کد خبر 903333
تاریخ انتشار: ۲۶ مهر ۱۳۹۷ - ۱۰:۴۶

شاید روزی جامعۀ ما این شیفتگی به توییتر و فیس‌بوک را هوسی زودگذر و اغلب مخرب ببیند.

به گزارش مشرق، چندماه قبل، شان پارکر، اولین رئیس فیس‌بوک، حرف‌هایی زد که داغ دل خیلی‌ها را تازه کرد. پارکر تأیید کرد که فیس‌بوک و دیگر شبکه‌های اجتماعی، آگاهانه و عامدانه، از نقصان‌های روان‌شناختی انسان‌ها سوءاستفاده می‌کنند تا کاربرانشان را هرچه بیشتر درگیر کنند. دقیقاً مثل نوعی اعتیاد. این سخنان نشانه‌ای بود از موج جدیدی که بین مردم راه افتاده است. حالا خیلی‌ها دارند شبکه‌های اجتماعی را ترک می‌کنند تا شاید آرامش قبلی‌شان را دوباره پیدا کنند.

بسیاری آمریکای پیش از جنگ داخلی را یک فانتزی پیشرو تصور می‌کنند: مردانی با سبیل‌های چخماقی که در سالن‌های گردوخاک‌گرفته لم داده‌اند و عرق ذرت بالا می‌اندازند و صدای پیانو هم در پس‌زمینه می‌آید. ولی در واقعیت، زندگی در آن روزگار کثیف‌تر از این حرف‌ها بود: آمریکایی‌ها پس از فراغت از کار وقت خود را در شیره‌کش‌خانه‌های کاملاً قانونی با کشیدن هروئین می‌گذراندند. در سال ۱۸۸۵ میلادی تریاک و کوکائین را حتی به بچه‌ها هم می‌دادند تا مرهمی باشد بر درد دندان درآوردن. «قطرۀ کوکائین برای دندان‌درد»، که با شعار «تسکین فوری» تبلیغ می‌شد، بسته‌ای ۱۵ سنت فروخته می‌شد. امروزه، در میانۀ بحران مواد مخدر، وقتی این را می‌شنویم، بی‌بروبرگرد تعجب می‌کنیم و می‌پرسیم: «واقعاً چه فکری پیش خودشون می‌کردن؟»

من نیز غالباً همین تعجب و سؤال را دارم وقتی به شبکه‌های اجتماعی و تسلط فعلی‌شان بر جامعه فکر می‌کنم. آیا نسل‌های آینده در ده یا بیست یا صد سال آینده به امروز ما خواهند نگریست و با سردرگمی خواهند پرسید درست است که این شبکه‌های اجتماعی فوایدی داشتند ولی با وجود شواهدی مبنی‌ بر اینکه این پلتفرم‌ها در حال نابودکردن جامعه بودند، چرا نسلی از انسان‌ها اینقدر به آن‌ها باور داشتند؟ شواهدی همچون اینکه تروریست‌ها از این شبکه‌ها برای عضوگیری استفاده می‌کنند، این شبکه‌ها باج‌گیری را تسهیل می‌کنند، اضطراب را افزایش می‌دهند و انتخاباتمان را خراب می‌کنند. البته برخی از افرادی که این شبکه‌های اجتماعی را ایجاد کرده‌اند امروز مطمئن نیستند که این‌ها اصولاً فایده‌ای هم دارند. یک ماه پیش، نوشته‌ای منتشر کردم که به‌تفصیل شرح می‌داد برخی از نخستین کارمندان فیس‌بوک اینک هیولایی را می‌بینند که خودشان خلق کرده‌اند. چنان‌که یکی از نخستین کارمندان فیس‌بوک به من گفت: «شب‌ها در جایم دراز می‌کشم و به چیزهایی فکر می‌کنم که در آن روزهای نخستین خلق کردیم و اینکه چه کاری می‌توانستیم بکنیم تا از این محصول این‌طور استفاده‌هایی نشود».

پس از انتشار آن نوشته، منتظر ایمیل‌ها و پیام‌های خشمناک کارمندان سابق و فعلی فیس‌بوک و توییتر و اینستاگرام بودم. ولی چنین نشد و درعوض ایمیل‌های بسیاری از کارکنان سابق (حتی فعلی) این شبکه‌های اجتماعی دریافت کردم که اعتراف می‌کردند همین حس را دارند. حتی برخی از آن‌ها گفتند که خودشان دیگر از این پلتفرم‌ها استفاده نمی‌کنند. کسانی که با من تماس گرفتند از رده‌های مهندسی بودند تا مدیران ارشد. برخی از سرمایه‌دارانی که در روزهای نخستین این شبکه‌ها یا رقبایشان از آن‌ها حمایت مالی کرده‌اند به من گفته‌اند که دیگر از این شبکه‌ها استفاده نمی‌کنند یا خیلی کم استفاده می‌کنند. ماه پیش، مارک ساستر از شرکت آپ‌فرانت ونچرز نوشت که پس از مشاهدۀ استفادۀ ترامپ از شبکه‌های اجتماعی، فیس‌بوک و توییتر را از گوشی خود پاک کرده است. او نوشت: «این‌کار موجب بهبودی عظیم در هر روز از زندگی من شد، بهبودی که نمی‌توانم توصیف کنم و باید خودتان هم این‌کار را بکنید تا بفهمید». این کار او به‌موازات تعداد بی‌شمار روزنامه‌نگارانی است که به من گفته‌اند حساب کاربری خود را حذف کرده‌اند یا اپلیکیشن شبکه‌های اجتماعی را در گوشی خود پاک کرده‌اند یا اینکه بدون حذف‌کردن حساب کاربری یا اپلیکیشن دنیای رسانه‌های اجتماعی را ترک گفته‌اند.

وقتی دریافتم یکی از این سرمایه‌گذاران خطرپذیر، که عشقی الهی به توییتر داشت، مدتی است در این شبکه غیرفعال شده است، ایمیلی به او زدم تا حالش را بپرسم. چنین پاسخ داد: «به‌سختی می‌توانم تصور کنم چرا باید به توییتر برگردم. مانند یک بیماری عفونی و اعتیادآور است که بر آن غلبه کرده‌ام و اینک سیستم ایمنی بدنم رضایت بیشتری دارد». همان‌طورکه همکارم، مایا کوزوف، چند روز پیش نوشته است، رونق شبکه‌های اجتماعی، که به لطف رشد صنعت موبایل شکل گرفت، به پایان رسیده است. اشارۀ درستی می‌کند: «اینکه آیا صنعت فناوری اطلاعات بتواند ورای بهره‌گیری از اضطراب‌های اجتماعی ما به‌قصد فروش آگهی یا ورای خشمگین‌ترکردن ما به سمتِ افزایش مشارکت [اجتماعی] ما برود، شاید نیازمند درانداختن طرحی نو در رابطۀ میان خلیج سان‌فرانسیسکو۱ با بقیۀ کشور باشد». این حس، هم‌زمان، در بخش‌هایی از خلیج سان‌فرانسیسکو و بقیۀ کشور وجود دارد.

حالا (البته چندماهی می‌شود) خودِ من هم بخشی از این گروهم. اینستاگرام و فیس‌بوک و اسنپ‌چت را از گوشی پاک کرده‌ام. ماهی یک‌بار، حتی شاید هم کمتر، سری به فیس‌بوک می‌زنم تا اگر کسی پیغامی برایم فرستاده باشد ببینم و لایک و کامنت هم نمی‌گذارم. بیشتر از یک سال است که وارد اسنپ نشده‌ام. روزی سه‌بار در اینستاگرام عکس می‌گذاشتم ولی اکنون سالی سه‌بار عکس می‌گذارم. برای مقاصد کاری، هنوز از توییتر کمی استفاده می‌کنم ولی آخرهفته‌ها اپلیکیشن آن را از گوشی پاک می‌کنم زیرا مرا غمگین یا خشمگین یا مضطرب می‌کند. دیگر به یاد نمی‌آورم که آخرین‌بار چه زمانی سرزدن به شبکه‌های اجتماعی مرا شاد یا توانمند کرده است. شاید مهم به نظر نرسد ولی کسی این را می‌گوید که آن‌قدر توییتر را دوست داشت که کتابی دربارۀ آن نوشته است.

بله تمام این‌ها را پیشتر نیز شنیده‌ایم، اینکه مردم شبکه‌های اجتماعی را ترک می‌کنند و اینکه پلتفرم‌ها کارشان تمام است. نیویورک‌تایمز نسخه‌های مختلفی از این داستان را نوشته است و پرداختن به این موضوع در بخش اقتصادی این روزنامه مثل یک ستون ثابت شده است. ولی باور دارم این‌بار اوضاع فرق دارد و این شروع یک چرخش بزرگ است و تقصیر بر گردن همین شبکه‌های اجتماعی است.

یکی از مشکلات این است که این شبکه‌های اجتماعی شباهت زیادی به مواد مخدر دارند. فیس‌بوک و سایر شبکه‌ها به‌خوبی این موضوع را می‌دانند. گوشی‌هایمان چندبار در ساعت از لایک‌ها و کامنت‌ها و ریتوئیت‌ها می‌گویند. تلاش همه‌شان یکی است، اینکه ما را دوباره آنجا بکشند تا آمار و ارقامشان برای گزارش درآمد سه‌ماهۀ بعد بهتر شود. شان پارکر، یکی از نخستین سرمایه‌گذاران فیس‌بوک و نخستین رئیس فیس‌بوک، چیزی را به زبان آورد که همگی می‌دانستیم: قصد فیس‌بوک این است که مثل مواد مخدر عمل کند با «دادن گاه‌به‌گاه دوزهای پایین دوپامین ازاین‌طریق که کسی برای عکسی یا برای نوشته‌ای لایکی یا کامنتی گذاشته است». پارکر گفت که این کار عامدانه و با نقشۀ قبلی بوده است. این شرکت‌ها «از نقطه‌ضعفی در روان‌شناسی انسان سوءاستفاده می‌کنند». این نکته را چامات پالیهاپیتیا، از مدیران سابق فیس‌بوک، نیز بازتاب داده است. در برنامه‌ای در تلویزیون سی.ان.ان، که دربارۀ نقش فیس‌بوک در جامعه بود، او از خود پرسید «آیا خودم را مقصر می‌دانم؟» و پاسخ داد «قطعاً خودم را مقصر می‌دانم».

و درنهایت بزرگ‌ترین دلیلی که منجر می‌شود مردم شبکه‌های اجتماعی را کنار بگذارند: وعدۀ ارتباط ختم شد به واقعیتِ گسست. همگی دیدیم دونالد ترامپ چگونه از شبکه‌های اجتماعی بهره گرفت تا بین ما تفرقه بیندازد، چگونه مشکلات درونی تاریک و رقت‌انگیز خود را به جهانیان توییت کرد، چگونه توجه نکرد که عواقب برچسب‌زدن‌های بچه‌گانه روی یک دیکتاتور کمونیست، که به‌اندازۀ خود او مشکلات درونی دارد، ممکن است ما را در آستانۀ یک جنگ هسته‌ای قرار دهد. دیدن همۀ این اتفاقات به‌صورت زنده موجب می‌شود از خود بپرسید با این عمر گران‌قدر چه می‌کنم؟ درمورد گفت‌وگو با سایر شهروندان نیز چنین است. همۀ ما تلاشی منجر به شکست برای گفت‌وگو با سایرین در این شبکه‌ها داشته‌ایم که به‌سرعت تبدیل به جنگ و دعوا شده است یا افرادی غریبه به شما حمله‌ور شده‌اند چون عقایدتان با آن‌ها متفاوت است. سال‌ها پیش، یکی از مدیران فیس‌بوک به من گفت اختلاف‌نظر سر یک مسئله اصلی‌ترین دلیل قطع دوستی در فیس‌بوک است. او به‌شوخی گفت «کی می‌دونه، اگه این وضع ادامه پیدا کنه، شاید آخرسر کاربرهایی داشته باشیم که فقط چندتا دوست تو فیس‌بوک دارن». ازهمه‌بدتر، همگی دیدیم روسیه به‌گونه‌ای این شبکه‌های اجتماعی را علیه ما آمریکایی‌ها به کار گرفت که ده سال پیش کسی نمی‌توانست فکرش را هم بکند.

اصلاً بیایید این شبکه‌های اجتماعی را بدهیم به روس‌ها. روسیه از شبکه‌های اجتماعی ما استفاده کرد تا تفرقه‌افکنی کند، مانند عروسک‌گردانی که اراده‌اش را بر عروسک تحمیل می‌کند. همان‌طورکه یک مقام دولتی اخیراً به من گفت، «پروپاگاندای پنهانی پوتین یکی از موفق‌ترین کارزارهای تاریخ معاصر بوده است». به گفتۀ مقامات، تمام چیزی که پوتین نیاز داشت همین شبکه‌های اجتماعی بود. از وقتی عضو این شبکه‌های اجتماعی شدم، این نخستین‌بار است که در اردوگاه کسانی قرار می‌گیرم که می‌پرسند «چه فکری پیش خودمون می‌کردیم؟».

نویسنده: نیک بیلتون

منبع:  ترجمان