در مورد مجلس نهم برخی معتقدند که تغییرات زیادی خواهد داشت، در مقابل گروهی این مجلس را هم همانند مجالس گذشته با تغییراتی طبیعی پیش بینی می کنند. ارزیابی شما از ترکیب مجلس نهم چیست؟
در مقایسه با مجالس دیگر دنیا بویژه کشورهای با نظام پارلمانی که فهرست احزاب سیاسی محور اصلی انتخاب مردم است و اساسا مجلس در این کشورها عموما از چهره های ثابتی تشکیل می شود و تنها اکثریت و اقلیت مجلس در انتخابات هرازچندی تغییرمی کند؛ در کشور ما بعد از انقلاب اسلامی حدود 70درصد هردوره به مجلس بعدی راه نمی یابند.
دلایل این امر: قضاوت مستقیم مردم نسبت به عملکرد هر نماینده و گفتمان حاکم بر افکار عمومی در انتخابات است. در بررسی نمایندگان مجلس در دوره های مختلف در مییابیم که حدود 30درصد نمایندگان هر دوره به دوره بعد راه می یابند.
شما پیش بینی تان این است این رقم بیشتر خواهد بود؟
من تصور رقم بیشتری را ندارم، همان میانگینی که در دوره های مختلف بوده در مجلس نهم هم اتفاق خواهد افتاد. البته کسانی که توانسته اند دیالوگ و ارتباط خوبی را با مردم حوزه های نمایندگی شان برقرار کنند، شانس حضور در مجلس بعدی را دارند.
در مورد تهران و کلان شهرها که رقابت انتخاباتی شکل متفاوتی نسبت به شهرستانها دارد و
انتخابات غالبا لیستی است پیش بینی می کنید که این تغییرات چقدر باشد؟
معمولا در تنظیم لیست انتخاباتی برای تهران و کلان شهرها اولین سوالی که برای جریان های سیاسی مطرح می شود این است که مثلا در تهران چه تعداد از30 نفرنماینده فعلی، مجددا در لیست بمانند؟ معمولا در تهران 12 تا15نماینده در فهرست بعدی قرار می گیرند و نیمی دیگر تغییر می کنند.
این سخن بدین معنی است که اصولگریان برای مجلس نهم از چهره های جوانتر استفاده کنند یا
اینکه به سوی چهره های با تجربهتر که سابقه سیاسی هم دارند، حرکت می کنند؟
با انتخابات مجلس هفتم که به فاصله یک سال و اندی بعد از پیروزی اصولگرایان درانتخابات شورای های دوم برگزار شد؛ اصولگرایان مجددا در مدیریت کشور قرار گرفتند. این دوره حتما می بایست با نقد دوران گذشته و در عین حال بهره گیری از تجارب مثبت گذشته توام شود و تا حدودی چنین شد.
بهمین دلیل براساس تعبیری که جنابعالی کردید رویکرداستفاده از چهره های متفاوت و یا جدید و جوانتر در دستور کار قرار گرفت. البته فقط بحث تغییر چهره ها نبود، بلکه تغییر گفتمان، لحاظ شرایط جدید، سیاست گذاری با در نظر گرفتن نیازها و مطالبات جامعه از محورهایی بود که در مجلس هفتم لحاظ شد و همان طور که اشاره کردید مجلس هفتم تا حدودی متفاوت از مجلس پنجم و چهارم شد.
برای مجلس هشتم یک سازو کار ترکیبی تعریف شد که ما این وضعیت را در مجلس هفتم نداشتیم. مجلس هفتم مجموعه اصولگرایی همه کنار هم بودند و خیلی تعریف ضلع و زاویه از آن نشده بود، اما در مجلس هشتم سه ضلع تشکیل شد و قاعدتا عدم تجانس هایی در آن قابل تصور بود که با کمی مداقه در شرایط کنونی قبل از انتخابات میتوان تبعات آن را مشاهده کرد.
اتفاقا یکی از مواردی که برخی از اصولگرایان به آن اشاره می کنند این است که اتحاد اصولگرایان چون مبانی قویی نداشت، در مجلس هشتم شاهد تشکیل فراکسیون انقلاب اسلامی در دل فراکسیون اصولگرایان بود. بنابراین بهتر است در این دوره مجلس اصولگرایان خرج خود را از ابتدا از هم جدا کنند، تا بعدا دچار افتراقی نشوند.مثل اتفاقی که الان در مورد جبهه پایداری درباره آن بحثهای زیادی وجود دارد.
افتراقی که از آن نام می برید در درون هر مجموعه سیاسی که از مبانی و شعارهای اساسی مشترک استفاده می کنند، یک آفت و آسیب است. اما حل این مشکل نباید منجر به تحمیل یک آسیب ومشکل جدید برآن مجموعه شود.
به اعتقاد من در این زمینه دو محور ساختاری و شخصیتی وجود دارد. محور نخست آن است که جریان سیاسی بر اساس ملاک هایی کلی، نامزدهای مورد نظر را در لیست خود قرار می دهد و چارچوب و میثاقی برای وظایف و تعهدات متقابل بین نامزدها و مرکزیت جریان سیاسی تدوین نمی شود و نماینده منتخب تا پایان دوره عمدتا با تشخیص شخصی خود عمل می کند. درحالی که مسیر حرکت باید «قبل، حین و بعد »از انتخابات مشخص باشد.
حضرت آیت الله مهدوی کنی در جلسات اولیه ای که ما در مجموعه جبهه متحد اصولگرایان داشتیم این بحث را مطرح کردند که در دوره های گذشته بر اساس توصیه و حمایت روحانیت افرادی وارد مجلس می شدند، اما این افراد در مدت 4 سال نمایندگی هیچ کاری با ما نداشتند! این یک آسیب است.
مفهوم این سخن آن است که اصولگرایی در دوران جدید بایستی قبل از ورود به انتخابات برای لیستی که تعیین می شود چارچوب های مورد توافق و میثاقهای مورد عمل را مشخص کند تا در طول 4 سال مجلس به عنوان مبنای کار تشکیلاتی، مدنظر باشد.
محور دوم در این آسیب شناسی آنست که ممکن است برخی وحدت بین اصولگرایان را یک تاکتیک فرض کرده و نگاه ابزاری به آن داشته باشند و بعد در تحلیل «غیر واقع بینانه» از شرایط و ارزیابی نادرست از موقعیت و استراتژی رقیب و یا رقبا به این جمع بندی برسند که نه تنها وحدت بین اصولگرایان ضروری نیست، بلکه رقابت بین آنان در انتخابات ارجح است.
از حدود یکسال پیش این نگرش ناصواب در بخشی از بدنه اصولگرایان القا شده است. البته در مواردی وحدت گریزان علیرغم شعارها و ادعاهایی که مطرح می کنند باورشان آنست که آیینه تمام نمای اصولگرایی هستند و تقریبا تمام اقبال اجتماعی اصولگرایان با گروه، فراکسیون و مجموعه آنهاست و همه دیگران یا اصولگرا نیستند و یا درصد ناچیزی از جامعه هستند ولذا ضرورتی برای همگرایی واقدام مشترک با مجموعه اصولگرایان نمی بینند.
من تصور می کنم ما نه وحدت ساختگی می توانیم ایجاد کنیم، نه افتراق ساختگی. وحدت ضرورتی برای همافزایی است و کسانی به این مجموعه - اصولگرایی - می پیوند که احساس نیاز بکنند. کسانی که به ضرورت وحدت نرسند، نیازش را درک نمی کنند و به آن نمی پیوندند.
وحدت یک تاکتیک سیاسی نیست، یک استراتژی همیشگی برای امروز و فردای اصولگرایان و همه کسانی است که به آرمانهای انقلاب اسلامی پایبند هستند. مبانی وحدت در آموزه های اسلامی ماست. اینکه گفته شود اصلاح طلبان نمی آیند پس خوبست به یک وزن کشی و زورآزمایی و رقابت بین اصولگرایان روی آوریم تلقی درست و واقعی نیست. دوستان ما می توانند ده سال به عقب برگردند و یکی از دلایل شکست اصلاح طلبان را در همین نکته جستجو کنند. خداوند با هیچ قومی عقد اخوت خاص نبسته است و تاریخ همیشه ظرفیت تکرار را دارد. اصلاح طلبان اگر چه مشکل ناکارآمدی گفتمانشان را دارند ولی در انتخابات مجلس نهم شرکت می کنند.
تشکیلاتی یا فردی؟
شکلش فرقی نمی کند، مهم این است که یک جریان سیاسی شناسنامه دار اگر در نقاط عطف یک تحول اجتماعی حضور نداشته باشد در واقع دفتر فعالیت هایش را پلمب می کند.
حزب وجریان سیاسی مانند یک موجود زنده است که باید آثار حیاتی داشته باشد. حضور در فعالیت های سیاسی بویژه در عمده ترین نماد آن که انتخابات است در حقیقت نشانه زنده بودن یک تشکل سیاسی است. اصلاح طلبان حتما در انتخابات حضور پیدا می کنند وچیزی که الان در حال بررسی آن هستند نحوه و تاکتیک حضورشان در صحنه انتخابات است.
خبرهایی که شما دارید حاکی از نحوه حضور آنها [اصلاح طلبان] هم هست؟
آنان در حال بررسی همه شقوق هستند. در گام نخست، شروط خود را با هدف چانه زنی مطرح کردند. الان در حال بررسی این موضوع هستند که با نام یا بی نام در صحنه حضور پیدا کنند. بررسی می کنند تشکیلاتی بیایند یاغیرتشکیلاتی. اینها تاکتیک های حضور است، اصل این است که حضور آنها قطعی است. این حضور هم با چهره های شناخته شده و هم از افراد گمنام است.
از میان چهره های شناخته شده ای که در این چند ماهه نام آنها برده شده است، شما تلقیتان این است که افرادی مثل آقای عارف یا محسن هاشمی وارد عرصه می شوند؟
نمی توانم از کسی نام ببرم. اما از اصلاح طلبان کسانی وارد عرصه می شوند، که ما آنها را می شناسیم.
شما پیش بینی می کنید در این انتخابات اصلاح طلبان با چهره های مقبول تر خود وارد عرصه شوند یا اینکه برخی چهره هایی که ممکن است از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شوند را هم وارد گود انتخابات کنند؟
انتخابات یک مصاف سیاسی است.دراین مصاف، دوعنصرتعیین کننده است. اول گفتمانی که با هدف ایجاد فضای مثبت انتخاباتی از سوی یک جریان جریان سیاسی مطرح می شود. عامل دوم هم طرح همه مطالبات واستفاده از مجموعه فضاهای سخت افزاری، نرم افزاری وچانه زنی است.مطرح کردن کسانی که برابر قانون نتوانند نامزد شوند مقدمه ای برای چالشی وامنیتی کردن فضای انتخابات است.
اگر اصلاح طلبان در این انتخابات وارد نشوند فکر می کنید بازگشتشان به قدرت چند سال طول بکشد؟
یکی ازنتایج چنین رفتارسیاسی، دورشدن از مردم و فراموش شدن از سوی آنان است؛ مردم خواهند گفت که ما در صحنه بودیم و شما نیامدید. این سوال اصلا جوابی ندارد. کسی که در چهارچوب یک نظام سیاسی پذیرفته شده فعالیت می کند هر چند نقد داشته باشد، ولی هیچ چیزی حضور نیافتن را توجیه نمی کند.
می خواهم از وجه دیگری که حوزه دیپلماسی است هم با شما گپ داشته باشم. در مورد بیداری اسلامی شما اخیرا در گفت وگویی از اظهارت رئیس جمهور در خصوص به کار بردن لفظ بیداری انسانی انتقاد کردید. مگر بیداری اسلامی با بیداری انسانی چه تفاوتی دارد ؟
بهتر است از بازی با الفاظ فاصله بگیریم. مردم این کشورها موجد این تحولات و بیداری بودند و ما یا دیگران به معنای اجرایی و عملیاتی نقشی در آن نداشته ایم. بنابراین نامگذاری این تحولات نیز باید بر اساس واقعیات صحنه باشد. در آغاز این حرکت مطالبات متعددی مطرح بوده، ولی هرچه جلو رفته،حرکت خودش را شناسنامه دارکرده و هم اینک در حال نهادینه کردن هویت خویش است. صحنه ها کاملا گویا است. در داخل کشور هم بحث اینکه تحولات جاری را چه بنامیم، جدی نیست؛ چون خود این حرکت می گوید چیست. بنده بدلیل رسالت مهمتری که برای جمهوری اسلامی در تعامل با این تحولات قائلم، بنا ندارم به پشت پرده های این بازی با الفاظ وارد شوم.
به اعتقاد من، اکنون ما شاهد مرحله «پسا بیداری» یا تحولات بعد از خیزش اولیه در میان ملتها هستیم. زیرا گام نخست که سقوط حکومت های خودکامه بوده است در اکثر مناطق محقق گردیده است.
اتفاقی که خود غربیها نیز ناچار به اعتراف به آن شده اند. تناقضات در تعامل امریکا و اروپا با این تحولات بحدی است که یکی از نمایندگان پارلمان اروپا در هفته های اول اعتراضات گسترده مردم مصر علیه حسنی مبارک و اشک تمساح رهبران غربی برای مردم منطقه در نطق خود در پارلمان اروپا گفت: «نمی دانم چه شده است که این کشورهای که 30 سال از مبارک بعنوان هم پیمان خود حمایت همه جانبه نمودند، الان سخن از نقض حقوق بشر درمصر! و غیر دموکراتیک بودن حکومت مبارک ! را بر زبان می رانند.»
چهره هایی که از این تحولات تلقی بیداری انسانی دارند، به رخدادهایی مثل انتخابات تونس اشاره می کنند که علی رغم اینکه با پیروزی اسلام گرایان همراه شده ولی ما همه می دانیم که آنان به شیوه ما به مسائلی اسلامی نگاه نمی کنند. بنابراین می گویند این اتفاق الزاما بیداری اسلامی نیست و این عنوان مصادره به مطلوب کردن از طرف ما است.
ما بایستی بدون هیچ پیش شرطی، واقعیات صحنه را ببینیم و به این سوال پاسخ دهیم چه سهمی برای اسلام در این تحولات قائل هستیم؟ اسلام هم موتور حرکت و هم الهام بخش در تصمیم سازی های آتی مردم این کشورها در این تحولات بوده است. اگر در سخنان آقای راشدالغنوشی در بدو ورود به تونس و بعد از انتخابات اخیر دقت کنید، و یا با مداقه در صحبت های اخیر رئیس شورای انتقالی لیبی و یا اظهارات صریح و مستمر رهبران جنبش مصر پاسخ سوال خویش را در می یابید. بدیهی است هر کشور اسلامی سازوکارهای خاص خود را در مورد لحاظ مبانی اسلامی در اداره کشور مد نظر قرار دهد.
غربی ها سعی کردند این حوادث را مدیریت کنند، موفق هم بودند؟
تلاششان این بود. در مدیریت این حوادث هدف اول آن بود که مانع تغییرات ساختاری در وضع موجود منطقه و حکومت های وابسته به خود شوند. و اگر نتوانستند و ناگزیر به پذیرش اراده مردم شدند درگام بعدی با استفاده از تجاربشان در کشورهای دیگر سعی کنند تحولات را در مسیر دلخواه خود سوق دهند. این نکته مهمی است و چالش اساسی پیش روی نهضت اسلامی می باشد. سوال این است که نظام اسلامی ما در دیپلماسی رسمی و نیز در دیپلماسی عمومی با توجه به چنین چالشی چه رسالتی بر عهده دارد؟ همین سوال در مقابل نخبگان و اندیشمندان جامعه ما قرار دارد. معتقدم دیپلماسی ما باید در تعامل با کشورهای غربی کمک به فهم درست آنان از این تحولات را در دستور کار خویش قرار دهد. در اروپا غیر از انگلیس زمینه رسیدن به قرائتی متفاوت با امریکا نسبت به خیزش های مردمی در شمال آفریقا و خاورمیانه عربی وجود دارد.
توقف و سرکوب نهضت اسلامی غیرممکن شده است. امریکا و غرب ناچارند از نسخه هایی که برای دیگر مناطق جهان تجویز شده بود استفاده نمایند. کشوری که طی 32 سال گذشته همه نسخه های توطئه آمیز را برای سقوط، تضعیف و یا انحراف انقلاب مردم آن تجویز و عمل نمودند جمهوری اسلامی ایران بود. ملت ایران در هدایت راهبردی امام و رهبری در مواجهه با ترفندهای دشمن نه تنها منفعل نشد بلکه با تغییر زمین بازی و استفاده از تاکتیک «بهترین دفاع حمله است»، به مدد الهی تا کنون پیروز کلان این صحنه بوده است. با چنین نگاهی به اعتقاد من رسالت روشنفکران مسلمان کشورمان در شرایط کنونی فهرست کردن همه آن ترفند ها وتوطئه های دشمنان انقلاب و ملت ایران از یکسو و تدوین همه ضدحمله هایی که از این صورت پذیرفته است می باشد.
آن گاه باید این تجربه ذیقیمت را (copy&paste)کرد. بعبارت دیگر نسخه ای از این گنج انقلاب اسلامی را به پیشقراولان نهضت اسلامی در منطقه هدیه کرد.
ولی مشکل این کشورها این است که رهبری معنوی چون امام(ره) ندارند؟
بله، این موضوع یکی از تفاوت هایی است که انقلاب اسلامی ایران با نهضت اسلامی جاری در منطقه دارد. البته آنگونه نیست که گفته شود اساسا چهره هایی در این حرکت مردمی وجود ندارند و یا حرکت مردم در مسیری تاریک است. آنچه در پاسخ به سوال قبلی جنابعالی گفتیم، یعنی انتقال تجربیات انقلاب اسلامی با هدف پر کردن همین خلاء میباشد.
که یکی از راههای آن قاعدتا سفرهایی است که تاکنون برخی از گروه های سیاسی، فرهنگی این کشور ها به ایران داشتند؟
طرق مختلفی وجود دارد.ما برخی از شیوه هایی که در انقلابمان داشتیم، شیوه های سری و پیچیده ای نبوده است. راهبرد ملی شدن موضوعات در کشورما راهبرد شناخته شده ای است. دفاع از کشور موضوعی ملی و متعلق به همه است. انرژی هسته ای حق همه است. کل ملت را حول یک موضوع و یک محور گرد هم آوردن موجب میشود موضوعات ملی شود. در سفرهایی که اشاره کردید، در لابلای گفتگوها هم می توان در بعد ایجابی راههای اداره موفق کشور را به آنان عرضه کرد وهم در بعد سلبی چگونگی کارشکنی ها و توطئه ها و راههای مقابله با آن را به آنان منتقل کرد.
در این پازل، توجه غرب بیشتر به نگاه های ملی و ترویج آن است تا رنگ وبوی اسلامی این انقلاب ها کمرنگ شود؟
سخن درستی است. البته اولویت اول غربی ها کمک به روی کار آمدن افرادی است که وابستگی وحتی سرسپردگی آشکار یا پنهان به آنها داشته باشند . این سوال شما ما را بیاد کسانی می اندازد می اندازد که اسامی شان از اسناد لانه جاسوسی امریکا بیرون آمد. برخی از کسانی که با مبارک بودند و در رژیم او رشد کردند در روزهای اول تظاهرات علیه او، در کنار مردم قرار گرفتند، اما هر چه انقلاب جلوتر رفت، آنها ناگزیر خود را کنار کشیدند. بله، استفاده از چهره های بظاهر ملی در نهضت اسلامی پوشش خوبی برای عبور از چهره های مصمم مسلمان با هدف زدودن رنگ ومحتوای اسلامی از این نهضت است.
شاید مثالی در این زمینه خالی از فایده نباشد.در تحولات بالکان و تجزیه یوگسلاوی سابق یکی از کشورهای نوپا که در پی تقدیم شهدای فراوان بدست جنایتکاران صرب به حاکمیت مسلمانان در آمد ،بوسنی هرزگوین بود وا لبته این خوشایند امریکا و غرب نبود. علاوه بر ساختار عجیب و غریبی که ازنظر حکومتی در طرح صلح دیتون امریکا بر مردم این کشور تحمیل کردند،پس از آنکه مرحوم علی عزت بگوویچ رهبر مبارزات استقلال طلبانه بوسنی بعنوان نخستین رئیس جمهور منتخب دولت خود را تشکیل داد، امریکایی ها بیشترین فشار را برای چینش دولت بدلخواه آنان به او آوردند و یا بعد از مدتی خواستار تغییر برخی از وزرا از وزیر دفاع او از کابینه شدند. در تحولات منطقه نیزبا کمال تعجب می بینیم چهره هایی مانند آقای اردوغان در سفر به مصر و پس از دیدار با ژنرال ها به رهبران نهضت اسلامی توصیه می کند که قانون اساسی خود را سکولار بنویسند! اگر چه مصری ها پاسخ مناسب را به او دادند.
فکرمی کنید این تصمیم و این اظهارات تلقی های دستگاه سیاست خارجی ترکیه است یا اقدامی هماهنگ با غرب؟
سیاست های اعلامی ترکیه نشان می دهد که ترک ها تصمیم به مقابله جدی با بیداری اسلامی و مدیریت غربی این تحولات به نمایندگی از غرب دارند.البته چرایی چنین رویکردی از سوی رهبران ترکیه باید ریشه یابی شود. برخی تحلیل ها و احتمالات در این زمینه واقعا نگران کننده است. بنده در اینجا پیرامون روابط ایران و ترکیه اظهارنظری نمی کنم. تداوم روابط خوب بین دو کشور مسلمان و گسترش این روابط به اعتقاد من حتما بنفع دو ملت است. سخن بنده بعنوان یک فرد غیر دولتی و کسی که تحولات ترکیه را می شناسد در مورد سرانجام این رفتار سیاسی امنیتی دولتمردان ترکیه در منطقه و آثار نگران کننده آن بر حرکت و موج عظیم اسلام خواهی مردم و بویژه نسل جوان و پر شور مسلمان این کشور است. به اعتقاد من سیاست های ترکیه در هیچیک از کشورهای مسلمان منطقه قابل دفاع نیست.
غربی ها تا این مرحله، توانستند انقلابهای منطقه را به نوبه خود مدیریت کنند؟
به هیچ وجه! در مصر همه تلاش خود را به کار بردند، اما انقلاب دوم مردم مصر در 3 هفته گذشته تمام نقشه های آنان را نقش بر آب کرد. حتی معتقدم اگر در تصمیمات ساختاری انتخابات مجلس این کشور محدودیت نمی گذاشتند و برای تعداد نمایندگان منتخب در فهرست جریان های سیاسی حد تعیین نمی کردند، با پدیده شگفتی در مصر مواجه می شدند. علی رغم این درصدهای محدود کننده در نتیجه انتخابات مصر شما مشاهده کردید چه کسانی انتخاب شدند. حتی در حوزه مستقل ها کسانی که نزدیکی بیشتری به تفکرات اسلامی دارند، انتخاب شدند.
بنظر شما چرا بیداری اسلامی در عربستان و اردن و یا مراکش اتفاق نیفتاد؟ احتمال می دهید در این کشورها اتفاقی از جنس انقلاب رخ دهد؟
موتور اعتراضات مردمی در این کشور ها براه افتاده است هر سه کشور دارای سیستم حکومتی پادشاهی هستند.مشکلات در عربستان سعودی چند وجهی است.یک خانواده (آل سعود) حدود یک قرن است که بصورت موروثی بر مردم این کشور حکومت مستبدانه دارد. خانواده های بزرگ و کوچک دیگر اهل سنت عربستان و نیز میلیون ها نفر از شیعیان وزیدی های این کشور نه تنها مشارکتی در تعیین سرنوشت خویش ندارند بلکه مستمرا اعتقاداتشان آماج حملات وهابیون ، مسلک خودساخته در عربستان قرار می گیرد.
حکومت عربستان با مردم یمن، عمان و بحرین مشکلات مذهبی و با امارات وقطر مشکلات ارضی و رقابتی دارد. شاهزادگان سعودی اولین و عمده ترین سهم را از درآمد صدها میلیارد دلاری نفت بزرگترین کشور تولید کننده نفت اوپک و شرکت های بزرگ تجاری وبنگاه های اقتصادی دارند. میلیاردها دلار در سال صرف تبلیغات تفرقه افکنانه در جهان اسلام می کنند. سناریوی امریکایی تنازعات و درگیری های شیعه و سنی در کشورهای اسلامی،عمدتا توسط عربستان عملیاتی و تامین مالی می شود. طی سی سال گذشته بیشترین دشمنی با انقلاب اسلامی و تحریک برخی از دولت ها برعلیه جمهوری اسلامی در اجرای استراتژی امریکا بوسیله این کشور صورت پذیرفت. عربستان بویژه در 20سال گذشته بیشترین حمایت از خط سازش بارژیم صهیونیستی را از طریق برخی رهبران خودفروخته عرب بعمل آورد.
شورای همکاری خلیج فارس از سوی امریکا و توسط ریچارد مورفی (سفیر وقت امریکا در منطقه) با هدف مقابله با فعالیت ها و حرکت اسلامی، حدود سه دهه پیش و با محوریت عربستان تاسیس شد.
دخالت های عربستان در لبنان و عراق طی سال های اخیر و نیز نقش این کشور در مقابله با مطالبات ملت های عرب در نهضت اسلامی یکسال گذشته دقیقا سیاستی نیابتی از سوی امریکا و غرب بود. از طرف دیگر حکومت آل سعود با نسل جدید جامعه خویش بدلیل ساختارغیر دمکراتیک حکمرانی در این کشور که مردم هیچ نقشی در آن ندارند، در تعارض جدی قرار گرفته است.جامعه ای که مردان و زنان آن از آزادی انتخاب شدن و انتخاب کردن محرومند و به خاندانی که پیش از رضاشاه در ایران در عربستان بر سر کار آمده است (1916میلادی1295هجری شمسی) از روی فشار واکراه تمکین نمایند.
چنین حکومتی در اوضاع و احوال کنونی جهان قابل دوام نیست. تکرار کنم بنده در این مصاحبه بعنوان یک صاحبنظر سیاسی، تحلیل و دیدگاه های شخصی خود را بیان میکنم و مسئولیت دولتی و حکومتی ندارم. قویا معتقدم اگر حکومت عربستان سعودی به تغییراتی بنیادین در ساز وکار و ساختار بشدت لرزان حکمرانی در پاسخ به مطالبات مردم خود دست نزند و همچنین به سیاست های مداخله جویانه خود علیه مطالبات ملت های مسلمان منطقه ادامه دهد در آینده نه چندان دور باید منتظر آثار سونامی اجتماعی و اسلامی براه افتاده باشد.
حکومت مراکش در مقیاسی کوچک تر والبته در حوزه هماهنگی با رژیم صهیونیستی پر رنگ تر وگستاخ تر مسیر عربسان را می رود. اختناق حاکم بر مردم مراکش و توافقات پنهانی با اسرائیل علیه ملت فلسطین و ممانعت با هرگونه فعالیت کمیته قدس سازمان همکاری اسلامی که مقر آن در رباط است مدت هاست که شرایط را در این کشور اسلامی بحرانی کرده است. وقایع تونس بهانه ای برای سرباز شدن عقده حقارت در مردم این کشور شد. تغییراتی روبنایی صورت پذیرفت، اما مطلبات مردم رساندن این تغییرات به ساختارهای اساسی حکومت است. در اردن هم تلاطم اجتماعی مدت هاست آغاز شده است . در آنجا نیز مطالبات مردم بسیار شفاف مطرح می شود.
عربستان بعد از آغاز تحولات منطقه دست به اصلاحاتی زد. این اقدام می تواند فرآیند اعتراضات در این کشورها را از بین ببرد؟
کدام اصلاحات!؟ 20 سال پیش که ملک فهد پادشاه عربستان در وضعیت بد جسمانی قرار گرفت و شاهزاده عبدالله ولیعهد وقت که آنزمان با حدود 70سال سن عملا زمام کشور را در دست داشت، در یک بازی با افکار عمومی مطرح کردند، او در نظر دارد اصلاحات سیاسی، اجتماعی گسترده ای در جامعه عربستان بوجود آورد. امروز بعد از 20سال ملک عبدالله می گوید قرار است به خانم ها در عربستان حق رانندگی داده شود!
یعنی باید در آینده منتظر حوادثی در عربستان باشیم؟
این حوادث شروع شده است. چندین نفر در تیراندازی مامورین سعودی کشته و جمعیتی مجروح وبیش از آن بازداشت شدند. آل سعود قادر به ادامه سرکوب مردم همانند دیگر کشورهای عربی نیست. به اعتقاد من با سقوط باقیمانده ساختار حکومتی علی عبدالله صالح در یمن، منطقه شاهد تحولات جدیدی در عربستان سعودی خواهد بود. بار دیگر تاکید می کنم که تحولات در این منطقه جدی است و همچون کوه عظیم یخی است که بخش های کمی از آن را روی آب می بینیم. قسمت اعظم آن زیر آب است و این آن چیزی است که غرب نمی فهمد. آل خلیفه خیال می کند که هر چه بیشتر مردم را سرکوب کند ، وضع او بهتر خواهد شد.در حالی که سیر تحولات به گونه ای است که هر تدبیر آنها به زیانشان است.
این پیام روشن نهضت اسلامی جاری در منطقه است که انقلاب اسلامی نقش الهام بخش در حدوث و نقش رویش و مقاومت در تداوم آن داشت. فرق ما با غرب و برخی کشورهای عربی در نگاه به این تحولات آن است که ما در ایران تحلیل، ارزیابی و پیش بینی آن از متن واقعیات جاری در یافت می کنیم اما دیگران یا نمی توانند یا نمی خواهند عمق و سمت و سوی این تحولات را درک کنند.