ایشان دوستان دور و نزدیک فراوانی از جریان‌های مختلف سیاسی داشت. یکی می‌گفت از دو طرف ناراحت بود،‌ دیگری می‌گفت سوءتفاهم پیش آمده بود و نفر سوم می‌گفت کامل قهر کرده بود.

گروه فرهنگ و هنر مشرق - اگر در میان گزینه‌های انتخابی‌تان شبکه مستند هم جایی داشته باشد احتمالا مستند «آقای حمید» را دیده‌اید. مستندی که مرحوم حمید سبزواری را سوژه خود قرار داده است و در سالروز درگذشت این شاعر انقلاب هم روی آنتن شبکه مستند سیما رفت. کارگردان و تهیه‌کننده این مستند سجاد بلوکات است که از همکاران رسانه‌ای و مطبوعاتی هم محسوب می‌شود. او به کمک میکائیل دیانی و رضا کردلو که در پژوهش و نویسندگی اثر به کمکش آمدند توانست، روایتی ۵۰ دقیقه‌ای و تصویری از پیر شعر انقلاب ارائه دهد. شاعر معروف قطعات ماندگاری مانند «خمینی ای امام» و «بانگ آزادی» که خیلی از ماها آن را شنیده‌ایم. به‌دلیل پخش این مستند از تلویزیون و همزمانی با سالروز درگذشت سبزواری، شنوای حرف‌های بلوکاتِ جوان باشید.

چه شد که این سوژه برایتان مهم شد و سراغ حمید سبزواری رفتید؟

وقتی اسم آقای سبزواری می‌آمدنوع روایت‌ها ایشان را تبدیل به یک شاعر حکومتی کرده بود. کسی که منتظر است اتفاقی بیفتد تا شعری بگوید و احتمالا برایش منفعت مادی و شهرت هم داشته باشد. ویدئویی از ایشان منتشرشده بود که در بستر و در حالت بیماری، مشغول خواندن شعر «خجسته‌باد این پیروزی» بود. یقینا خواندن همچین شعری در آن وضعیت هیچ منفعت مالی برایش نداشت. مقداری در زندگی ایشان دقیق شدم. دیدم چیزهایی که از سبزواری وجود دارد در عین حال که رسانه‌های رسمی روایت خیلی مثبت و پاستوریزه‌ای از ایشان داشتند اما در زندگی آن مرحوم نقاطی وجود داشت که این روایت‌ها سعی داشتند خیلی نرم از کنار آنها عبور کنند.

کدام رسانه‌ها؟

مثلا کتاب‌هایی که توسط بعضی مراجع و سازمان‌های رسمی در مورد ایشان منتشر شده بود.

چند مورد از این گره‌ها را می‌توانید نام ببرید!

مثلا در مورد ایشان گفته شده که کمونیست بوده. مثال دیگر در مورد واکنش ایشان بعد از وقایع ۸۸ است که گفته می‌شد دو سه سال شعر نگفته و جایی نبوده است. من سعی کردم روایتی از سبزواری ارائه دهم که در درجه اول برای خودم این گره‌ها باز شود.

یعنی ‌خواستی روایتی مبتنی بر این گره‌ها بکنی!

می‌خواستم این گره‌ها را شرح بدهم. در کنار این مسائل هم زندگی هنری ایشان به‌گونه‌ای بود که می‌شد روی اتفاقاتی که پیش آمده زوم کرد. مثلا ایشان در مورد ملی شدن صنعت نفت یا انقلاب شعر گفته است. بعضا حتی از کار هم بیکار شده است. این برای من جالب بود و دوست داشتم توی پرده دوم روایت، این اتفاقات را مرور کنم. تمام تلاشم این بود که قدری از قرائت رسمی فاصله بگیرم. مستند من با این سوال‌ها شروع می‌شود که «سبزواری انقلابی بود؛ منتقد بود یا حکومتی؟!»

موافقی از یکی از همین گره‌ها شروع کنیم؟! از گره ۸۸ و حرف‌هایی که در مورد ایشان راجع به این موضوع وجود دارد!

در وقایع ۸۸ حمید سبزواری قهر می‌کند. در ادامه اما اتفاقاتی که به مرور می‌افتند، حالش را بهتر می‌کند. شما می‌بینید که بعد از آن وقایع در سال ۹۰ یا ۹۱ که در بیت رهبری به دیدار آقا می‌رود، یک شعر بسیار حماسی می‌خواند. شعر و لحن خواندن آن به‌گونه‌ای بوده که آقا درباره ایشان می‌فرمایند حتی در ۹۰ سالگی هم می‌شود شعر جوانانه خواند. این رفت و برگشت متعلق به کسی است که آزادانه شعر می‌گوید. کسی که براساس بخشنامه شعر می‌گوید برایش اهمیتی ندارد. اتفاقا قهر کردن متعلق به کسی است که غلیان می‌کند. این غلیان بخشنامه‌ای نیست.

این قهر کردن روایت چه کسانی است؟ خودت به این برداشت رسیده‌ای؟

ایشان دوستان دور و نزدیک فراوانی از جریان‌های مختلف سیاسی داشت. یکی می‌گفت از دو طرف ناراحت بود،‌ دیگری می‌گفت سوءتفاهم پیش آمده بود و نفر سوم می‌گفت کامل قهر کرده بود. خب به تبع این وابستگی، روایت دوستان از ایشان هم متفاوت می‌شد اما فصل مشترک این روایت‌ها این بود که یکی دو سال قهر کرده ومنزوی شده بود. اگر مستند را ببینید بخشی از این حرف‌ها هنوز هست.

گفتی به مرور اتفاقاتی افتاد که حالش را بهتر کرد. این اتفاقات چه بود؟

حالش را بهتر نکرد. سوالاتی که داشت را تا حدی جواب داد.

چه بود؟

هر قدر وقایع جلوتر رفت، کسانی که به هر دلیلی سوءتفاهمی در مورد انتخابات داشتند به مرور خود را از اغتشاشات جدا کردند. جلوتر که آمدیم ۱۳ آبان و روز قدس و هر قدر که زمان گذشت وقایع تا حدی روشن‌تر شد.

اینها برداشت خودت است؟

نه. صحبت‌ها و روایت افراد نزدیک به خود استاد است که آرام آرام وقایع برای ایشان روشن شد. البته برای بعضی‌ها هم روشن نشد. این موضوع باعث شد من ترغیب شوم سراغ گره‌های دیگر هم بروم. من منکر این نبودم که ایشان برای وقایع انقلاب شعر می‌گفت ولی وقتی پژوهش جدی‌تر شد دیدم اتفاقات در مورد حوادث مختلف، انتقادهای جدی هم داشته است. اینها نشان می‌دهد که شاعر بخشنامه‌ای نبوده است. آدم بخشنامه‌ای اگر بداند نانش در حمایت است، فتیله انتقاد را پایین می‌کشد. سبزواری اما این‌گونه نبود.

می‌توانی مثال بزنی؟!

مثلا من رفتم دیدم او در همان سال۸۸ نسبت به حقوق‌های نجومی اعتراض و انتقاد داشته است. کجا؟! در یکی از مراسم‌های رسمی که به مناسبت ارتحال امام خمینی(ره) برگزار شده است. محیطی جدی که اگر آدم به جای حرف‌های گل و بلبل زبان به انتقاد بگشاید برایش هزینه دارد. در مستند این بخش هست. به نظرم ویژگی اصلی سبزواری این است که می‌گوید می‌شود شاعر بود و هم حمایت داشت و هم نقد! مدل مناسب و قابل پذیرشی برای مخاطب و حاکمیت است.

برویم سراغ گره بعدی؛ حرف‌هایی که راجع به ایشان در مورد نزدیکی با کمونیست‌ها مطرح است.

روایت‌ها در این مورد بسیار متفاوت بود. خود ایشان می‌گفت من جاهای مختلف نوک زده‌ام و در نهایت به این رسیده‌ام جدی‌ترین حرفی که در مورد عدالت زده می‌شود در اسلام است. خودش دلیل جدایی و قطع ارتباط با کمونیست‌ها را همین می‌داند. این قضیه برای سال‌های اطراف ۱۳۳۰ است.

یعنی با آنها بوده است؟

بوده به این معنا که برود ببیند چه می‌گویند. این را خود آن مرحوم گفته است که در صحبت‌ها و دست‌نوشته‌هایش هم وجود دارد. چیزی که برایم مهم بود این بود که برای گفتن حرف‌هایش هزینه‌های وحشتناک هم داده است. از مدرسه اخراج شده است، یک مدت حمام اجاره کرده و حمامی شده بود. مثلا در این مقطع از زندگی‌اش سروده‌هایی دارد که مردم را ضمن دعوت به حمام کردن، انتقاداتی را هم به حاکمیت وقت وارد می‌کند. وقتی این گره‌ها برایم باز شد تصمیم گرفتم از قرائت گل و بلبل‌وارانه تصمیم بگیرم و تا حد امکان واقعیت را آنگونه که بوده، روایت کنم.

قبل از پخش احتمالا کسانی مستند را دیده باشند. بازخوردها چطور بود؟

بازخوردها خوب بود. عمدتا دوستان خودم دیدند. به افراد صاحب سبک و برند خیلی نشان ندادم. نکاتی داشتند و مهم‌ترین‌شان هم این بود که نباید توی مستند به بحث ۸۸ پرداخت. می‌گفتند این موضوع شاید وهن جایگاه و شان کسی باشد که به شاعر انقلاب معروف است.

نظر خودت چه بود؟

کاملا عکس بود. اولا که نام مستند، اسمش رویش است. در مرحله بعد هم به نظرم کسی که سوال برایش پیش بیاید و حتی قهر کند ولی به جای رفتن به خانه دیگری، به زیرزمین خانه خودش برود اتفاق خیلی بدی نیست. این اتفاقا نشان می‌دهد که آن انسان در موضوعات دیگر هم این غیروابسته بودن را با خود داشته است. در نوشته‌ها و نامه‌های خصوصی‌اش به پسرش، همیشه این هست که من دنبال سهم‌خواهی از انقلاب نبوده‌ام. همین منزلی که در خیابان شریعتی ساکن هستند مربوط به دهه ۴۰ است که خریده است.

لابه‌لای حرف‌هایت به این موضوع اشاره کردی که سبزواری شخصیت منتقدی بوده است. راجع به بعضی از این وجه شخصیت ایشان حرف بزنیم و مصادیق این انتقاد در دهه‌های ۶۰ و ۷۰.

دهه ۶۰ با دهه ۷۰ خیلی فرق دارد. در دهه ۶۰ به‌دلیل تجاوز دشمن خارجی حس ایشان این بوده که باید نوک انتقاداتش به سمت دیگری بود. شما این را می‌بینید که اشعار و سروده‌های تهییجی و پررنگی هم دارد. از دهه ۷۰ به بعد در موضوعات مختلف موضع‌گیری دارد. . .

مثلا؟!

انتخابات مجلس و انتخاب افراد ناصالح، انتقاد به فساد اداری، انتقاد به بخشی از افراد حاضر در مدیران میانی، انتقاد به روزنامه‌ها و نشریات زنجیره‌ای که بعضا تند هم هست. البته در دهه ۷۰ خیلی وارد این مباحث نشده است که بخشی از آن هم نزدیکی و نگاه مثبت ایشان به مرحوم هاشمی‌رفسنجانی است.

بشدت اعتقاد داشت که باید حتما حرف‌های سیاسی‌اش را هم بزند. ترسی از این نداشت که بخشی از بدنه و پایگاه اجتماعی‌اش ریزش داشته باشد. در دوره پررنگی، اشعاری در رابطه با افغانستان و عراق داشته است. شاعر عاشقانه‌ای نبوده است. شاعری بوده که متاثر از فضای اطرافش بوده است.

بخشی از انتقادات مرحوم سبزواری به کسانی است که در هنر انقلاب، متملقانه و چاپلوسانه مشغول فعالیتند و به تعبیر خودش «کسانی که یک شبه انقلابی شده‌اند». بخشی از این انتقادات در مقدمه کتاب «سرود درد» ذکر شده. مجموعه‌ای که رهبر انقلاب هم برای آن مقدمه نوشته‌اند.

یکی از بخش‌های اصلی انتقاداتش همین است. درست خودش را کسی می‌داند که هزینه برای انقلاب داده است. برای منافع اقتصادی شعر نگفته است و بر همین مبنا با یکسری افراد هم مشکل داشته است. این‌که این افراد چه کسانی بودند را من خودم عامدانه ورود نکردم. نگاهش به موضوعات همین بود. می‌گفت من اگر شعر می‌گویم برای خوشایند کسی نیست و قرار است در تاریخ ثبت شود. در مسئولان هم همین نگاه را دارد که بدون هزینه دادن مسئولیت گرفته‌اند و عقیده دارند تملقی که اینها می‌کنند دردی از انقلاب دوا نمی‌کند.

سبزوار هم رفتید؟

بله. این را بگویم که برای خودم هم جالب بود. خانه قدیمی پدری مرحوم سبزواری یک خانه قدیمی کاملا دکوپاژ شده با حوضی در وسط حیاط که متاسفانه پاتوق معتادان شده بود. فقط یک خانم قدیمی و پیر مانده بود و بقیه سکنه آن محله تغییر کرده بود. این پیرزن خانواده سبزواری را می‌شناخت. پدربزرگ مرحوم سبزواری هم قریحه شاعری داشته. در معدن کار می‌کرده. شعر برای سنگ‌های معدنی دارد. (خنده)

برای ادامه مستند دیگری هم در دست کار دارید؟

سوژه مرحوم ابرآویز را قصد کار کردن دارم. کسی که شعر «دیو چو بیرون رود فرشته در آید» را سروده است. جالب است بدانید این فرد کسی بوده که قبل از انقلاب برای گوشش شعر می‌سروده. بعد از انقلاب شعرهای جدی دارد. این فرد در دهه ۸۰ کارش به کارتن‌خوابی کشیده بود که با حمایت آقای قالیباف منزلی برای ایشان تهیه شد و بعد هم که مرحوم شدند. من اگر فرصتش را داشته باشم در مورد این چنین افراد قدیمی، روایت‌های جدیدی داشته باشیم. حرف‌هایی که از قرائت‌های گل و بلبل‌وارانه فاصله بگیرد و بازنمایی واقعیت باشد. ما نباید از بیان واقعیت ترس داشته باشیم.

*روزنامه جام جم