به گزارش مشرق، در شماره صدوبیستوهشت خط حزب الله مطلبی با موضوع «ماجرای نامهنگاری نهضت آزادی به امام خمینی در دهه ۶۰ » آمده است که آن را در زیر میخوانید:
اول. سال ۶۷، نهضت آزادی که اعضای آن اولین دولت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی را در ایران تأسیس کردند، در نامهای خطاب به امام خمینی، معمار و رهبر انقلاب اسلامی، سیاستهای ایشان دربارهی جنگ و کشورداری را زیر سؤال برده و با عدم اطلاع امام از وضعیت جامعه، چنین نوشتند: "کانالهای ارتباطی امام و گزینشی که در دیدار و گفتوگوهای خود دارید چنان است که اخبار مملکت و افکار و احوال مردم را همانطور که خوشایندتان است دریافت میدارید نه آنطور که واقعیت و غالبیت دارد. " دو سال بعد، ۹۰ نفر از اعضای همین جریان و جریان ملی-مذهبی، در نامهای به رئیسجمهور وقت ایران، صحبت از "وضعیت بحرانی جامعه" کرده و نوشتند: "اتخاذ هدفهای احساساتی افراطی، خارج از خواستههای نخستین انقلاب و اسلام، سیاستهای نابخردانه و بالاخره ناتوانی مسئولین و نادرستی روشهای پیروی شده در سیاستخارجی، کشور پرافتخار ایران را به بدترین انزوای سیاسی انداخته است..." شبیه همین ماجرا، در ۳۱ اردیبهشتماه سال ۸۱ نیز تکرار شد. جمعی از نمایندگان مجلس ششم با دیدن شواهد حملهی آمریکا به افغانستان، در اقدامی منفعلانه و از سر ترس، نامهای خطاب به رهبر انقلاب نوشته و با سیاهنمایی وضعیت کشور اذعان کردند که فرصت چندانی باقی نمانده و رهبری باید قبل از آنکه دیر شود، جام زهر را خود بنوشد! این نامهنگاریها البته تا به امروز نیز، هر از گاهی، ادامه یافت است.
دوم. چه میشود که یک فرد، و مخصوصا یک سیاستمدار که علیالظاهر میبایست از افراد عادی، آگاهتر و مطلعتر باشد، دچار «اختلال در نظام محاسباتی» میشود؟ این را میدانیم که «دستگاه محاسباتی وقتی دچار اختلال شد، {حتی} از دادههای درست، خروجیهای غلط بهدست خواهد آورد؛ یعنی تجربهها هم دیگر به درد او نخواهد خورد. وقتی دستگاه محاسباتی خوب کار نکرد، درست کار نکرد و محاسبه درست انجام نگرفت، تجربهها هم دیگر به کار نمیآید.»(۱۳۹۳/۰۵/۰۱) حال چه میشود که حتی تجربههای عینی و ملموس هم به کار سیاستمدار نمیآید و به خروجیهای نادرست میرسد؟
بیشتر بخوانید:
پاسخ به سه تحریف بارز از تاریخ معاصر
وضعیت انقلاب اسلامی در چهل سالگی
اختلال در نظام محاسباتی از "خطای در تحلیل" حاصل میشود، و خطای در تحلیل، از دید ناقص یا اشتباه نسبت به "واقعیتها". «واقعیتهائی وجود دارد که اگر ما این واقعیتها را در محاسبات خودمان نیاوریم، قطعاً در قضاوت اشتباه خواهیم کرد؛ در انتخاب راه هم اشتباه خواهیم کرد. این واقعیتها را باید دید... باید توجه کنیم که به لغزشهائی که در اینجا ممکن است پیش بیاید، دچار نشویم. لغزشگاههائی وجود دارد. یک لغزشگاه، واقعیتْپنداری است؛ چیزهائی را که واقعیت ندارد، انسان واقعیت تصور کند. دشمنانی که جبههای را در مقابل کشور ما، ملت ما، انقلاب ما تشکیل دادند، سعی میکنند واقعیتسازی کنند، واقعیتنمائی کنند، یک چیزهائی را به عنوان واقعیتهای مسلّم در نظر ما جلوهگر کنند؛ در حالی که واقعیتها آنها نیست. باید مواظب باشیم درگیر و دچار واقعیتسازیهای خلاف واقع نشویم... {پس} یک لغزش این است که ما بخشی از واقعیتها را ببینیم، بخش دیگری از واقعیتها را نبینیم...»(۱۳۹۱/۰۵/۰۳) پس اگر سیاستمداری عمدا یا سهوا، بخشی از واقعیتها را دید و بخشی دیگر را ندید، حتما دچار خطای در تحلیل خواهد شد. مثلا اگر او، برای فهم از وضعیت آنچه انقلاب اسلامی در این چهل سال انجام داده است، صرفا بر روی "معایب" تمرکز کند و "محاسن" را نادیده بگیرد، واضح است که به خروجی تحلیلی درستی نخواهد رسید.
سوم. جواب نامهی پراشتباه نهضت آزادی را "یرواند آبراهامیان"، تاریخنگار مشهور آمریکایی، در کتاب "تاریخ ایران مدرن"، در مقایسهی وضعیت ایران قبل و بعد از انقلاب، به خوبی داده است: "جمعیت ایران در ابتدای سده، کمتر از ۱۲ میلیون نفر شامل ۶۰ درصد روستایی، ۲۵ تا ۳۰ درصد جمعیت ایلیاتی و کمتر از ۱۵ درصد جمعیت شهری بود. تهران نیز شهری متوسط با جمعیت ۲۰۰ هزار نفر بود. امید به زندگی احتمالا کمتر از ۳۰ سال و نرخ مرگ و میر نوزادان ۵۰۰ مورد به ازای هر ۱۰۰۰ نفر بوده است. اما در پایان سده، شمار جمعیت ایران به ۶۹ میلیون نفر افزایش یافت. جمعیت ایلات و عشایر به کمتر از ۳ درصد رسید و بخش شهری آن به بیش از ۶۶ درصد افزایش یافت و تهران به کلان شهری با جمعیتی بیش از ۶/۵ میلیون نفر تبدیل شد. نرخ امید به زندگی به ۷۰ سال رسید و درصد مرگ و میر نوزادان به ۲۸ نفر در هر هزار نفر کاهش یافت.
میزان باسوادان کشور در ابتدای سده حدود ۵ درصد بود، اما پایان سده، نرخ باسوادی به ۸۴ درصد رسید." این اظهارنظر، آن هم از شخصی که اتفاقا دل خوشی از انقلاب اسلامی هم ندارد، تنها یک نمونهی کوچک از خدمتی است که انقلاب اسلامی به این کشور کرده است. جواب نامهی نمایندگان مجلس ششم را نیز، رابرت فورد، آخرین سفیر واشنگتن در دمشق ساعتی پس از شلیک موشکهای سپاه به مقرهای داعش، در گفتوگو با روزنامهی سعودی الشرقالاوسط تصریح کرد: "آمریکاییها بزودی خواهند فهمید که توان نظامی ایستادن مقابل ایران را ندارند. جمهوری اسلامی آمریکاییها را مجبور خواهد کرد که از سوریه عقبنشینی کنند؛ همانگونه که از بیروت در سال ۱۹۸۳ و از عراق در سالهای اخیر عقبنشینی کردند... ترامپ نمیداند که بازی تمام شده است و بسیار دیر کرده است." باری، اشتباه همهی آن نامهنگاریها و نویسندگان آن، در همین نکته نهفته بوده و هست که چشم خود را بر روی پیشرفتهای متنابه ایران بعد از انقلاب اسلامی بسته بودند یا شاید هم، دوست داشتند که ببندند.