سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
************
دو گرفتاری اصلی دولت روحانی
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
1-آخرین روز تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری بود؛ 27اردیبهشت 96. آقای روحانی در اردبیل با طعنه و کنایه گفت «بابا جمعه تموم میشه و شنبه میاد. چه جور آب و صابون بیاریم، رویتان را بشوریم؟... کاسبان تحریم! ناراحتید که تحریمها رفت؟ تحریمها دیگر بر نمیگردد. شما میخواهید مذاکره کنید؟ شما زبان مذاکره با دنیا را بلد نیستید». اما یک سال بعد، آمریکا بدون پرداخت کمترین هزینه، رسما زیر میز برجام زده و اکنون عوام و خواص میپرسند تیم آقای روحانی، چهقدر دست و رو شسته و بیدار، پای میز مذاکرات رفته بودند و چرا مفاد توافقی را پذیرفتند که تعهدات سنگیناش برای ما بود و خروج بیهزینهاش برای آمریکا؟!
2- مردم، طبعا از اینکه وعدههای اقتصادی برجامی کاملا برعکس از آب درآمده - هم امتیاز دادهایم و هم چالشهای اقتصادی سختتر از ماقبل برجام را بهجان خریدهایم- ناخرسند هستند؛ تا آنجا که آقای «صادق-ز» بهعنوان مجلس گرمکن ستادهای انتخاباتی روحانی به ستوه آمده و میگوید «تعداد قابل توجهی، دچار احساس تلخ پشیمانی شدهاند. پشیمانی از رای به روحانی، آن قدر بالا گرفته که شاید اگر فردا انتخابات مجدد برگزار شود، روحانی شاید 10 میلیون رأی هم نیاورد. مدتهاست در هر جمعی، بهخاطر تلاش در انتخابات، مورد شماتت قرار میگیرم... دولت ظرف 10 ماه گذشته به شدت و به شکلی باور نکردنی، اعتبارش را از دست داده است... سرعت پشیمانی و ریزش آرای روحانی حیرتانگیز است. کسر قابل توجهی احساس میکنند سرشان کلاه رفته است».
3- عباس-ع یکی دیگر از حامیان روحانی در انتخابات 96، به روزنامه ایران گفته است «موقعیت دولت، ضعیفتر شده. زیرا شعارهایی درباره برجام داده شد که واقعی نبود. نباید برای عبور از مشکلات، برجام را بیش از ظرفیت آن، برجسته میکردند... مردم کاری به صحبتهای رئیسجمهور و دیگران ندارند، میخواهند بدانند وضعیت روال زندگی آنان چگونه خواهد بود... وقتی قول قطعی داده میشود که ارز افزایش یا نوسان نخواهد داشت، اما بلافاصله آن اتفاقات میافتد، این دیگر ربطی به جناح مقابل ندارد».
4- آقای روحانی در تبلیغات انتخاباتی، بر حجم وعدههای قبلی افزود و بر اثر برخی مشورتهای مسموم، مواضع بهشدت رادیکال اتخاذ کرد تا آنجا که از ژست اعتدالی وی تقریبا هیچ نماند. افراطیون مدعی اعتدال و اصلاحات میدانستند کارنامه 4 ساله دولت، تقریبا پر از خالی است. بنابراین پوست خربزه رفتار رادیکال را زیر پای روحانی گذاشتند. این طیف، مصیبتی بزرگ هستند. خود را همراه نشان میدهند اما تاثیری جز آشفته حالی، سوء مدیریت، غفلت از اولویتها، حاشیهزدگی و ضعف عمومی دولت ندارند. بارها با گستاخی گفتهاند «روحانی، نه گفتمانی از خود دارد و نه رایی، رای هایش متعلق به ماست» و «دولت روحانی، رحم اجارهای ما اصلاحطلبان است»! چالش سوءمدیریت و ناکارآمدی به جایی رسیده که روحانی اخیرا دوبار در محافل عمومی، برخی وزیران و مدیران ارشد دولت را تخطئه کرد؛ حال آنکه ریشه اصلی گرفتاری، اعتماد بلا وجه به دشمن خارجی و طیف افراطیون مدعی اصلاحطلبی در داخل است. بدون غلبه بر این دو چالش خودساخته و تغییر مسیر راهبردی، گره فروبسته ناکارآمدی دولت گشوده نخواهد شد.
5- طبیعتا باید در مواجهه با فشارهای دشمن، همبستگی و اتحاد در جبهه داخلی را تقویت کرد.اما وحدت حول کدام محور، با چه کسانی و برای کدام هدف؟ افراطیون مدعی اصلاحطلبی میگویند حالا که شرایط کشور ویژه و حساس است، بیایید گفتوگوی ملی کنیم و آشتی ملی راه بیندازیم و از گذشتهها بگذریم و وحدت کنیم. کدام آشتی ملی؟ مگر اینجا سودان یا آفریقای جنوبی است؟ و مگر ملت با هم قهراند یا در بیاعتمادی نسبت به آمریکا تردیدی دارند؟ بله، جماعتی در برابر مردمسالاری و حاکمیت قانون یاغیگری کردند و مجرماند. وطن فروشی کردند و در روزهای سخت کشور، کنار دشمن ایستادند، بلکه آدرسهای دقیق برای کارگر شدن حربه کُند دشمن به او دادند. در بیتالمال دست بردند و برای سیاست و مدیریت طاغوتوار اشرافی خیز برداشتند. منطقا باید آنان را دشمنتر از دشمن دانست، چون از پشت خنجر زدهاند.
6- چگونه میشود با جماعتی آشتی و وحدت کرد که نه تنها در گذشته مرتکب فتنهگری، تحریک به آشوب، ساختارشکنی، تعدی به مقدسات و ارکان قانون اساسی کرده و همواره مورد حمایت قدرتهای مستکبر قرار داشتهاند، بلکه همین سالها و ماههای اخیر نیز قطعات پازل دشمن را میچینند یا حتی بعضا نقشههای دشمن، توسط آنها بهروزرسانی میشود؟! برخی طیفها که ادای دلسوزی درمیآورند و دم از نجات کشور میزنند، خود، اصل مسئله هستند و نابسامانیهای اقتصادی و دیپلماتیک امروز، زیرسر خود آنهاست.
7- از یک طرف برخی دست اندرکاران فتنه 88، هر چند وقت یک بار نسبت به نظام جمهوری اسلامی اظهار دلسوزی میکنند و میگویند «مسئله فراتر از اصلاحطلبی و اصولگرایی، مسئله ملی است. باید به نجات ملی و نجات جمهوری اسلامی که حاصل انقلاب است، بیندیشیم. ما نگران سرنوشت جمهوری اسلامی هستیم. هدف ما تقویت حاکمیت و نگاهبانی از آثار انقلاب و خط امام است» و از طرف دیگر، امثال تاج زاده و سحرخیز بهعنوان مدیران ارشد دولت اصلاحات، مافیالضمیر همطیفان خود را اینگونه بیرون میریزند که «اکثریت اصلاحطلبان، اعتقادی به جمهوری اسلامی ندارند» یا «اصلاحطلبان برخلاف اول انقلاب، دیگر علاقهای به آقای خمینی ندارند».
8- وحدت با مسخ شدگان و تغییر هویتدادگانی که به اغیار و اضداد جمهوری اسلامی پیوستهاند، نقض غرض است. روزنامههای زنجیرهای و تحریفگر وابسته به این طیف، پارسال همزمان با هیجان چند نماینده سستعنصر برای سِلفی گرفتن با موگرینی، عکس این مقام اروپایی را بر صفحه اول خود نشاندند و به دروغ از قول او تیتر زدند «هرچه تهران بگوید»! حالا هم که اروپاییها در قول و فعل میگویند برای حفظ تعهدات برجامی خود نمیتوانند به ایران تعهد بدهند، به بزک کاری مشغولند و از ضرورت ادامه یکطرفه برجام -این بار با اروپا- و گشودن باب مذاکرات جدید سخن میگویند. چرا؟ کدام ماموریت بر عهده آنهاست؟
9- ریچارد هاویت (تهیهکننده سند راهبردی اتحادیه اروپا درباره روابط ایران) بهمن 95 گفت «توافق هستهای، یک نقطه عطف بود؛ هرچند که همه مشکلات ما با ایران درباره اسرائیل، دموکراسی و حقوق بشر حل نشده... ما باید دفتر نمایندگی اتحادیه اروپا را در تهران افتتاح کنیم و گفتوگو درباره حقوق بشر را از سر بگیریم. نیروهایی در داخل ایران، در حال اعمال فشار بر حاکمیت هستند و ما امیدواریم گزارش ما نیز باعث پیشرفت در این زمینه شود. اروپا در ایران نفوذ دارد ولی آمریکا از این نفوذ برخوردار نیست. ما میخواهیم از این اهرم استفاده کنیم و به جنگ در سوریه و یمن پایان دهیم و به سوی ساختار جدید امنیتی در خاورمیانه حرکت کنیم».
10- میبینید که برای برخی گروهکهای سیاسی نشاندار و سابقه دار در فتنه 78 و 88، نقشی مشابه داعش و جبهه النصره برای به هم ریختن ساختار امنیتی منطقه و ایران تعریف شده است. اگر داعش در سوریه و عراق، سر سوزنی به نفع ملتهای منطقه کار کرد، اینها نیز در ایران، به مردم و دولت خیر خواهند رساند. آمریکا میگوید فشارها بر ایران را تشدید میکند؛ چون روی عملیات تحلیل قدرت دولت جمهوری اسلامی توسط طیف نفوذی حساب کرده است. این، از پایههای محاسبات استراتژیک دشمن است که تا به هم نخورد، محرک تشدید فشارها خواهد شد. دولت در این میان نمیتواند هم بخشی از حاکمیت باشد که هست و هم به عناصر نشان شده اروپا و آمریکا میدان بدهد. چنین رویکردی، همچنان که دولت را فشل میکند، در موضع اتهام نیز قرار میدهد.
11- این روزها اگر باید رگ غیرت سیاسیون بیرون بزند، صرفا در مقابل اراجیف آمریکاییانی نظیر مایک پمپئو نیست. آمریکاییها که دست شان کاملا رو شده است. عیار واقعی غیرت را باید در مقابل رفتار فریبکارانه برخی دولتمردان اروپایی سنجید. مرور مواضع دولتمردان اروپایی، از بازسازی سناریوی برجام در قالب جدید حکایت میکند. اروپا با «وعده» نجات برجام و مقابله با تحریمهای آمریکا، از دولت روحانی میخواهد پای مذاکرات درباره برنامه موشکی، نفوذ منطقهای و دایمی کردن برجام بیاید.
12- امانوئل مکرون رئیسجمهور فرانسه هفته گذشته گفت «اولویت ما در دفاع از برجام، تضمین صلح و ثبات در منطقه است. تلاش میکنیم همه طرفها به سمت برقراری مذاکراتی برای انعقاد یک توافق گستردهتر حرکت کنند... ما به خاطر ایران، درگیر جنگ استراتژیک و تجاری با آمریکا نخواهیم شد. ما شرکتهای آمریکایی را به خاطر ایران تحریم نکرده و با آنها به مقابله تجاری نخواهیم پرداخت. هدف نهایی، رسیدن به یک توافق گسترده است.» صدر اعظم آلمان نیز در سخنان مشابهی گفته است «برجام کامل نیست و باید مذاکرات موشکی را با ایران آغاز کنیم... ما نمیتوانیم [ضرر] کل اقتصاد را جبران کنیم. نباید در این مورد توهم ایجاد کرد». مرکل چند روز پیش هم در مجلس آلمان تصریح کرده بود «ماندن در برجام، برای مذاکره با ایران بر سر مسائل دیگر مانند برنامه موشکی و سیاست این کشور در قبال اسرائیل بهتر است».
13- در واقع، فارغ از تعارفات لفظی مقامات اروپایی، قرار نیست آنها به خاطر ایران و تعهدات خود در برجام، با آمریکا درگیر شوند و مقابل تحریمها بایستند. در عین حال مایلند به بازی فریبکارانه دعوت به مذاکرات فرسایشی جدید (زمان خریدن برای توطئههای جدید آمریکا) ادامه دهند و دولت ایران را با کمک برخی عناصر داخلی (همانها که دولت روحانی را رحم اجارهای، دولت گذار و کاتالیزور و نردبان خود معرفی کرده اند)، به قمار مذاکراتی جدید ترغیب کنند! نه برای اروپا و نه طیف داخلی وابسته، اعتبار و آبروی روحانی کمترین اولویتی ندارد. مهم، نقشه راهبردی خلع یا کاهش توانمندیهای بازدارنده ایران است.
14 - آنها البته کور خواندهاند. حرکت پیش رونده انقلاب اسلامی، واقعیتی است که خود را به دشمن تحمیل کرده است. سخنان توام با لافزنی وزیر خارجه آمریکا، از همین حقیقت حکایت میکند. جان کلام سخنان مایک پمپئو در بنیاد هریتیج همین چند جمله است «ایران در عراق و سوریه اقدام به حمایت از گروههای تروریستی کرد. برجام نتوانست جاه طلبیهای ایران را متوقف کند... آمریکا مانع از تسلط ایران در خاورمیانه خواهد شد... ایران باید به حمایت از شورشیان یمنی پایان دهد و نیروهای خود را از سوریه خارج کند». آنها خیال میکردند با برجام، دست و پای ایران را میبندند و میتوانند عقده ناگشوده بلعیدن منطقه را به واسطه انفعال حاصل از برجام، باز میکنند اما در برابر درایت و شجاعت مقتدای انقلاب اسلامی به زانو در آمدند.
15- آمریکاییها همواره در تبلیغات پر حجم خود سعی میکنند جمهوری اسلامی ایران را ضعیف نشان دهند اما لابهلای اظهارات خود اذعان میکنند ایران، قدرتمند است و این اقتدار منطقهای، بدیل ندارد. اکنون 18 سال از آغاز قرن 21 میلادی که قرار بود «قرن جدید آمریکایی» باشد و غرب آسیا (خاورمیانه) را یکسره زیر یوغ آمریکا بکشد، میگذرد. اما همین چند ماه قبل، پمپئو رئیسوقت سازمان سیا، واقعیتی را با شبکه MSNBC باز گفت که جواب لاف اخیر خود اوست: «نفوذ ایران در منطقه در مقایسه با ۷سال گذشته بسیار بیشتر شده است. امروز، این کشور نفوذ بسیار زیادی در خاورمیانه دارد، نفوذی که فراتر از نفوذ آنها در شش یا هفت سال گذشته است».
16- دولت یا باید در تراز اقتدار بیبدیل جمهوری اسلامی ظاهر شود و از موضع قدرت، دیپلماسی تهاجمی و طلبکارانه و در عین حال موثر در حوزه اقتصادی را پیش ببرد و یا اینکه خدای ناکرده، نسخه تجویزی مسموم در قواره «دیپلماسی التماسی» را ادامه دهد؛ عایدی نسخه دوم، آینده فروشی، اقتدار فروشی و ضعف اقتصادی مفرط است.
افطار با گریه یا خنده؟
علیرضا کاردار در خراسان نوشت:
مدتی است که به شوخی یا جدی، مردم برنامه های ماه رمضان را مصادف می دانند با «بغض» های احسان علیخانی و اشک های بینندگان سر سفره افطار! این برچسب تقریبا از همان فصل اول برنامه در سال 1386 به ماه عسل زده شد که باید در هر برنامه اشک مخاطبانش را در بیاورد تا دلش خنک شود! تا جایی که خود علیخانی که علاوه بر مجری، تهیه کننده ماه عسل هم هست بارها به این موضوع و شوخی های شبکه های مجازی، اشاره کرده است. سازندگان ماه عسل سعی دارند با تحریک احساسات مخاطبان در این ماه به وسیله بازگو کردن سرگذشت مهمانان، تلنگری به وجدان ما بزنند. تلنگری که گاهی ممکن است به خطا برود و بی نتیجه بماند. بحث بر سر یک برنامه خاص نیست، این شب ها تقریبا تمام شبکه های سیما پر شده از برنامه ها و سریال های غمناک و ناراحت کننده.
انگار هرکدام از تهیه کنندگان تلویزیون در مسابقه ای نانوشته تلاش می کنند بیشتر در گلوی بیننده بغض بکارند و اشک بیشتری درو کنند. نه این که فکر کنیم فقط در این 30 شب تلویزیون سفره افطار ما را اشک آلود می کند، اگر دقت کنیم تمام سال به جز یکی دو برنامه، بقیه ساخته های سیما هم از این دست هستند. باز گلی به گوشه جمال رامبد جوان که نصفه و نیمه و چند شب در هفته تمام سعی اش را می کند تا ما را بخنداند! شاید کارشناسان باید بگردند تا ریشه این اندیشه که ماه رمضان را ماه غم و غصه می داند بیابند. در حالی که در دیگر کشورهای مسلمان، این ماه را همچون عید جشن می گیرند و شادی و سرور از یک ماه نشستن بر سر سفره الهی را در انواع و اقسام برنامه ها و جنگ ها و سبک زندگی شان، ابراز می کنند.
دور نیست ماه رمضان هایی که خودمان هم عادت کرده بودیم یک شبکه سریال خانوادگی بگذارد، یک شبکه سریال ماورایی و یک شبکه هم سریال کمدی. هنوز آن سریال های شاد و خاطره ساز ماه های رمضان گذشته را به یاد داریم و حتی از دیدن تکرارشان هم لذت می بریم. ولی در سال های اخیر، این روش جای خودش را به پخش سریال های غمناک با مضمون تکراری که پر از درد و استیصالی است که هیچ کاری از دست مخاطبش برنمی آید جز غصه خوردن، داده است. برنامه هایی که انگار فقط هدف شان مغموم ساختن بیننده است و دیگر هیچ. گویا این روند مد شده است، چون حتی در سینما هم تعداد فیلم های تلخ مان چندین برابر فیلم های مفرح مان شده است.
البته متاثر شدن و تامل در برخی چیزها هم نه تنها بد نیست بلکه برخی اوقات ضروری نیز هست.چه بسیار فیلم ها و سریال هایی که با همین تکنیک، پیام های عمیق و درس های عظیمی به مخاطب خود داده اند. نمونه بارزش فیلم «شیار 143» که در طول فیلم بغض پنهان و پیدا دست از سر تماشاچی برنداشت و در آخر فیلم، بیننده ای نبود که به یاد شهدا، مفقود الاثران، جانبازان و خانواده های شان نیفتاده باشد و حس احترام به این قشر عزیز در دلش بیدار نشده باشد. یا فیلم «هیس دختران فریاد نمی زنند» که نتیجه آن درد و اندوه در طول فیلم، باز شدن چشم والدین بود. ولی دیدن غم و غصه های تکراری، بی هدف، بدون نتیجه و خالی از پیام و تفکر، نه تنها فایده ای ندارد که حتی ممکن است مضر هم باشد.
همان طور که این نظریه را برای فیلم و سریال های کمدی هم می توان صادر کرد. شاید این موضوع به بودجه و حساب و کتاب سیما برمی گردد که ساخت یک سریال کمدی به خاطر دستمزد بالای بازیگران و کارگردان و فیلم نامه نویس اش هزینه بیشتری بر دوش سازمان می گذارد تا یک سریال درام و تراژدی، با هنرپیشه های ناشناخته و فیلم نامه یک خطی. شاید هم به غیبت هنرمندان طنزپردازی مربوط است که پشت تلویزیون را خالی کرده اند و دست سیما را در پوست گردوی اشک و آه گذاشته اند.
هرچه هست، صدا و سیما باید فکری به حال خود و مخاطبانش بکند. خالی شدن تدریجی کنداکتور سیما از برنامه های فاخر، مفرح و همه پسند نه به نفع خودش است و نه به نفع بیننده ای که برای ساعتی سرگرم شدن و فراموش کردن مشکلات روزانه اش در این دوره و زمانه، ممکن است به سوی شبکه های خوش رنگ و لعاب دیگر روی گردان شود.
دولتداری اشتباهی!
امیر استکی در وطنامروز نوشت:
از سال 92 و متعاقب انتخاب دولت اعتدال، در دهها یادداشت و تحلیلی که به مناسبتهای مختلف در این نشریه چاپ شد به استراتژی و چارچوب سادهای که «نخبگان نومحافظهکار» برای اداره کشور در ذهن خود پرورانده بودند اشاره شد. چارچوب سادهلوحانه و خوشبینانهای که مانند همه راهحلهای کلی و شبهعلمی، راه را بر دیگر آلترناتیوها و راههای موازی ممکن بسته بود. هنوز ذهن دولتمردان با واقعیتهایی که به آن حملهور شدهاند هم حتی تغییر نکرده است و کماکان چشم به این دارند که همان فرمول ساده با اندکی گسترش در ورودیهایش، به خروجی مطلوب برسد.
خروجی، چیزی شبیه وضعیتی است که قاجارها برای سالها در ایران ایجاد کردند و از مزایای حکمرانی بهره بردند ولی ملت از مزایای داشتن حکومت جز اولیات ناچیز، بهرهای نداشتند. برداشت عمده ایرانیان از دولت قاجار، ناکارآمدی و ناشایستگی و بر باد دادن بخشهایی از کشور است.
اما سیاق مملکتداری نومحافظهکاران بسیار شبیه همان راهی است که قاجارها رفتند و در نهایت با از دست رفتن عرصههای وسیعی از کشور و ظهور یک سیاستمدار مستبد و خونریز به پایان رسید. سبک قاجارها در اداره کشور بر مبنای کنترل تعارضات و هدایت آنها در راستای خنثی کردن یکدیگر و ایجاد یک فضای میانی امن برای بهرهمندی بدون دردسر خاندان سلطنتی از مواهب قدرت بود. بروکراسی بسیار کوچک و کمخرج که عمده مواجب خود را به طور مستقیم از مردم وصول میکرد اما تفاوت اصلی دولت کنونی با قاجارها در همین خرج و مخارج حکومتداری است.
هر چقدر خرج مملکتداری برای قاجار کم و منابع باقیمانده برای پرداخت مواجب مادامالعمر حلقه محدود حاکمان فراوان بود اما در ایران امروز، بودجه جاری تقریبا تمام منابع دولت را میبلعد و نخبگان کنونی به جد دنبال کوچکسازی و کمهزینه کردن اداره بروکراسی کشورند و این را نه بر اساس میل وافر به تجهیز منابع در راستای هدایت پروژه توسعه اقتصادی، بلکه برای ایجاد یک محیط بیمعارض برای ادامه حکومت بیدردسر خود میخواهند. برجام از چنین میلی نشأت گرفت و با منهدم کردن همه امکانهای پیش روی کشور برای گفتوگو درباره دیگر راههای مواجهه با وضعیت تحریمها، به سرانجام رسید و با تهی کردن دستهای ایران از بسیاری استعدادهای قابل عرضه در چانهزنی با قدرتهای جهانی پایان یافت.
11 مرداد 94 جناب روحانی اینگونه اظهار نظر کردند: «به روزی میرسیم که رسماً لغو همه تحریمها اعلام میشود و همه مراحل قانونی را پشت سر گذارده و اقداماتی را که باید انجام دهیم، آغاز میکنیم و انشاءالله ظرف حدود یک ماه اقدامات خود را انجام میدهیم و آژانس هم آن اقدامات را تأیید میکند و عملاً لغو تحریمها به اجرا در میآید. با لغو این تحریمها فضا عوض میشود، سرمایه و تکنولوژی به کشور میآید و دست ما برای فروش نفت باز میشود». بهروشنی همان رؤیازدگی در این اظهار نظر به چشم میخورد. به شکل ساده، برنامه هستهای را تعطیل میکنیم، تحریمها برداشته میشود، براحتی نفت میفروشیم، بسادگی پول آن را وصول میکنیم، سرمایه خارجی به کشور سرازیر میشود و امکان حکومتداری بیدردسر را با گسترش دامنه تنشزدایی برای سالهای زیاد تضمین میکنیم. این خلاصه برنامه دولت نومحافظهکاران برای اداره کشور بود.
رؤیایی کودکانه که از بیجواب گذاشتن این سوال اساسی ایجاد شده بود که «چرا باید ابرقدرتها و قدرتهای جهانی که به روشنی کارآمدی سازوکار تحریمهای خود را با رفتار و کردار شما مشاهده کردهاند، راضی به تداوم حکومتداری و سیطره شما بر ایران باشند؟!» وقتی آنها میبینند به این سادگی میتوانند رفتار دولت ایران را تغییر دهند، چرا به کم قانع باشند و چرا نباید با ادامه فشارهای خود تغییرات گستردهتر و ملموستری را شاهد باشند؟ نکته اساسی اینجاست که چرا دولتمردان نومحافظهکار و نخبگان همراستا با آنها چنین تصور میکردند که آمریکا ادامه حکومتشان را تضمین میکند؟ پاسخ شاید در اینجا باشد که این نخبگان برنامه بزرگی برای معرفی خود به عنوان بهترین آلترناتیو وضع موجود دارند و برای اثبات صداقت خود در این زمینه حاضرند هر تعداد برجام را که لازم باشد عملیاتی کنند و در فضایی که راههای بدیل، گفتوگو نشده و نااندیشیده باقی ماندهاند و آلترناتیوهای ممکن نیز در محاق قرار دارند و قرار نیست ظرفیتهای داخلی نیز فعال شوند تا موی دماغ این سیاست باشند؛ این به نظر راه محتومی است.
راه محتومی که به ظهور یک دولت قاجاروار دیگر در ایران کمک میکند و سود نهایی را همین نخبگان خواهند برد که تداوم حکمرانی خود را بر یک ایران ضعیف هموار میکنند. اگر خاطرتان باشد چند روز پیش بیانیهای از سوی رئیس مجلس خبرگان صادر شد که در آن از دولت اعتدال خواسته شده بود به خاطر عملکردشان در برجام و حصول تقریبا هیچ با بهایی سنگین از ملت عذرخواهی کنند. البته این تنها خواسته خبرگان ملت نبود؛ چه آنکه بازتاب گسترده یک کلیپ در فضای مجازی که از مردم درباره برجام و عملکرد جناب روحانی سوال شده بود و پاسخ مردم عذرخواهی رئیسجمهور بود نیز موید همین مساله بود. اما اطلاعیه شدیداللحن دولت باز تاییدکننده همان تصور رؤیاگونه و سادهشدهای بود که از آن سخن گفتیم. تاکید بر اینکه ادامه حکمرانی صادرکنندگان بیانیه مذکور به واسطه برجام تضمین شده است، بیان بیلفافه همان چیزی است که درباره آن صحبت کردیم.
برای ملت اما در این میان جز تقریبا هیچ، آورده دیگری وجود ندارد و ضعف و بیبرنامگی و دولتداری اشتباه و عوضی حضرات صاحب دولت، تنها برای خود آنهاست که ماحصلی خواهد داشت و در این میان سر مردم همواره به همین بیکلاهی باقی خواهد ماند که هست.
بفرمایید متن توافقنامه ایران و امریکا را امضا کنید!
عبدالله گنجی در جوان نوشت:
وزیر خارجه امریکا ضمن دهها تهدید و تهمت و دروغ به جمهوری اسلامی 12 مطالبه را از ایران طرح کرد که بعضاً واقعیت هم ندارد، اما به فرض صحت نیز 90 درصد آن هیچ ربطی به امریکا ندارد، اما فرض محال که محال نیست. فرض کنیم ایران و امریکا بر سر میز مذاکره نشستهاند و 12 مطالبه امریکا را روی میز گذاشتهاند و قرار است با هم تفاهم کنند. ایران در قبال پذیرش 12 شرط از امریکا چه میخواهد؟
ممکن است گفته شود رفع همه تحریمها و... اما پذیرش آن 12شرط به معنی تسلیم کامل ایران و بازگشت به شرایط بدتر از روزهای بعد از مرداد 1332 است اما بالاخره مذاکره یعنی معامله. آیا ایران میتواند ضمن پذیرش شروط امریکا عین همین شروط را از امریکا مطالبه کند و دو طرف مثل هم شروط را بپذیرند و به آن عمل نمایند؟ تا هم عدالت و هم احترام متقابل رعایت شده باشد؟ با این مقدمه میتوان توافقنامه فرضی دوجانبه را با استناد به مطالبات پمپئو اینگونه نوشت و به امضای دو طرف رساند:
1- ایران و امریکا هر دو متعهد میگردند کلیه جزئیات ابعاد نظامی برنامه هستهای خود را به آژانس اعلام نمایند و آژانس نتیجه بررسیهای خود را به شورای امنیت گزارش دهد.
2- ایران و امریکا هر دو متعهد میشوند غنیسازی اورانیوم را متوقف کنند و هرگز به دنبال فرآوری تولید پلوتونیم نروند و داشتههای موجود را نیز به کشور ثالث صادر یا امحا نمایند.
3- ایران و امریکا هر دو متعهد میشوند که به بازرسان آژانس اجازه بازرسی بدون محدودیت از همه مراکز و تأسیسات را در سراسر کشور بدهند.
4- ایران و امریکا هر دو متعهد میشوند برنامه موشکی بالستیک خود را متوقف و موشکهای تولیدشده موجود را نیز منهدم نموده و آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز گزارشی از روند و اتمام کار ارائه دهد.
5- ایران و امریکا هر دو متعهد میشوند زندانیان دو طرف را به صورت کامل آزاد نمایند.
6- ایران و امریکا هر دو متعهد میشوند از حمایت گروههای تروریستی در خاورمیانه و سراسر جهان دست بردارند. بدیهی است گروههای تروریستی به گروههایی گفته میشود که یا در لیست سیاه سازمان ملل باشند یا با دولت قانونی خود درگیری مسلحانه داشته باشند یا به کشتار بیگناهان اقدام کنند و از مشارکت سیاسی سر باز زنند.
7- ایران و امریکا هر دو حاکمیت دولت عراق را به رسمیت بشناسند و صرفاً با درخواست دولت مرکزی آن کشور به تبادلات مختلف اقدام نمایند.
8- ایران و امریکا متعهد میشوند که از ارسال سلاح، بمب، هواپیما، موشک و اطلاعات جاسوسی جهت جنگ در یمن خودداری نمایند و محاصره دریایی و هوایی یمن پایان یابد.
9- ایران و امریکا هر دو متعهد میشوند که وضعیت نیروهایشان در سوریه به وضعیت قبل از ایجاد داعش برگردد و ادامه حضورشان صرفاً با اجازه دولت قانونی آن کشور باشد.
10- ایران و امریکا هر دو متعهد میشوند از تقویت و حمایت القاعده و طالبان، داعش، بوکوحرام و خصوصاً القاعده در سوریه، نیجریه، لیبی و افغانستان و نیز از حمایت از فرقهرجویه دست بردارند و امریکا متعهد میشود زندانیان بدون محاکمه این گروهها را سریعاً طبق قوانین بینالمللی محاکمه نماید.
11- ایران و امریکا هر دو متعهد میشوند که کلیه تهدیدات امنیتی، اقتصادی، اطلاعاتی، مالی، سیاسی و رسانهای را علیه همدیگر متوقف نمایند.
12- ایران و امریکا هر دو متعهد میشوند از حکومتهای غیرانتخاباتی و غیرمردمی و دیکتاتورها حمایت نکنند و از روند مردمسالاری در خاورمیانه حمایت کنند.
13- ایران و امریکا هر دو متعهد میشوند بمبهای اتمی خود را از بین برده و به شعار جهان عاری از سلاح هستهای بپیوندند. آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز بر روند اسقاط بمبهای اتمی دو کشور نظارت خواهد داشت. همچنین ایران و امریکا متعهد میشوند هر کدام از همپیمانانشان را که دارای سلاح هستهای هستند، خلع سلاح نمایند و آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز بر آن نظارت نماید.
14- ایران و امریکا متعهد میشوند کشتیها و ناوهای جنگی خود را از آبهای سرزمینی کشور دیگر دور نمایند.
همانگونه که در بدو این نوشته آورده شده برخی از بندهای ذکرشده در فحشنامه وزیر خارجه امریکا هیچ نسبتی با ایران ندارد (مثل سلاح هستهای یا کلاهک هستهای و...) اما آیا امریکا حاضر است چنین توافقنامه عادلانهای را امضا نماید و دو طرف به آن راضی شوند و به صلح و امنیت جهانی کمک شود؟ قطعاً قانون جنگل چنین اجازهای را به استکبار نخواهد داد. اما کاش میشد نظام جمهوری اسلامی ایده مطرح در این وجیزه را به امریکا پیشنهاد میکرد تا معلوم شود نظم و امنیت منطقه و جهان از سوی چه کسانی تهدید میشود و منافع قدارهبندان فاسد جهان در کجا نهفته است؟
قدمهای امیدوارکننده قاره سبز
علاءالدین بروجردی در ایران نوشت:
موضع اخیر وزیر امور خارجه امریکا عریانتر و بیپرواتر از هر وقت دیگری سیاست این کشور را در قبال ما نشان داد. اکنون برای ما و دنیا بسیار واضح است که امریکاییها موجودیتی سیاسی به نام «جمهوری اسلامی ایران» را یک موجودیت تحملناپذیر برای خود میدانند و از همین رو خواستار براندازی و جایگزینی آن هستند. در واقع خروج امریکا از برجام هم در همین راستا است؛ امریکا به دنبال این است که امکان یک ائتلاف مؤثر و تند علیه کشورمان را تشدید کند.
ائتلافی که شاید عناصر مشارکتکننده در آن تعداد کمی باشند اما همگی شمشیر خود را برای نظام جمهوری اسلامی از رو بستهاند و ابایی ندارند که این سیاست خصمانه را علنی طرح کنند. نمونه این عناصر کم تعداد در شرایط فعلی اسرائیل و عربستان هستند. در موضوع برجام، امریکا نظر اروپا به عنوان یک شریک اقتصادی بزرگ و مهمتر از آن دیرینهترین شریک سیاسیاش در معادلات جهانی را تقریباً به هیچ گرفت و بازیگرانی نظیر عربستان و اسرائیل را به مجموعه اروپاییها ترجیح داد.
یکی از دلایل اساسی چنین تصمیمی آن است که اروپاییها به دنبال آن سیاست و روشی نیستند که وزیر خارجه امریکا در سخنان اخیرش طرح کرده بود. خصوصاً اینکه آنها نمیخواهند خود را شریک رفتارهای غیردموکراتیک دولت فعلی امریکا بدانند. بجز مجموعه رفتارهای خارج از عرف شخص آقای ترامپ، سخنان اخیر وزیر خارجه او هم در همین چارچوب رفتارهای غیرمتعارف و غیردیپلماتیک قرار دارد. به شکلی که به نظر میرسید آقای پمپئو هنوز در جایگاه رئیس دستگاه جاسوسی و مسئول جاسوسان امریکایی سخنرانی کرده نه در قامت یک وزیر خارجه و دیپلمات ارشد یک کشور که سخنانی حسابشده و در چارچوب دارد.
جمهوری اسلامی ایران خصوصاً در برهه فعلی تفاوتی کاملاً آشکار بین موضع امریکا و اروپا قائل است و این دو را در عرصه برجام دو بازیگر با دو شیوه و تاکتیک متفاوت میبیند. این بدان معنا نیست که ما از همکاریهای تاریخی و تنگاتنگ اروپا با امریکا و یا اشتباهات کشورهای اروپایی در چارچوبهایی نظیر ناتو غافل هستیم، اما اکنون مواضع دو طرف اقیانوس اطلس درخصوص ایران و برجام دو مقوله کاملاً متفاوت هستند. این تفاوت چیزی است که جمهوری اسلامی ایران باید بتواند با یک سیاست هوشمندانه و دقیق، بدون انحراف از مسیر مواضع و سیاستهای اصولی خود آن را تقویت کند.
ایران سالهاست که متحدان خود را در مقابل جبهه امریکا دارد. کشورهایی نظیر هند، چین و روسیه و همچنین برخی بازیگران دیگر منطقهای و بینالمللی در مقاطع بسیاری در مقابل امریکا و کنار جمهوری اسلامی ایران ایستادهاند. اما موضع اروپا بود که عموماً در این تقابلها زحمتهایی را برای ما ایجاد میکرد. اروپاییها به عنوان یک قدرت بزرگ و تعیین کننده سیاسی- اقتصادی در عرصه بینالملل یا در کنار امریکا قرار میگرفتند یا در بهترین حالت برای ما، موضعی منفعل در قبال سیاستهای امریکا داشتند. به عبارتی ما چندان به یاد نداریم که در موضوعات مهم و کلان، رویارویی جدی میان اروپا با امریکا شکل گرفته باشد و این مجموعه در مقابل بزرگترین قدرت اقتصادی جهان ایستاده باشد.
این اتفاق شاید برای اولین بار است که افتاده و اروپا در کنار ایران و در مقابل امریکا قرار گرفته است. حداقل تا اینجای کار برخوردی که اروپا با رفتار امریکا داشته و همین طور نوع مواجهه سه وزیر خارجه اروپایی با آقای دکتر ظریف در بروکسل از نظر ما کاملاً مثبت است. البته ما همزمان در راستای این برخورد مثبت بر دو چیز تأکید داریم؛ اول استمرار این نوع مواجهه و رفتار دیپلماتیک و دوم تلاش عملی اروپا برای منتفع شدن کشورمان از منافع برجام. اما تا همین جای کار قدمهای دو طرف آنقدر امیدوارکننده بوده که مسیر را ادامه دهیم. این شرایطی است که ما میتوانیم نگاه اروپا را بیش از گذشته به سمت شرق هدایت کرده و باعث نزدیکیهایی در این عرصه شویم.
بنابراین ضمن اینکه باید به صورت مداوم برای استمرار اعتماد متقابل خود با اروپاییها، رفتارها و وعدههای آنها را راستیآزمایی کنیم و حتی به طراحی گزینههایی برای احتمال بدعهدی اروپا بپردازیم، همزمان هم باید به فکر حفظ و تقویت روابط خود با قاره سبز باشیم و در مسیر سیاستهایی گام برداریم که زمینه نزدیکی بیشتر اروپا به ما و مجموعه کشورهای شرق را فراهم میکند.
حقوق بینالملل و انتقال سفارت آمریکا
سیدمصطفی میرمحمدی در شرق نوشت:
در 14 می 2018 رسما سفارتخانه آمریکا در بیتالمقدس افتتاح شد و دونالد ترامپ به یکی دیگر از وعدههای انتخاباتی خود عمل کرد. وزیر خارجه آمریکا نیز در بیانیهای که به مناسبت جشن افتتاح سفارتخانه صادر کرد، آن را در راستای وعدههای انتخاباتی رئیسجمهور دانسته و گفته ترامپ در سخنرانی شش دسامبر 2017 نیز اعلام کرده «70 سال پیش رئیسجمهور ترومن، اسرائیل را به رسمیت شناخت و از آن زمان اسرائیل نیز اورشلیم (بیتالمقدس) را پایتخت خود میداند. بنابراین جا دارد ایالات متحده این شهر را پایتخت اسرائیل بشناسد». انتقال سفارت از تلآویو به اورشلیم (بیتالمقدس) تاکنون بیش از 60 کشته از فلسطینیان بر جای گذاشته و این یعنی افتتاح این سفارتخانه یکی از خونینترین افتتاحها در جهان است.
در اواخر سال قبل که ترامپ، محمودعباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین را از تصمیم خود باخبر کرد، این اخطار داده شد که چنین تصمیمی میتواند باعث ناآرامی در منطقه شود. خشم فلسطینیان از این تصمیم باعث شد تعدادی از آنان جانشان را از دست بدهند. تعداد زیادی از کشورها این تصمیم آمریکا را محکوم کردند و با آن همراه نشدند. پیش از تحلیل این تصمیم از منظر حقوق بینالملل، مروری بر قانون 1995 کنگره آمریکا شایان توجه است. کنگره آمریکا در این سال قانونی تصویب کرده است که به قانون سفارتخانه اورشلیم موسوم است. در این قانون آمده است...
- مطابق حقوق بینالملل و عرف بینالملل هر دولت دارای حاکمیت حق دارد پایتخت خود را مشخص کند.
- از سال 1950 پایتخت اسرائیل اورشلیم است و این شهر مرکز معنوی یهودیت و دیگر ادیان است
- از سال 1948 تا 1967 بیتالمقدس به دو قسمت تقسیم شده است و دسترسی به بخش اماکن مقدس که در اختیار اردن بود، برای اسرائیلیها ممکن نبود
- پس از جنگ ششروزه 1967 اداره بیتالمقدس بهعنوان شهری یکپارچه و تقسیمناپذیر در اختیار اسرائیل قرار گرفت.
- در 1990 کنگره آمریکا قطعنامهای صادر کرد که بیتالمقدس شهری یکپارچه است و حقوق همه گروههای دینی در آن رعایت میشود.
- در سالهای 1994 و 1995 تعداد 93 نماینده مجلس سنا و 257 نماینده از مجلس نمایندگان در نامههایی به وزیر خارجه وقت آمریکا، وارن کریستوفر، از او خواستند تا طرحی را برای انتقال سفارت آمریکا از تلآویو به بیتالمقدس تنظیم کند و این کار تا 1999 تحقق یابد.
- آمریکا سفارتخانه دایر خود را در دیگر مناطق جهان حفظ میکند جز در مورد همپیمان استراتژیک ما اسرائیل.
مطابق بخشهای 3 تا 6 قانون فوق، زمانبندی برای انتقال سفارت، تأمین بودجه، نحوه ساخت سفارت و نظارت بر آن و نیز ارائه گزارش سالانه پیشبینی شده است. ولی مطابق بخش هفتم همین قانون چنانچه رئیسجمهور تشخیص دهد تعلیق انتقال سفارت بهنفع منافع ایالات متحده است، میتواند آن را برای مدت شش ماه به تأخیر اندازد و این تعلیق ششماهه را میتواند تکرار کند ولی قبلا به اطلاع کنگره برساند. از زمان بیل کلینتون به این طرف برای اینکه مذاکرات صلح با فلسطینیان ادامه یابد و تضعیف نشود، انتقال سفارت به تعلیق میافتاد. اما در دولت ترامپ تصمیم به انتقال گرفته شد. اگرچه هر کشوری میتواند درباره انتقال سفارتخانه با دولت محل مأموریت به توافق برسد اما وضعیت درباره این اقدام از منظر حقوق بینالملل متفاوت است:
1- قانون فوق که 23 سال قبل به تصویب رسیده است بهخوبی دیدگاه تاریخی و جانبدارانه ایالات متحده را نسبت به اسرائیل نشان میدهد. مبتکر این قانون سناتور جمهوریخواه Bob Dole بود که خود کاندیدای ریاستجمهوری در سال 1996 بود. در این قانون به اشغالیبودن بخشهایی از بیتالمقدس که ملل متحد آن را اشغالی میداند، هیچ اشارهای نشده است بلکه از الحاق کامل این شهر به اسرائیل پس از جنگ ششروزه سخن میگوید. این در حالی است که پس از تصویب منشور ملل متحد هیچ سرزمینی را نمیتوان با توسل به زور تصاحب کرد. شورای امنیت سازمان ملل متحد مطابق قطعنامه 478 بیتالمقدس شرقی را سرزمین اشغالی میداند و الحاق این بخش را به اسرائیل نقض حقوق بینالملل دانسته است.
این قطعنامه که با رأی ممتنع آمریکا و با 14 رأی مثبت تصویب شد، از دولتها میخواهد تا از انتقال سفارت خود به اورشلیم خودداری کنند. مطابق مواد 24 و 25 منشور دول عضو باید از تصمیم این سازمان تبعیت کنند. 2- تصمیم ترامپ استراتژی دو دولت فلسطین- اسرائیل در کنار یکدیگر را نیز نادیده میگیرد و تلاش ملل متحد را دراینباره تضعیف میکند. 3- از نظر دولت آمریکا قانون اساسی این کشور حقوق بینالملل است و دادگاه فدرال این کشور نیز دادگاه بینالمللی است. تصمیمات این دادگاه برای دولت آمریکا حقوق بینالملل تلقی میشود. این قرائت رئالیستی از حقوق بینالملل را در تصمیمات بینالمللی کنگره و تحلیل آن باید مدنظر داشت. جناح جمهوریخواهان همان جناحی است که از عضویت آمریکا در جامعه ملل ممانعت به عمل آورد و در نشست دمبارتن اکس 1944 ساختار مورد نظر این کشور را برای سازمان ملل متحد به کرسی نشاند. از نظر ایالات متحده این ملل متحد است که باید از آن تبعیت کند و نه عکس آن.
4- سازمان همکاری اسلامی که اخیرا نشست فوقالعاده خود را در استانبول برگزار کرده، بیتالمقدس شرقی را پایتخت فلسطین دانسته و جالب است که مطابق ماده 21 منشور 2008 همین سازمان، مقر دائم سازمان همکاری نیز همین شهر خواهد بود ولی تا زمانی که این شهر در اشغال است، موقتا جده مقر سازمان همکاری در نظر گرفته شده است. از یاد نبریم منشأ تأسیس این سازمان، آتشسوزی بیتالمقدس در پنج دهه پیش بود. کارنامه عملکرد سازمان در چند دهه گذشته نشان میدهد نمیتوان به تصمیمات آن امیدوار بود.