و مبادا به خون شهدا خیانت شود و از فرامین امام سرپیچی کنید و در جامعه دست به احتکار و کم کاری بزنید و یا صحنه مساجد و نماز جمعه‌ها را خالی بگذارید که حضرت بقیهًْ‌الله از شما راضی نخواهد شد.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - روحانی شهید محمد حمید اقارب پرست در سال 1346 در اصفهان دیده به جهان گشود. خانواده‌اش پس از مدتی به شهر تهران عزیمت کردند و محمدحمید تحصیلات راهنمایی و دبیرستان را در تهران گذراند.

وی در دوران راهنمایی مشغول درس و تحصیل خود بود که با زمزمه‌های انقلاب اسلامی آشنا شد. مشاهده تظاهرات و راهپیمایی مردم در خیابان‌ها و گفت‌وگوهای خانواده و دوستان و اقوام پیرامون ظلم و ستم شاه و خوبی‌های امام خمینی(ره) باعث شد که جانی تازه در محمد حمید شکل بگیرد.

روزها تظاهرات مدرسه را رها می کرد و به صف مردم می پیوست و از هیچ چیز هم بیم نداشت. گویی عشقی الهی او را به این مسیر کشانده بود. در دوران راهنمائی در مدرسه فعالیت انقلابی داشت و بعد از تعطیلی مدرسه به تظاهرات می‌رفت و مرتب بر روی دیوارها شعار می‌نوشت. سن او کم بود ولی فکر او بزرگ‌تر از خودش بود.
شهید محمد حمید اقارب پرست پس از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتش را دو چندان کرد و در بسیج و کمیته های انقلاب اسلامی حضوری فعال داشت. او پس از اتمام درسش وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و همه وسائل رزمی را فرا گرفت و حتی به بچه‌های کوچک‌تر از خود نیز آموزش می‌داد.
هنگامی که جنگ تحمیلی علیه ایران شروع شد، محمد حمید فرصت را غنیمت شمرد و تصمیم گرفت که در جبهه‌های جنگ تحمیلی حماسه ای دیگر بیافریند و این بار در آنجا انجام وظیفه کند.

او برای رفتن به جبهه تنها یک مشکل داشت و آن هم رضایت مادرش بود که دلش نمی خواست فرزند عزیزش از کنارش جدا شود و به مسلخ عشق برود، اما این بار نیز محمد حمید موفق شد با استناد به سخنان نورانی و گهربار امام خمینی(ره) و عشقی که پدر و مادرش به حضرت امام داشتند، رضایت آنان را جلب کند و به منطقه نبرد اعزام شود.

او همیشه خطاب به پدر و مادرش می‌گفت: «مگر شما نمی‌خواهید به کربلا بروید، خب من می‌روم و راه کربلا را باز می کنم و مطمئن باشید در بهشت خانه‌ای به شما خواهند داد».

او فقط و فقط از خدا و امام حسین و باز کردن راه کربلا سخن می گفت و اینکه امام خمینی‌(ره) گفته است که به جبهه برویم و وظیفه هر فرد مسلمانی است که فرمان رهبر و ولی فقیه‌اش را اطاعت کند.

محمد حمید خیلی کم حرف بود و بیشتر فکر می کرد و گاهی ساعت‌ها با خودش خلوت داشت و به تفکر می پرداخت. خاطرات کمی از زندگی این شهید عزیز و والامقام باقی مانده است اما وصیت نامه وی موجود است که فرازهائی از وصیت نامه شهید محمد حمید اقارب پرست را در ذیل می خوانیم:
«حمد و سپاس خدای را که آموخت درس زندگی را به ما از طر یق قرآن و پیغمبر (ص) و بعد از او ائمه (ع) و فعلاً که ولی عصر(عج) است و چه خوب استادان به ما آموختند که در زندگی از چه کسانی کمک بخواهیم و نوکری چه کسانی را بکنیم و اطاعت از چه کسانی بکنیم و چه خوب آیه شریفه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» را به ما یاد دادند و چه خوب اربابهائی داشتیم و داریم.

پاکیزه و منزه است آن خدائی که این راه را بر ما آموخت... و آموخت که نوکری چه کسانی را بکنیم و آن بزرگوار بقیه‌الله است و آن همان قطب عالم بشریت است و آخرین ذخیره الهی است و شاید این نوکر ناقابل را در آستان مقدس قبول نماید و این برای من بس است که توانسته باشم نوکری او را انجام داده باشم.
 تابحال که به زیارتش موفق نشده ام و از این درد اعماق وجودم شعله‌ای می‌سوزد و متن وجودم را آتش می‌زند ولی مرتب و به کرات حس کرده‌ام که دستی غیبی مرا از پرتگاه‌ها نجات می‌داده ولی باز من به طرف پرتگاه می‌رفته‌ام و او آقائی خود را و اربابی خود را کرده و من خوب نوکری برایش نبودم.
او من را به سفره خود راه داده ولی من نمک نشناسی کرده‌ام و حق نوکری را ادا نکرده‌ام. وای بر من اگر بمیرم و نوکر مهدی نباشم. نمی‌توانم این حرف را بزنم ولی می‌گویم حاضرم آرزوی دیدنت را بگور ببرم ولی هیچوقت محبت تو و خاندانت از دلم بیرون نرود.

بیا بیا که سوختم ز هجر روی ماه تو
سخنم با همه دوستان و آشنایان این است که بدانید فقط یک نفر می‌تواند در کره زمین همه گرفتاری‌های شما را برطرف نماید و او وجود مبارک ولی عصر (روحی‌له‌الفدا) است. همیشه او را شاهد بر اعمالتان بدانید و گرفتاری‌هاتان را با او در میان بگذارید.
خدایا عمرم را در فراموشی تو و در گناهان گذرانیدم و تنها چشم امید به درگاه تو دارم. بیامرز گناهانم را زیرا تو حکم دادی به بندگانت برای پرستش خود و دستور دادی آنها را به دعا به درگاهت و خود ضامن اجابت آن شدی.

خدایا رو به تو دارم به عزت و جلالت دعایم را مستجاب کن. «ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفر عنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار».
به جبهه حق علیه باطل به اختیار می‌روم تا کفر را نابود کنم و پرچم توحید را در جهان به اهتزاز درآورم. این بار از رفتن شوری دگر دارم گویا ندای هل من ناصر ینصرنی حسینمان به گوش می رسد که بپاخیزید و خود را در کنار آن حضرت می‌بینم که بسوی پیروزی و شهادت پیش می روند. بلی خداوند می‌فرماید: از مومنین مردان راستگویی هستند که به عهد و پیمان خویش که با خدای خود بسته بودند وفا کردند و عده‌ای از آنان در انتظار شهادتند و هیچ عهد و پیمان خود را تغییر ندادند.
پدر و مادر مهربانم به‌سوی دیار عاشقان، به دیار کربلای حسینی و گویا امید رسیدن به لقاء محبوب میروم. وقت عروج فرا رسیده است اما رضایت شما در این امر بزرگ شرط است و از شما می‌خواهم که از این حقیر درگذرید واشتباهات گذشته‌ام را به چشم احسان خود عفو کنید و برایم طلب آمرزش و مغفرت نمائید تا شاید از عذاب الهی در امان باشم.
مادرم می‌دانم که تو زحمات بسیاری برایم کشیده‌ای و مرا از هر انحرافی در زندگی بازداشتی و دائم تذکر دادی که یاد خدا را فراموش نکنم ولی در مقابل بی‌احترامی‌های بسیاری بر شما کردم و اکنون می‌خواهم به احترام آن مقام بزرگی که خداوند به شما عطا نموده از این خطاها درگذرید.
هرگاه شهید شدم در فقدان فرزند خود بی‌تابی نکنید ولی هرآنقدر دلتان سوخت به درگاه خدا گریه کنید و ‌اشک بریزید و از خداوند پیروزی رزمندگان اسلام و آزادی کربلای حسینی را طلب نمائید و حمد خدای را به‌جا آورید و صابر باشید که این از نشانه‌های ایمان است.
آخرین توصیه شهید:‌

و ای دوستان عزیزم ننشینید که شهدا راه کربلا را باز کنند ، حرکت کنید بسوی جبهه‌های حق که از این فیض عظمای الهی بی‌نصیب نباشید که دیگر معلوم نیست چنین سفره‌ای در تاریخ انقلاب اسلامی پهن شود و بهره‌ای ببرید.
و مبادا به خون شهدا خیانت شود و از فرامین امام سرپیچی کنید و در جامعه دست به احتکار و کم کاری بزنید و یا صحنه مساجد و نماز جمعه‌ها را خالی بگذارید که حضرت بقیهًْ‌الله الاعظم ارواحنا له الفدا از شما راضی نخواهد شد.

منبع: کیهان