گروه جهاد و مقاومت مشرق - مشاهده تصاویر شکار تانک های دشمن توسط هلی کوپتر های هوانیروز در روزهای جنگ خاطرات هشت سال دفاع مقدس را برایمان زنده میکند؛ آن روزها که خلبانان ایرانی در پروازهایشان تمام هنر و مهارت خود را برای دفاع از میهن بهکار میبردند تا جوابی دندانشکن به متجاوزان بدهند. با اوجگیری جنگ کردستان علیاکبر شیرودی و چند نفر دیگر از خلبانان وارد جبهههای جنگ شدند. او در عملیاتهای پروازی خود تلفات سنگینی به نیروها و تجهیزات دشمن در نقاط استراتژیکی غرب کشور وارد کرد. در 13 دی ماه 1359 شیرودی وقتی کوتاهی های بنی صدر را دید به افشاگری پرداخت و از شنوندگان سخنانش خواست با ایمان و اسلحه و چنگ و دندان از میهن اسلامی دفاع کنند. در همین ایام این خلبان زبده را به خاطر باز پسگیری ارتفاعات بازی دراز بازداشت تنبیهی کردند که در واکنش به این مسأله روحانیون متعهد و اعضای سپاه کرمانشاه مراتب ناراحتی خود را در اسرع وقت به اطلاع اعضای شورای عالی دفاع رساندند و در نتیجه حکم بازداشت او منتفی شد. شیرودی بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان داشت و با بیش از 40 بار سانحه و بیش از 300 مورد اصابت گلوله به هلی کوپترش، باز سرسختانه میجنگید. او پس از تعداد زیادی مأموریتهای هوایی و انجام بالاترین پروازهای جنگی در دنیا و نجات یافتن از 360 خطر مرگ سرانجام در آخرین عملیات پروازی خود (8 اردیبهشت 1360) در منطقه بازی دراز، هنگامی که عراق لشکری زرهی با 250 تانک و با پشتیبانی توپخانه و خمپارهانداز و چند فروند جنگنده روسی و فرانسوی، برای بازپسگیری ارتفاعات بازی دراز به سوی سر پل ذهاب فرستاده بود، به مقابله با آنان پرداخت و پس از انهدام چندین تانک از پشت سر مورد اصابت گلوله یک تانک قرار گرفت و به شهادت رسید. مشغله و مسئولیت فراوان شیرودی در بحرانیترین برهههای تاریخی کشور سبب شد که دخترش آناهیتا آنگونه که باید نتواند زندگی را در کنار او به تجربه بنشیند، با این همه کیفیت بالای تربیتی و تجربههای او آنطور بوده که آناهیتا شیرودی بعد از سالیان طولانی، همچنان از سلوک پدر درس میگیرد و تنها حسرتش این است که چرا نتوانست بیش از این بیاموزد.
آناهیتا شیرودی فرزند ارشد شهید علیاکبر شیرودی متولد بهمن 1357، فوق لیسانس مدیریت شاخه منابع انسانی و در حال حاضر دانشجوی دکتری رشته مدیریت است. به سراغ او که یک سالی است سرپرستی مجموعه ورزشی شهید کشوری تهران را برعهده دارد، رفتیم تا درباره دغدغههایش و آنچه درباره اندیشه و نگاههای پدرش میداند برایمان بگوید. اگر حتی مثل من، فقط زندگینامه شهید شیرودی را خوانده باشید و عکسهایش را دیده باشید، با نخستین نگاه میتوانید بهتمام شباهتهای او به پدرش پی ببرید؛ چهرهای شبیه آنچه در عکسهای پدرش دیدهاید و رفتاری کاملاً شبیه آنچه از شهید شیرودی برایتان تعریف کردهاند یا دربارهاش مطالعه کرده اید. صریح در پاسخ دادن، واقع بین، خوش رو و فوقالعاده بیتکلف.
زمان شهادت پدرتان، شما خیلی کوچک بودید، چه تصویری از پدر در ذهنتان دارید؟
بله، آن موقع من 3 ساله بودم و خودم خاطرهای از پدر ندارم. او برای من همیشه مثل یک قهرمان بوده. یادم میآید همیشه در مدرسه، خانواده و جامعه هر کجا نام پدر میآمد فقط از رشادتها و خاطرات او صحبت میکردند. همرزمان پدر در اصفهان هم همیشه از خاطراتشان با او تعریف میکنند. من پدرم را ندیدم اما واقعاً میتوانم تجسم کنم که اگر بود چطور پدری میتوانست باشد.
یادتان هست نخستین بار که مفهوم شهادت را متوجه شدید کی بود؟
چون من خیلی کوچک بودم که پدرم را از دست دادم مفهوم اینکه پدرم نیست اوایل برایم قابل درک نبود. اما کمی که بزرگ شدم این موضوع برایم معنا پیدا کرد. واقعیت این است که ما فرزندان شهدا اول نسبت به شهادت اعضای خانواده مخصوصاً پدر احساس خوبی نداریم و همه ما نخستین سؤالهایی که در ذهنمان میآید این است که چرا پدر باید ما را تنها بگذارد و برود؟ چرا برای فرزندش نباید ارزش قائل شود؟ چرا نباید فکر کند که دخترش چند سال بعد نیاز دارد به جایگاه پدر. برای همین در وهله اول موضوع شهادت و نبودن پدر برایم حس خوبی نبود. همیشه یک قاب روی دیوار اتاقمان بود و من میدانستم که عکس داخل قاب پدر است. از روزی هم که دست چپ و راستم را شناختم فهمیدم حرفهای پدر دختریام را باید با همان عکس داخل قاب روی دیوار بزنم.
دختر شهید شیرودی بودن چه احساسی را در شما به وجود میآورد و شرایط برایتان چطور است؟
از همان زمان شهادت به پدر م میگفتند «قهرمان» و در تمام مقاطع مدرسه من بهعنوان فرزند یک شهید قهرمان شناخته میشدم. افتخار میکنم به پدرم اما همیشه ناراحت هم بودم که شاید اگر این احساس افتخار نبود و پدرم خودش بود خیلی بهتر میشد. متأسفانه مسألهای در جامعه ما جا افتاده است که همه احساس میکنند فرزندان شهید شرایط خوبی دارند و غمی ندارند، همه اصول درباره آنها رعایت میشود و خودشان از اینکه فرزند شهیدند خوشحال هستند و هر کجا میتوانند از سهمیه فرزند شهید بودنشان استفاده کنند یا اینکه میتوانند جایگاهی بهدست آورند و... درصورتی که اصلاً اینطور نیست و شرایط ما فرزندان شهید نسبت به سایر افراد واقعاً سختتر است. بازهم میگویم متأسفانه ما مدام در معرض افترا و طعنه برخی هستیم، حتی اگر توانمندی داشته باشیم، اگر تحصیلات داشته باشیم، حتی اگر پیشرفتی در زندگی کنیم باز هم به ما تهمت زده میشود که فرزند شهیدیم و به این توجه نمیشود که هر کدام از ما که در جایگاهی قرار گرفتهایم خودمان چه توانمندیهایی داشتیم، تحصیلاتمان چیست، سابقه کارمان چه بوده، همین که میگویند آناهیتا فرزند شهید شیرودی پسِ ذهنشان میآید پس دختر شهید شیرودی است که اینجاست! خیلیها بر این باورند که ما از فرزند شهید بودن و این شرایط خوشحال هستیم اما واقعاً اینطور نیست شرایط ما خیلی شرایط سختی است من حاضر هستم دنیایم را بدهم اما یک لحظه پدرم کنارم باشد.
از مادرتان بگویید و اینکه ایشان چطور جای خالی پدر را برای شما پر کردند؟
مادرم اصفهانی است و پدرم آنجا با او آشنا شد و ازدواج کردند. بعد از ازدواج باهم به کرمانشاه رفتند. مادر من در 22 سالگی در شرایطی که یک دختر 3 ساله داشت همسرش را از دست داد و باید شرایط سختی را مدیریت میکرد. برای همین بعد از شهادت پدر، مادرم برگشت اصفهان. من هم تا 18 سالگی در اصفهان درس خواندم و بعد از اینکه ازدواج کردم به تهران آمدم. احساس میکنم زنانی که فرزندان شهید را بزرگ میکنند و آنها را موفق بار میآورند خیلی کار سختی انجام میدهند. خیلی سخت است که هم مادر باشی و هم پدر و شرایط جامعه را هم طوری مدیریت کنی که به بچهها آسیبی نرسد.
خاطرهای از مادر درباره پدرتان شنیده اید که در این سالها کمتر به آن پرداخته شده باشد؟
خاطرههای مادرم بیشتر مربوط به زندگی مشترک و خانوادگی است؛ مادرم همیشه تعریف میکند که چقدر پدر در کارهای خانه کمکش میکرده و خیلی هوای مادرم را داشته و خیلی هم دختردوست بوده است. من نخستین فرزند بودم و پدر اسمم را از روی معبد «آناهیتا» در کرمانشاه انتخاب کرد. او خیلی روی من حساسیت داشته و مادر همیشه میگوید که وقتی پدرم از مأموریت برمی گشت بیشترین دغدغهاش این بود که زود من را ببیند و وقت اش را با من بگذراند.
با تعاریف و شناختی که از پدرتان پیدا کردید بارزترین ویژگی شهید شیرودی را چه میدانید و کدام خصلت او را الگوی زندگیتان کردهاید؟
ویژگی خاصی که شهید شیرودی داشت و همیشه در ذهن من ملکه شده سه خصلت یعنی حرف حق زدن، عدالت و رک گویی است که همه از آن یاد میکنند. شهید شیرودی برایش مهم نبود که چه شخصی مقابلش ایستاده است، چیزی که برایش مهم بود عدالت، مردم، مقابله با ظلم و ستم و مقابله با بیعدالتی بود. خصیصه رک گویی پدرم خیلی خیلی در من هم وجود دارد. همرزمان پدرم همیشه به من میگویند که نترس بودن، رک صحبت کردن بهمعنای حرف حق زدن را از پدر به ارث بردم و به این فکر نمیکنم که بعد از صحبت هایم برای خودم ممکن است چه اتفاقی بیفتد! خانواده پدریام همین را به من میگویند که من خیلی راحت حرفم را میزنم، خیلی سعی نمیکنم در لفافه صحبت کنم و اگر احساس کنم جایی واقعاً در یک موردی دارد ظلم میشود یا جایی بیقانونی اتفاق میافتد خیلی سریع برخورد میکنم و به این نگاه نمیکنم که طرف مقابلم چه کسی با چه پست و مقامی است.
یکی از راههای معرفی افرادی که در 8 سال دفاع مقدس نقش پررنگی داشتند به نسل جوان، عرصه فرهنگی بخصوص سینماست، به نظر شما سینما و سینماگران دین خود را به شهدا ادا کردهاند؟
بله، درست است سینما عرصه خوبی برای انتقال مفاهیم است اما اگر سینماگران بتوانند واقعیات را نشان دهند نه اینکه دروغپردازی کنند. متأسفانه سینمای ما سینمایی نیست که به واقعیات بپردازد و بیشتر براساس خیالپردازی فیلمهایی از زندگی افراد بخصوص شهدا میسازند. یعنی هر چیزی را که دوست دارند بزرگ نمایی میکنند و یک چیزهایی را کاملاً پنهان میگذارند و متأسفانه آن چیزی که هست را نشان نمیدهند. در صورتی که فرهنگ جنگ ما، فرهنگ دفاع مقدس ما، فرهنگ رشادتهای شهیدان ما ،موضوعی نیست که ما بخواهیم بزرگنماییاش کنیم یا چیزی نیست که ما بخواهیم تغییرش بدهیم. اگر همان را بتوانیم به صحنه بیاوریم و از خیالپردازی در فیلمها بپرهیزیم و رشادتهای بزرگ و واقعی هر کدام از آنها را نشان دهیم کافی است.
بهترین فیلم سینمایی یا سریالی که در حوزه دفاع مقدس در چند سال اخیر دیده اید، کدام است؟
فیلم «شوق پرواز» که درباره زندگی شهید بابایی بود. من این سریال را دوست داشتم چون خیلی به واقعیت شخصیت شهید بابایی نزدیک بود. همچنین هنرپیشههای خوبی هم در آن ایفای نقش کردند و توانسته بودند رشادتهای این شهید را تا حدودی منتقل کنند. البته این مجموعه هم مشکلاتی داشت اما نسبت به فیلمهای دیگر بهتر بود.
سریالی به نام «سیمرغ» درباره زندگی و شخصیت پدر شما هم ساخته و پخش شده است. نظرتان درباره آن چیست؟
بله این فیلم جزو نخستین فیلمهایی بود که درباره شهدای هوانیروز ساخته شد. اما قسمتهایی که مربوط به زندگی و شخصیت پدر ساخته بودند اصلاً نزدیک و شبیه به واقعیت و چیزهایی که ما از او میدانستیم نبود.
علاقهای دارید درباره زندگی پدرتان فیلم جدیدی بر اساس واقعیاتی که خودتان میگویید بسازند؟
دغدغه من بیشتر راهاندازی سایت و بنیادی به نام پدرم است تا از این طریق بتوانیم فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی درباره شخصیت و سبک زندگیاش داشته باشیم.
بهنظر شما سیره و منش شهید شیرودی و امثال او امروز چگونه میتواند در جامعه ادامه پیدا کند؟
شهیدان ما انسانهای خاصی بودند که انگار همه یک زمانی آمدند و رفتند. متأسفانه ما الان دیگر کمتر از این دست آدمها اطرافمان میبینیم. انسانهایی مثل شیرودی و بابایی و باکری دیگر نداریم. متأسفانه الان احترام گذاشتن به فرهنگ شهادت و احترام گذاشتن به خانواده شهدا و احترام گذاشتن به فرزندان شهدا کمرنگ شده است.ما فرهنگسازی را باید از خودمان شروع کنیم. مسئولان میتوانند با درست رفتار کردن الگوی خوبی برای جوانان باشند. قبل از عید برنامهای گذاشتیم و من و همه همکارانم رفتیم آسایشگاه «ثارالله»، وضعیت واقعاً اسفناک بود، فکر کردم وضعیت من که فرزند یک شهید ملی هستم این است وای به حال خانوادههای شهدایی که گمنام اند! ما حتی بازماندههای دوران جنگ را در نمییابیم، اما آنها همچنان آدمهای متواضعی هستند و هر موقع با آنها صحبت میکنیم شرمنده میشویم. از یکیشان سؤال کردم چند وقت است که اینجایید؟ گفت: «خیلی نیست، 32 سال!» ما اگر نتوانیم به قهرمانان جنگمان احترام بگذاریم، اگر نتوانیم به بازماندههای جنگ احترام بگذاریم و این فرهنگ کلاً برچیده شود به ضرر جامعه خودمان است چون ما نسلی داریم که اصلاً جنگ را ندیده و با فرهنگ ایثار و شهادت آشنایی ندارد، اصلاً دفاع مقدس نمیدانند چیست؟ فقط یک مواردی را برایشان گفتهاند. شیرودی، باکری، کشوری، بابایی و... فقط چند اسم که اینها را هم خوب به آنها نشناساندند. ما هرچه بیشتر جلو میرویم شیرودیها کمتر شناخته میشوند کم کم از آنها هم فقط یک اسم میماند، خلبانی به نام شیرودی اما جوانهای ما نمیدانند که این شیرودی چه کار کرده که الان اسمش را میگویند. چه رشادتهایی داشته، هنوز که هنوز است پدر من رکورد بالاترین پرواز جنگی جهان را دارد، هنوز که هنوز است در کشورهای اروپایی و دیگر کشورهای بزرگ جهان که صنعتهای بزرگی هم دارند از شیرودی بهعنوان بهترین خلبان صحبت میکنند اما در کشور خودمان کم کم همه چیز دارد شبیه به یک سایه میشود.
شما هیچوقت دوست داشتید مثل پدرتان خلبان میشدید؟
نه زیاد، به این موضوع فکر نکردم شاید هم به خاطر اینکه پسر نبودم. شاید اگر پسر بودم علایقام چیزهای دیگری میشد و فکرم به آن سمت هم میرفت.
همانطور که قبلتر خودتان هم اشاره کردید، جامعه گاهی انتصاب مدیریتهای فرزندان شهدا را با توجه به شرایط میبینند، که این پست و مقام حاصل تلاش خودشان بوده یا اینکه مثلاً شما بواسطه دختر شهید شیرودی بودن در این جایگاه قرار گرفتید؟
در کشور ما خانمها محدودیتهای خاص خودشان را دارند که مانند یک سد آهنین بسیار بزرگ برای پست گرفتن در ارگانهای دولتی مقابلشان قرار گرفته حال برای افرادی مثل من علاوه بر این مشکل یک عنوان فرزند شهید هم قرار دارد که کارم را بسیار سخت کرده است و احساس میکنم واقعاً اگر این موارد نبود جایگاهم الان خیلی بالاتر از این میتوانست باشد. براساس اینکه فرزند شهید بودم خیلی از مواقع حقم را بهم ندادند، خیلی مواقع سعی کردم حرف نزنم و سکوت کنم و اعتراضی نکنم به خاطر اینکه فرزند شهید هستم و باید حرمت یک چیزهایی را نگه میداشتم، اگر در جایگاه یک فرد عادی بودم میتوانستم بر اساس تجربیات، داشته هایم، سابقه کاریام و تحصیلاتی که دارم بیشتر از الان رشد کنم. اما خیلی مواقع مجبور شدم سکوت کنم بهخاطر پدر و اینکه شرایط خاص خودم را داشتم و اگر صحبتی میکردم میگفتند دختر شهید شیرودی است میخواهد سوءاستفاده کند.
کمی از سوابق کاری و فعالیتهایی که تاکنون داشتهاید بگویید؟
من 18 سال سابقه کار در وزارت ورزش و جوانان دارم و کارم را از حوزه ورزش بانوان شروع کردم. مدتی در قسمت برگزاری مسابقات بودم، یک مدت در قسمت آموزش، مدتی مسئول اداری ورزش بانوان بودم بعد از آن در امور مجلس کار کردم. من براساس سلسله مراتب بالا آمدم و اصلاً بر اساس شیرودی بودنم بالا نیامدم. چون این موضوع برایم همیشه خیلی مهم بوده این را میگویم، من از صفر شروع کردم حتی میتوانم بگویم از زیر صفر و سلسله مراتب را به معنای واقعی طی کردم تا به اینجا رسیدم. اینطور نبود که من بیایم در وزارت ورزش بگویند چون تو فرزند شیرودی هستی مدیر فلان جا میشوید، من چندین و چند جا بهعنوان کارشناس کار کردم حتی خیلی زودتر از اینها باید پستهای مختلف را تجربه میکردم اما به خاطر همین شیرودی بودنم آن مسئولیتها را به من ندادند و من هم نتوانستم حرفی بزنم. از دیگر سوابق کاریام این بود که در مورد امور رفاهی مشاور معاون وزیر بودم و... و بعد از آن پارسال آمدم اینجا و بهعنوان نخستین خانم مدیر یک مجموعه ورزشی کارم را شروع کردم.
درباره شهید شیرودی یا فعالیتهایی که انجام میدهید صحبت دیگری هست که دوست داشته باشید بگویید؟
من همه تلاشم را میکنم که شیرودی بودنم بیشتر افتخار باشد پشت سرم نه اینکه وسیلهای باشد برای اینکه بخواهم در یک موقعیتی قرار بگیرم. از موقعی که من آمدم به مجموعه ورزشی شهید کشوری سعی کردم بیشتر شرایطی را ایجاد کنم برای خانم ها. همیشه از دغدغه هایم بوده که بتوانم برای پیشرفت خانمهای جامعهام یک قدم هم که شده در زمینه ورزشی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی بردارم تا آنها هم بتوانند توانمندی هایشان را بشناسند و بهکار بگیرند تا هر کدام به سهم خود به کشور خدمت کنیم.
*روزنامه ایران