الله لبنان، فاطمیون، زینبیون، حیدریون هم بیایند و روایت می‌کردند. حتی باید به سمتی می‌رفتیم که بتوانیم از فضای فتوحات جبهه مقاومت در عراق بازدید کنیم. چرا نباید این کار را بکنیم؟ چرا فقط در شلمچه ماندیم؟ بله! یک بخش از نقص کار ما در محتواست. یک بخش دیگر در سبک‌های مدیریتی است. در راهیان‎نور سبک‌های مدیریتی اشتباه صورت گرفت و مجموعه‌های خودجوش مردمی عملا نتوانستند در راهیان‌نور اثرگذار باشند. به مجموعه‌های خودجوش مردمی نقش داده می‌شود، ولی این نقش محوری نیست. ما هنوز یک اردوگاه خصوصی و یک سیستم اعزام‌کننده بزرگ مردمی در راهیان‌نور نداریم، هنوز هم مردم خرمشهر و مردم آبادان و سوسنگرد و مردم بستان، نسبت خودشان را با راهیان‌نوری که به آنجا می‌رود، نمی‎دانند. درصورتی‌که اگر در هر جای دیگری با همین نسبت و اندازه راهیان‌نور گردشگر بود، حول این حضور مردم چقدر اتفاق شکل می‌گرفت، چقدر مسافرخانه، هتل، رستوران، بازارچه فروش محصولات صنایعدستی و... شکل می‌گرفت. این مشکل به بخش اجراییات بر می‎گردد. محتوا را هم که عرض کردم کاملا حاکمیتی است.

در گذشته اعزام‎ها توسط مردم صورت می‎گرفت؟

در اوایل دهه هشتاد تقریبا عمده اعزام‌های توسط مردمی شکل می‌گرفت و کاروان‌های مردمی اعزام می‎کردند، ولی به مرور کار به جایی رسید که الان عمده اعزام‌های ما متاسفانه دارد توسط نهادهای متولی شکل می‌گیرد. یا کار دانش‌آموزی کار خوبی است. ضمن اینکه مسئولین این کار هم دارند مخلصانه کار می‏کنند. اثرگذاری هم هست. اما اگر یک وقتی سازمان بسیج و آموزش و پرورش تصمیم بگیرند که این کار را انجام ندهند، آن وقت چند درصد از دانش‌آموزان به راهیان‌نور می‌روند؟ یکجور دیگر عرض کنم. اصلا ذات راهیان‌نور به شکل دانشجویی شکل گرفت؛ یعنی محتوا و فرآیندها همه برای آن بازده سنی تدارک دیده شده بود. نتیجه اینکه ما وقتی دانش‌آموز را به عنوان یک مخاطب زودهنگام به راهیان‌نور ببریم، وقتی به سن دانشجویی رسید دیگر نمی‌آید. اینها معضلاتی است که در راهیان‌نور وجود دارد. به گمان من که بیش از 20 سال است در راهیان‎نور فعال هستم، راهیان‌نور یک مقدار نقش‌محوری و پیش‌برندگی خود در جبهه فرهنگی انقلاب را از دست داده است. در کنار آن کارهای کوچک و بزرگ هم انجام دادم و به زودی باید شاهد باشیم که جریانهایی جای راهیان‌نور را بگیرند. جریان‎هایی مثل اربعین و اردوهای جهادی. چون مخاطب ما یک مخاطب دغدغه‌مندی است. این مخاطب فقط دنبال گردش و تفریح نیست، این مخاطب دنبال این است که بتواند بار معنوی خودش را ببندد، بتواند مدام خودش را در خط‌مقدم حفظ کند. در این شرایط این مخاطب حتما دنبال یک چیز جایگزین خواهد بود و در راهیاننور توقف نخواهد کرد.

راهیان‎نور

سوال من این است که اولا چکار کنیم دوباره راهیان‌نور به رونق خودش برگردد و ثانیا، چکار کنیم که راهیان‌نور مردمی شود؟

به نظرم باید بتوانیم در راهیان‌نور جبهه موجود و زنده مقاومت را روایت کنیم. اگر جبهه زنده مقاومت را روایت نکنیم، راهیان‌نور اثرگذاری خودش را نخواهد داشت. موضوع بعدی این است که ما باید به راهیان‌نور بهعنوان راهیاننور نگاه کنیم، نه بهعنوان یک سفری مثل بقیه سفرها. زمانی جذابیت راهیاننور به جاده‎هایش بود. مسبب خیلی از این کارهایی که می‎گویم امثال خود من هم هستیم. مثلا در راهیان‌نور همه جاده‌ها را درست کردیم. دولت حمایت کرد، سپاه و سپاه قدس کمک کرد و خیلی از این ظرفیت‌ها درست شد. مثلا موبایل‌ها آنجا آنتن نمی‌داد، جاده نداشتیم، اتوبوس‌ها نمی‌رفتند، اما غافل بودیم که شاید یک جاهایی همین در دسترس نبودن جاده خودش مزیتی برای راهیاننور بود. اینها چیزهایی است که باید با اهل فکر نشست و در موردشان صحبت کرد، ولی بالاخره سفر راهیاننور باید با اردوی مشهد و یک اردوی تفریحی فرق کند.

سفر راهیان ‏نور چه باید داشته باشد؟

راهیان‌نور باید از بای بسم‌الله تا تای تمت در ایجاد و تقویت روحیه مقاومت برنامه داشته باشد. بنابراین وقتی در راهیان‌نور یک گروه نوجوان یا جوان یا دانشجو می‎آیند باید اردوی نظامیشان تعریف شود. روح نظامی باید در راهیان‌نور حفظ شود. روح سختی، روح سبک زندگی جنگی باید در راهیان‎نور حفظ شود. ما روح سبک زندگی جنگی را از راهیاننور گرفتیم. در بعضی از سازمان‌ها دیدم که پرسنل خودشان را به‌عنوان نیروی خدماتی-رفاهی به راهیاننور می‎آورند. این اشتباه است. راهیان‌نور جای حضور این مدل حضور آدم نیست، راهیان‌نور جای حضور سبک زندگی جبهه‌ای است. سبک زندگی جبهه‌ای چطور است؟

دستشویی باید 20 تا 100 متر فاصله داشته باشد. سبک زندگی جبهه این است که غذا را با مشقت به دست بیاورید، یک جا را باید پیاده بروید، یک جا باید کم بخوابید، یک جا باید روی زمین بخوابید. این لوازم را یک به یک از راهیان‏نور گرفتیم. اگر قرار است نمایشگاهی بزنیم باید جبهه زنده مقاومت را برای مخاطب به نمایش بگذاریم. گاهی مخاطب ما نمی‏تواند به سوریه و... برود، ما باید یک کاری کنیم که روایت سوریه با همان اتقانی که شما در سوال اولیتان مطرح کردید در جریان اتفاقات آنجا قرار بگیرد. مخاطب بداند که نسخه برابر اصل است و بیاید عین آن اتفاقات را از بهترین فرماندهان و حاضران صحنه‌ای سوریه بشنود. ما باید بهترین نمایشگاه را بزنیم تا مخاطب بتواند واقعه مطلب سوریه، عراق، یمن و فلسطین را در نمایشگاه ببیند.

البته نباید جنگ هشت ساله خودمان را هم فراموش کنیم. چون جنگ هشت ساله ما سند حقانیت انقلاب اسلامی است. من نمی‌گویم آن را فراموش کنیم، ولی اگر آن را در امتداد جریان مقاومت تعریف کردیم معنی پیدا می‌کند. اگر نه جنگی است هشت ساله که در گذشته افتاق افتاده و می‎رویم برای دانشجو و دانش‌آموز روایت می‌کنیم که همچین جنگی بوده و در آن چنین رشادت‌هایی اتفاق افتاده! یادش بخیر. چیزی از این در نمی‌آید. ما الان نمونه‌های زنده همان مقاومت، نمونه‌های زنده همان رشادت‌ها و ایثارها را داریم. چند وقت پیش به عیادت مجروحی رفتم. ایشان می‌گفت: من این همه از ایثار خواندم و برایم گفتند ولی ایثار را وقتی دیدم که تیر خورده بودم و در بیمارستان بستری بودم. در آنجا دیدم یک نوجوان هفده هجده ساله فاطمیونی پایش قطع شده است. یک هفته ده روز بود که پایش قطع شده و در بیمارستان بود. موقع نماز شب بلند شده بود با یک پا، لیلی‎کنان رفت وضو گرفت و آمد تا نماز شب بخواند. حالا اگر یک زخم در پای ما باشد تا دو ماه نمی‌توانم با عصا هم راه بروم. یک انگیزه‌ای پشت این داستان است. همه اینها یک نمونه زنده هستند.

راهیان‎نور

روایت اینها محسوس و قابل رویت است. شاید بگویند حماسه‎های جنگ ما برای چند سال پیش بود، اینها نمونه زنده روایت هستند و ما باید اینها را در روایت‌مان بیاوریم. ازطرفدیگر باید سبک حضور خاصی را در راهیان‌نور تعریف کنیم. نمی‌شود راه راهیان‌نور را را باز کرد و همین‌طوری همه با هر سبکی بیایند. اتمسفر راهیان‎نور به‎هم می‌ریزد. ما باید سبک خاصی را تعریف کنیم و در آن مشخص کنیم که مخاطبان چطوری لباس بپوشند، چطوری حضور پیدا کنند، چطوری غذا بخورند، چه غذاهایی باید بخورند، چه بشنوند، چه ببینند، چه زمانی بروند، چه زمانی بیایند. کل این فرآیند را باید به‎گونه‎ای تعریف کنیم که با سبک زندگی مقاومت و سبک زندگی جبهه‌ای بخواند. در مورد بحث مردمی بودن هم باید بگوییم که نهادهای حاکمیتی باید از این قضیه حمایت واقعی کنند.

حمایت واقعی به چه معناست؟ آیا به این معنا است که نهادهای حاکمیتی باید کلا کنار بکشند و همه چیز را به مردم بسپارند؟

اینکه بگوییم نهادهای حاکمیتی کنار بکشند، کار اشتباهی است. این کار اصلا از عهده مردم برنمی‌آید. نهادهای حاکمیتی باید به‌عنوان زمینه‌ساز و فراهم‌کننده بستر حضور مردم باشند. خیلی کارها را مردم نمی‌توانند انجام دهند و یک نهاد حاکمیتی باید بسترش را فراهم کند. یک مسافری را فرض کنید که می‎خواهد برای زیارت به مشهد برود. چطور می‏رود؟ بلیط می‌خواهد و می‌رود از یک بخش خصوصی بلیط می‌گیرد. اسکان می‌خواهد، اگر وضع مالی او خوب است می‏رود یک هتل پنج ستاره و اگر نباشد یک مسافرخانه می‌گیرد. غذا می‌خواهد بخورد، هکذا... ولی طبیعی است که پشت همه اینها دولت وجود دارد، دولت نظارت می‌کند تا حق این مسافر ضایع نشود. دولت نظارت می‌کند و بستر حضور بخش خصوصی را فراهم می‌کند.

دولت نظارت می‌کند تا تخلف ایجاد نشود. دولت هزار تا کار دیگر انجام می‏دهد، ولی ما در راهیان‌نور می‌بینیم که نهادهای حاکمیتی راسا در بخش‌های عمده‌ای (نمی‌گوییم در همه بخش‌ها) متولی‌گری می‌کنند. این حضور چند تا آسیب دارد؛ اولا، کار حاکمیتی هزینه‌های بیشتری نسبت به کار خصوصی دارد. شاید در ظاهر دیده نشود، ولی در مجموع وقتی حساب و کتاب می‌کنید قطعا گران‌تر درمی‌آید. ثانیا، بعدا اولویت‎های دیگری هم به نهادهای حاکمیتی مترتب خواهد شد. در این صورت راهیان‎نور از اولویت‌شان خارج می‌شود. از همه مهم‌تر اینکه مردم خود منطقه را درگیر نکنیم و مردم منطقه از این موضوعات منتفع نشوند. مخصوصا مردم مناطق جنگزده که خانه و زندگی‌شان را دادند و آسیب شدید دیدند. اگر اینها احساس نکنند که راهیان‎نور کمکی به ترمیم آلام و مشکلات اینها نمی‌کند، طبیعتا همکاری نخواهند کرد، خلاقیت‌ها به میدان نخواهد آمد. این مهم‌ترین آسیب حضور نهادهای حاکمیتی است و سبب می‏شود خلاقیت به میدان نیاید. ما برای اینکه خلاقیت بخش مردمی و خصوصی را به کار گیریم، باید اجازه دهیم مردم حضور واقعی پیدا کنند تا در راهیان‌نور خلاقیت ایجاد شود. خلاقیت چه زمانی اتفاق می‌افتد؟ زمانی که راه به انواع و اقسام برای مردم مختلف باز باشد. البته با دقت و ملاحظه و نظارت.

البته بسترسازی‌هایی انجام شده است اما عملیاتی نشده است. مردم را می‏ توان در بخش‌های مختلفی درگیر کرد. جریان اردوگاه‌ها و اسکان‌ها و اینها یکی از این بخش‌هاست. در بخش غذا و تغذیه، می‌شود محلی‌ها و بومی‌ها را درگیر کرد. مخصوصا خوزستان ظرفیت‌های مختلفی دارد و می‌توانند به خوبی پذیرایی کند. نمونه این را در عراق دیدیم. عرب‌ها خوب می‌توانند پذیرایی کنند. یا ظرفیت‌های گردشگری که استان خوزستان دارد. بالاخره وضعیت اینها را هم باید معلوم کنیم، بالاخره صحبت کنیم، راه را باز کنیم و اجازه دهیم از همه ظرفیت‌ها استفاده شود. اهل فکر باید بنشینند و این مسائل را بررسی کنند. ظرفیت‌های گردشگری و تفریحی استان به کمک بیاید تا مجموعه برنامه راهیان برای مردم صرفه داشته باشد. مردم که نمی‌توانند هزینه کنند. مردم وقتی هزینه می‌کنند که بتوانند تعهد داشته باشند و نمی‌توانند سوبسیتی بدهند. مردم، دولت یا حاکمیت که نیستند. یک مسائله دیگر نیز این است که عملا حجمی از مردم اصلا تصورش را هم نمی‌کنند که خودشان را مخاطب راهیاننور بدانند.

این باید با یک شیبی اتفاق بیفتد و یواشیواش شاهد باشیم و بگوییم که از 80  میلیون جمعیت ایران خوشبینانه 10 میلیون نفر به راهیان‌نور فکر می‌کنند و یک میلیون نفر موفق به حضور شدند. اما این هم معنایش این است که هنوز 70 میلیون نفر به راهیان‎نور فکر نمی‎کنند. ما باید چکار کنیم که از بین این 70 میلیون نفر حداقل 35 میلیون نفر بگویند که یک چیزی مثل راهیان‌نور هم هست و من باید ببینم که مخاطب آن هستم یا نه؟ چه چیزهایی را باید در راهیان‎نور تعریف کنیم تا این مخاطب 35 میلیون نفری احساس کند که من هم می‌توانم مخاطب راهیان‌نور باشم. باید یکسری جذابیت‌هایی درست کنیم، باید بازی بگذاریم، مسابقه بگذاریم، جشنواره بگذاریم، نمایشگاه بگذاریم، چیزهای مختلف بگذاریم تا هر کدام بالاخره دندان یک نفر را بگیرد و با خودش همراه کند. این هم یک مسئله‌ای است که باید به آن توجه کرد. ودر مجموع معتقدم که هنوز به داد راهیان‌نور نرسیدیم. تا آدم‌های اهل فکر را جمع نکنیم و فرصت‌هایی را برای ورود فکرهای تازه به راهیان‌نور باز نکنیم، ظرفیت راهیان‌نور یا از بین خواهد رفت یا محدود خواهد شد در یک جمع‌های خیلی کم. در حالی که ما با راهیان‌نور می‌توانیم با خیلی از مردم حرف بزنیم که شاید در جاهای دیگر نتوانیم با آنها حرف بزنیم.

آیا اساسا می‎توان جوانی را که فرضا مشکل اقتصادی و روحی دارد به راهیان‎نور برد و در برگشت انتظار داشت که او با یک ارزش‌افزوده و زیارت بامعرفت برگردد؟

رهاوردی که می‌توانیم از طریق راهیان‎نور به مخاطب داشته باشیم، این است که مخاطب را به یک خودباوری برسانیم و برای مخاطب انگیزهایی ایجاد کنیم. مخاطب وقتی با این دانش و با این ارزش‌افزوده برگشت، دیگر هر چیزی که در شهر خودش می‌بیند، نمی‌گوید نمی‌شود. بچه حزب‌اللهی که در شهر خودش با آسیب‌های اجتماعی روبه‌رو است و می‌بیند که این آسیب‌ها دامن‌گیر هم وطنانش شده است، حالت خمودگی پیدا نمی‌کند، می‌رود و اثرگذار می‌شود. مسئله بعدی این است باید بدانیم مردمی بودن یک فرصت است. زنجیره تامین در راهیان نور دچار نقص است. بخشی از حلقه‌های این زنجیره تامین کامل نیست. اگر ما زنجیره تامین راهیان‏نور را درست کنیم، مخاطبان بیشتری در راهیان‌نور شرکت می‎کنند. من راهیان‌نور را یک سانتریفیوژ می‌بینم که در آن باید آدم‌های انگیزه‌دار، انقلابی، روحیه مذهبی‌دار را بیاوریم و آنها را در مورد مسائل و مشکلات انقلاب توجیح و آنها را درباره مسائل انقلاب اسلامی بارور کنیم. اینها را قلمه‌های انرژی کنیم و به جان شهرها بیندازیم. بفرستیم بروند و یک سال کار کنند.

راهیان‎نور

دیدگاهی می‎گوید که به جای بردن کاروان به راهیان‎نور باید همین گلزار شهدای خودمان را آباد کنیم، به یادواره شهدای شهر خودمان توجه کنیم و... نظر شما در مورد این نگاه چیست؟

هیچ کدام از نگاه‌ها دیگری را نفی یا اثبات نمی‎کند. هر کدام از اینها یک اثری دارند. اینکه ما باید گلزارهای شهدا و یادواره‌های شهدا را هم داشته باشیم، حرف درستی است. ولی این کار خیلی بسته است و راهیان‌نور باید جام جهانی همه این اتفاقات باشد. یکی از انتقادهای ما درباره اردوی دانش‌آموزی راهیان‏نور همین است. ما می‌گوییم نباید همان اول دانش‎آموز را به اردوی راهیان‏نور برد. برای اینکه راهیان نور خیلی غنی است. یک دانش‎آموز باید مقدمات زیادی را پاس کند تا به راهیان‌نور برسد. شما وقتی همان اول یک ورزشکار مبتدی را از یک محله و روستای به جام جهانی ببرید، ارزش جام جهانی برایش پایین می‌آید. این آدم باید اهل گلزار شهدا رفتن باشد، اهل مطالعه از شهدا باشد، مراحلی طی کرده باشد و به برهه‌ای رسیده باشد که اینها دیگر کفافش ندهد، آن وقت باید به جام جهانی برود.

نباید بترسیم از اینکه روزی راهیان‌نور مخاطبش 100 هزار مخاطب خاص و اثرگذار باشد. اگر این اتفاق بیفتد 100 هزار نفر کار 100 میلیون نفر را می‌کنند. خوشحال هم نباید باشیم که یک وقتی دو میلیون نفر به راهیاننور آمدند. باید پرسید دو میلیون آدمی که به راهیاننور آمدند، چقدر در فرآیند غنی‌سازی بقیه مردم جامعه تاثیرگذار بودند؟ چقدر از آنها برمی‌گردند و کاری که ما می‌خواهیم در جامعه انجام می‌دهند؟ به خاطر همین است که من می‌گویم کارکرد راهیان‌نور سال 80 بیشتر از الان است. با اینکه مخاطبش خیلی کمتر از الان است. شاید راهیان‌نور سال 80، 100 هزار نفر مخاطب داشت ولی عمده این 100 هزار نفر در جریان‌ انقلابی کشور اعلم مهمی را به دست داشتند.

به نظرم اینها باید درست تعریف شود. موضوع دیگری که درباره بحث مقاومت و راهیاننور نگفتم مربوط به جوانان جهان اسلام در راهیان‌نور است. احساس می‌کنم حضور جوانان جهان اسلام در راهیان‌نور خیلی کم است. اتفاقا تجربه‌ای که حداقل خودم دارم و بر اساس آدم‌هایی که از نزدیک در عراق، سوریه، لبنان و کشمیر می‌شناسم، نقطه‌ای که اینها را به هم ریخته است و جهش‌شان داده است و به اوج رسانده، دفاع مقدس و راهیان‌نور است. یکی از غفلت‌های راهیان‌نور یا اینکه غفلت نگوییم بگوییم باید بیشتر روی آن کار شود، حضور جوانان جبهه مقاومت و جوانان جهان اسلام است. باید حداقل به این ظرفیت در حاشیه کشور خودمان توجه کنیم. این هم ظرفیت خوبی است. / حلقه وصل