به نظر می‌رسد امام خمینی (ره) در زندگی سیاسی و اجتماعی‌اش، بیش از همه از یک پیرمرد سیاسی بهره‌ و تأثیر گرفته است، پیرمردی که یک تنه مقابل استعمار و استبداد ایستاده بود.

سرویس سیاست مشرق - هدایت‌الله بهبودی نویسنده و محقق شناخته‌شده کشور بعد از کتاب "شرح اسم" که زندگینامه تحقیقی درباره رهبر انقلاب بود دست به نگارش زندگینامه امام‌خمیــنی (ره) بنــیان‌گذار جمـهوری اســلامی زده‌است. وی پنج سال گذشته را صرف نوشتن "الف لام خمینی" کرده و می‌گوید کتاب را طوری نوشته که شناخت کافی را نسبت به امام خمینی به مخاطب می‌دهد حتی آن مخاطبی که امام را درک نکرده باشد.

آنچه در ادامه می‌آید، گوشه‌هایی منتخب از کتاب الف لام خمینی است.

********

 یکی از علل سفرهای روح الله به تهران، دیدن آیت الله سید حسن مدرس بود. از او بسیار شنیده بود. سخنان او را دنبال می‌کرد و تا جایی که می‌توانست پی جوی کارهای او در تهران بود.

شنیده بود زمانی که به عنوان یکی از روحانیان طراز اول از طرف علمای بزرگ و مراجع به دومین دوره مجلس شورای ملی معرفی شده بود، سوار بر یک گاری، با بار و بنه‌ای اندک به تهران آمده بود. شنیده بود وقتی عبدالحسین میرزا فرمانفرما [آن رجل پر طمطراق و صاحب نفوذ وقت] برای دیدار و گفتگو به خانه مدرس رفته بود، مدرس که در حال آماده کردن قلیان بود، کوزه قلیان را به دست فرمانفرما داده، گفته بود آبش کند تا او آتش را مهیا نماید.

روح الله بارها به خانه مدرس رفت. دید که فرشی در حیاط خانه‌اش پهن کرده، روی آن می‌نشیند و هرگاه بخواهد قلیان بکشد، خودش آن را راست وریست می‌کند. خانه‌اش را بزرگ، اما بسیار محقر یافت. دید که لباسش پارچه کرباس ایرانی است؛ و یک بار نظر مدرس را در خانه‌اش نسبت به رضاخان شنید:

«من بودم آنجا که یک کسی یک چیزی [عریضه‌ای] نوشته بود ... برای عدلیه. [از مدرس خواست] بدهید ببرند پیش حضرت اشرف [رضاخان] ... که ببینند. [مدرس] گفت: رضاخان که ... نمی‌داند اصلش عدلیه را با «الف» می‌نویسند یا با «ع» ... من بدهم این را او ببیند؟ ...»

ابهت و جسارت آیت الله

چه بسا بارها برای دیدنش به مجلس شورای ملی رفت و در جایگاه تماشاچیان به انتظار آمدن او نشست. «من آن وقت مجلس رفتم برای تماشا... جوان بودم رفتم. مجلس آن وقت تا مدرس نبود، مثل اینکه چیزی در آن نیست، مثل اینکه محتوی ندارد. مدرس با آن قبای نازک و با آن... قبای کرباس وقتی وارد مجلس می‌شد، مجلس می‌شد یک مجلس... همه از او حساب می‌بردند... کانه مجلس منتظر بود مدرس بیاید. با اینکه با او بد بودند، ولی مجلس کانه احساس نقص می‌کرد وقتی مدرس نبود. وقتی مدرس می‌آمد مثل اینکه یک چیز تازه‌ای واقع شده.»

بار دیگر برای دیدنش در حلقه درس او حاضر شد. «من درس ایشان یک روز رفتم. می‌آمد در مدرسه سپهسالار... درس می‌گفت... مثل اینکه هیچ کاری ندارد؛ فقط طلبه‌ای است [که] دارد درس می‌دهد. این طور قدرت روحی داشت. در صورتی که آن وقت در کوران آن مسائل سیاسی بود که باید حالا بروند مجلس و آن بساط را درست کند. از آنجا، پیش ما، رفت مجلس...»

شجاعتی بی مانند

و یک بار به خواست برادرش، سید مرتضی، به دیدار مدرس رفت. «اخوی ما نوشته بود به من یک نفری است این جا، رئیس غله است. آن وقت یک رئیس غله زمان رضاشاه بود. به من نوشت که بروید به آقای مدرس بگویید که این مرد آدم فاسدی است. دوتا سگ دارد؛ [اسم] یکی‌اش را ... سید گذاشته. یکی‌اش را شیخ. شما بروید [بخواهید] که این را از اینجا بیرونش کنند. من رفتم به ایشان گفتم. [مدرس] گفت [رئیس غله را] بکشیدش! گفتم: آخر چه طور بکشیم؟ گفت من می‌نویسم بکشیدش. [سپس با طعنه ادامه داد] : ... چه طور که وقتی قافله‌ها از گلپایگان می‌آیند عبور کنند و بروند کمره... می‌فرستید لختشان می‌کنند، حالا نمی‌توانید بکشید یک [همچو] کسی را؟»

مستقل بودن، مستقل ماندن، تن به وابستگی این و آن و سیاست ندادن، مطلع بودن، برخورداری از منطق قوی، نماینده حقیقی مردم، مورد اعتمتد و اطمینان توده بودن، داشتن شجاعت، حتی در برابر اولتیماتوم دولت رومندی چون روسیه و بالاخره کسی که تمام قد و تا پایان عمر در برابر دیکتاتوری رضاخان و رضاشاه ایستاد، از ویژگی‌های فراموش نشدنی آیت الله مدرس در ذهن و ضمیر روح الله بود.

شصت سال بعد، وقتی به رفتار و افکار آیت الله سید حسن مدرس اندیشید، شبیهی در ذهنش برای او نیافت.