کد خبر 87201
تاریخ انتشار: ۴ دی ۱۳۹۰ - ۱۳:۴۴

ایشان چندباری از سوی آیت‌الله بروجردی و آیت‌الله گلپایگانی با شاه دیدار کردند. در زمان آقای گلپایگانی، قرار بود که زن شاه برای مراسم رونمایی از بازسازی ضریح حضرت معصومه به قم بیاید که ایشان به نمایندگی از آقای گلپایگانی به شاه گفتند که اگر قرار است او بیاید، باید با چادر در حرم حاضر شود.

به گزارش مشرق ، شیعه‌نیوز نوشت: شیخ محمدرضا کمیلی، داماد آیت‌الله العظمی شیخ علی صافی گلپایگانی شاید نزدیک‌ترین فردی به ایشان باشد که اطلاعات و خاطرات دست اولی را دارد. او 16 سال شاگرد آیت‌الله بود و 10 سال شاگرد آیت‌الله اراکی و 25 سال شاگرد آیت‌الله گلپایگانی. ارتباط همسایگی، راه مصاحبه را باز کرد که منزلشان بروم و درباره «مرحوم آقا» بپرسم. آیت‌الله کمیلی تا آنجا که می‌دانست گفت، اما گویا مرحوم آیت‌الله صافی در بیان خاطراتش به نزدیکانش هم کتوم بوده است.

***
ابتدا درباره خانواده آیت‌الله حاج آقا علی صافی و اساتیدشان در گلپایگان بگویید.

ایشان در سال 1332 قمری متولد شدند که فرزند اول خانواده بودند؛ فرزند دوم مرحوم حاج آقا فخرالدین (کارمند ثبت اسناد) و سومی آیت‌الله العظمی شیخ لطف‌الله صافی. همچنین دو خواهر داشتند. مرحوم آیت‌الله العظمی شیخ علی صافی دوره مقدمات و سطح را نزد پدر (آیت‌الله العظمی محمدجواد صافی) و دایی خود آخوند ملا ابوالقاسم قطب و استاد دیگری در گلپایگان فرا می‌گیرند. در آن دوران بیش از 30 نفر مجتهد مسلم در گلپایگان اقامت داشتند. دایی‌های مرحوم آقا؛ آیات عظام آقا شیخ محمدسعید و آقا شیخ محمدباقر از مشاهیر آن منطقه بودند. به یاد دارم، مرحوم امام خمینی از پاریس بازگشته و به دیدار مرحوم آیت‌الله علی صافی آمده بودند. شب پنجشنبه بود و من و آقای صمدی (داماد ایشان) و آیت‌الله شیخ لطف الله صافی در منزل مرحوم آقا بودیم که امام به همراه حاج احمدآقا و حاج شیخ حسن صانعی آمدند. غرض اینکه مرحوم امام در آن دیدار از آقا شیخ محمدباقر یاد کردند و گفتند: «ایشان بسیار خوش بیان بود. در مسافرتی که ما می‌خواستیم به خمین برویم و آنها به گلپایگان. ما در طول سفر مشتاقانه به صحبت‌های ایشان گوش می‌کردیم؛ ایشان جامع در معقول و منقول بود.» پدر و مادر مرحوم آقا از شاگردان شیخ انصاری و هم دوره ای‌های میرزای شیرازی در نجف بودند که مدتی بعد به گلپایگان باز می‌گردند و می‌مانند.

پدرشان چطور؟

پدرشان از هم دوره ای‌های آیت‌الله بروجردی بودند. ایشان شاگرد آقانجفی اصفهانی، جهانگیرخان قشقایی و آخوند کاشی بود. آقای بروجردی هم شاگرد آقا نجفی بودند و آنجا با آیت‌الله محمدجواد صافی آشنا می‌شوند. مرحوم آقا از قول آیت‌الله بروجردی نقل می‌کردند که گاهی از اوقات آقا نجفی در ماه دو بار شهریه می‌دادند.

گویا آخوندملا محمدجواد صافی هم از دوستان شیخ فضل الله نوری بودند؟

بله؛ ایشان در زمان مشروطه در تهران اقامت کرده بودند و در آن سال‌ها با مرحوم آقا شیخ فضل الله رابطه نزدیکی داشتند؛ به گونه‌ای که در اواخر حیات شیخ که محصور هم بود، به دیدار او می‌رود و از او می‌خواهد برای حفظ جانش چنان که فلان آقا و فلان آقا پرچم کشوری را بالای در منزلشان نصب کرده اند، ایشان هم چنان کنند. ایشان می‌فرمایند: من با شما الان مباحثه علمی و شرعی می‌کنیم؛ فعلا و به حسب ظاهر من مرجع تقلید و رئیس مذهب در نزد مردم محسوب می‌شوم، آیا صحیح است که زیر پرچم کشوربیگانه بروم؟!» ظاهرا در قضایای مشروطه، آخوند ملاجواد همفکر مرحوم آقا شیخ فضل الله بود؛ یعنی هوادار مشروطه مشروعه.

آیا مرحوم آیت‌الله صافی پس از تحصیل در گلپایگان به اصفهان می‌روند؟ (در زندگینامه ایشان در سایت رسمی شان نقل شده است.)

ایشان هیچ وقت در اصفهان تحصیل نکردند. بلکه در 17 سالگی از گلپایگان به قم رفتند؛ 4 سال پس از تاسیس حوزه علمیه قم. در مدرسه فیضیه حجره‌ای می‌گیرند و سطح عالی را می‌گذرانند.

در ابتدای حضور در قم، اساتیدشان چه کسانی بودند؟

درس مکاسب را نزد میرزا محمد ثابتی همدانی می‌آموزند. مرحوم آقا همواره از درس ایشان تعریف می‌کردند و بسیار آن را خوب توصیف می‌کردند. یکی، دو سال هم درس خارج مرحوم آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، موسس حوزه می‌روند. ایشان می‌گفتند: من پس از جلسه درس مکاسب، به همراه استادم؛ میرزا محمد همدانی به درس مرحوم حاج شیخ می‌رفتیم. همچنین نزد مرحوم امام خمینی هم فلسفه خوانده بودند و در درس آقا میرزا محمدعلی شاه آبادی هم شرکت می‌کردند. البته ایشان به برخی نظرات آیت‌الله شاه آبادی هم نقد داشتند.

هم حجره‌ای‌های آن دوره آیت‌الله صافی چه کسانی بودند؟

آقایان حاج میرزا علی نورمحمدی تهرانی، دکتر عباس زریاب خوئی، علامه عسکری و....

از دوران رضاخان و مساله جواز برای لباس روحانیت، خاطره‌ای را نقل کرده بودند؟

ایشان به یاد داشتند که در همان زمان رضاخان، مرحوم آیت‌الله میرزا مهدی، شوهر عمه امام خمینی که از معاریف خمین بود، صبح زود به منزلشان در گلپایگان آمده بود و گفته بود که فرماندار خمین از دادن جواز لباس امتناع کرده و همچنین من را تهدید کرده است که باید کت و شلوار بپوشی و در مجلس جشن فرمانداری شرکت کنی. پدرشان (آیت‌الله محمدجواد صافی) رو به ایشان می‌کند و می‌گوید: با آقا میرزا مهدی پیش فرماندار گلپایگان به نام «اعظم رکنی» که از شاهزاده‌های قاجار بود، برو و بگو یا جواز لباس ایشان را می‌دهی یا هر چیزی دیدی از چشم خودت دیدی! ایشان می‌روند و این مساله را به فرماندار می‌گویند که جواز صادر می‌شود.

آیت‌الله صافی خودشان جواز لباس داشتند؟

بله، ایشان نقل می‌کردند: «در آن موقع ممتحنینی همچون «مشکات» از تهران به قم می‌آمدند و دو سوال اصولی، دو سوال فقهی و دو سوال دیگر می‌کردند که باید همان جا در نزد ممتحنین با ادله، جواب می‌دادیم. من پیش از امتحان، مرحوم آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری را جلوی صحن حضرت معصومه(س) دیدم و قضیه را به ایشان گفتم و برای توضیح آن، ایشان به یکی از حجره‌های مدرسه فیضیه تشریف آوردند. ایشان پس از توضیح، گفتند: شاید خود من هم همانجا جواب را نتوانم بدهم، اما کاری از دست من بر نمی‌آید... بالاخره من در امتحان شرکت کردم و نفر اول هم شدم.» ایشان همچنین می‌گفتند: «وقتی می‌خواستیم راه کوتاهی همچون از در فیضیه تا سر گذرخان را برویم؛ چند بار پاسپان‌ها از ما جواز می‌خواستند.» در آن ایام، آنهایی که جواز نداشتند، صبح زود می‌رفتند باغ‌های اطراف قم و شب برمی گشتند.

پس از درگذشت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، به درس چه کسانی می‌رفتند؟

به طورکامل در درس خارج فقه و اصول مرحوم آیت‌الله العظمی سیدمحمد حجت کوه کمره‌ای شرکت می‌کردند؛ چراکه درس ایشان پربار و منظم بود و همه از آن تمجید می‌کردند. همچنین مرحوم آقا تقریرات اصول مرحوم حجت را نوشته‌اند که چاپ شده است. تقریرات درس خارج فقه (مبحث بیع) ایشان را هم نوشته اند، اما چاپ نشده است. همچنین شرح استدلالی بر العروه الوثقی بنام «ذخیره العقبی» در 30 جلد که 10 جلد آن چاپ و منتشر شده است و تقریرات درس مرحوم آیت‌الله العظمى بروجردى به نام «تبیان الصلاه» در 8 جلد و «الدلاله الى من له الولایه» و «المجدی» و دیوان اشعار به نام «راز دل» و در انتظار وصال و... که چاپ و منتشر شده است. همچنین ایشان در درس مرحوم آیت‌الله العظمی سیدمحمدتقی خوانساری هم حضور می‌یافتند.

ایشان از چه کسانی اجازه اجتهاد داشتند؟

ایشان از حضرات آیات عظام حاج سید ابوالحسن اصفهانی، حاج آقاحسین بروجردی، حاج سیدجمال الدین گلپایگانی، حاج سیدمحمد تقی خوانساری و... اجازه داشتند.

در آن موقع بیشتر با کدام یک از فضلای حوزه نشست و برخاست داشتند؟

بیشتر با حضرات آیات حاج شیخ مرتضی حائری، حاج آقا مهدی حائری، آقارضا صدر، امام موسی صدر، آقاشیخ مرتضی اردکانی، آقای خادمی اصفهانی، آقای اشرفی اصفهانی و... رفاقت داشتند. بارها حضور این آقایان را در منزل ایشان دیده بودم.

ایشان برای تحصیل به نجف نرفتند. چرا؟

من به یاد دارم، مرحوم آیت‌الله العظمی آقای اراکی، روزی در ضمن درس اصول فرمودند: «من هم مبنای اصولی سامرا را می‌دانم و هم مبنای اصولی نجف را؛ چراکه مرحوم حاج شیخ که استادم بودند؛ هم سامرا درس خوانده بودند و هم نجف.» غرض از بیان این مساله این است که شاید با توجه به حضور پرورش یافتگان نجف در قم، دیگر به حضور در نجف لزومی نبوده است. همچنین پس از آمدن آیت‌الله بروجردی به قم، این حوزه بسیار رونق گرفت. به گونه‌ای که امام خمینی به آیت‌الله حاج آقا مرتضی حائری (در آن موقع نجف بودند) نامه می‌نویسند و می‌خواهند که ایشان به قم بیایند و تمجید زیادی از وضعیت حوزه قم می‌کنند.

پیش از آمدن آیت‌الله بروجردی به قم، آقای صافی آشنایی با ایشان داشتند؟

آشنایی کامل وجود داشت. این آشنایی به ارتباط پدرشان با آقای بروجردی بازمی‌گشت. آیت‌الله بروجردی هم پس از رحلت آخوند ملا جواد صافی (پدر ایشان) گفته بودند: « شبی نیست که من بیاد پدر شما نباشم.» همچنین مرحوم آقا می‌گفتند: «پیش از آمدن آیت‌الله بروجردی به قم، پدرمان به ما توصیه می‌کردند، به بروجرد بروید و نزد آقای بروجردی درس بخوانید.»

از دورانی که ایشان از طرف آیت‌الله بروجردی به عنوان ممتحن حوزه در نظر گرفته شده بودند، خاطره‌ای برایتان نقل نکرده‌اند؟

ایشان می‌گفتند: «وقتی آیت‌الله بروجردی مرا به عنوان ممتحن قرار دادند، به ایشان گفتم: من نمی‌توانم، سیدها را در امتحان رد کنم. ایشان هم می‌گوید: فرقی میان سید و غیرسید در امتحان نیست...»

گویا ایشان یکی از مستشکلین درس آیت‌الله بروجردی بودند؟

بله؛ در این باره خاطره‌ای را هم از ایشان شنیده‌ام که روزی یکی از شاگردان اشکال می‌کند و آیت‌الله بروجردی پاسخ نمی‌دهند و می‌گویند: «دیگر این اشکال وارد نیست؛ چراکه حاج آقا علی هم پذیرفته...» البته ایشان در درس آیت‌الله حجت هم اشکال می‌کردند. مرحوم آقا می‌گفتند: «روزی در درس آیت‌الله حجت اشکال کردم که ایشان از منبر پایین آمدند و رفتند... فردا رفتم و از ایشان عذرخواهی کردم. ایشان هم گفتند: اشکال ندارد...»

غیر از عضویت در هیات استفتا و ممتحنین حوزه، آیت‌الله بروجردی مساله دیگری هم از ایشان خواسته بود؟

آیت‌الله بروجردی از ایشان خواسته بود تا امور مالی بیت‌شان را هم برعهده بگیرند که نمی‌پذیرند. البته ایشان بسیار به آیت‌الله بروجردی اعتقاد داشتند و می‌گفتند: «آقای بروجردی در ردیف علمایی همچون شیخ طوسی و علامه حلی و... است.»

از مسائل سیاسی دوران آقای بروجردی، مساله‌ای را برای شما نقل کرده‌اند؟

می‌گفتند: پس از کودتای 28 مرداد و حصر دکتر مصدق واحتمال اعدام او، آیت‌الله بروجردی به شاه پیغام می‌دهد: کسی را که می‌گوید من نفت را ملی کردم، بسیار برایت بد تمام می‌شود، او را از بین ببری... یا مثلا در مورد سید حسین از اهالی یزد که یکی از بهایی‌ها را کشته بود و به عتبات رفته بود. بهایی‌ها با نیرنگ او را به ایران باز می‌گردانند و دستگیر کرده و دادگاه حکم به اعدام او می‌دهد. قرار بر این بوده که در روز نیمه شعبان حکم اجرا شود. عصر روز چهاردهم شعبان خبر به آیت‌الله بروجردی می‌رسد و ایشان فورا حاج احمد را پیش شاه می‌فرستد و پیام می‌دهد که باید حکم اعدام این فرد ملغی شود. شاه نیز چنین می‌کند. مرحوم آقا می‌فرمودند: من همان شب عریضه امام زمان را نوشتم و تفأل به قرآن زدم و این آیه شریفه آمد: «یا بنی اذهبوا فتحسسوا من یوسف و اخیه و لا تیئسوا من روح الله...» چندی بعد او آزاد شد و در قم به خدمت آیت‌الله بروجردی رسید و ایشان به او هدیه و انعام دادند.

آیا آیت‌الله صافی برای بیان پیغام علما به دیدار شاه رفته بود؟

چندباری از سوی آیت‌الله بروجردی و آیت‌الله گلپایگانی با شاه دیدار کردند. در زمان آقای گلپایگانی، قرار بود که زن شاه برای مراسم رونمایی از بازسازی ضریح حضرت معصومه به قم بیاید که ایشان به نمایندگی از آقای گلپایگانی به شاه گفتند که اگر قرار است او بیاید، باید با چادر در حرم حاضر شود. همچنین ایشان درباره آخرین باری که از طرف آیت‌الله گلپایگانی با شاه دیدار کرده بودند، گفتند: «شاه پس از صحبت‌های اولیه من گفت: تو چکاره این مملکت هستی؟! من هم گفتم: خیلی متاسفم که شخص اول مملکت از مفاد قانون اساسی اطلاعی ندارد. در قانون اساسی تصریح شده است که قانون بر اساس نظارت 5 نفر از فقهای طراز اول قانونیت پیدا می‌کند. آنگاه شما به من می‌گویید، چکاره مملکت هستی. این را گفتم و بلند شدم و بدون خداحافظی رفتم.»

از چه زمانی درس خارج تدریس کردند؟ شاگردان‌شان چه کسانی بودند؟

پیش از درس خارج، کفایه می‌گفتند. اما در زمان حیات آیت‌الله بروجردی، درس خارج می‌دادند که در یکی از حجره‌های صحن حرم حضرت معصومه(س) درس خارج فقه می‌گفتند. آقایان حاج آقا مهدی حائری تهرانی، نظری مازندرانی، خسروشاهی کرمانشاهی، و... از شاگردان ایشان بودند. من هم از سال 47 به مدت 16 سال به درس ایشان می‌رفتم و در آن زمان هم آقایان وحیدی گلپایگانی، آقایی مازندرانی، احمدی فریدنی و.... به درس ایشان می‌آمدند و درس ایشان تا حدود سال 1360 شمسی ادامه داشت.

در مسائل مبارزاتی دهه 40 و 50، آنچنان فعالیت سیاسی از ایشان مشهود نیست. در این باره اطلاعاتی دارید؟

آقای محمدی گلپایگانی، رئیس دفتر مقام معظم رهبری براساس اسناد ساواک نقل می‌کرد: «هرچه در آن دوران در قم اتفاق می‌افتاد، زیر سر تحرکات آیت‌الله شیخ علی صافی بود.» در سال 1349 به مشکین شهر تبعید شده بودند. به دلیل اینکه ساواک تحرکات قم را زیر سر ایشان می‌دانست، تبعیدشان کرد. ایشان این مساله را برایمان نقل کرده‌اند: «روزی رئیس ساواک قم به منزل ما آمد و گفت: « شما باید مدتی از قم بروید» من پاسخ دادم که من هرگز به اختیار خود همچین کاری نمی‌کنم. چند روز بعد از منزل آقای گلپایگانی بیرون آمدم، تاکسی خالی‌ای جلوی من ایستاد و سوار شدم. من را به ساواک قم برد. سپس از آنجا مرا به تهران منتقل کردند. در تهران مرا پیش نصیری بردند بعد از تهدیدات فراوان به من گفت: دیدی خمینی را بردند و در گوشه‌ای افتاد! من هم گفتم: ایشان رفت و آقا شد. از آنجا مرا به مشکین شهر تبعید کردند.» من برای دیدن ایشان به مشکین شهر رفتم که نگذاشتند ایشان را ببینم. حتی مرا چند روز بازداشت کردند. پس از چهل روز تبعیدشان در مشکین شهر، ایشان را از مشکین شهر به گلپایگان تبعید کردند. همچنین به یاد دارم، منبرهای ایشان آنچنان در گلپایگان انقلابی و آتشین بود که حتی در یکی از سخنرانی‌ها شاه را «قلابی» نامیده بودند که باردیگر در سال‌های نزدیک به پیروزی انقلاب اسلامی بازداشت‌شان کردند و به ساواک اصفهان منتقل شدند. در گلپایگان در پی این بازداشت، اعتصاب سراسری صورت گرفت. مردم آمدند و در خیابان‌ها تحصن کردند و اعلام کرند تا ایشان آزاد نشوند، ما به اعتصاب ادامه می‌دهیم. بنابراین برای جلوگیری از تشنج در شهر، پس از دو روز ایشان را آزاد کردند.

روابط آیت‌الله صافی و امام خمینی چگونه بود؟

روابط بسیار دوستانه و صمیمانه‌ای داشتند. این روابط به سال‌های خیلی دور بازمی‌گشت. همانطور که گفتم، امام پس از آمدن به ایران و اقامت در قم به دیدار ایشان آمدند. مرحوم آیت‌الله شیخ علی صافی پیش از آشنایی با آیت‌الله گلپایگانی، با امام خمینی از جانب پدرشان ارتباط داشتند. این ارتباط خیلی قدیمی بود؛ وقتی پدر امام شهید شد، خانواده امام به منزل دایی ایشان (آیت‌الله آقا شیخ محمدسعید) که از علمای بزرگ منطقه بود، آمده بودند تا ایشان پیگیری کنند. همچنین مرحوم آقا شاگرد درس فلسفه امام بودند و در درس اشکال می‌کردند. امام خمینی هم همواره از بزرگی آخوند ملا جواد صافی در نزد بزرگان قم یاد می‌کردند. پیش از انقلاب هم، ایشان نامه آیت‌الله گلپایگانی را برای امام به پاریس می‌برند. پس از انقلاب هم با امام رفت و آمدهایی داشت. همچنین بر پیش‌نویس قانون اساسی شرحی مفصل نوشتند و به امام دادند. گاهی هم برخی نگرانی‌ها را در دیدار با امام در جماران مطرح می‌کردند؛ همچون گرفتاری‌های پیش آمده برای برخی علما در آن دوران. در قضیه آقای شریعتمداری هم از طرف امام واسطه شده بودند که قضیه حل شود که بعد از آن گفتند: «برخی نگذاشتند حل شود!» این دیدارها هرازچندگاهی، تا سال 65 برقرار بود.

در اوایل انقلاب، اکثر علما مناصبی را پذیرفتند اما آقای صافی هیچ‌گاه به این مساله روی نیاوردند. چرا؟

به یاد دارم که اوایل انقلاب مرحوم آقای آذری قمی به ایشان گفته بودند: «معنا ندارد که شما خودتان را کنار کشیدید!» مرحوم آقا هم ناراحت می‌شوند و او را از چنین خواسته‌هایی برحذر می‌دارند و می‌گویند: «خودم بهتر وظیفه‌ام را می‌دانم.»

رابطه ایشان با آیت‌الله بهجت چگونه بود که وصیت کردند و آقای صافی را وصی خود دانستند؟

رابطه خاصی نداشتند. اصلا هیچ دید و بازدیدی میان این دو بزرگوار برقرار نبود. اما همان اول مرجعیت مرحوم آیت‌الله العظمی بهجت ایشان احتیاطات خودشان را به مرحوم آقا ارجاع می‌دادند. بنده از آقای افتخاری که در جلسات استفتای آیت‌الله بهجت بودند، شنیدم که هر موقع آیت‌الله بهجت مرا می‌دیدند، از حال و احوال آیت‌الله صافی می‌پرسیدند. همچنین پسر آیت‌الله بهجت از پدرشان نقل می‌کردند: «تنها کسی که در درس آقای بروجردی اشکالات اساسی می‌کردند، حاج آقا علی صافی بود؛ درحالی که برخی آقایان اشکالات اساسی نمی‌پرسیدند.» یک بار هم همدیگر را در حرم حضرت معصومه دیده بودند و احوالپرسی صورت گرفته بود.

ایشان درباره «ولایت فقیه» هم نظراتی داشتند که در کتاب «الدلاله الى من له الولایه» ایشان به عربی آمده است. آرای ایشان در این باب چگونه است؟

ایشان قائل به ولایت فقیه هستند؛ اما در چارچوب احکام شرعی. بیشتر به نظرات آیت‌الله گلپایگانی در این باب نزدیک هستند.