به گزارش مشرق به نقل از پایگاه خبری العربی الجدید، گویی دو پایش را فدای قضیه فلسطین و وطنش کرد؛ در جریان حمله رژیم اشغالگر اسرائیل به شمال غزه در سال ۲۰۰۸-۲۰۰۹ به عنوان یک مقاوم به مبارزه برخاست اما بر اثر حمله موشکی دشمن در سال ۲۰۰۹ مجروح شد حال آنکه سه نفر از دوستانش در همان حمله به شهادت رسیدند.
فقر و معلولیت مانع مقاومت نیست
درد و رنج صابر الاشقر هنگامی آغاز شد که شاهد بی توجهی مسئولان پزشکی و حتی نهادهای خیریه دست اندرکار مجروحان و خانوادههای فقیر بود.
او چهار فرزند دارد و حقوقش حدود ۱۴۰ دلار است و در یک منزل اجارهای در شمال غزه زندگی میکند .
با این همه دست از مبارزه بر نداشته است و همواره در درگیریهای مرزی بین جوانان فلسطینی و نظامیان رژیم اشغالگر در صف اول حضور دارد و جوانان را تشویق میکند و از آنان میخواهد ایستادگی کرده و میدان را خالی نکنند.
وی میگوید حتی اگر دو دستم را از دست بدهم به مرزها خواهم رفت تا امت عرب شرمنده شده و ببینند تمام اهالی غزه حتی مجروحان به نقاط مرزی میآیند تا فریاد آزادی سر دهند.
سال گذشته در پی اظهارات دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا مبنی بر معامله قرن و انتقال پایتخت کشورش از تل آویو به قدس، صابر الاشقر در تظاهرات خشم جوانان فلسطینی در برابر نیروهای اشغالگر که در نقاط مرزی شرق غزه مستقر شده بودند، شرکت کرد و هنگامی که ابراهیم ابوثریا که او نیز دو پای خود را در بمباران اسرائیلی از دست داده بود، به شهادت رسید غم و اندوه وجودش را پر کرد.
وی در مورد تصمیم ترامپ میگوید: رئیس جمهور آمریکا و اسرائیلیها سرزمین ما را غصب میکنند؛ چرا وقتی سرزمینم به دست آنان میافتد در خانه بمانم؟
الاشقر درد و رنج خود را اینگونه به تصویر می کشد: همه دنیا از مشارکت معلولان فلسطینی در تظاهرات شوکه و متعجب شدند، اما نمیدانند ما هر روز هزار بار میمیریم و در تاریکی به سر میبریم و آب آلوده میآشامیم، از همین رو از عزتمان دفاع میکنیم و این آخرین چیزی است که برایمان باقی مانده است.
الاشقر هر جمعه به میدان ملکه در نزدیکی محل "راهپیمایی بازگشت" در شرق غزه میرود و اغلب با توجه به ناهموار بودن مسیر منتهی به نقطه مرزی به کمک نیاز دارد و سه بار به دلیل گاز اشک آور سخت دچار خفگی شد و با اینکه کادر پزشکی حاضر در محل از او خواستند به منزلش بازگردد اصرار کرد در نقطه مرزی بماند.
دیدن فلسطینیها در نقا ط مرزی و رودروی دشمن مایه خوشبختی است
این رزمنده میگوید: دوست دارم در هر مناسبت ملی شرکت داشته باشم و وقتی فلسطینیها از کودک و زن و مرد و سالخورده و معلول را در مرزها را میبینم، احساس خوشبختی میکنم، شاید دنیا با این کار بداند که حق ما مانند نور خورشید روشن و واضح است و هیچ کس در فلسطین نیست که حقش را نداند و من هم با کودکان خردسالم در مورد وطن و دشمن صحبت میکنم.
وی که با شرایط اقتصادی سختی دست به گریبان است، ضمن شکایت از کوتاهی مسئولان و قولهای بی عمل میگوید: برای من چیزی جز صدایم و دستانم باقی نمانده است و میکوشم در روزهای باقی مانده از عمرم نه تنها از آنها استفاده بلکه آن را فدای وطنم کنم.
این مقاوم فلسطینی پس از اینکه تمام تلاشهایش برای تامین نیازهای خانوادهاش بی حاصل مانده است، آرزو میکند پس از او کسی تامین نیازهای کودکانش از جمله درس و تحصیل آنان را تامین کند. او میگوید به دلیل اینکه دو پایش را از دست داده، درخواستش برای کار با پاسخ منفی روبرو می شود و "ای کاش دو پای مصنوعی داشتم و میتوانستم با کار، حداقل نیازهای خانوادهام را تامین کنم".
فلسطین در ذهن صابر الاشقر زنده است و وی چیزی جز آزادی سرزمینش و زندگی امن در آن به همراه کودکانش نمیخواهد، اما این خواسته بهای زیادی دارد و بسیاری از دوستانش شرایط مشابه او را دارند.