صفحه اول رسانه‌های جهان هر روز با تصاویر و خبرهایی از سرنوشت جمال خاشقچی و نقش دربار سعودی درباره این موضوع پر می‌شود و فضای مجازی نیز محل بحث‌های جدی و گاه حتی طنز کاربران در این باره شده است.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

*********

اسدالله آخرین قربانی فرانکنشتاین نیست

محمد صرفی در کیهان نوشت:

200 سال پیش مری شلی نویسنده انگلیسی «فرانکنشتاین» را نوشت. داستانی مشهور که تاکنون اقتباس‌های سینمایی متعددی از آن انجام شده و نام آن وارد مدخل دایره‌ًْالمعارف‌ها نیز شده است. ماجرا درباره دانشمندی جوان و ماجراجو به نام فرانکنشتاین است که محصول فعالیت‌های عجیب و غریبش، موجودی هولناک و هیولاوار می‌شود. موجودی که از پیوند اندام مردگان ساخته شده و با نیروی الکتریکی جان می‌گیرد و زنده می‌شود. این موجود ترسناک از کنترل خالق خود نیز خارج شده و تبدیل به تهدیدی جدی برای فرانکنشتاین جوان می‌شود تا جایی که از آن می‌گریزد. بعدها این هیولای خطرناک به نام خالق خود معروف شد.


خالق برجام، وزارت امور خارجه کشور است. شواهد و قرائن جدی نشان می‌دهد برجام به سرعت در مسیر تبدیل شدن به «فرانکنشتاین» عالم دیپلماسی حرکت می‌کند. اگر تا چند ماه پیش خسارت‌های برجام محدود به مواردی مانند ضربه زدن جدی به فناوری و توان هسته‌ای کشور، ایجاد توقعات کاذب اقتصادی، عدم تحقق وعده‌هایی همچون رفع تحریم‌ها، ایجاد بستر نفوذ و ... بود، اینک فرانکنشتاین به تهدیدی برای خالق خود تبدیل شده است.


شواهد از مدت‌ها پیش آشکار شده بود. وقتی اواخر بهمن ماه سال گذشته آقای ظریف برای شرکت در کنفرانس امنیتی مونیخ، راهی آلمان شد و قرار بود از آنجا به مسکو سفر کند، فرودگاه مونیخ از تامین سوخت هواپیمای آقای ظریف و دیگر دیپلمات‌های کشورمان خودداری کرد. شرکت‌های سوخت‌رسانی مستقر در این فرودگاه به بهانه تحریم‌های آمریکا، از تامین سوخت سر باز زدند. ولفگانگ ایشینگر، رئیس کنفرانس امنیتی مونیخ گفت با زحمت و تلاش‌های زیاد بالاخره موفق به سوخت‌رسانی به هواپیمای ظریف شده و چیزی نمانده بوده که ماجرا تبدیل به یک آبروریزی دیپلماتیک شود. دقت کنید که این ماجرا حدود سه ماه پیش از خروج آمریکا از برجام رخ داده بود. زنگ‌ها به صدا در می‌آیند حتی اگر گوشی برای شنیدن وجود نداشته باشد.


این روند از چند ماه پیش وارد مرحله‌ای جدید و خطرناک شده است. خردادماه دو دیپلمات کشورمان از هلند اخراج شدند. برخلاف رویه معمول دیپلماتیک، وزارت امور خارجه نه تنها دست به اقدام متقابل نزد بلکه حتی از رسانه‌ای کردن موضوع نیز امتناع کرد و صرفاً زمانی که دولت هلند ماجرا را برملا کرد، سفیر وقت این کشور در تهران احضار و مراتب اعتراض، ابلاغ شد. چیزی شبیه به اینکه کسی به شما دو سیلی بزند و شما در پاسخ به طرف بگویید؛ این کار خوبی نبود! واکنش ضعیف دولت به گستاخی دیپلماتیک هلند، همانطور که قابل پیش‌بینی بود، راه را برای اقدامات خصمانه دیگر باز کرد. اخراج چند هفته پیش یک دیپلمات ایرانی از فرانسه از جمله این اقدامات بود.


در این میان قابل تامل‌ترین مورد مربوط به دستگیری دیپلماتی دیگر است. 108 روز از بازداشت غیرقانونی آقای اسدالله اسدی دیپلمات کشورمان در اتریش، از سوی آلمان می‌گذرد. این دیپلمات کشورمان پس از 100 روز بازداشت در آلمان، سه‌شنبه هفته گذشته تحویل بلژیک شده است. دستگیری یک دیپلمات با اتهامات واهی و اثبات نشده و بازجویی و بازداشت چند ماهه وی، بدعتی در روابط بین‌الملل است که سنگ بنای رویه‌ای خطرناک را در روابط کشورها و برخوردهای امنیتی با عناصر دیپلماتیک می‌گذارد.


نقطه اصلی و تعیین کننده این ماجرا آنجاست که برخی کشورهای اروپایی سالهاست به پایگاه و پناهگاهی برای گروهک‌های تروریستی و تجزیه‌طلب تبدیل شده‌اند و عملاً به این گروهک‌ها سرویس های متنوعی ارائه می‌کنند. برخورد ضعیف دستگاه دیپلماسی کشور با این موضوع، کشورهای اروپایی را دچار توهم کرده و باعث شده عملاً جای بدهکار و طلبکار عوض شود. فرانسه، آلمان، هلند، انگلیس، دانمارک و چند کشور دیگر اروپایی به طور رسمی میزبان و حامی این گروهک‌ها هستند.


چندی پیش ده‌ها تن از نیروهای پلیس فرانسه به یک مرکز فرهنگی ایران در این کشور یورش بردند، برخی را بازداشت کردند و رفتاری توهین‌آمیز و تهاجمی از خود بروز دادند. اتهامی که فرانسه به این مرکز فرهنگی و فعالانش وارد کرده در نوع خود جالب است؛ فعالیت فرهنگی و رسانه‌ای علیه اسرائیل! رژیم آپارتاید اسرائیل روزانه فلسطینی‌ها را سرکوب و سلاخی می‌کند و کشوری که مدعی مهد دموکراسی است، به یک مرکز فرهنگی در خاک خود به اتهام حمایت از مظلومان فلسطینی و اعتراض به جنایتکاران صهیونیست یورش می‌برد. همان فرانسه‌ای که میزبان قاتلان 17 هزار ایرانی است و به هر بهانه‌ای جمهوری اسلامی ایران را متهم به نقض حقوق بشر و حمایت از تروریسم می‌کند!


انفعال دستگاه دیپلماسی کشور در قبال رفتارها و مواضع گستاخانه و تهاجمی اروپا ناشی از راهبرد برجامی دولت است. برای حفظ برجام، حتی نباید خبر اخراج دیپلمات‌هایمان را منتشر کرد چه برسد به اقدام متقابل و اخراج دیپلمات‌های کشور مقابل. نوع برخورد و مواضع اروپایی‌ها نشان می‌دهد، احتمالاً مقامات آنها پشت درهای بسته، نفس ادامه حضور خود در برجام را به عنوان یک امتیاز به طرف ایرانی می‌فروشند و اگر کسی به آنها بگوید بالای چشم آبی‌تان ابروست، قهر کرده و با خروج از برجام به آمریکا ملحق می‌شوند. پس باید هر اقدام خصمانه، غیرقانونی و توهین‌آمیزی را تا جایی که می‌شود پنهان کرد و وقتی هم که عیان شد به موضع‌گیری‌های شفاهی و بدون پشتوانه عملی بسنده کرد که مبادا اروپا پشت ما را خالی کند! این همه تسامح برای حفظ برجامی است که هنوز دولت و وزارت خارجه نتوانسته‌اند یک دستاورد برای آن بتراشند!


نکته مهم دیگر آن است که دستگاه دیپلماسی، فعالیت رسانه‌ای در این زمینه را نه تنها یک ابزار دیپلماتیک نمی‌داند بلکه معتقد است فعالیتی مزاحم و مانع از رسیدن به اهداف است. آنان به طور خاص در مورد پرونده آقای اسدالهی به‌شدت مخالف هرگونه فعالیت و اقدام رسانه‌ای هستند و تا چندی پیش حتی از آوردن نام وی نیز امتناع می‌کردند. کافی است این نوع برخورد با یک پرونده را با پرونده مشابه دیگری در یک کشور اروپایی مقایسه کنید. پرونده نازنین زاغری به دلیل ارتباط آن با ایران، مورد مناسبی برای مقایسه است.


انگلیسی‌ها با ابزار رسانه از این جاسوس و مجرم امنیتی، چهره زنی مظلوم و دور از فرزند ساخته‌اند. با بهانه و بی‌بهانه تصاویر وی را در شبکه‌های تلویزیونی، صفحات اینترنتی و روزنامه‌های خود منتشر می کنند با داستانی انگلیسی و البته سوزناک! زنی که برای دیدار با خانواده‌اش به ایران رفت و بدون دلیل دستگیر و از فرزند خردسالش جدا شد. دستگاه دیپلماسی و رسانه‌های انگلیسی در این کمپین چنان با قدرت و هماهنگ عمل کردند که سفیر ما در لندن نیز تحت تاثیر قرار گرفت و با انتشار صفحه نخست چهار روزنامه انگلیسی که عکس اول خود را به زاغری اختصاص داده بودند، به این کمپین انگلیسی پیوست!


آقایان وزارت امور خارجه خود را کارشناسانی زبده و دیپلمات‌هایی کارکشته می دانند اما در استفاده از ساده‌ترین روش‌های دیپلماسی عمومی و درک تاثیر رسانه بر روابط بین‌الملل عاجزند و اگر هم به‌صورت نادر و موردی رسانه‌ای در این میدان وارد عمل شده و از منافع ملی کشور دفاع کند، مورد طعن و بی‌مهری نیز قرار می‌گیرد. طی این مدت طرف اروپایی تنها یک عکس تیره و تار و کاملاً حساب شده و منطبق با روایت مغرضانه خود از آقای اسدالهی منتشر کرده است. چرا نباید یک موج رسانه‌ای و مداوم برای فشار به اروپایی‌ها با هدف آزادی این دیپلمات کشورمان شکل بگیرد؟ چون ممکن است ناراحت شوند و  مذاکرات حفظ برجام دچار خدشه شود؟! دستگاه دیپلماسی کشور باید اولین و مهم‌ترین ماموریت خود را حمایت و پشتیبانی همه جانبه از دیپلمات‌هایش بداند. شاید برخی در وزارت امور خارجه گمان کنند حفظ برجام ارزش فراموش کردن اخراج سه دیپلمات و دستگیری یک دیپلمات دیگر را دارد و برای این چهار نفر نباید بی‌جهت شلوغ بازی درآورد. تصوری خام و ساده‌اندیشانه است اگر کسی گمان کند اسدالله اسدی آخرین قربانی فرانکنشتاین برجام خواهد بود.

چند می گیری خلاصم کنی ؟!

حامدرحیم پور در خراسان نوشت:

خیلی‌ها فیلم «کشتار با اره‌برقی در تگزاس» به کارگردانی کیم هنکل را دیده‌اند. فیلمی که به دلیل به نمایش درآوردن ترکیبی کنایه‌آمیز از خشونت و دیالوگ‌های آن  معروف است.حالا سرنوشت ترسناک خاشقچی در استانبول را  می‌توان با آن فیلم تشبیه کرد.14روز از ناپدید شدن او می‌گذرد اما هنوز خبری از سرنوشتش در دست نیست؛ نه جسدش در باغچه کنسولگری پیدا شده است ونه  تصویری از او در زندان‌های ریاض. اما آن چه مشخص است هجمه‌ها ی جهانی است که علیه عربستان شکل گرفته است. بسیاری از رسانه‌ها و شرکت‌های تجاری از حضور در نشست  سرمایه گذاری اقتصادی  در عربستان یا «داووس صحرا» که بن سلمان امید بسیاری داشت تا از آن به عنوان یکی از پایه‌های –آن چه که  اصلاحات خود در این کشور می‌خواند- رونمایی کند  انصراف داده‌اند. 

صفحه اول بیشتر رسانه‌های جهان  هر روز با تصاویر و خبرهایی از سرنوشت جمال خاشقچی و نقش دربار سعودی درباره این موضوع  پر می‌شود و فضای مجازی نیز محل بحث‌های جدی و گاه حتی  طنز کاربران در این باره شده است. در این فضا دیگر تکذیب، بی پاسخ گذاشتن گزارش‌ها و برخورد تند و هجومی نتوانسته و نمی‌تواند فشار را از روی آل سلمان کم کند  و واقعیت‌اندک‌اندک خود را به دربار سعودی و ترامپ به عنوان حامی اصلی اش تحمیل کرده است  تاجایی که آن‌ها برای خروج از این مخمصه ترفند «قربانی سازی» و برجسته کردن نقش «خودسرها » را در پیش گرفته‌اند. براین اساس به زودی در بیانیه‌ای رسمی مقامات سعودی درست 180 درجه متفاوت با آن چه تاامروز می‌گفتند قتل خاشقچی  را پذیرفته‌اند اما آن را نتیجه رفتار خودسرانه بازجوها اعلام می‌کنند.شاید بدین جهت است که سی ان ان به نقل از مقامات سعودی خبر از «اشتباهی» کشته شدن خاشقچی داد.

برخی رسانه‌ها هم نوشتند ولیعهد عربستان قصد دارد  برای دور کردن خود از دایره اتهامات درباره قتل خاشقچی، سرکنسول عربستان در استانبول را به عنوان عامل قتل این روزنامه نگار سعودی معرفی کند.این احتمال وقتی قوت گرفت که دیشب «محمد العتیبی» سرکنسول سعودی در پی پایان ماموریت بازرسان ترکیه‌ای در داخل کنسولگری عربستان،  استانبول را ترک کرده وبه ریاض رفت. ناگفته نماند که برخی اخبار تایید نشده هم حاکی از آن است که 15 نیروی امنیتی عربستان که آنکارا تصاویر آن‌ها را منتشر کرد، به دستور بن سلمان به زندان افتاده‌اند.اکنون اگر چه سناریوهای متفاوتی از جمله احتمال طراحی مخالفان و شاهزادگان رقیب  بن سلمان برای تضعیف وی و به هم زدن روابطش با ترامپ در این مسئله  مطرح شده است اما رویه و رویکرد قبلی شاهزاده کم تجربه سعودی نشان می‌دهد او در تله‌ای که خود ساخته گرفتار شده است تله‌ای که ذی نفعان بین‌المللی بسیاری را بر گرد این فرصت جمع و شرایط منطقه‌ای و بین‌المللی را نیز دستخوش خط کشی‌ها و معادلات جدید کرده است. از همان روزهای نخست مشخص بود  که ترکیه هم با وجود سیاست اعلامی تند، رفتار اعمالی متفاوت و آرامی را در پیش گرفته است و به هیچ وجه نمی‌خواهد ماجرای خاشقچی به بحرانی بزرگ در روابط با عربستان تبدیل شود.

اردوغان با حملات رسانه‌ای هدفمند و آزاد کردن تدریجی تصاعدی و حساب شده مدارک و اطلاعات موثق،  توانست هم به عربستان و هم دولت ترامپ فشار بیاورد که تن به دادن امتیاز دهند. البته مشخص نیست دقیقا ترکیه در چه پرونده‌ها و مسائلی، هم از واشنگتن  و هم از ریاض امتیاز گرفته است. این امتیازات می‌تواند درخصوص پرونده‌ها و اختلافات چند سویه مثل بحران سعودی -قطر و مسئله سوریه و کردها و. .. باشد.به هر حال، آب شدن یخ‌های روابط با عربستان برای ترکیه امتیاز کوچکی نیست. این کشور در سال‌های اخیر همواره تلاش کرد این اتفاق بیفتد، اما موانع بی شمار و اختلافات منطقه‌ای درباره کودتا در مصر و پرونده قطر و. .. چنین اجازه‌ای نمی‌داد.

اگرچه این عرصه حتی پیچیده‌تر از این مسئله است و حتی برخی تحلیل  گران از بازی تل آویو در پشت پرده این مسئله به منظور تعدیل و کاهش نفوذ و قدرت بن سلمان  که با خریدهای چند صد میلیاردی نظامی از آمریکا و باج دادن‌های کلان به ترامپ در حال عرض‌اندام بود سخن به میان می‌آوردند. به عبارتی تل آویو به رغم همسویی سیاسی با ریاض در شرایط فعلی به‌شدت نگران افزایش توان نظامی آل سعود  در سایه این خرید هاست. با این حال مشخص هم نیست که آمریکا در مقابل این میانجیگری چه امتیازی از ریاض گرفته یا خواهد گرفت.

فعلا ترکیه با مدیریتی حساب شده، توانسته هم روابط با آمریکا و هم با عربستان را بهبود ببخشد. آنکارا احتمالا این گونه خواسته است که به جای تنش‌زایی سیاسی، خدشه‌ وارد شده به حاکمیت و امنیت خود را از طریق تحصیل این منافع و به خطر نینداختن منافع اقتصادی کلان دیگر (سرمایه‌گذاری‌های ده‌ها میلیاردی سعودی‌ها در ترکیه) جبران کند. در داخل آمریکا نیز منتقدان ترامپ این مسئله را فرصتی برای زدن او می‌بینند و نوک پیکان انتقادهای خود را به رابطه بن سلمان و وی معطوف کرده‌اند. ترامپ نیز ضمن آن که سعی دارد منافع اقتصادی دولت خود را ازروابط با ریاض   حفظ کند به این نکته نیز واقف است که هرگونه حرکت اشتباه در این خصوص و به ویژه با توجه به حساسیت‌های بخشی از افکار عمومی جامعه آمریکا که از قضا رسانه‌های پرقدرتی را هم دراختیار دارند،  می‌تواند عواقب ناخوشایندی بر سبد آرای جمهوری خواهان در انتخابات پیش روی کنگره داشته باشد. بنابراین انتظار می‌رود وی نیز به سمت بازی دو طرفه با این موضوع تا سپری کردن انتخابات کنگره حرکت کند.

واقعیت این است که بن سلمان  در شرایطی گیر افتاده که بازیگران سیاسی منطقه‌ای و جهانی  هرکدام به فراخور منافع و نیات خود سعی در استفاده از این شرایط ویژه دارند و او  مانند بازیگری  که بسیاری از اهرم‌های خود را به واسطه  رفتارهای نامعقول خود  طی دو سال گذشته  از کف داده همچنان امیدش به دلارهای نفتی است که بتواند باردیگر او را از این مهلکه نجات دهد.  ماجرای خاشقچی که مثل فیلم دلهره‌آور «کشتار با اره برقی در تگزاس» شروع  شد این روزها به فصل غمناک آن برای بن‌سلمان رسیده و او ملتمسانه و دسته‌چک به دست، بازیگر اول فیلم «چند می‌گیری خلاصم کنی؟!» شده است.

مدیریت‌شما هیچ تأثیری ندارد؟!

امید رامز در وطن امروز نوشت:

سخنرانی روز یکشنبه رئیس‌جمهور حسن روحانی حاوی نکات مهمی است که نمی‌توان از کنار آنها براحتی گذر کرد و لازم است بررسی شوند. یکی از اصلی‌ترین سرفصل‌های سخنرانی رئیس‌جمهور، بیان علت مشکلات امروز کشور بود. روحانی در این سخنرانی با طرح این سوال که مشکلات امروز ناشی از تحریم است یا مدیریت، به ارائه پاسخ به این سوال پرداخته و می‌گوید: «بسیاری از افرادی که در دولت دوازدهم مدیر هستند، با تغییر کمی در دولت یازدهم هم مدیر بودند. من شهادت می‌دهم که راه دولت یازدهم همان راه دولت دوازدهم است. چطور ما در دولت یازدهم مشکل نداشتیم و در دولت دوازدهم مشکل پیدا کردیم... مشکل اصلی یکی فشار تحریم و دوم فشار روانی است».


اتفاقا نقد ما به دولت آقای روحانی دقیقا همین‌جاست؛ آقای روحانی سعی دارد با فرافکنی از مسؤولیت خود و دولت متبوع‌شان، شانه خالی کرده و نقش دولت را در شکل‌گیری وضع موجود انکار کند، در حالی که اگر فرض کنیم واقعا مشکل تحریم‌ها و فشار روانی باعث مشکلات اقتصادی امروز کشور شده است، غیرقابل انکار است که اساسا این دو عامل بدون وجود مشکلات مدیریتی اعم از سیاست‌گذاری و اجرایی، امکان تاثیرگذاری بر اقتصاد ملی را نداشتند. اصلا اقتصاد مقاومتی که سال‌هاست به دغدغه اصلی مقام معظم رهبری و دلسوزان نظام تبدیل شده، در همین شرایط معنا و مفهوم می‌یابد. اقتصاد مقاومتی یعنی مقاوم‌سازی ساختار اقتصاد ملی به طوری که از تکانه خارجی مصون باشد. اگرچه نمی‌توان اشکالات ساختاری اقتصاد در طول سالیان را نادیده گرفت اما آیا می‌توان از نقش دولت یازدهم و دوازدهم نیز چشم‌پوشی کرد؟ این در حالی است که بخش اعظم زمانی که از تاریخ ابلاغ سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی می‌گذرد در دولت‌های حسن روحانی طی شده است.


این امر بدیهی است که نتیجه سیاست‌گذاری‌های کلان در هر حوزه‌ای بلافاصله نتایج خود را بروز نمی‌دهد. در واقع آنچه دولت دوازدهم در حال درو کردن آن است، نتیجه همان بذری است که در دولت یازدهم کاشته است. نگارنده در مقاله «آوار اقتصادی دولت یازدهم برای دولت دوازدهم» قبل از تشکیل دولت دوم آقای روحانی بر اساس برخی پارامترهای اقتصادی به تبیین وضعیت کشور در پایان دولت اول آقای روحانی پرداخت. وضعیت امروز کشور پیامدهای تصمیم‌های دولت گذشته آقای روحانی است. ما نیز همچون رئیس‌جمهور شهادت می‌دهیم راه دولت دوازدهم همان راه دولت یازدهم است و نقد اصلی ما به دولت ایشان نیز همین است. اگر نتیجه سیاست‌های گذشته شما این اوضاع اقتصادی است و اگر وضعیت امروز کشور نیز به لحاظ سیاسی و اقتصادی بغرنج شده و بنا بر اذعان دوست و دشمن، کشور در یک جنگ تمام عیار اقتصادی قرار دارد، آیا نباید سیاست‌ها تغییر یابد؟


کنترل تورم که یکی از محورهای اصلی مانور تبلیغاتی حامیان دولت در طول چند سال گذشته بوده است، واضح بود که امری تصنعی است و تورم هیچ‌گاه به صورت واقعی مهار نشد، بلکه تحقق آن با کاهش سرعت گردش پول به تعویق افتاد. کنترل واقعی نرخ تورم باید در اتاق سیاست‌گذار مالی و پولی رقم بخورد نه با سوءاستفاده سیاسی از پارامترهای اقتصادی برای تاثیرگذاری بر امر انتخابات؛ آنچه در واقع اتفاق افتاد. تغییر نسبت بین پول و شبه‌پول و افزایش سهم شبه پول (سپرده‌های مدت‌دار) از نقدینگی بود که سبب کاهش سرعت گردش پول و در واقع تعویق تاثیرگذاری بر تورم می‌شد اما نقدینگی با سرعتی اعجاب‌آور در حال رشد بود. عامل اصلی تورم، نقدینگی‌ای بود که در طول 5 سال از رقم 500 هزار میلیارد تومان به 1600 هزار میلیارد تومان رسید. در طول این 5 سال، نظام بانکی اصلاح نشد و بدهی‌های استمهال‌شده، بدون اینکه به عنوان زیان تلقی شود، در ترازنامه بانک‌ها تبدیل به نقدینگی شد و به رشد آن دامن زد. هیچ‌گاه طرح قابل توجهی برای کاهش بنگاه‌داری بانک‌ها و کاستن از دارایی 100 هزار میلیارد تومانی منجمد بانکی تدبیر نشد، لذا بانک‌ها برای تامین تسهیلات با کمبود نقدینگی مواجه بودند و...


... ناگزیر وارد بازی پانزی و پرداخت سود بیش از تورم به سپرده‌ها جهت جذب سپرده‌ها شدند؛ امری که به وضوح در ارائه تسهیلات تولیدی نیز تاثیرگذار بود. علاوه بر این، افزایش سالانه هزینه‌های دولت (غالبا بسیار بیشتر از نرخ تورم سالانه) و اجرای طرح‌های پرهزینه و شکست‌خورده‌ای نظیر طرح تحول سلامت نیز سبب کسری بودجه دولت و استقراض از بانک مرکزی شد و به نوبه خود بر رشد پول پرقدرت و متعاقبا رشد نقدینگی تاثیر گذاشت. به همه اینها اضافه کنید عدم اصلاح نظام مالیاتی و اجرای قوانین مالیاتی جدید نظیر مالیات بر عایدی سرمایه را که می‌توانست سبب جلوگیری از فرار مالیاتی، افزایش درآمدهای دولت، ایجاد مانعی برای شیوع سفته‌بازی و هدایت نقدینگی به سمت فعالیت‌های مولد شود. در بخش بنیادی اقتصاد نیز امید بستن به باغ سیب و گلابی برجام و رها کردن ظرفیت‌های اقتصادی داخلی به امید ورود سرمایه‌های خارجی، مانع رشد اقتصادی قابل توجه شد. طبق گزارش آنکتاد (Unctad)، میزان سرمایه‌گذاری خارجی در پسابرجام کمتر از زمان اوج تحریم‌های سال‌های 90 و 91 بوده است. این در حالی است که با توجه به نیل رقم نقدینگی به رقم 1600 هزار میلیارد تومان، اقتصاد کشور سالانه باید بین 15 تا 20 درصد رشد را تجربه می‌کرده اما میانگین رشد اقتصادی در طول 5 سال حدود 2 درصد است. ضمن اینکه نسبت نقدینگی به تولید ناخالص داخلی از حدود 50 درصد به بیش از 100 درصد افزایش یافت و این نسبت برای نخستین‌بار نسبت بیش از یک را تجربه کرد.


همچنین به‌رغم الزامات سیاست‌های اقتصاد مقاومتی، برنامه پنجم و برنامه ششم توسعه مبنی بر انعقاد پیمان‌های پولی دوجانبه و چندجانبه برای تسهیل روابط مالی و بانکی، جز در رابطه با یکی ـ دو کشور این مهم محقق نشد و حتی دولت با ولع تمام به دنبال پیوستن به نظام مالی دلارمحور جهان بود. امری که این روزها تبعات آن بیشتر نمایان می‌شود ضمن اینکه هیچ‌گاه دلیل اصرار بر مدل‌های اقتصادی لیبرالی که در سالیان گذشته بارها امتحان خود را پس داده‌اند و موجبات بحران‌های اقتصادی چه در ایران و چه در کشورهای دیگر را فراهم آورده‌اند، مشخص نبوده است.


اینها تنها بخشی از مشکلاتی بود که می‌توان به جرأت مدعی شد هیچ ارتباطی به تحریم‌ها نداشته‌اند و در صورت مدیریت مناسب نظام اقتصادی، می‌شد مانع تاثیرگذاری قابل توجه تحریم‌ها و حتی فشار روانی جامعه بر متغیرهای اقتصاد کلان شد. آقای روحانی به این نکات توجه دارد یا قصدشان فرافکنی است؟
 

خانواده در تنش

در سرمقاله روزنامه ایران نوشت:


هر حوزه‌ای از جامعه را که می‌نگریم با نوعی از تنش‌های عملی و فکری مواجه است. این تنش‌ها میان ارزش‌هایی است که ساختار رسمی تبلیغ می‌کند با واقعیاتی که در جامعه شاهد آن هستیم. حتی درون آن ارزش‌های رسمی نیز شکاف‌ها و ناسازگاری‌های فراوانی را می‌بینیم. یکی از حوزه‌هایی که بیش از هر جای دیگری شاهد این تضادها و شکاف هستیم، خانواده و موضوع زن است. ساختار رسمی دوست دارد که روابط میان دو جنس حتی‌المقدور کم شود، زنان به خانه‌ها بازگردند، الگوی نان‌آوری و ریاست مرد در خانواده غالب باشد، روابط دو جنس فقط در چارچوب خانواده باشد، الگوی پوشش زنان کامل و حتی چادر باشد، مقررات و قوانین خانواده سنتی جاری و ساری باشد، قوانین و مقرراتی که با ساختار و شرایط خانوادگی امروز سازگاری ندارد.


این خواسته‌ها از دو سو با چالش مواجه شده است؛ یکی از سوی دیگر ارزش‌های رسمی در ساختار سیاسی. برای نمونه توسعه آموزش بویژه آموزش عالی میان زنان، که در تعارض کامل با ارزش‌های سنتی پیش‌گفته است. همچنین برنامه‌های رسمی فرهنگی (مثل سینما و تئاتر و...) و حتی اجتماعی (مثل ورزش قهرمانی) و سیاسی (مثل انتخابات) که نیازمند حضور زنان است و چاره‌ای جز تن دادن به آنها ندارند، ولی تعارض جدی‌تر این ارزش‌ها با ساختار اجتماعی و واقعیت‌های عینی است. توسعه شبکه‌های اجتماعی، بالا رفتن سن ازدواج و وجود بازار کار برای زنان، رسیدن به موقعیت‌های برابر با مردان، کوچک شدن اندازه خانواده، گسترش شهرنشینی و... جملگی موجب شده است که سیاست‌های رسمی درباره زنان و خانواده به جای آنکه سرمه‌ای به چشم این مسأله بکشد، آن را کور کرده است. مقاومت‌های رسمی در برابر تحولات خانواده و حقوق زنان، موجب شده که تغییرات با تأخیر ولی همراه با آثار زیانبار رخ دهد. برای نمونه پرهیزکاری جنسی که همیشه یک الگوی ثابت در ارزش‌های رسمی بود، اکنون در برابر واقعیات مربوط به این امر دچار چنان شکستی شده است که بعید می‌نماید هیچ‌کدام از جوامع مشابه ایران یا همسایگان ما دچار بحرانی تا این حد ژرف باشند. این وضعیت به گونه‌ای است که برخی کارشناسان، از آن به‌عنوان انقلاب جنسی نام می‌برند. اخباری که در این زمینه از وضع جامعه شنیده می‌شود، حتی قابل نقل نیست. این وضعیت محصول تأکید افراطی بر موضوعاتی بود که ضرورتی نداشت و رفتارهای کنونی به نوعی بازتاب آن سیاست‌ها است. هدف ارزشمند رسیدن به پایداری و استحکام خانواده، اکنون به‌روند افزایشی طلاق در جامعه ایران تبدیل شده است، به‌طوری که نسبت طلاق به ازدواج  طی چند سال دو برابر شده است و این روند افزایشی کماکان ادامه دارد.


همه اینها کم بود اکنون با مشکل مهریه‌ها مواجه شده‌ایم. مهریه که در گذشته عامل بقا و دوام خانواده بود، اکنون به عامل ناپایداری آن تبدیل شده است. مهریه در ساختار خانواده سنتی کمابیش به‌منزله پولی بود که مرد به ازای سلب آزادی زن می‌پرداخت. زنی که حق انتخاب شغل، تحصیل، خروج از خانه و حق حضانت، حتی طلاق و خیلی از حقوق دیگر را نداشت. طبیعی است که این آزادی‌ها را به ازای مهریه می‌فروخت ولی با مرور زمان و با افزایش تحصیلات زنان و توسعه اقتصادی و اجتماعی، زنان در موقعیتی قرار گرفتند که نمی‌توانستند این آزادی‌ها را با چیز دیگری معاوضه کنند، بنابراین باید در یک ازدواج برابر حقوقی وارد می‌شدند. این اتفاق ابتدا برای زنان طبقات میانی و بالای جامعه رخ داد ولی وزن زنان و خانواده‌های سنتی بیشتر بود. در نتیجه صدای زنان طبقات متوسط و مرفه بالاتر بود و اعتراض کردند. پس از انقلاب حکومت متوجه شد که با الگوهای ازدواج سنتی نمی‌توان مسأله را حل کرد، در اولین گام برخی شروط ضمن عقد را اضافه کردند تا موازنه برقرار شود ولی کم‌کم معلوم شد که این مسأله کارساز نیست. مشکل مهم این بود که زنان خواهان برابری در حقوق بودند، ولی در عین حال مهریه را نیز می‌گرفتند و چون تورم شدید بود، از دریافت و تعیین ریال به سکه رسیدند، چون مهریه بی‌معنا شده بود، حالت فانتزی پیدا کرد. در خانواده سنتی مهریه امری واقعی بود و حتی در زمان ازدواج آن را می‌گرفتند. مثل باغ و خانه و... ولی در ازدواج‌های جدید گفتند مهریه را کی داده کی گرفته، پس ارقامش فانتزی شد و مثلاً 1364 سکه طلا به مناسبت سال تولد عروس خانم! حتی برخی 1985 را ملاک گرفتند و خدا رحم کرد که تاریخ شاهنشاهی حذف شده بود و الا 2544 سکه مهریه تعیین می‌کردند.



تعارضات داخل خانواده بیشتر و بیشتر می‌شد و مهریه عندالمطالبه ابزار دست خانم‌ها شد و به اجرا گذاشتن آن همان و به زندان رفتن مرد همان.اکنون هم که قیمت سکه در مدت کوتاهی 4 برابر شده است و کسی که فقط 500 سکه مهریه گرفته، چیزی حدود 2 میلیارد باید بپردازد و اگر فقط ماهی یک سکه بخواهد بدهد، تا 40 سال دیگر، ماهانه به قیمت امروز حدود چهار و نیم میلیون تومان باید بپردازد! بقای خانواده را به دست امواج نامرئی اقتصاد و تورم دادن، خطرناک است.خلاصه ماجرا این است که کوشش‌های بیهوده‌ای برای حفظ مناسبات و الگوی سنتی خانواده صورت می‌گیرد؛ کوشش‌هایی که نه تنها نتیجه مثبت ندارد، بلکه نتایج منفی هم دارد و در خانواده‌های جدید که متحول شده است، بقای روابط پیشین جز زیان و تخریب نتیجه دیگری ندارد. باید یک بازنگری کلی به حقوق زنان و خانواده صورت گیرد. این مشکل منحصر به حوزه خانواده نمی‌شود بلکه در بیشتر حوزه‌های اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی هم وجود دارد. تداوم این وضعیت بسیار خطرناک و زیانبار است. آیا امیدی هست که: «مردی از «خویش» برون آید و کاری بکند؟»

نترسید، نترسید

محمد کاظم انبارلویی در رسالت نوشت:


رهبر معظم انقلاب اخیراً در دیدار با اقشار مختلف مردم فرمودند: «آمریکایی‌ها با ما بی‌شرمانه حرف می‌زنند. غیر از تحریم، دو چیز دیگر را مطرح می‌کنند؛ یکی مسئله جنگ و دیگری مذاکره شبه‌ جنگ را مطرح می‌کنند تا ترسوها را بترسانند. نه مذاکره می‌کنیم، نه جنگی صورت خواهد گرفت.» (1)


ملت ایران، یک ملت شجاع، مقاوم، سلحشور و بصیر است. 40 سال است پنجه در پنجه قدرت‌های جهان انداخته و هر روز به توانایی خود افزوده و دشمن را در تمامی عرصه‌ها به عقب‌نشینی وادار کرده است.
ترس از دشمن در ملت ایران راه ندارد. سند این حرف تاریخی، نثار صدها هزار شهید و جانباز در نبرد بی‌امان با استکبار جهانی است. پس ترسوها چه کسانی هستند و چرا در معرض تهدید دشمن می‌باشند؟ طبیعی است حساب سرسپردگان و مزدوران دشمن از حساب ترسوها جداست. ترسوها به خیال خود دارند به منافع و مصالح ملی فکر می‌کنند، لذا بر طبل مذاکره برای پرهیز از جنگ می‌کوبند، اما بیراهه می‌روند!


هزاران دلیل وجود دارد که آمریکا حال جنگیدن با ایران را ندارد. به همین دلیل از سلاح تحریم برای مبارزه با ملت ایران استفاده می‌کند. آمریکایی‌ها تا سوزن توپ و تفنگ سربازان یک کشور را قبل از تهاجم نظامی در نیاورند،‌ به آن کشور حمله نمی‌کنند. در جنگ خلیج فارس،‌ دنیا شاهد این حقیقت بود. اگر ارتش عراق و صدام یک‌صدم توانایی و جسارت حمله به ایران را در دفع حمله آمریکا با پیشدستی در حمله به آمریکا و اسرائیل به کار می‌برد، سرنوشت جنگ خلیج فارس طور دیگری رقم می‌خورد.


پایگاه‌های آمریکایی و رژیم صهیونیستی در غرب آسیا زیر چکش ضربات موشک‌های نقطه‌ زن و پهپادهای بمب‌افکن ارتش و سپاه ایران قرار دارد. ترامپ و باند تبهکار او هرگز در مخیله خود راه نمی‌دهند که آغازگر جنگی باشند که سرنوشت آن در ساعات اولیه تقریباً مشخص است.آمریکا در برجام، نقد گرفت و وعده نسیه داد. آن نسیه را هم زیرش زد! همین راهبرد را در کنوانسیون‌های جهانی ازجمله "اف‌ای‌تی‌اف" دنبال می‌کند. ما اکنون به تعهدات در "اف‌ای‌تی‌اف" داریم عمل می‌کنیم بدون این که عضویت ما را به رسمیت بشناسند، ایران را در لیست سیاه قرار داده‌اند.


متاسفانه برخی مقامات دیپلماتیک ما در اظهارات سیاسی خود مهارت کافی ندارند و گاهی مسائلی می‌گویند که خود را در دسته ترسوها قرار می‌دهند.


ترامپ یک تاجر است. او سود و زیان جنگ را می‌داند. او دقیق می‌داند کاری از ماشین فرسوده جنگی آمریکا برنمی‌آید. اگر برمی‌آمد، آنها در افغانستان، عراق و سوریه آن را به جهانیان نشان می‌دادند.
از رژیم صهیونیستی هم کاری برنمی‌آید. اگر برمی‌آمد، حرفی برای گفتن در جنگ 8 روزه، 33 روزه، 55 روزه و... با حماس و حزب ‌الله حتماً برای خود جور می‌کرد.


دولت و مجلس یک بار دیگر صورت مسئله ما با آمریکا و دشمنان اسلام را مورد بازبینی و بازخوانی قرار دهند. راه‌حل‌هایی چون برجام و پیوستن به کنوانسیون‌هایی نظیر "اف‌ای‌تی‌اف" یک‌ راه‌حل نیستند، بلکه خود یک مشکل در کنار دیگر مشکلات هستند که باید درباره آن چاره‌جویی شود. "راهبرد نه جنگ، نه مذاکره" که از سوی رهبری به عنوان یک معبر مطمئن برای برون‌رفت از این ماجرا بازگشایی شده، باید کلید فهم این بازبینی و بازخوانی قرار گیرد. طبیعی است ترسوها در این میدان کمکی نمی‌توانند بکنند، چون خود آنها بخشی از مشکل هستند.آمریکایی‌ها دارند حس می‌کنند از درون می‌پوسند. بدهی نجومی آمریکا به رقم وحشتناک 21 تریلیون دلار رسیده است. آنها دارند هزینه‌های خود را در همه بخش‌ها ازجمله نظامی کنترل می‌کنند، لذا در شرایطی نیستند که چیزی به آن به علاوه اجساد تکه ‌پاره سربازان خود در منطقه بیفزایند.جامعه امروز آمریکا در فقر مفرط و تبعیض نژادی می‌سوزد. "اف‌بی‌آی" و دستگاه امنیتی آنها تب این درد جانکاه را پاشوره می‌کند. حرص و طمع سرمایه‌داران در آمریکا حد و حصر ندارد.

آنها درک درستی از منافع و مصالح خود ندارند.گسترش اعتیاد، ناامیدی اجتماعی، بی‌بند و باری جنسی و از همه مهم‌تر بن‌بست در نظام سیاسی مثل موریانه، قدرت این کشور را از درون می‌خورد. آمریکایی‌ها امروز دیگر رمق ندارند تا ادعای ژاندارمی جهان را یدک بکشند. امروز کسی رئیس‌جمهور آمریکاست که به اعتراف نخبگان آمریکا و پنج قاره جهان، نماد فساد و تباهی و زن‌بارگی است و می‌خواهد با لات‌بازی و شرارت‌پیشگی، نظمی را که خود آمریکایی‌ها سهم مهمی در جهان در برقراری آن داشته‌اند، به هم بزند.


آمریکایی‌ها امروز پرچم آزادی‌خواهی را زمین گذاشته و پرچم داعش به عنوان خشن‌ترین و بی‌رحم‌ترین گروه تروریستی جهان را برافراشته‌اند و آنها بی‌پروا از منافقین دفاع می‌کنند و آنها را آلترناتیو حکومت بعدی در ایران می‌دانند.


دیگر از پیام‌های عدالتخواهانه و خیراندیشانه آنها در جهان خبری نیست. فیلسوفان سیاسی آنها حرفی برای گفتن در دفاع از دموکراسی لیبرال ندارند، چون شاهد افول این تفکر با کارکردهای دولت جدید آمریکا هستند. آمریکا امروز مظهر تجاوز، بی‌عدالتی، کشتار مردم بی گناه، دفاع از دیکتاتورها و جنایتکاران تروریست و مبلغ فرهنگ فساد و بی‌اخلاقی و بی‌دینی است. امروز آمریکا با دنیا با زبان "تحریم" و "تهدید" سخن می‌گوید و نه‌ تنها با ایران،‌ بلکه با هیچ کشوری حال گفت‌وگو و مذاکره ندارد.


ترسوها با دروغ، بن‌بست و بحران، مردم را نترسانند. با فریب، گفت‌وگو و مذاکره جامعه را به بیراهه نکشانند. ما ملتی شجاع با جوانانی هستیم که قادرند کوه‌ها را جابه‌جا کنند. با نگاه به ظرفیت‌ها کافی است به راه‌حل‌ها فکر کنیم. جایی که "عقل" هست، "ترس" نیست. با عقلانیت می‌توان مشکلات را حل کرد و بر ترس غلبه کرد.


امروز رهبری هوشمند انقلاب اسلامی برنامه 50 سال آینده ایران را براساس الگوی اسلامی ایران پیشرفت، طراحی کرده‌اند. به کوری چشم دشمنان، انقلاب همچنان زنده است و ما به اهداف نورانی انقلاب خواهیم رسید.


 

ترانه امید بیهوده نیست

علی ولی‌اللهی در اعتماد نوشت:

یکی از امیدبخش‌ترین عکس‌هایی که ورزش کشورمان در چند سال اخیر به خودش دیده، دیروز از ورودی استادیوم‌ آزادی شکار شد. در هیاهوی پیش از بازی ایران و بولیوی عکسی منتشر شد که بسیار ساده بود و حتی می‌توان گفت از لحاظ اصول عکاسی مزیت چندانی نداشت. اما همین عکس نشان‌دهنده به ثمر نشستن سال‌ها تلاش و فعالیت مدنی و کار رسانه‌ای بود. عکسی که نشان داد جامعه و مشکلاتش اصلاح‌پذیر هستند و همیشه نیاز به جنگ و فعالیت‌های رادیکال نیست. عکسی که از آن حرف می‌زنیم یک برگه ساده پرینت شده بود که رویش نوشته شده بود: ورودی زنان. یعنی زنانی که وارد استادیوم می‌شوند می‌توانند از این سمت عبور کنند و خودشان را به سکوهای آزادی برسانند؛برای تماشای بازی تیم‌های ملی ایران و بولیوی. ورود زنان به استادیوم‌ها از سال‌ها قبل تبدیل به یکی از مطالبات اصلی بخش عمده‌ای از جامعه شده بود. از یک طرف مردم و مخصوصا زنان بودند که این حق طبیعی را برای خودشان قائل بودند که بروند استادیوم‌های ورزشی و مسابقات را از نزدیک تماشا کنند و از طرف دیگر نهادهای بین‌المللی ورزشی مثل FIFA و FIVB و FIBA به فدراسیون‌های مربوطه اعلام کرده بودند که باید هر چه سریع‌تر این اتفاق بیفتد. ورود زنان به سالن‌های بسکتبال و والیبال از چند سال قبل شروع شد. اما به صورت گزینش شده. همانطور هم ماند. اما در مقابل ورود زنان به استادیوم‌های فوتبال حتی به صورت گزینش شده هم مقاومت صورت می‌گرفت. بارها و بارها روحانیون در جایگاه‌های مختلف در مصاحبه‌هاشان اعلام کردند که ورود زنان به استادیوم فی‌نفسه مشکل شرعی ندارد.

بارها گفتند که در فقه شیعه بن‌بست وجود ندارد و هر موضوع به‌روزی را می‌توان در آن حل و فصل کرد. قانون هم در این باره حرف خاصی نداشت و ورود زنان به استادیوم‌ها در ذیل قانون حق شهروندی بلامانع بود. اما زنان اجازه نداشتند بروند ورزشگاه. هیچ کس هم نمی‌توانست دقیقا بگوید که مشکل از کجاست. اما از یک جایی به بعد انگار عزمی جدی در مسئولان به وجود آمد که این داستان حل شود. نه ناگهانی، بلکه تدریجا. ابتدا حضور زنان در استادیوم آزادی هنگام پخش بازی‌های تیم ملی در جام جهانی آزاد شد. نه یک بار، بلکه دو بار. بعد هم نوبت رسید به حضور زنان در تمرینات تیم ملی و درنهایت کار کشیده شد به حضور زنان در یک بازی رسمی تیم ملی.

تصاویری که از زنان طرفدار تیم ملی در استادیوم آزادی منتشر شد حرف‌های زیادی برای گفتن داشت. تشویق‌های دختران ایرانی و موج مکزیکی رفتن‌شان. پرچم تکان دادن‌ها و شعارهای‌شان. همه اینها نشان می‌دهد که با کمی صبر و حوصله می‌توان گره‌های به ظاهر کور را باز کرد. اینکه فعالیت مدنی آب در هاون کوبیدن نیست. شاید دیر به نتیجه برسد ولی می‌رسد. اینکه امید داشتن صرفا شعار قشنگ روی دیوارها نیست و می‌توان به آن دل بست. حالا عده‌ای بگویند این ورود زنان گزینش شده بوده و کلی دختر پشت درهای استادیوم ماندند، می‌گوییم قبول. فشار AFC هم سال‌ها بوده و اگر قرار به کوتاه نیامدن بود، مثل سال‌های قبل باز هم عده‌ای کوتاه نمی‌آمدند. یا بگذار عده‌ای انتظار کن‌فیکون شدن همه‌چیز را یک شبه داشته باشند.

مهم این است آنچه در مقام عمل رخ می‌دهد، بر مدار عقل پیش برود؛ ولو با سرعتی نه چندان بالا. اتفاقاتی نظیر حضور زنان در ورزشگاه آزادی، نمونه بارز جواب دادن اصلاحات، تحقق تدریجی مطالبات اجتماعی و پیشرفت پله‌پله و توامان جامعه و حکومت است. فوتبال این قابلیت و قدرت تاثیرگذاری را دارد که مثل والیبال و بسکتبال در همین نقطه متوقف نشود. مطالبه عمومی و بالاتر رفتن آستانه تحمل مسوولان در کنار هم باعث خواهد شد که از این پله هم عبور کنیم و دفعات بعدی، مثلا در بازی پرسپولیس و السد، ورزشگاه آزادی بتواند دختران مشتاق را در دل خودش جای دهد. هم‌امروز باید به فردا امیدوار بود چراکه ترانه ما ترانه بیهودگی نیست.