میلیون‌ها آمریکایی از مسکن و تغذیه مناسب بی‌بهره‌اند، رئیس‌جمهورها شهروندان‌ را، با توسل به دروغ، به جنگ با ملت‌هایی ترغیب می‌کنند که هیچ آسیبی به ما نرسانده‌اند.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق -به واسطه تبلیغات رسانه‌ای گسترده‌ای که به‌خصوص به وسیله کارخانه فیلمسازی هالیوود به افکار عمومی دنیا تزریق کرده‌اند؛ آمریکا مهد آزادی و کشوری مدافع حقوق بشر معرفی شده است و با برجسته کردن مجسمه آزادی، این دروغ را برای مردم آمریکا نهادینه کرده‌اند تا توجیه‌گر تاریخ خونبار و پر از کشتار وحشیانه اجدادشان در کشورهای دور و نزدیک دنیا باشند.

از تصورات جامعه آمریکایی این است که در قدرتمندترین کشور دنیا زندگی می‌کنند و خبره‌ترین مقامات دیپلمات را دارند؛ در حالی‌که غرب، و مشخصاً آمریکا، در سده اخیر جنایات ضدِ بشری خود را پشت نقاب دفاع از حقوق بشر پنهان کرده و از سال ۱۹۱۶ میلادی تاکنون بالغ بر ۱۵۰ جنایت ضد بشری در کارنامه ننگین آمریکا ثبت شده مانند «فاجعه هیروشیما و ناکازاکی»، «کشتار داخائو»، «کشتار بیسکاری»، «کشتار شینونه»، «مداخله در جنگ‌های کره»، «زندان گوانتانامو»، «تولید و تجهیز و حمایت از تروریسم»، «برنامه‌ریزی و اجرای براندازی در کشورها»، «تجاوز به ویتنام و کشتار وحشیانه مردم این کشور»، «نسل‌کشی مسلمانان با استفاده از بمب‌های شیمیایی و میکروبی و... »، «مدیریت و اداره تمامی جنگ‌ها و قتل عام‌های بشری در جهان»، «کشتار کور و بی‌منطق مسلمانان عراق و افغانستان به بهانه انتقام‌گیری از کشته‌های ۱۱ سپتامبر»، «نژادپرستی، نقض حقوق بشر، صادرات و ترویج خشونت و خونریزی و هرج و مرج در جهان»، «دخالت در امور کشورها و تهدید استقلال کشورها در جهان» و... از جمله آنهاست

اخیراً پروفسور پال لوئیس اَتوود، مدرس ارشد دانشکده مطالعات آمریکایی و همکار پژوهشی مرکز مطالعات جنگ و تبعات اجتماعی ویلیامز جوینر، دست به قلم شده و گوشه‌ای از تاریخ وحشیانه و تجاوزکارانه کشور خود را در نگاهی منصفانه به چالش کشیده است که در قالب کتابی به نام «امپراتوری جنگ» با ترجمه علی فتحعلی آشتیانی توسط انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام‌خمینی (ره) راهی بازار نشر شده است. هدف اصلی این کتاب پژوهشی که در قلمرو سیاست‌های آمریکاست، نمایش توسعه‌طلبی‌های امپریالیستی رهبران آمریکا در طول تاریخ دویست ساله این کشور به منظور افزایش قدرت و نفوذشان در کشورهای دنیاست.

بیشتر بخوانید:

عکس/ ۷۳ سال از بمباران اتمی هیروشیما گذشت

کتاب «امپراتوری جنگ» قصد دارد ناآگاهی افکار عمومی از حقیقت پشت پرده ایالات متحده آمریکا را با ارائه اسناد معتبر و توضیحاتی روشن و قانع‌کننده بیان کند.

 پروفسور اَتوود می‌نویسد: «دو دهه است که برای دبیران دبیرستان‌های آمریکا کارگاه‌های سالیانه‌ای تشکیل می‌دهم و با کمال تاسف دریافته‌ام که بسیاری از آنان نیز درباره جنگ‌های آمریکا دچار جهالت خطرناک و نگران‌کننده‌ای هستند و این در حالی است که مسئولیت آموزش دادن تاریخ و اسباب و علل این جنگ‌ها  بر عهده همین جاهلان گذاشته شده است. همچنان که می‌کوشیدم این اوضاع را درک کنم، به دوران دبستانم می‌اندیشیدم که با جنگ جهانی دوم همزمان شده بود و آموزش‌های غلطی را  که در خُم رنگرزی شعارها و احساسات میهن‌پرستانه افراطی فرو کرده بودند و در مغزمان می‌چپاندند، به یاد می‌آوردم.

از همان سال‌های دور به این نتیجه رسیده بودم که آن درس‌ها و بحث‌ها چیزی نیستند جز روایت ظفرمندانه‌ای که همواره فاتحان می‌نویسند؛ با این حال، با تعمق در آن وقایع و آموزه‌ها دستِ کم به حقایقی مهم دست یافتم و نظراتم را بر همان‌ها استوار کردم... مسئله اینجاست که هر چند شرح جزییات بسیاری از افسانه‌های میهن‌پرستانه افراطی عموماً  از جوان امروز دریغ شده است و او از آنها آگاهی ندارد، نظام عقیدتی به شدت ایده‌آلیستی منبعث از این افسانه‌ها همچون گذشته در ذهن جوان آمریکایی عمیقاً ریشه دوانده است به طوری که آنها جنگ به شیوه آمریکایی را اساساً شیوه صلح و دفاع از آزادی قلمداد می‌کنند و این مسئله را به نحوی جا انداخته‌اند که می‌پندارند مردم آمریکا ذاتاً صلح‌طلبند و فقط وقتی دست به اسلحه می‌برند که به واسطه خطاهای دیگران، چاره‌ای جز جنگ برای‌شان نمانده باشد. بیشتر رسانه‌ها رواج‌دهنده و تبلیغ‌کننده این عقیده و شعار مذموم هستند و دانشگاهیان هم سَرِ سوزنی با آن مخالفت نمی‌کنند».

این کتاب مشتمل بر یازده فصل است که هر کدام به بخشی از واقعیات پنهان آمریکا می‌پردازد. به عنوان نمونه، در فصل اول اَتوود می‌نویسد: «ایالات متحده آمریکا هرگز کشوری را که قدرت بمباران ما را داشته باشد، بمباران نکرده است، اما تا به حال چند آمریکایی را دیده‌اید که حاضر شده‌اند به این موضوع بیندیشند؟ درباره «جنگ خوب» (تعبیر دیگری از جنگ جهانی دوم در ادبیات آمریکایی‌ها) تأمل کنید. در حالی که آمریکا با خیال راحت  شهرهای آلمان و ژاپن را در خلال جنگ جهانی دوم ویران می‌کرد، هیچ‌یک از این دو کشور کمترین توانایی نابودی شهرهای آمریکا را نداشتند. حال چنانچه  این دو کشور از توان و ظرفیت چنان اقدامی برخوردار بودند، آمریکا جرأت نمی‌کرد آنها را بمباران کند دقیقاً به همان دلیلی که هیچگاه جرأت بمباران شوروی را در خود نمی‌دید»

پروفسور اَتوود در بخش دیگری از کتابش به تاریخ شکل‌گیری ایالات متحده می‌پردازد، اینکه چطور فاتحان اروپایی به وحشیانه‌ترین شکل ممکن به سرزمین بومیان آمریکا حمله کردند و با شعار دروغین تمدن‌سازی، به قتل و غارتِ جان و مال مردم آن سرزمین پرداختند و به قیمت محرومیت دیگران از استقلال، برای خود راه‌های کسب سود و منفعت باز کردند.

غریب آنکه موزه هولوکاست در واشنگتن برای این تأسیس شده تا مدام نسل‌کشی یهودیانِ اروپا به دست نازی‌ها در جنگ جهانی دوم را یادآوری کند و این به اصطلاح واقعه تاریخی [!] تا ابد زنده باشد؛ در حالی که سوابق تاریخی به روشنی بیان می‌کند که هر چند ایالات متحده آمریکا با آلمان وارد جنگ شد ولی برای کاهش شدت راه حل نهایی، یعنی محو و انهدام  سامان¬مند یهودیان، تقریباً هیچ کاری نکرد؛ در این موزه سعی شده تا نوعی احساس گناه یا عذاب وجدان به بازدیدکنندگان القا شود.

از طرفی می‌بینیم همین هولوکاست در ایالات متحده آمریکا و دیگر نقاط قاره آمریکا اتفاق افتاده و تجارت برده از آفریقا مرگ انبوه و رعب و وحشت انسان‌های بی‌شماری را موجب شده است، اما دریغ از حتی یک موزه که آلام قربانیان را یادآوری کند و تلنگری به وجدان آمریکاییان بزند؛ این نیز از عجایب است. تجارت کثیف برده در زمانی رونق گرفت که اروپائیان با کشتار عمدی بومیان آمریکا و انتشار میکروب بیماری‌های مختلف در میان آنها دست به هولوکاست زده بودند...

ایالات متحده آمریکا از نخستین روز شکل‌گیری‌اش تا به امروز همواره به کشورهای مختلفِ دور و نزدیک تجاوز کرده تا با سناریوی دشمن‌سازی فقط منافع ملی و قدرت خود را تامین کند. لوئیس اَتوود می‌نویسد: «همه این مسائل در حالی است که میلیون‌ها آمریکایی از مسکن و تغذیه مناسب بی‌بهره‌اند، رئیس‌جمهورها شهروندان‌ را، با توسل به دروغ، به جنگ با ملت‌هایی ترغیب می‌کنند که هیچ آسیبی به ما نرسانده‌اند ولی سیاست‌های ما مرگ، بدبختی و یأس را بر سر بی‌گناهان کشورهای خارجی آوار کرده است. دیگر به چه  جرأتی ادعای پایبندی به مرام و مسلک خود می‌کنیم!؟ در واقع، سعادت و آزادی‌های شهروندان نورچشمی آمریکایی همواره به قیمت محرومیت دیگران و استثمار در قالب غصب زمین و بردگی و دستمزد کم، سرکوب حقوق کارگران، دستکاری نرخ بهره و ارز و دخالت مستقیم نظامی و اقتصادی در دیگر کشورها استوار بوده است جواب مقاومت در برابر این اقدامات را هم چه در داخل و چه در خارج  با خشونت  یا  جنگ داده‌اند».

نویسنده همچنین درباره اینکه از نظر سیاسیون آمریکایی جنگ عامل مهم رونق اقتصادی است می‌نویسد: «در داخل مشکلاتی به وجود آمده بود؛ حتی پیش از پایان جنگ نیز شبح بیکاری انبوه و بازگشت رکود دوباره رخ نشان می‌داد. چارلز ویلسون، رییس سابق جنرال الکتریک و از غول‌های تولیدات زمان جنگ در دوران روزولت، از بابت بازگشت شانزده میلیون سرباز به زندگی غیر نظامی ابراز نگرانی می‌کرد. آیا آنان نیز به صف صدقه‌بگیران می‌پیوستند؟ تولیدات زمان جنگ آشکارا تنها عاملی بود که عملاً توانست کسادی بزرگ را پایان ببخشد اما حتی در این شرایط نیز صرفاً بخشی از بیکاران سابق را جذب کرده بود. لشکر بزرگ کارگران آینده در حال حاضر لباس نظامی به تن داشتند. ویلسون با پیشنهاد «اقتصاد جنگ دائمی»(۱)   به این معضل پاسخ داد. اما این نوع اقتصاد طبعاً به دشمن یا دشمنان دائمی نیز نیاز داشت

وی در بخشی دیگر از کتاب می‌آورد: «هرچند آمریکا در تدوین حقوق بین‌الملل مشارکت داشت، اما اکنون زیر نقاب جنگ با تروریسم، همان هنجارهایی را که روزی از آنها دفاع می‌کرد کاملاً نادیده گرفته و رسماً کنوانسیون ژنو را نقض کرده است.

آیا باید تعجب کرد که بی‌قانونی آمریکا در تهاجم  به عراق، حمایت از شاهزادگان، شیخ‌ها و امیران فاسد عربی، وجود شکنجه‌گاه‌های مخفی و بسیاری از مداخلات مستقیم یا مخفی در جهان اسلام، با خشونت افسارگسیخته اسلام‌گرایان تندرو تلافی شود؟ آمریکا با کودتاها، ترورها، یورش‌های نظامی و حمایت از استمرار شهرک‌سازی اسراییلی‌ها در زمین‌هایی که متعلق به ملت فلسطین است، خود به تروریسم اسلامی یاری رسانده، اما دولت آمریکا با مظلوم‌نمایی همچنان خود را قربانی بی‌گناهی وانمود می‌کند که از همه سو در محاصره تبهکاران جدید افتاده است و باز همان ترجیع‌بند تکرار می¬شود؛ مقامات مدام می-گویند که تنها راه حل این مشکل، افزایش خشونت مسلحانه است

این مدرس ارشد دانشکده مطالعات آمریکا در «کتاب امپراتوی جنگ» می‌نویسد: «فرهنگ آمریکایی که میراث‌دار امپراتوری اروپاست، مدعی برتری اخلاقی است؛ اما حقیقت عریان را باید در مستعمرات جدید نظاره کرد و حال که اقتصاد آمریکا بعد از چندین دهه مدیریت در قالب طرح عظیم پونزی  از هم می‌پاشد و خودفریبی جمعی ما برملا می¬شود، به مقطع حساسی رسیده‌ایم

پروفسور لوئیس اَتوود در بخش دیگری از کتاب خود می‌آورد: «وقتی آمریکایی‌ها می‌گویند ما ملتی صلح‌دوست هستیم و برای اجتناب از خشونت دست به هر کاری می‌زنیم، در واقع خودشان را فریب می‌دهند. جنگ همان زندگی به سبک آمریکایی است. بذر آمریکا در زمین خشونت کاشته شده؛ ملت آمریکا در دریای خون تولد یافته و جمهوری آمریکا با عبور از مسیر خون‌ریزی‌های سلسله‌وار، از قتل عام سرخپوست‌ها تا کشتار غیر نظامیانِ روستای مای‌لای در ویتنام و جنگ افغانستان و عراق و... به بالندگی رسیده است و جالب اینجاست که همواره دیگران را مقصر این خونریزی‌ها می‌دانیم. مردم آمریکا از حادثة یازده سپتامبر دچار صدمات روحی عمیقی شدند، زیرا اساساً قدرت درک و فهمِ علت و نحوه چنین بلایی را نداشتند، اما همین مردم به واسطه سیاست‌های دولت‌های‌شان از سال ۱۹۴۵ که آمریکا بر ذروه قدرت جهانی نشست، رعب و وحشت را در سرتاسر دنیا حاکم کرده اند. این حقایق در نقاط و مکان‌های وقوع‌شان از یاد نرفته¬اند اما در آمریکا کسی از آنها یا خبر ندارد یا به بوته فراموشی سپرده شده‌اند

.

نسل امروز ما، آمریکا را غالباً از روی فیلم‌های هالیوودی یا تبلیغات رسانه¬ای‌اش می¬شناسد اما از حقیقت اصلی پشت نقاب آن بی¬خبر است. لذا انتظار می‌رود چنین آثاری که از منابع متقن از سوی خودِ کارشناسان آمریکایی نوشته شده بهتر و بیشتر معرفی شوند و سیرتِ شیطان بزرگ به وضوح به مردم و جوانان کشورمان شناسانده شود.

گفتنی است کتاب «امپراتوری جنگ» اثر پال لوئیس اَتوود با ترجمه حجت‌الاسلام علی فتحعلی آشتیانی توسط انتشارات این موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) در ۲۸۰ صفحه و قطع وزیری راهی بازار نشر شده است.

***معصومه طاهری

Permanent war economy(۱)

با شروع جنگ جهانی دوم، شرایط مدیریت کامل اقتصاد توسط شرکت­ها برای تامین منافع مالی- صنعتی فراهم شده بود. استمرار این وضعیت مستلزم دوام شرایط دوران جنگ و سازمان­دهی حول محور تولید دائمی برای جنگ دائمی بود. البته چنین سیاستی منجر به کاهش سرمایه­گذاری در بخش­های غیر نظامی و پایین آمدن رشد آنها می­شد و فرصت تجارت آزاد را از بخش بزرگی از مردم سلب می­کرد. به همین خاطر طرح اقتصاد جنگ دائمی را دنبال کردند.

[۱] -طرح پونزی عبارت است از سودهایی که به سرمایه‌گذاران برگردانده می‌شود و از بهره­های متعارف به طرزی غیر عادی بالاتر است. این طرح به­جای آنکه سودی که از فعالیت اقتصادی واقعی بدست آمده باشد را به سرمایه­گذاران پرداخت کند، از پول خودشان یا از پول دیگر سرمایه­گذاران به آنها سود پرداخت می­کند و چون این ترفند از نام چارلز پونزی گرفته شده به نام طرح پونزی شهرت یافته ‌است.