در نظر بگیرید اگر یکی از همین شبکه های فارسی زبان به جای برنامه های سخیفی که به صورت انبوه با سوء استفاده دلقک های سلطنت طلب و باصطلاح اپوزسیون روانه آنتن می کند، سریالی درباره فردی مانند شهید بابایی می ساخت و به نمایش می گذاشت و یا چنین سریالی درباره شهید تنگویان تولید می کرد، سریال هایی که توسط دستگاه رسمی تولید فیلم آمریکا برای نمایش آماده می شد و این اسطوره های ایران پس از انقلاب را با روایت تحریف شده معرفی می کرد چه اتفاقی می افتاد!

گروه فرهنگی مشرق- صدا و سیمای جمهوری اسلامی عادت دارد درست در مواقعی که فشار رسانه ای برای نقد یک برنامه افزایش یافته در حرکتی انفعالی، یکی دو گزارشگر را به خیابان‌های اطراف جام جم فرستاده و از عابرینی که از خیابان در حال عبور هستند در باره برنامه مورد نظر، نظرسنجی کرده و در آخر پس از تدوین نتیجه را چونان مشت محکمی به دهان یاوه گویان منتقد بکوبد. این گونه است که برخلاف انتظار هر گاه گزارش های مجیزگویانه سطح شهر برای یک برنامه پخش می شوند، باید مطمئن بود که بر خلاف انتظار این برنامه موفق نبوده بلکه با بحران روبرو شده است.



این دقیقا همان اتفاقی بود که برای سریال "شوق پرواز" افتاد و یکی، دو هفته پیش با بالا گرفتن انتقادات از این سریال، دوباره خبرنگاران صدا وسیما راهی خیابان ها شدند تا در اتفاقی که تقریبا در هیچ یک از شبکه های تلویزیونی دنیا از نظر حرفه ای سابقه ندارد برای حفظ آبروی رسانه از ابزار به اصطلاح نظر مخاطبان استفاده کنند.
با این همه ماجرا به سریال "شوق پرواز" ختم نمی شود. "شوق پرواز هر چه که بود، اگر خط داستانی درست و درمانی نداشت، اگر بازی های باسمه‌‌ای باعث شد تا شخصیت ها باور پذیر نباشند، اگر خط سیر ماجرا ها گسسته بود و هزار و یک نکته دیگر، اقلا کوشیده تا در روایت برخی ماجراها، به بخشهایی از اصل روایت وفادار بماند؛ اما همیشه این گونه نیست.

 فرار از متن به حاشیه
چندی پیش در یادداشتی که درباره شوق پرواز در همین پایگاه خبری منتشر شد، اشاره ای به سبک تاریخ نگاری سرداران جنگ آمد که به واحد ادبی موسسه روایت منسوب بوده و به نظر می رسید از آثار حبیبه جعفریان آغاز شده است.
روز جمعه مجله تصویری حماسه که بعد از ظهر از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد در میانه برنامه ها و گفت و گو ها و گزارش هایی که پخش می کرد، گفت و گوی کوتاهی با خانم زهرا مشتاق به تصویر کشید که مطالبی درباره احتمالا یکی از کتابهای زندگی نامه و باز هم احتمالا درباره شهید جواد فکوری می گفت. اینکه خانم مشتاق درباره کدام یک از سرداران شهید سخن می گفت آنقدر اهمیت ندارد که یک جمله از حرف های او مهم بود. مشتاق با حرارت خاصی در این مورد سخن می گفت که همیشه فکر می کرده است که یک مرد جنگی چگونه می تواند در زندگی خانوادگی تا به این حد ارتباطات عاطفی داشته باشد؟ و در نهایت ویژگی خاص این گروه از زندگی نامه ها را به تصویر کشیدن این بخش خاص از زندگی یعنی ارتباطات خانوادگی و عاطفی عنوان کرد.



به نظر می رسد جذابیت این نوع نگرش به معرفی سرداران دفاع مقدس و اسطوره هایی از این دست باعث شده است تا نه تنها تیراژ این نوع آثار در تولیدات سیما بالا رود بلکه اکثر در بیشتر مواقع حتی اولین برنامه هایی که با موضوع یک اسطوره ساخته می شود با همین سبک روایت به روی آنتن برود. به عبارت ساده تر، تقریبا در اکثر برنامه هایی که با موضوع انقلاب و دفاع مقدس ساخته و روانه پخش می شوند، حتما یکی از عناصر درام، شخصیتی مونث است که رابطه ای عاطفی با شخصیت مذکر برقرار کرده و باقی داستان بر این رابطه استوار می شود، حتی اگر این رابطه عاطفی در حاشیه باشد اما مسیر اصلی داستان را همین رابطه تعیین می کند.
در حالی که سبک پرداخت حواشی زندگی خانوادگی به عنوان یک سبک مکمل و جدید شناخته شده اند، شخصیت هایی که برای اولین بار به مخاطب معرفی می شوند از همین زاویه به بیننده نمایانده شده و مخاطب همان برخوردی را با آن خواهد داشت که با یک شخصیت فیلم خانوادگی سیما که در سریال های "هرشبی" دیده است، برقرار می کند.
دیدن موضوعات عاطفی از یک سردار و مرد جنگی زمانی جذابیت خواهد داشت که عموم مردم او را با روایت رسمی شناخته و تصویر وی را به عنوان یک اسطوره – حالا چه مربوط به انقلاب باشد چه جنگ- برایشان قطعی و ثبت شده باشد.
اما در وضعیتی که مردم خصوصا نسل به دنیا آمده در سال های پایانی دهه شصت و ابتدای دهه هفتاد، از محمد ابراهیم همت، مهدی زین الدین یا باکری و باقری تنها اتوبان ها و خیابان هایش را می شناسند؛ وقتی چنین تصاویری نمایانده می شود، تنها شخصیتی که برای این نسل شکل خواهد گرفت نه یک اسطوره و قهرمان که یک آدم عاشق پیشه است که البته گاهی هم به جبهه می رفته.کار از این هم بیشتر بیخ پیدا خواهد کرد وقتی که این فرار از متن به حاشیه با تحریف واقعیت نیز همراه باشد.

افتضاح ساخت سریال میلیاردی برای شهید تندگویان
برداشت اول؛وزیر نفت جمهوری اسلامی در بازدید از خطوط لوله نفتی جنوب در منطقه ای جنگی به اسارت نیروهای عراقی در می‌آید. وزارت نفت در کشورهای خاورمیانه از جمله ایران یکی از مهم ترین وزارت خانه های دولت است و البته وزیر آن هم از جایگاه خاصی برخوردار بوده که همیشه بر سر انتخاب آن حساسیت های خاصی در دولت و مجلس وجود دارد. حال سوال اینجاست که چنین فرد مهمی چگونه به اسارت در آمده، آیا او آن قدر به نیروهای دشمن نزدیک شده است که در محاصره قرار گرفته، در کجای دنیا چنین اتفاقی رخ می دهد؟ یادمان نرود که در کشوری مانند عربستان، مهم ترین شاهزاده های سعودی به این مقام منصوب می شوند و در آخر نیز آنقدر ثروتمند شده اند که رکورد دار ثروتمند ترین مردان جهان شده و فلان انگشترشان میلیون ها دلار قیمت دارد و اگر بخواهی به آنها فقط نزدیک شوی از چند ده متری ات، گروه های بادیگاردهای زبده جلویت را می گیرند، حالا این وزیر نفتِ یکی از بزرگترین کشورهای نفتی در خط مقدم جنگ چه می کرده است که به اسارت در آمده خودش به اندازه کافی یک سوژه نیست که بشود از آن یک سینمایی بزرگ یا یک سریال پر افت و خیز بیرون کشید و به حاشیه نرفت؟ 



برداشت دوم. آقای وزیر دارای ویژگی های دیگری نیز بوده که هر کدام قابلیت تبدیل شدن به یک اثر دراماتیک را داشته اند. آقای وزیر زنبیل به دست در صف نان و خواربار می ایستاده و پیاده را تا خانه گز می کرده تا نشان دهد که یک وزیر می تواند بدون خودروی ضد گلوله در شهر تردد کند و مانند معمول مردم زندگی کند.
با این همه هیچ کدام از این ها برای دست اندرکاران سیمای جمهوری اسلامی جز ساخت یک داستان عاشقانه موهوم از این شهید که ده سال در اسارت در برابر سنگین ترین و وحشتناک ترین شکنجه ها مقاومت کرده، جذاب تر نیست. مسوولان ساختمان شیشه ای آش را آنقدر شور می کنند که آه از نهاد خانواده تندگویان بیرون آمده و نامه سرگشاده می نویسند که پس از این همه سال با این بودجه کلان سریال ساخته اید  و چه چیز را به تصویر کشیده اید.
متاسفانه اساسا در این موارد و موردی مانند شهید بابایی که پیش از این به آن اشاره شد، اساسا متنی وجود ندارد که حالا اندکی به حاشیه اش بپردازند و تنوعی در کار باشد.ویژگی هایی که از تند گویان نقل شد اگر مورد تبلیغ قرار بگیرد، بسیاری از مسوولان فعلی ، تازه و کهنه به دوران رسیده، مورد سوال قرار می گیرند. اما قطعا همه از یک داستان عاشقانه یا خانوادگی یا ملودرامی از این دست که فارغ از خشونت! باشد لذت می برند.

چرا نمی توانیم از اسطوره هایمان فیلم بسازیم
چندی پیش یکی از دوستان روزنامه نگار وقتی بحث نقد صدا و سیما به میان آمد و ماجرا به نقد سیما کشید نکته قابل تاملی را تذکر داد؛ او گفت اساسا تصویر در سیمای جمهوری اسلامی جایگاهی ندارد. او حرفش را این طور توضیح داد که در تلویزیون تصویر و تصویری کردن مهم ترین موقعیت را داراست درحالی که در تلویزیون ما حداکثر دارای بهترین برنامه های رادیویی تصویری هستیم، به عبارت روشن تر، برنامه هایی که دیده می شوند، رادیویی هستند. او حتی مثال جالبی زده و به برنامه رادیو هفت که از شبکه آموزش پخش می شود اشاره کرد و گفت؛ این برنامه یکی از خوش ساخت ترین برنامه های تلویزیون است که البته همان طور که از اسمش مشخص است برنامه ای رادیویی است با این تفاوت که شما نقش آفرینان آن را از صفحه تلویزیون می بیند. اگر از کنار این مطلب که این مثال در باره همه برنامه های سیما صدق می کند یا خیر بگذریم، به نکته عمیق تری بر می خوریم و آن این که گاه بسیاری از برنامه های سیما، خصوصا رد حیطه برنامه های نمایشی در حد برنامه یا نمایشنامه رادیویی نیز نیست. این نقد از آنجا وارد است که مهم ترین عنصر یک برنامه نمایشی چه در رادیو چه در تلویزیون عنصر ماجرا است. گاهی مهم ترین نقص برنامه های رادیو و تلویزیون ضعف و نقص در ماجرا است. کار از همین جا به مشکل بر می خورد؛ نبود ماجرا باعث نبود خط سیر داستانی می شود، نبود خط سیر داستانی نیز به ضعف در شخصیت پردازی منجر می‌شود.


بیماری بی ماجرایی همان بیماری است که فیلم های اسطوره ای ما را تهدید می کند و در نهایت به آنجا می انجامد که فیلم ساز مجبور می شود از عناصر حاشیه که در سینمای دنیا شامل سکس و خشونت می شود بهره برده و از آنجا که محدودیت های سیما و سینما در ایران اجازه استفاده تمام کمال از همه این موارد را نمی دهد، سکس را را به عناصر ملودرام و خشونت را به تلخی یا غم محدود سازد. البته با توجه به این که در سریال ها یا فیلم هایی که اسطوره ها باز می گردد، تلخی نقض غرض محسوب می شود همه چیز به همان عنصر ملودرام و بهانه های عاشقانه تقلیل پیدا می کند.

یک روش منحصر بفرد برای تخریب عقبه فرهنگی
اینکه هالیوود از سال ها پیش ساخت آثاری در باره قهرمانان آمریکایی، موهوم و غیر موهوم را آغاز کرده، نشان دهنده شناخت اهمیت فراوان قهرمان سازی در شکل دهی به هویت فرهنگی و صدور سبک زندگی است.اما اگر سران هالیوود بیش از آنچه امروز در جریان است به روایت قهرمان های ملت های دیگر به روایت آمریکایی برای جهان اهمیت می دادند شاید تا به امروز چندین برابرآنچه نفوذ فرهنگ غربی به نتیجه رسیده است، پیش رفته بودند.


در نظر بگیرید اگر یکی از همین شبکه های فارسی زبان به جای برنامه های سخیفی که به صورت انبوه با سوء استفاده دلقک های سلطنت طلب و باصطلاح اپوزسیون روانه آنتن می کند، سریالی درباره فردی مانند شهید بابایی می ساخت و به نمایش می گذاشت و یا چنین سریالی درباره شهید تنگویان تولید می کرد، سریال هایی که توسط دستگاه رسمی تولید فیلم آمریکا برای نمایش آماده می شد و این اسطوره های ایران پس از انقلاب را با روایت تحریف شده معرفی می کرد چه اتفاقی می افتاد!
آمریکایی ها البته با توجه به اینکه درباره هر چیزی که ممکن است به نفع ایران و انقلاب آن تمام شود، محتاط هستند، به این زمینه نمی‌ اندیشند، هر چند که این مساله درباره انگلیس تا حدودی متفاوت است؛ اما این جبهه تحریف اسطوره ها خالی نیست و در این زمینه برخی برنامه سازان و مدیران رسانه ملی به خوبی توانسته اند در زمینه جای کم کاری آمریکایی ها را پر کنند و از بزرگترین ژنرال های ایرانی، عاشق پیشگانی بسازند که جنگ و دفاع بهانه ای برای معرفی شان بوده است.