من علاقمندم که مجموعه فرهنگی آستان قدس رضوی این کارها را بخرد؛ چون از سویی من از ارادتمندان حضرت امام رضا علیه السلام هستم و از سوی دیگر می دانم که آن مجموعه، قدر آثار من را می داند...

گروه فرهنگ و هنر مشرق – 42 ساله و اهل تهران است. کاریکاتور را از 18 سالگی وقتی در حال انجام خدمت سربازی بوده شروع کرده و حالا با سابقه ای بیست و چند ساله، می خواهد مجموعه آثار ورزشی اش را به یک مجموعه و نهاد فرهنگی ایرانی بفروشد. خودش نمی داند مشتری این آثار کجاست اما دوست دارد که این ورق های خاطره انگیز را به دست دلسوزانی بدهد که آن ها را در آرشیوها حبس نکرده و مخاطبان را از آن ها محروم نکنند. کاری که از دست ما برمی آمد، همنشینی با او و شنیدن لحن آرامَش بود و اینکه با این گفتگو، او و کارهایش را بار دیگر به جامعه هنری و مخاطبانش یادآوری کنیم...

**: برای شروع، قدری درباره ارتباط کاریکاتور و ورزش صحبت کنیم...

*: به طور کلی کاریکارتور به هر موضوعی که ما به صورت روزمره با آن مواجهیم، ارتباط پیدا می کند. «ورزش» به خاطر توجه عوام، قاعدتاً سوژه های بیشتری برای پروراندن و دیده شدن دارد. ورزش خصوصا فوتبال در ایران و جهان، طرفداران زیادی دارد و برای این می گویم کارتونیست ورزشی هستم چون خیلی ها در این عرصه بودند و رفتند و در حال حاضر تقریبا کسی در کشور ما در این عرصه فعالیت نمی کند. نمی خواهم بگویم خیلی مسلط هستم اما چون سالهاست که با موضوع ورزش کارتون می کشم، هر تیتری من را به یک سوژه می رساند.

سال 77 بود که کارتون ورزشی را با روزنامه «استقلال جوان» شروع کردم. من کارمند باشگاه استقلال بودم و چون از دوران مدرسه، کارتون برایم مهم بود، به این سمت گرایش پیدا کردم. آن روزها استاد عربانی در کارتون ورزشی می درخشید و دو – سه نفر دیگر هم کار می کردند که نامشان خیلی طرح نبود. واسطه آشنایی من با استقلال جوان هم دعوت من از سوی مرحوم گل آقا بود. مرحوم پورثانی از طنزپردازهای قهار ایران بود که در استقلال جوان، ستونی داشت به نام خودکار آبی. ایشان کارهایم را دیده و من را به مرحوم کیومرث صابری (گل آقا) معرفی کرده بود. اصرار داشت که کارتون را ادامه بدهم. چند شماره در گل آقا بودم که مرحوم صابری فومنی گفتند: اگر می خواهی اینجا کار کنی، نباید جای دیگری باشی... من هم کله ام باد داشت و جوان بودم و گفتم: نه، من می خواهم همه جا باشم!... این بود که از گل آقا منفک شدم... مرحوم پورثانی هم خوشحال بود که خودم دارم راهم را انتخاب می کنم. در شناختن ابعاد تاریک طنز هم مثل یک چراغ من را راهنمایی می کردند. قدم به قدم پیش آمدم و کارم را در همان استقلال جوان ادامه دادم.

**: کار اصلی تان در باشگاه استقلال، اداری بود؟

*: از همان اولی که کارمند باشگاه شدم، من را مامور کردند به روزنامه تا با آن ها همکاری کنم و اصلا مسئولیت اداری بر عهده ام نبود. همزمان با کاریکاتور، دستی هم بر نوشتن داشتم تا جایی که گفتگوهای یک صفحه ای و تحلیل های ورزشی و فوتبالی هم می نوشتم و خبرهای اختصاصی را از فدراسیون فوتبال می گرفتم اما با این حال تمام انرژی مخصوص من برای کارتون بود. سالهای استقلال جوان گذشت و پایه ای قوی بود تا فنداسیون این کار برای من ساخته بشود. بعد از چند سال، روزنامه استقلال جوان برای مدت کوتاهی تعطیل شد.

من همزمان در اخبار ورزش هم بودم. این روزنامه هم کم کم رشد کرد و بالنده شد. من گاهی به «خبر ورزشی» هم کارتون می دادم. چون انرژی زیادی داشتم، با دستمزد بسیار کمی کارهایم را به روزنامه های ورزشی می دادم.

پایه کار من از آنجایی شکل گرفت که در مرکز تحقیقات رسانه ای، دوره آموزشی گرافیک مطبوعاتی را می گذراندم و روبروی آنجا، دفتر یکی از مجلات قدیمی و جا افتاده به نام صنعت حمل و نقل قرار داشت. دختر صاحب امتیاز آن مجله در آن دوره آموزشی بود و روزی از من خواست که با مجله شان همکاری کنم. وقتی به آنجا رفتم دیدم چهره های مطرح کارتون آنجا جمع هستند. من هم به تیمشان اضافه شدم و کارم را آغاز کردم. من آن روزها سرباز بودم و بعدازظهرها به آنجا می رفتم و کار می کردم؛ سال 1375...

خیلی از آن همکاران آن روزهایم از کشور رفتند و حتی من را ترغیب می کردند که از ایران بروم اما من معتقد بودم باید بمانم و در همین جا بدرخشم.

**: شما که کار سیاسی نمی کردید...

*: کار سیاسی یک پارادوکس دارد. کسی که کار سیاسی می کند، یا مخالف است یا منتقد. من هیچوقت با نظام، مخالف نبوده ام و فقط برخی انتقادات را در قالب طرح هایم مطرح می کردم. البته بعدها چون به طور تخصصی در ورزش کار کردم، پیشنهادهایم بعد از روزنامه استقلال جوان، زیاد بود تا این که مرحوم احمدپور به من زنگ زد و گفت: می دانم پیشنهادهای بهتری داری اما از تو خواهش می کنم با ما همکاری کنی... ایشان از روزنامه 90 به روزنامه البرز ورزشی آمده بودند و بسیار حرفه ای کار می کردند. آن روزها یک سالن ساده داشتند که سرتاسرش نویسندگان و خبرنگاران ورزشی نشسته بودند و در سکوت مطلق، کار می کردند و می نوشتند. آقای احمدپور عاشق کارش بود و شاید آن روزها 2 صفحه از روزنامه را به تنهایی می نوشت.

من افتخار دارم که شاگرد ایشان بودم. به من در تحریریه، بهترین جا را دادند و کارم را شروع کردم.

**: آن زمان کارهایتان را دستی می کشیدید یا با رایانه؟

*: حتی الان هم من کارهایم را به صورت دستی می کشم و اعتقاد دارم که روح هنر با کامپیوتر عجین نمی شود و وقتی کاری را روی کاغذ خلق می کنی، حس و حالش به کلی فرق می کند. برای همین اعتقاددارم که کارم قیمت دارد چون مجموعه ای از کارهای دستی دارم که ارزشش را می شود لمس کرد.

جامدادی و ماژیک هایی که به کارهای میرشاه ولد رنگ می دهد

**: ... داشتید درباره کار سیاسی صحبت می کردید...

*: من در البرز که یک روزنامه بسیار حرفه ای بود، ناگهان با حجم زیادی از مخاطبان روبرو شدم. یادم هست روزنامه اشپیگل در سال 84 یک کاریکاتور ضدایرانی منتشر کرده بود و آقای احمدپور از من خواست که کاریکاتوری را در جواب آن ها بکشم. آن ها تیم ملی ایران را با تجهیزات جنگی کشیده و جنگ طلب و تروریست معرفی کرده بودند. من کاریکاتوری در ابعاد بزرگ کشیدم تا روی جلد روزنامه کار شود. یادم هست به دست فوتبالیست های ایرانی یک گل رُز دادم و در مقابل، تیم آلمان را با نشان راش و آلمان نازی و با دست هایی که مثل هیتلر به آسمان رفته بود، کشیدم. آن جوابیه کاریکاتوری من آنقدر صدا کرد که سفارت آلمان ما را دعوت کرده و بابت آن کاریکاتور عذرخواهی کرد.

**: اتفاق دیگری هم برایتان افتاد که بوی سیاسی بدهد؟

*: یادم هست آقای انصاری مدیرعامل پرسپولیس می خواست ورزشگاهی را در محله قلعه حسن خان بخرد و جنگی بین شهروندان و تیم پرسپولیس راه افتاده بود. برخی قلعه حسن خان را به جای شهر قدس جا زدند و شیطنت کردند و به من برچسب اسرائیلی زدند و راهپیمایی راه انداختند. موضوع اصلا به قدس و شهر قدس ربطی نداشت و من فقط قلعه ای را کشیده بودم که اهالی اش داشتند مقاومت می کردند تا این ورزشگاه از دستشان نرود. من آنقدر از این شیطنت ناراحت بودم که می خواستم کاریکاتور را به کلی رها کنم. یادم هست رییس سازمان بسیج کشور به من زنگ زد و دلجویی کرد و گفت این یک شیطنت بوده که مهار شده. بعد از چند روز هم مدیرعامل پرسپولیس به روزنامه مان آمد و اعتراض داشت که کاریکاتور من باعث شده نتوانند آن ورزشگاه را بخرد!

ما در ورزش افرادی داریم که کار اصلی شان سیاست است اما به ورزش هم ناخنکی می زنند. این افراد وقتی با انتقادهای ورزشی مواجه می شوند، به طرف مقابلشان برچسب سیاسی می زنند در حالی که کار ما اصلا سیاسی نیست.

من حتی به روزنامه شهرآرای مشهد هم کاریکاتور های اجتماعی و انتقادی می دهم و این اصلا به معنای مخالفت نیست. البته من کارهایی هم دارم که به خاطر شدت انتقاد، اصلا چاپ نمی شود و من آنها را در صفحه شخصی اینستاگرامم منتشر می کنم. قدیم ها اگر کاری چاپ نمی شد، دیگر امکان دیدنش وجود نداشت اما الان در شبکه های اجتماعی تقریبا هیچ کاری ندیده باقی نمی ماند. این باعث می شود که حرف مردم تلنبار نشود.

اگر مدیران ما در هر سمتی یاد بگیرند که انتقاد، دشمنی با آن ها نیست، مشکل حل می شود. خیلی ها فکر می کنند کاریکاتور یعنی توهین در حالی که در تمام دنیا می دانند که کاریکاتور وسیله ای است برای شناخت عیب ها و اصلاح آن ها. در همه مجموعه های مدیریتی دنیا چند منتقد را در جلسات می نشانند که کارشان فقط انتقاد است در حالی که در ایران فقط به دنبال تعریف و تمجید هستیم.

**: بعد از البرز ورزشی کجا رفتید؟

*: روزنامه گل با کیفیت و گرافیک متفاوت آمده بود تا حرف جدیدی بزند. من هم به آنجا رفتم.

نمونه ای از کارتون های ورزشی که قرار بود روز بعد از گفتگو در یک روزنامه درج شود

**: من از نیروهای قدیمی «گل» آقای هومن اکبریان را می شناسم که در گرافیک مطبوعاتی صاحب سبک بود...

*: هومن از دوستان صمیمی من است. مردی به شدت زلال و صادق که کارهایش را با انگیزه و اهتمام جدی انجام می دهد. متاسفانه اخیرا هم به بهانه تعدیل نیرو از یکی از روزنامه های اصلاح طلب که به ظاهر حرفه ای کار می کند، تعدیل شده که موجب ناراحتی ما را فراهم کرده است. «هومن» گرافیستی متفکر است که خطوط ایرانی و عربی را می شناسد و استادی است که متاسفانه دیده نمی شود. مثلا یکی از خوانندگان پاپ که این روزها هم به خاطر آهنگی درباره خوزستان دوباره بر سر زبان ها افتاده به هومن اکبریان سفارش طراحی کاور آلبوم اخیرش را داده بود و هومن هم چیزی حدود یک ماه روی آن مطالعه کرد و کاری بسیار متفاوت و عالی را تحویل داد اما متاسفانه آن آقای خواننده بافرهنگ(!) به راحتی دستمزد هومن را نداد و گفت: تو باید افتخار کنی که برای من کار کرده ای!

**: این ها همه اش به خاطر این است که آقای اکبریان اهل لابی گری نیست!

*: این اصلا درد مشترک من و هومن است. مثلا بعد از ماه مبارک رمضان از روزنامه ای که برایشان 2 روز در هفته کمیک استریپ می کشیدم زنگ زدند و گفتند شما در تعدیل نیرو، حذف شده اید! من هم با تعجب چیزی نگفتم. آخر تعدیل نیرو برای یک محیط اداری است و نه برای روزنامه ای که اعتبارش را از همین آثار هنری و نوشته های فاخر دارد. به هر حال نظرشان این بود که بعد از ماه مبارک زنگ بزنم و برگردم اما من هیچ وقت این کار را نکرده و نمی کنم.

**: شما پس کمیک استریپ هم می کشید...

*: بله، من مجموعه ای کمیک استریپ از 10 سال اخیر دارم که حسابشان با کارتون های ورزشی جداست. اگر من آن ها را در یک مجموعه چاپ کنم، تاریخچه معضلات ایران است و مطمئنم مخاطبان زیادی خواهد داشت.

نمونه ای از کمیک استریپ های میرشاه ولد

**: کارتون های ورزشی شما چه تعداد است و برنامه تان برای آن ها چیست؟

*: کارتون های ورزشی من به چیزی حدود 5000 فریم می رسد که می شود تک تک آن ها را مورد تحلیل قرار داد و حتی با افرادی که درگیر آن موضوع بوده اند گفتگو گرفت و مجموعه ای کامل منتشر کرد. به همین خاطر است که من مجموعه آن ها را در برای فروش گذاشته ام تا یک نهاد و مجموعه فرهنگی آن ها را خریداری کند و بتواند با ارزش افزوده، آن ها را در معرض استفاده مخاطبان قرار دهد.

**: این تعداد را وقتی بر روزها تقسیم کنیم، معلوم می شود که برخی روزها چند فریم کار کشیده اید؛ درست است؟

*: بله، من خیلی پرکار بوده ام. برخی روزها چند کار می کشیدم و تنها آدمی هستم که هیچ وقت به مرخصی نرفته ام. گاهی هم که به سفر می روم، کارم را می کشم و با تلفن همراهم اسکن می کنم و به دفتر روزنامه می فرستم. این مجموعه ای که برای فروش گذاشته ام حاصل 20 سال فعالیت و خون دل خوردن است. من بعد از این همه سال فعالیت، هنوز اجاره نشینم، کلی بدهی دارم و چشمانم هم آب آورده و استخوان گردن و کمرم به مشکل خورده و نباید به طور مستمر پای کار بنشینم...

**: خودتان پیشنهادهایی برای خرید این آثار داشته اید؟

*: بله، چندین نفر از گالری داران و کلکسیونرهای ایرانی و خارجی خریدار آن هستند اما من نمی خواهم کارهایم به آرشیوهای شخصی برود و هدفم این است که به دست مخاطبان واقعی برسد.

**: پیشنهاد خودتان چیست؟

*: من علاقمندم که مجموعه فرهنگی آستان قدس رضوی این کارها را بخرد؛ چون از سویی من از ارادتمندان حضرت امام رضا علیه السلام هستم و از سوی دیگر می دانم که آن مجموعه، قدر آثار من را می داند و برای انتشار و بهره برداری مناسب از آن ها تلاش می کند. از این کاریکاتورها می شود چندین جلد کتاب منتشر کرد که در تمام جشن ها و مراسم ورزشی از آن برای هدیه استفاده کنند. حتی برخی کارها قابلیت ترجمه دارد و سفارتخانه های ما می توانند خریدار آن باشند. همچنین می شود تعدادی از این آثار را به مزایده بگذارند و به نفع ایتام و نیازمندان هزینه کنند.

**: این روزها وضع کارتونیست ها در مجموع چطور است؟

*: کلا به کارتونیست ها توجهی نمی شود و برخی به کمک کلاس های خصوصی و آموزش می توانند گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند و الا صرفا با کار در مطبوعات، امورات هیچ کارتونیستی نمی گذرد. مطبوعات برای جور شدن جنسشان کارتون را برای خودشان تعریف می کنند در حالی که کارکرد کاریکاتور این است که حرف های اصلی شان گفته شود.

*میثم رشیدی مهرآبادی