زمانی که در حال عقب‌نشینی بودیم، کنار پاسگاه زید و در منطقه‌ای که‌ پاکسازی نشده بود، ترکش خمپاره 60 به چشمان من اصابت کرد و در یک لحظه همه جا برای من سیاه و تاریک شد.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - جانباز است؛ از ناحیه دو چشم؛ چشم‌هایی که می‌گوید در عملیات رمضان و در بصره، جایشان گذاشته است. هفده ساله بوده که راهی جبهه می‌شود و اولین تجربه جنگی‌اش، عملیات فرماندهی‌کل قوا! اولین تجربه‌ای که اولین مجروحیت را نیز برای او به همراه دارد... دومین مجروحیتش اما در عملیات رمضان رقم می‌خورد، مجروحیتی که برای همیشه او را از ادامه جنگ باز می‌دارد ... .

جانباز «حسین عمویی» می‌گوید اهل اصفهان است و شروع فعالیت‌های انقلابی‌اش نیز از همین شهر  و از دوران نوجوانی‌اش بوده است؛ درست از شانزده هفده‌سالگی‌اش. «از زمانی که انقلاب شد، در بسیج مسجد محله‌مان، کم و بیش فعالیت‌هایی داشتم و در راس همه برنامه‌ها،‌ به تقویت نیروهای سپاه مشغول بودم. همچنین به مدت سه ماه به‌عنوان نیروی بسیجی به یاسوج منتقل شدم ‌تا از نزدیک با نیروهای محلی آنجا ارتباط برقرار کرده و البته آموزش‌های لازم را به آنها ارائه دهم.» او از همان نخستین روزهای آغاز جنگ به عنوان نیروی بسیجی راهی مناطق عملیاتی جنوب می‌شود و اولین بار در عملیات فرماندهی کل قوا به عنوان آرپیچی‌زن حضور پیدا می‌کند. « سال 60 در عملیات فرماندهی کل قوا که در جاده اهواز-آبادان و در منطقه‌ای معروف به محمدیه-سلمانیه انجام می‌شد، شرکت کردم.

این عملیات یک عملیات موفقیت‌آمیز بود ولی من به دلیل اینکه از ناحیه شکم دچار جراحت شدم، مدتی را در بیمارستان بودم وچندماهی نیز گرفتار کارهای درمان شدم. لذا به پایان عملیات نرسیدم.»آنطور که عمویی می‌گوید او بعد از انجام مراحل درمانی و بهبودی کامل به عضویت سپاه درمی‌آید و مرتبه دوم با عنوان نیروی لشکر 14 امام حسین(ع) راهی جنوب می‌شود تا اینکه به عملیات رمضان می‌رسد. «عملیات رمضان که مدتی بعد از فتح خرمشهر انجام شد، عملیات گسترده‌ای بود که نیروهای زیادی در آن شرکت داشتند. برای مثال لشکر امام حسین(ع) با 14 گردان در این عملیات حضور پیدا کرد. من هم با توجه به اینکه در این عملیات به عنوان معاون گروهان حضور داشتم، بنابراین قبل از شروع عملیات، ‌نسبت به منطقه و فرآیند عملیاتی توجیه شده بودم.

در مورد عملیات رمضان باید اینطور بگویم که هرچند نیروهای ایرانی توانستند در این عملیات دشمن را تا حدی از اهدافش دور کنند اما متاسفانه عملیات رمضان در سال 61 به شکست سنگینی برای ایران منتهی شد و تلفات زیادی از لشکرهای حاضر در میدان نبرد گرفت. در این عملیات به دلیل اینکه عراقی‌ها زیرپای بچه‌های ما آب رها کردند، مفقودالاثر زیادی دادیم و البته تعداد چشمگیری از نیروهایمان نیز شهید شدند و حتی بسیاری نیز به اسارت دشمن درآمدند.»عمویی که معتقد است تغییر تاکتیک عراقی‌ها در عملیات رمضان یکی از عوامل مهم و تاثیرگذار در عقب‌نشینی و شکست ایران بود، می‌گوید: «تاکتیک عراق تا به آن روز به این شکل بود که همیشه لشگرهای قوی و قدر خود را روبه‌روی رزمنده‌های ایرانی قرار می‌داد، ولی در عملیات رمضان این تاکتیک را تغییر داد و سیاست جدیدی پیش گرفت. این چینش به گونه‌ای تغییر کرد که دشمن در عملیات رمضان نیروهای خود را در طرف چپ و راست ما قرار داد و جلو را خالی گذاشت و اجازه داد نیروهای ایرانی نزدیک به  40 کیلومتر پیشروی کنند و راحت به خاک عراق وارد شوند. چیزی نگذشت که این معادله تغییر کرد و زمانی که بچه‌های ما به پاسگاه زید و کانال پرورش ماهی رسیدند، از سمت چپ و راست وارد شده و نیروهای ایرانی را  قیچی کردند و نهایتا با خالی‌کردن آب زیرپای بچه‌ها توانستند ما را مجبور به عقب‌نشینی کرده و نهایتا منطقه خود را حفظ کنند.»

حسین عمویی از نحوه مجروحیتش در عملیات رمضان این‌طور می‌گوید: «زمانی که در حال عقب‌نشینی بودیم، کنار پاسگاه زید  و در منطقه‌ای که‌ پاکسازی نشده بود، ترکش خمپاره 60 به چشمان من اصابت کرد و در یک لحظه همه جا برای من سیاه و تاریک شد. آن لحظه بیهوش نشدم، اما حس کردم که چشم چپم ضربه سختی خورده است، چشم راستم ولی اندک دیدی داشت هرچند پراز خونابه بود.  بلافاصله نیروی امدادگر به نام ابطحی بالای سرم ظاهر شد و اقدامات لازم را برای انتقال من به عقب انجام داد. در بیمارستان هم چشم چپم به طور کامل تخلیه و بعد از چندماه بینایی چشم راستم بهتر از قبل شد. زمان گذشت تا اینکه به دلیل وجود ترکش ریزی در داخل چشم راستم، سال 62  عازم آلمان شدم که متاسفانه آنجا در آزمایش قبل ا ز عمل به دلیل پاره شدن پرده شبکیه، عملم ناموفق انجام شد.

از آن موقع بود که همان اندک بینایی چشم راست را هم از دست دادم و به طور کامل نابینا شدم.» عمویی که تا حدودی بینا به آلمان رفته و نابینای کامل برگشته است، می‌گوید که این اتفاق باعث شد برای همیشه از حضور در جبهه بازمانده و با از دست دادن چشمانش،‌کارایی لازم را برای نبرد و حضور در مناطق عملیاتی از دست ‌دهد. «بعد از جراحت چشمانم، فقط توانستم حدود 20 روز آن هم برای دل خودم در مناطق عملیاتی حاضر شوم تاکمی حال و هوای آن روزها را باز تجربه کنم.»عمــــویی اگرچه با از دســــت دادن چشم‌هایــــــش محدودیت‌های بیشتری در زندگی پیش رویش قرار می‌گیرد اما معتقد است موفقیت‌هایش به مراتب بیشتر از قبل شده است.

«من از همان زمانی که آلمان بودم و بینایی‌ام را به طور کامل از دست دادم، نابینایی و زندگی در این شرایط را پذیرفتم بنابراین خیلی زود به کارهایی که به انجام آن عادت نداشتم، عادت کردم و کارهایی را که دیگر نباید انجام می‌دادم، ترک کردم.»حسین عمویی معتقد است موفقیتش بعد از نابینایی بیشتر شد و چه در زمینه تحصیلی و چه در زمینه فرهنگی توانست به مدارج خوبی دست یابد. او این مدت نه تنها تحصیلاتش را ادامه داده و تا مقطع کارشناسی پیش رفته، حتی به حوزه موسیقی نیز وارد شده و از همان نخستین روزهای نابینایی آموزش نی‌نوازی را آغاز کرده است. حسین عمویی این روزها یک نی‌نواز است که فارغ از چشمانی که در جنگ جا گذاشته، با  نی‌نوازی و موسیقی گذران عمر می‌کند.

*حسین عمویی