گروه جهاد و مقاومت مشرق - از برنامه ماه عسل دو سال پیش بود که کمپینهایی برای آزادی چهار دیپلمات ایرانی راهاندازی شد و موجی در جامعه برای یادآوری چهار عزیز تقریبا فراموش شده راه افتاد. همه سعی کردند تا به نحوی خدمتی به مقام این بزرگان داشته باشند، یکی مقاله نوشت، دیگری کتاب نوشت و بعضیها هم سعی کردند تحقیق و تفحص کنند تا بتوانند ردی از چهار دیپلمات ایرانی بدست آورند.
ماه عسل تمام شد، 14 تیر ماه گذشت و شور و شوق مردم کمتر شد و رفته و رفته باز هم این موضوع رو به فراموشی رفت، یعنی این روال هر ساله ماست که روزهای نزدیک به 14 تیر و حتی چند روز بعد از این روز تاریخی یک پرونده برای دلخوشی خودمان یا شاید هم از روی وظیفه مینویسیم و بعد از آن، همان پرونده را میبندیم و دیگر تمام!
بعضی روزها مانند آزادسازی مناطق غرب کشور، تولد حاج احمد متوسلیان، آزادسازی خرمشهر و ... بهانه ای میشود تا دوباره نمکی به زخم خانوادههای این چهار نفر بپاشیم و بعد از آن دیگر هیچ!
زندگی جریان دارد و نمیتوان منتظر ماند، چندین سال است که خانوادههای چهار دیپلمات ایرانی زندگیشان در کنار انتظار عزیزانشان جریان دارد و هر که میرسد نمکی بر زخمشان میپاشد و میرود؛ یکی میگوید: «منتظر خبرهایی از حاج احمد باشید»، دیگری میگوید: «من خودم دیدم که او را با شلیک گلوله کشتند»، برخی از همرزمان و همراهانشان میگویند: «ما تا لحظه آخر آنها را زنده دیدیم» و دوستداران آنها هم میگویند: «اللهم فک کل اسیر»، ولی هیچ شخصی از حقایق پشت پرده پرونده حاج احمد متوسلیان و همراهانش نمیگوید، شاید به نفع اشخاص نیست و شاید این پرونده و این روز (14 تیر) فرصتی برای مانورهای تبلیغاتی سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و غیره است.
چند روز از 14 تیرماه میگذرد و همچنان همایشها و جلسات برگزار میشوند و همچنان به دنبال مانور برای توجیه کردن افکار عمومی هستند که مثلا ما پیگیر سرنوشت دیپلماتهایمان هستیم و در نهایت هیچ و دیگر هیچ و همچنان هیچ!
در این پرونده با گفتوگو با افراد مطلع که تعدادی از آنها نخواستند نامشان فاش شود و همچنین برادر حاج احمد متوسلیان، پروندهای متفاوت از سالهای قبل در راستای روشنسازی جریان ربوده شده و تلاش برای آزادی این دیپلماتها تهیه کردیم که میتوانید در ادامه آن را بخوانید:
ماجرای ربوده شدن
چهاردهم تیر سال ۱۳۶۱، اتومبیل هیئت نمایندگی دیپلماتیک کشورمان حین ورود به شهر بیروت و در هنگام عبور از پست ایست و بازرسی، مزدوران حزب فالانژ اتومبیل را متوقف و چهار سرنشین خودرو مزبور به رغم مصونیت دیپلماتیک، از سوی آدمربایان دستنشانده رژیم تروریستی تلآویو به گروگان گرفته شده و پس از شکنجه و بازجویی، به نظامیان اسرائیلی تحویل داده شدند که از سرنوشت آنان تاکنون اطلاعی در دست نیست.
چهار دیپلماتیک ایرانی، احمد متوسلیان (وابسته نظامی سفارت ایران در بیروت)، سید محسن موسوی (کاردار سفارت ایران)، کاظم اخوان (عکاس خبرگزاری ایرنا) و تقی رستگار مقدم (کارمند سفارت) بودند که بعد از آن اتفاق دیگر هیچ مقام رسمی و غیررسمی در کشور اطلاعات صحیح و درستی از آنها بدست نیاوردند و تمام موضعگیریها بر اساس شک و گمان بوده است.
شواهد زنده بودن و اسارت در اسرائیل
به گفته مرکز اسناد انقلاب اسلامی «اگرچه ابتدا گفته میشد که سید محسن موسوی کاردار جمهوری اسلامی ایران در بیروت و همراهانش کشته شدهاند؛ اما شواهد و مدارک موجود، حاکی از آن است که آنها در اسارت اسرائیل است.»
سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان به مناسبت روز آزادی اسرا در بیروت گفت:
«نشانههایی وجود دارد که دیپلماتهای ایرانی در زندانهای اسرائیل بسر میبرند. اسرائیل در گزارش خود ادعا میکند که چهار دیپلمات ایرانی توسط نیروهای لبنانی (فالانژهای سابق) ربوده شده، به دست این نیروها کشته شدند و اجساد آنان دفن شده است. اسرائیل دشمن ماست و ما نمیتوانیم به گزارشهای آن اعتماد کنیم. همانطور که اسرائیلیها در گذشته هم حضور بعضی اسیران در زندانهای خود را تکذیب میکردند، اما مشخص شد که این اسیران در زندانهای این رژیم بودهاند.»
حسین دهقان (وزیر دفاع ایران) سوم خرداد ۱۳۹۵ خبر داد احمد متوسلیان و دیپلماتهای ربوده شده ایرانی زندهاند و در اسارت اسرائیل هستند.
یک زندانی یونانی آزاد شده از زندانهای اسرائیل با مراجعه به سفارت ایران در یونان ادعا کرده که هر چهار ایرانی را در زندانهای اسرائیل دیده است.
اما رونن برگمن در کتاب «برخیز و بیدرنگ او را بکش» (بهمن ۱۳۹۶) به نقل از رابرت حاتم (مسئول کشتار فالانژیستها) میگوید فالانژها با اجازه اسرائیلیها چهار دیپلمات ایرانی را به قتل رساندند.
این داستان را تمام کنید
حمید داوودآبادی، جانباز، عکاس، خبرنگار، محقق و نویسنده دفاع مقدس که پیگیر پرونده حاج احمد متوسلیان بود و توانسته بود با هزینه و پیگیریهای شخصی تا حدودی به اسنادی که میتواند اطلاعاتی از پرونده این چهار دیپلماتیک برملا کند، دست پیدا کند و درباره این داستان میگوید:
«بیش از ۳۰ سال است در چنین روزهایی، این خبر در رسانهها به چشم میخورد:
«وزارت امور خارجه با انتشار بیانیه شدیداللحنی ضمن محکوم کردن ربودن چهار گروگان ایرانی در لبنان، خواستار تشکیل کمیته حقیقت یاب بینالمللی شد»واقعا خجالتآور نیست؟! پررویی تا چه حد؟! شما را به هر خدایی که میپرستید این مسخرهبازی را بس کنید و هزینه آن را صرف امور خیریه نمایید!
واقعا چه کسی طی ۳۶ سال گذشته موظف بوده کمیته حقیقت یاب نه در سطح بین المللی که در همین کشور خودمان تشکیل دهد و نداده است؟! از پرتقالفروش که پرسیدم گفت: «به خدا من کارهای نبوده و نیستم، آنان که حقوقهای کلان و حق ماموریتهای دلاری دریافت میکنند باید چنین کاری میکردند!» واقعا تشکیل یک کمیته حقیقتیاب چند سال طول میکشد و بیش از ۲۱ میلیارد تومان هزینه میبرد؟! آقایان وزارت خارجه که ۳۶ سال است یک بیانیه مسخره و پوچ را کپی و منتشر میکنید واقعا خودتان از تکرار آن خسته نشدهاید؟! جان مادرتان مستندات زنده بودن چهار گروگان مظلوم را نه برای عموم مردم، که حداقل برای خانوادههای چشم انتظار آنان منتشر کنید تا امیدوار شوند!
ای کاش یکی از آن چهار عزیز «آقازاده» بود تا همان روزهای اول حتی اگر شده به ضرب و زور معامله تبادل و ... آزاد میشدند! یاد نظریه کارشناسان نخبه وزارت خارجه بر کتاب «کمین جولای ۸۲ » روزشمار گروگانگیری آن چهار عزیز افتادم که: «این کتاب نباید چاپ میشد چون ما تلاش داریم بگوییم حاج احمد دیپلمات بوده ولی این کتاب لو داده که او سپاهی بوده است!» این آقایان اگر در وزارت خارجه بورکینافاسو هم کار میکردند میفهمیدند که: پنج روز بعد از اسارت حاج احمد، یک مجله داخلی عکس و مصاحبه مفصل او را با عنوان «برادر احمد فرمانده سپاه سوریه و لبنان» منتشر کرد!»
مادر شهادت پسرش را قبول کرده است
به مناسبت سالروز ربوده شدن چهار دیپلمات ایرانی با «امیر متوسلیان» برادر سردار احمد متوسلیان به گفتوگو پرداختیم. از او سوال میکنم که نسبت به سال گذشته اقدام مثبتی در راستای پیدا شدن و یا اطلاع از اوضاع آنها انجام شده است؟
میگوید: «امسال هم مانند پارسال هیچ اتفاق خاصی نیفتاد. چند وقت پیش هم که روز آزادی خرمشهر بود، آقای روحانی رئیسجمهور محترم از ما دعوت کردند و مادرم به مدت سه ساعت مشقت سختی راه را تحمل کردند و در مراسم رئیسجمهور شرکت کردند و در نهایت هم هیچ نتیجهای هم حاصل نشد. این بازی، همچنان بازی است و مطمئن باشید این بازی نهضتش ادامه دارد.»
- افرادی میگویند چشمانتظاری برای حاج احمد معنایی ندارد، همین طور است؟
راست میگویند. امروز صبح با حاج محمد آقا کوثری که هم دو دوره نماینده مجلس بودند و هم فرمانده سپاه حضرت رسولالله(ص) و هم همرزم حاج احمد بودند به مدت یک ساعت و نیم به گفتوگو پرداختم و زمانی که ایشان خواست از حاج احمد یاد کند، گفت: «شهید حاج احمد متوسلیان». یکی از دوستانی که همراه من بود، گفتند حضرت آقا گفتند آنها را شهید خطاب نکنید، و او پاسخ داد: «حضرت آقا نظرشان این است که به آنهایی که دعا میکنند ما شهید شویم، میگویند نه شهید نمیشوید، باید خدمت کنید» و این موضوع برای این است که اسم حاج احمد زنده بماند وگرنه حاج احمد آقا شهیدند.
حاج آقا کوثری هم مصر بودند که حاج احمد آقا را همان ابتدا شهید کردند و اینها قصه دوستان است که تعریف میکنند و فیض میبرند که این چهار نفر را بلاتکلیف نگه دارند. وقتی به یک نفر میگویند پدرت اسیر است، او را آنقدر عزیز میکنند، تا پدرش یک روز آزاد شود. اما وقتی که میگویند پدرت شهید شد، تا چهلم همه یادشان میرود، همه ریشها را میتراشند و دیگر کسی یاد پدر شهیدش نیست! لذا دوستانی هم هستند که از ادامهدار شدن این داستان فیض میبرند و یکی از این افراد، خانواده آقای موسوی است. «رائد موسوی» هر ساله هزینهای را میگیرد که بخواهد در آن محل تحقیق کند ولی هیچ تحقیقی تاکنون ارائه نداده است. کسی تا کنون از رائد موسوی پرسیده است که عموی شما که این سالها مبالغ بالایی برای پیگیری از سرنوشت چهاردیپلمات گرفته است، آیا تا کنون یک صفحه گزارش از اقداماتش ارائه داده است؟ من به رائد موسوی هم گفتم که هیچ وقت به عمویت نگفتی، عمو، بابای من کو؟ یا زمانی که دیدی عمو برایت پول خرج میکند آن هم پولهایی که از بیتالمال میگیرد دیگر ساکت شدی!
خیلی جالب است؛ بخشی از مسئولان خودمان هم مردممان را بازی میدهند، مثل سردار دهقان و محسن رضایی. سردار دهقان میگوید: «یک وزیر دفاع همیشه یک وزیر دفاع است» به این آقا زنگ زدم، گفتم شما گفتید دیپلماتهای ما زنده هستند، سند و مدرک مستنداتی را که داشتی و روی آن حرف زدی به مردم ارائه کن، اصلا خانوادهها را بیخیال، چون حرمتی برای خانوادهها قائل نیستید. شما به مردمی که پیگیری سرنوشت حاج احمد و سه نفر دیگر هستند، به آنها این اسنادی را که میگویی داری، نشان بده! این اسناد کجاست؟ چرا این اسناد را به مردم معرفی نمیکنی؟
- مادرتان هنوز چشم انتظار است؟
مادر میگویند که انشاءالله خدا، احمد را قرین رحمت کند و شفیع ما شود. مادر شهادت حاج احمد را رسما قبول کردند و حدود سال گذشته آب پاکی را روی دست ما ریختند و گفتند: «من هم حاج احمد را به خدا برگرداندم و هیچ گونه توقعی ندارم و با خدا معامله کردم.»
حاج احمدی نبود!
فردی که نخواست نامش فاش شود در گفتوگو با «کیهان» درباره سرنوشت و زوایای پنهان ربوده شدن این چهار دیپلمات گفت: «حاج احمد زمانی که در سفارت بود و قرارشد که لبنان بروند، به دلیل اینکه پاسپورتی به همراه خود نداشت، به سراغ کارمندان سفارت میرود و پاسپورتهای آنها را میبیند تا فردی را که از لحاظ چهره به او شباهت داشته باشد را پیدا کند، در نهایت با پاسپورت فردی به اسم «عباس عبدی» میرود و از آن چهار دیپلمات تنها «سیدمحسن موسوی» پاسپورت داشته است.
اصلا آن 500 نیرویی که به لبنان رفتند پاسپورت نداشتند و یکی از دلایلی که دولت ایران نمیتواند رسما این ماجرا را دنبال کند، همین است! البته آن زمان لبنان در جنگ به سر میبرده است و دولت قانونی نداشته و به اصطلاح دست اسرائیلیها بوده است و نمیتوان اصلا ادعایی مبنی براینکه چرا چند نفر ایرانی به داخل کشور شما آمدند و گم شدند را داشت.
علت حضور موسوی در بیروت مشخص بود و آن تحویل سفارت به شخص دیگری بود، ولی علت بیروت رفتن حاج احمد اصلا مشخص نیست و کاظم اخوان هم برای تهیه چند عکس و فیلم با این دو نفر راهی سفر میشود و بعد در ادامه در پادگان زبدانی، حاج احمد به یکی از افراد میگوید تو هم با ما بیا و آن فرد میگوید من اگر به این شهر بیایم به دست اسرائیلیها اسیر میشوم و در همین حین تقی رستگار به حاج احمد میگوید: «من بیایم؟» و حاج احمد هم پاسخ میدهد: «چشمانت آبی است و شبیه اروپاییها میمانی، ایرادی ندارد تو هم با ما بیا» و این چهار نفر به این صورت با هم همراه میشوند.
لشکر حاج احمد در ابتدا در پادگان زبدانی در 40 کیلومتری زبدانی مستقر شدند و اجازه هیچ عملیات و کاری به آنها ندادند و حاج احمد هیچ نقشی در راهاندازی حزبالله لبنان نداشت و صحبتهایی که در این رابطه میشود تماما شایعه است چراکه یک سال بعد از اینکه حاج احمد اسیر میشود یک گروهی به فرماندهی «احمد کنعانی» به لبنان میروند و «احمد کنعانی» در ابتدا سپاه پاسداران لبنان را ایجاد میکند و بعد در سال 64 این سپاه میشود «حزبالله لبنان». حاج احمد رفته بود در سوریه تا با اسرائیل بجنگد و اصلا ربطی به حزبالله ندارد و افراد برای بحثهای اسطورهای «حاج احمد» را به حزبالله ربط میدهند ولی در اصل در تاریخ تحریف ایجاد کرده و افراد را از سرنوشت این دیپلماتها گمراه میکنند.
سیداحمد موسوی معاون پارلمانی رئیسجمهور سابق که بعدها رئیس کمیته پیگیری چهار دیپلمات شد در جلسهای به ما گفت: «من قبل از جنگ 33 روزه وقتی با سید حسن نصرالله صحبت میکردم، به من گفت: «تنها راهی که برای آزاد کردن حاج احمد و همراهانش باقی مانده این است که ما از اسرائیل در قبال اینها اسیر بگیریم و ما این کار را میکنیم» و بعد از آن جنگ 33 روزه لبنان برای آزادی حاج احمد متوسلیان شروع شد که در ادامه هم دو نفر اسرائیلی را که گرفتند برای تبادل آنها اولین خواسته آزاد کردن حاج احمد بود، اما حاج احمدی وجود نداشت...»
شاه کلید پرونده چهار دیپلمات ایرانی
یک نفر در سراسر کره خاکی وجود دارد که موفق شده است همواره خودش را در سایه نگه دارد و به اصطلاح دم به تله ندهد، آن فرد کسی نیست جز «سیدحسین موسوی» شاه کلید اصلی پرونده چهار دیپلمات ایرانی.
این شخص که امروز دیپلماتی بازنشسته است حدود بیست سال مسئول مستقیم پرونده چهار دیپلمات ایرانی بود و جالب این جاست که حتی یک بار دیده نشد که در انظار عمومی ظاهر شود و یک کلمه حرف حساب درباره مسائل مربوط به این پرونده تحویل مردم دهد.
آقای موسوی تا امروز حتی یک برگ از نتایج پیگیریهای بیست ساله خود را به احدی ارائه نداده و مدعی است که اسناد و مدارک او محرمانه و به کلی سری است.
جای پای این شخص در جای جای پرونده چهاردیپلمات دیده می شود اما این را هم باید گفت که هرجا این آقا جای پا ثبت کرده، بر ابهام و مشکلات پرونده اضافه شده است چراکه او بارها مسائل نادرستی را به خورد رسانه های عمومی داده است.
هر آدم صاحب نظری که به تمام ماجرا مروری داشته باشد یقین حاصل می کند که «سیدحسین موسوی» قطعا از رازآلود نگه داشتن پرونده چهار دیپلمات به صورت جدی منتفع می شود و حتی امروز هم به خاطر خارج شدن مسیر پرونده از کنترل خود به شدت گلایه دارد.
جالب این که مسئولان فعلی پرونده چهار دیپلمات می گویند: «آقای «سید حسین موسوی» به هیچ وجه آنها را در جریان مسیر طی شده در این ماجرا در دوران مسئولیت خودش قرار نداده و هنوز هم پرونده این چهار نفر به خاطر اعمال نفوذهای او، دچار رکود است و پیشرفتی ندارد. »
«سیدحسین موسوی» رسما ادعا می کند که به هیچ مقامی پاسخگو نیستم و حتی رئیس جمهور هم در جایگاهی نیست که من توضیحی به او دهم.
بعضی گمان دارند او از پرونده چهار دیپلمات برای مصونیت خود استفاده میکند و یک سوال در ذهن افرادی که این داستان را دنبال می کنند همیشه باقی است که یک دیپلمات معمولی چرا باید این میزان مخفی کاری کند؟