باران مثل شعبده‌بازهاست که غافلگیرت کرده و به وجدت می‌آورند. باران وقتی می‌بارد انگار چشم‌بندی می‌کند، همه چیز رشد می‌کند و سبز می‌شود حتی علف‌های هرز که من خیلی دوستشان دارم... .

به گزارش مشرق، خوش‌شانسی اتفاقی پیچیده و دور از دسترس نیست! خوش‌شانسی گاهی همین روزمرگی‌هایی است که حال و حست را خوب می‌کند و روزت را می‌سازد. معجزه‌هایی کوچک که باید آنها را به فال نیک گرفت. باران از دیشب بی‌وقفه ببارد و تو خیس از برکت باران به روزنامه برسی و سردبیرت پیشنهاد بدهد که به یمن بارانی که پاییز امسال همه ما را غافلگیر کرده با شاعری، نویسنده یا پژوهشگری درباره باران گپ بزنی.

باید خوش‌شانس باشی که محمد صالح‌علا یکی از آدم‌هایی است که در فهرست سردبیر است و باز هم باید شانس با تو یار باشد که صالح‌علا که همیشه حالش خوب است، تلفنت را جواب بدهد و آنقدر مست از بارش بی‌وقفه باران باشد که دل به دلت بدهد و کلی برایت حرف‌های بارانی بزند. نام باران که می‌آید این شاعر و ترانه‌سرای قدیمی به وجد می‌آید و خودش را مردی همجوار و دوستدار باران می‌داند، شاید به همین دلیل است که نام «باران» را برای پسرش انتخاب کرده است.

پیش‌بینی کرده بودند تغییرات اقلیمی، پاییز امسال را از رونق خواهد انداخت، اما غافلگیر شدیم و پاییز 97 تا اینجا یکی از بهترین‌ها در سال‌های اخیر بوده، حال شما در این روزهای پاییزی چگونه است؟

فصلی رُک‌تر از پاییز نداریم‌! پاییز شبیه‌ترین فصل به روحیات من است. پاییز در کشور ما خیلی زیباست، پاییز را در کشورهای دیگر هم دیده‌ام، اما پاییز ایران یک چیز دیگر است و من بسیار دوستش دارم. باران عزیز هم که می‌بارد... از کودکی زلف گره‌زده‌ای با باران داشته و دارم‌. سال‌ها قبل با دوستانم، قرارهای بارانی می‌گذاشتیم؛ قرارمان این بود هر زمان که باران بارید برویم فلان پاتوق، باران که می‌بارید لازم نبود یکدیگر را خبر کنیم، خبرمان باران بود! فرق نمی‌کرد روز باشد یا شب، باران که می‌بارید می‌رفتیم سرقرار؛ باران بود و پنجره و چای و نسکافه‌! باران، با اخلاق‌ترین پدیده طبیعت است. بچه که بودم از پاسبان‌ها می‌ترسیدم، نمی‌دانم چرا، طفلکی‌ها آنها کار خودشان را انجام می‌دهند و باید عبوس باشند، اما وقتی باران می‌بارید، پاسبان‌ها خیس می‌شدند و دیگر جدی نبودند و من این را خیلی دوست داشتم‌! یکی از محاسن باران این است که همه را به یک اندازه خیس می‌کند، انحصاری نیست که برای یک عده ببارد و برای عده‌ای نه. باران خیلی «آقا» و بامعرفت است. باران هرگز خودش را پس نمی‌گیرد وقتی می‌آید، پیش ما ماندگار می‌شود، باران وقتی ببارد دیگر پشیمان نمی‌شود، خیلی کارش درست است، می‌داند چگونه باید قطره قطره بیاید، بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم اگر باران مثل دریا بر ما فرود می‌آمد چه روزگار غریبی داشتیم! پشت باریدن قطره قطره باران خیلی تدبیر و فلسفه است.

اسم پسرتان باران است، برای خیلی‌ها این اسم دخترانه است‌؟

نه‌! باران اصلا اسم منحصر دخترها نیست‌! یکی از ارزش‌های زبان فارسی این است که انحصاری نیست، زبان فارسی خیلی انسانی است. برای خیلی‌ها خورشید اسم خانم است و ماه، آقاست اما نگاه من به خورشید به گونه‌ای دیگر است، ترانه‌ای دارم با این ترجیع‌بند که «چقدر این آفتاب آقاست». ماه به نظرم روحیات خانمانه دارد. باران در قدیم‌ فقط اسم پسر بود بخصوص در میان کردها و بعدها برای نام دخترانه از آن استفاده کردند. آقای بروجردی پیشکاری داشت که نامش باران بود، اما نمی‌دانم چرا او را آقا «رحمت» خطاب می‌کرد و نمی‌گفت باران‌! چقدر زیبا بود اگر می‌گفت: باران بیا، باران برو، باران بشین،‌ باران بیاور... باران برای من شبیه پیک‌موتوری‌هاست، که می‌آیند و برایم بسته‌هایی می‌آورند که دوستشان دارم و حالم را خوب می‌کنند.

گفتید که پاییز فصل «رُک»ی است، منظورتان از رک بودن پاییز چیست؟

پاییز فصل بی‌حیایی نیست، اما خود را نمی‌پوشاند و خیلی باوقار و رُک هر چی دارد بروز می‌دهد. خودم رُک نیستم ! اما موجودات و پدیده‌های رک را دوست دارم. آینه یکی از رُک‌ترین اشیاست تا مقابل آن هستی، تو را نشان می‌دهد، همین‌که از روبه‌رویش دور می‌شوی دیگر تو را نشان نمی‌دهد!

تا حالا شده از آینه فرار کنید؟

ما در خانه‌مان زیاد آینه نداریم‌! یکی، دوتا آینه هم که داریم خواهرم به مناسبت‌های مختلف برایمان آورده است. من زیاد با آینه‌ کاری ندارم‌! آینه فقط زمانی به کار می‌آید که بخواهی خودت را برای دیگران آراسته کنی وگرنه خودم که نیازی به آینه ندارم. اما خوش‌ به حال کسی که خودش را برای خودش آراسته می‌کند، مثلا چقدر خوب است با باران قرار بگذاری، خودت را آراسته کنی و به دیدار باران بروی. باران پدیده‌ای با کرامت است و چه بهتر که با باران به گردش بروی. خیلی از خاطرات زندگی‌ام را به سهو یا عمد فراموش کرده‌ام، اما هیچ‌کدام از خاطرات بارانی‌ام را از یاد نبرده‌ام. شادی‌هایم همیشه حوالی باران بوده و هست. فکر می‌کنم سرنوشت من مثل سرنوشت باران است. بیشترین ترانه‌هایم برای باران است.

وقتی باران می‌آید انگار روح آدم بالاتر می‌رود؟

عالی گفتید! دقیقا همین‌طور است، باران مثل شعبده‌بازهاست که غافلگیرت کرده و به وجدت می‌آورند. باران وقتی می‌بارد انگار چشم‌بندی می‌کند، همه چیز رشد می‌کند و سبز می‌شود حتی علف‌های هرز که من خیلی دوستشان دارم... .

آقای صالح‌علا شما همه چیز را خوب می‌بینید، این به زاویه نگاه خودتان برمی‌گردد در گستره نگاه شما هیچ چیز بد نیست.

باید همین‌طور باشد! هیچ چیز بدی در دنیا وجود ندارد! این را هم بگویم که باران جزو اموال عمومی است، اما این اجازه را به ما داده که بخشی از آن را برای خودمان برداریم و این هم از کرامات باران است. نباید با اموال عمومی بد برخورد کنیم و بسیار باید مراقب آن باشیم و حفظش کنیم.

از دنیای پس از مرگ به عنوان «دنیای ناز» یاد کردید، این واژه از چه زمانی دایره لغات شما اضافه شد؟

وقتی مادرم رفت دوست نداشتم او را رفته بدانم‌! در آن دوره پریشانی به ذهنم رسید که مادرم به دنیای ناز رفته است.

با مادرتان زیر باران هم می‌رفتید؟

مادرم، خانم خاصی بودند. وقتی باران می‌بارید با احتیاط به همه چیز دست می‌زد! برای او باران برکتی ارزشمند بود. اولین بارانی که می‌بارید، ظرفی را از آب باران پر می‌کرد و برای مدتی آن را نگه می‌داشت و به ما هم می‌داد از آن آب بخوریم‌! گاهی فکر می‌کنم همان آب باران مرا چنین شیفته خودش کرده است. همان آب با برکت زندگی‌ام را پر از رنگ و پر از شادی و پر از خوبی کرده است.

منبع: جام جم آنلاین