در همه کتاب‌هایی که از سردار همدانی با عنوان خاطرات و تاریخ شفاهی منتشر شد وی در مقام یک چهره نظامی تصویر شده بود که در هنگام بازگویی تجریبات خود از سال‌ها حضور در کارزار نبرد بود.

به گزارش مشرق، شانزدهم مهر 94 بود که خبری در کشور پیچید، سردار حاج حسین همدانی از فرماندهان ارشد ایران در سوریه به شهادت رسید. خبری باورنکردنی برای سپاهیان و بسیجیان و البته کاملا باورپذیر برای همراهان و همسنگران حاج حسین همدانی. کسی که از سال‌ها قبل در جبهه ها بود و البته به گفته خودش دنبال شهادت دویده و البته در آن سال ها به آن دست نیافته و تقدیر خداوند این بوده که سی سال بعد در خارج از مرزهای ایران در کنار حرم عقیله بنی هاشم لقب مدافع حرم را به خود الصاق کند و به سوی یاران شهیدش بشتابد.

سال‌ها قبل کتابی با عنوان «تکلیف است برادر» خاطرات سردار حسین  همدانی از انقلاب و دفاع مقدس منتشر شد. خاطرات اما در سال 1361 و بعد از آزادسازی خرمشهر متوقف شد. محقق و نویسنده کتاب هم کسی نبود جز آقای حسین بهزاد، نویسنده کارکشته دفاع مقدس. او البته باز هم بازگویی خاطراتش را ادامه داد و باز هم حسین بهزاد در کتاب «مهتاب خین» بخشی دیگر از ناگفته‌های جنگ و دفاع مقدس را گفت. حسین همدانی هر چه گفته بود از دفاع بود و مظلومیت مردان جنگی ایران در مقابل ارتش تا دندان مسلح رژیم بعث هر چند او سعی کرده بود در این کتاب از خود نگوید اما باز هم گوشه‌هایی از زندگی پربار وی پیش روی مخاطبان بود هر چند باز هم ناشناخته ماند.

سردار حسین همدانی چه در روزهایی که فرمانده سپاه همدان بود و چه در روزهایی که فرماندهی لشکر 27 محمد رسول‌الله بود محبوب دل بسیجیان حضرت روح‌الله بود و خود را خادم آن‌ها می‌دانست و با همین تفکر بود که وقتی به سوریه رفت تا به مردم مظلوم آن کشور کمک کند، پایه‌گذار ایده‌ای شد که قبلاً در ایران پیاده شده و نتیجه آن شگفت‌انگیز بود. «دفاع وطنی» با الهام از نیروی مقاومت بسیج در سوریه راه اندازی شد و به سرعت در سوریه فراگیر شد و همان نتیجه شگفت‌انگیز را نشان داد. مشارکت مردم در دفاع از جان و ناموس‌شان طوری ورق را به نفع جبهه مقاومت برگردانده است که این روزها تروریست‌ها با کمک آمریکا در گوشه‌ای از خاک سوریه گیر افتاده و تمنای مصالحه می‌کنند. اعتقاد عملی شهید همدانی به بسیج‌، درس بزرگی برای دولتمردان سوریه بود. سوریه را بسیج مردمی ( دفاع وطنی ) در روزهای سخت دمشق، نجات داد.

در همه کتاب‌هایی که از سردار همدانی با عنوان خاطرات و تاریخ شفاهی منتشر شد وی در مقام یک چهره نظامی تصویر شده بود که در هنگام بازگویی تجریبات خود از سال‌ها حضور در کارزار نبرد بود هر چند وی در نهایت فرصت نیافت که خاطرات سال‌های حضورش در سوریه را برای مردم بازگو کند اما یکی از ثمرات حضورش بازگویی خاطرات نزدیک‌ترین شخص به وی بود و آن هم کسی نبود جز همسرش که سردار او را سالار خطاب می‌کند. در افواه عمومی معمولاً افرادی با هیبت نظامی با چهره‌هایی عبوس و خشن بازتاب داده می‌شود ولی ظاهراً خلاف عادتی رخ داده است در میان فرماندهان نظامی ایران و آن چربش عطوفت و مهربانی این افراد است و سردار همدانی نیز یکی از این افراد.

«خداحافظ سالار» را که بخوانی با این لطافت و مهربانی کاملاً خو می‌گیری که این روحیه از کجا آمده که در شرایط کاملاً اضطراری و عجیب سوریه درحالی‌که هر لحظه دمشق در حال سقوط است همسر و دخترانت را فرا می‌خوانی تا در کنارت باشند تا درک کنند فضا و حال و هوای جنگ سوریه را امری که حتی بشار اسد از سردار همدانی پرسیده و این چنین جواب گرفته:  «در مسیر آمدن به فرودگاه از حاج آقا پرسیدم چرا زن و بچه‌تون رو توی این اوضاع بحرانی به دمشق می‌آورید؟ حاج‌آقا جواب جالبی دادن، گفتن اتفاقاً این موضوع را آقای بشار اسد ازشان پرسیده که در جواب گفتند من پیرو حسین‌بن‌علی‌ام. سیدالشهدا همه هستی‌اش را از زن و فرزند و برادر و خواهر تا دختر سه ساله به کربلا برد تا همه بدانند که ایشان از هیچ چیزی برای نجات مردم دریغ ندارند»ص27

همدانی همان اعتقادی را که در هدایت انسان‌ها داشت در سوریه پیاده می‌کرد. یکی از هدف‌هایش هدایت جوان‌های فریب خورده بود چرا که ماموریتی از طرف رهبری به او داده بودند نه فقط از بین بردن فریب‌خورده‌ها که حتی‌الامکان هدایت و کمک به افراد است: «‌به این نیت نروید که داعش بکشید! حاج حسین هم این طور واکنش نشان دادند که آقا جان! این جریان‌های تکفیری همان‌هایی هستند که از خون‌آشامی و جنایت‌هایشان، دنیا می‌لرزد. حضرت‌آقا این جمله را فرمودند که آقای همدانی به این نیت نروید که داعش بکشید! چراکه این‌ها مسلمانان فریب‌خورده‌ای هستند و بروید این‌ها را هدایت کنید.» مشرق دی ماه 94

همان‌طور که سردار همدانی در میدان نبرد قاطع بود سعی داشت افراد فریب‌خورده را نیز به سمت محور حق بکشاند. این واقعه در جریان فتنه‌88 بسیار نمود بیرونی داشت. به روایت همراهانش او سعی بسیار داشت تا صف افراد فریب خورده را از اغتشاشگران جدا کند و حتی الامکان فرصت بازگشت را مسدود نمی‌کرد. او با همین روحیه بسیاری از کسانی را که تصور می‌کردند در جریان فتنه‌88 نظام دست به تقلب زده با هدایت درست به مسیر اصلی و صحیح برمی‌گرداند. محسن فرجی افسر همراه شهید همدانی ‌می‌گوید: سردار همدانی همیشه در مورد اغتشاشات می‌گفتند که عده‌ای بازی خورده‌اند و اعتقاد داشتند که در بحث اغتشاشات به هیچ عنوان به سمت کار سلبی نروید.

همه دیگر ماجرای وداع شهید و همسرش را شنیده‌اند. در بسیاری از سایت‌ها و شبکه‌های خبری این لحظه حزن‌انگیز بازگو شده است. ذکر آخرین دیدار ایشان با رهبری با کمی جست‌وجو در سایت خبری قابل مشاهده است. شوق شهادت تا آخرین لحظه با سردار همدانی بود و ای بسا که شام قرار بود نقطه آرامش وی باشد. 
برای پایان این مطلب نیز سخن همسر ایشان مناسبت‌ترین خاتمه برای این وجیزه است: «همان وقت‌ها {ایام دفاع مقدس} هم یکی از مهم‌ترین سوالاتی که در ذهنم بود وضعیت خواب و استراحت او بود. خیلی برایم عجیب بود که او غالباً شب‌ها برای شناسایی و جلسه و این جورکارها بیدار بود، کی می‌خوابید که صبح‌ها کاملاً سرحال و بانشاط بود. یادم می‌آید یک‌بار از او پرسیدم تو کی و کجا می‌خوابی؟ دست بر قضا آن روز هم همین جوابی را داد که امشب داد: خواب‌ها را گذاشتم برای وقتش.»

*صبح نو