تحلیلگر آمریکایی که به پیش‌بینی‌هایش معروف شده، طبق تجربیات تاریخی در سه قرن گذشته به آمریکا هشدار داد توسعه ناتو در اروپای مرکزی مقدمه ضعف و فروپاشی آن شده است.

سرویس جهان مشرق- گسترش ناتو به سمت شرق با پیوستن کشورهای اروپای مرکزی در دهه ۱۹۹۰ میلادی آغاز روندی بود که اکنون یک سازمان ۲۸ عضوی را تشکیل داده و غالباً موجب تقویت ناتو تلقی شده است، اما مارتین سیف گزارشگر و تحلیلگر باسابقه واشینگتن‌تایمز که از ۷۰ کشور و ۱۲ جنگ گزارش کرده، ‌می‌نویسد «این واقعیت ندارد» چون همیشه «گسترش» به معنای «تقویت» نیست.

در سال ۱۹۹۹ میلادی عضویت سه کشور مجارستان، چک و لهستان به پیمان ناتو نهایی شد و سال ۲۰۰۴ نیز ۷ کشور کوچکتر در همان منطقه به ناتو اضافه شدند. مارتین سیف، تحلیلگر آمریکایی که به پیش‌بینی‌هایش معروف شده، بر این باور است که توسعه ناتو به کشورهای یادشده طبق تجربه تاریخی موجب تضعیف آن خواهد شد، به ویژه اینکه این اقدام از طریق ترویج روس‌هراسی به پیش می‌رود. به نظر او کشورهای یادشده «همواره فاقد یکپارچگی، بنیان صنعتی و زیرساخت‌های ترکیبیِ‌ اقتصادی برای شکل‌دادن به یک قدرت صنعتی، مالی، راهبردی و نظامی بوده‌اند».

وی در مقدمه یادداشت خود در پایگاه «فرهنگ راهبردی» می‌نویسد این روند «نه تنها ایالات متحده و متحدان غربی‌اش در ناتو را امن‌تر نکرده و نخواهد کرد بلکه صلح مطمئن و امنیتی که در صورت ایجاد روابط صادقانه، سازنده و از همه مهمتر باثبات با روسیه به دست خواهند آورد را از آنها می‌گیرد». 

مارتین سیف نویسنده کتاب‌های مشهوری چون «ادوار تغییر» و «حرکت ابرقدرت‌ها» است.

تلاش امپراتوری اتریش-مجارستان در قرن ۱۸ و ۱۹

امپراتوری چندملیتی اتریش-مجارستان قدرت اول در اروپای مرکزی در قرون ۱۸ و ۱۹ میلادی بود اما همین گسترش، به ویژه زمانی که امپراتوری روسیه در شرق و پادشاهی بریتانیا در شمال غرب از آن احساس خطر کردند، به تدریج تضعیف شد. توافق «آشتی» که در سال ۱۸۶۷ میلادی در دوارن حاکمیت امپراتور فرانز جوزف رسمیت یافت، برخلاف نامش به معنای تجزیه امپراتوری هابسبورگ به دو بخش اتریش و مجارستان بود که عملاً به دلیل وجود دو پارلمان امکان بودجه‌ریزی و برنامه‌ریزی برای تقویت قوای نظامی را از بین برد.

سیف ادامه می‌دهد نتیجه این ناهماهنگی که خود پیامد تلاش برای حفظ یک قلمرو گسترده از ملت‌های متنوع بود، شکست ارتش امپراتوری مقابل عثمانی و صربستان در ابتدای جنگ جهانی اول، فروپاشی امپراتوری هابسبورگ و تقسیم آن به قلمروهای کوچکتر از جمله چکسلواکی، یوگسلاوی و لهستان شد.

تلاش آلمان در دو جنگ جهانی

آلمان در جنگ جهانی اول به عنوان متحد اتریش-مجارستان می‌خواست اروپای مرکزی را در جبهه خود نگه‌ دارد و در جنگ جهانی دوم نیز برای تسلط بر ملت‌های این منطقه تلاش کرد. در حالی که در هر دو جنگ، آلمان ابتدا بر بخش‌های وسیعی از اروپای مرکزی قدرت یافت، اما با گذشت زمان مشخص می‌شد که تأثیر ملت‌های این منطقه بر قدرت آلمان، «کوچک و بی‌ارزش» بوده و در مقابلِ قدرت‌های جهانی به کار آن نیامده است.

تاریخچه گسترش ناتو که الحاق اروپای مرکزی به این سازمان در سال‌های ۱۹۹۹ و ۲۰۰۴ را نشان می‌دهد.

تلاش شوروی با پیمان ورشو

سومین قدرت جهانی که تلاش کرد اروپای مرکزی را تحت نفوذ و قدرت خود قرار دهد، شوروی بود. در تحلیل راهبردیِ مارتین سیف گزارشگر باسابقه واشینگتن‌تایمز، شوروی پس از پیروزی بر ارتش آلمان نازی در جنگ جهانی دوم برای حفظ قدرت خود به عنوان یک ابرقدرت جهانی می‌توانست به نفوذ سیاسی در لهستان و شرق اروپا کفایت کند اما پا را فراتر گذاشته، به اشغال و سازمان‌دادن به کل اروپای مرکزی پرداخت. سیف می‌نویسد «این ملت‌ها شوروی را تضعیف کرده، تمرکز حواس آن را از بین بردند».

تکرار اشتباهات در ناتو

مارتین سیف مجارستان، لهستان و سه دولت بالتیک را نه تنها تضعیف‌کننده ناتو بلکه عامل ضعف اتحادیه اروپا می‌داند. وی بر تفکیکی که لُرد کورالی بارنِتِ انگلیسی سال‌ها پیش میان دو گونه دولت، ‌ تأمین‌کننده امنیت و واردکننده آن، قائل شده بود تأکید می‌کند و می‌نویسد دولت‌های یادشده «در هر اتحادی که بوده‌اند، بر ضعف و آشفتگی‌اش دامن زده‌اند» زیرا «انرژی و قدرتِ شریکِ خود را تخلیه می‌کنند» و این «هیچ ارتباطی با ایدئولوژی و مذهبِ حاکم بر آن اتحاد ندارد».

در واقع به نظر او اروپای مرکزی مانند یک حلقه واسط میان ابرقدرت‌های جهانی است و دلیلی ندارد که به یکی از جبهه‌ها الحاق شود، زیرا به جای سواری‌دادن، از آن سواری می‌گیرد و موجب ضعف و ازهم‌گسیختگی در آن ابرقدرت جهانی می‌شود. اما چون ملت‌های این منطقه از قدرت مستقل و کافی برخوردار نیستند، باز هم با روی کارآمدن هر ابرقدرت در جهان، به کام آن کشیده می‌شوند. بلعیدن این منطقه برای یک ابرقدرت نوظهور، ساده است، بنابر این بی‌توجه به تجربیات تاریخی دوباره مرتکب این اشتباه می‌شود.

وی در جمع‌بندی، اروپای مرکزی را یک نمایش بالماسکه می‌نامد که طبق شرایط تاریخی و ابرقدرتی که در جهان ظهور کرده، به ترتیب از نقاب اسلامگرایی در امپراتوری عثمانی، سپس امپراتوری هابسبورگ، پس از آن یک دوره کوتاه از دموکراسی، سپس نازیسم، بعد از آن کمونیسم و بالاخره دوباره دموکراسی را بر چهره زده است، ‌ بدون اینکه واقعاً در افزایش قدرت هر یک از آنها سهیم باشد و حالا هیچ بعید نیست با افزایش مجدد قدرت روسیه، وفاداری‌اش به ناتو را کمرنگ کرده، نهایتاً موجب فروپاشی آن شود.

منبع

https://www.strategic-culture.org/news/2018/08/15/nato-repeats-great-mistake-warsaw-pact.html

https://www.nato.int/cps/en/natohq/topics_52044.htm

http://general-history.com/the-ausgleich-or-compromise-of-1867

برچسب‌ها