کد خبر 916517
تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۳۹۷ - ۰۰:۱۸

زوال غربگرایی در ایران زمانی حقیقتا آغاز خواهد شد که مجبور باشد به جای حرف زدن، کار کند و پس از مذاکره کردن، از آن پرسیده شود می‌تواند واقعا روی زمین دولتی را اداره کرده و مشکلی را حل کند یا نه؟

به گزارش مشرق، «مهدی محمدی» در یادداشت روزنامه «وطن امروز» نوشت:

حدود یک ماه مانده به زمستان ۹۷، دولت آمریکا در رسیدن به هدفی که ابتدای سال تعریف کرده بود، سخت ناکام مانده است. در واقع می‌توان گفت ایران بدون اینکه هنوز از هیچ یک از دارایی‌های راهبردی خود استفاده کرده باشد، شوک اول را -‌که بزرگ‌ترین شوک هم بود- پشت‌سر گذاشته است. دولت آمریکا، با وقوف به اینکه نتوانسته هیچ به‌هم‌ریختگی تعیین‌کننده‌ای در ایران خلق کند، اخیرا از ادبیات «فروپاشی» کوتاه آمده و مرتب تکرار می‌کند برنامه فشار علیه ایران در بلندمدت جواب خواهد داد. تا اینجا یعنی در بهترین حالت، دولت ترامپ به وضعیت نخستین سال‌های دولت اوباما بازگشته است.

در همین چند هفته، تحلیلگران مهمی در آمریکا به سیاست‌گذاران دولتی تذکر داده‌اند که چیزی به نام «فشار بلندمدت» وجود ندارد، چرا که هر چه از شوک اولیه فاصله بگیریم، ایران توانایی تطابق خود با الگوهای فشار را بیشتر خواهد کرد- در این کار بسیار ماهر و مجرب هم هست- و از شدت و تاثیرگذاری آن خواهد کاست. به این ترتیب، چیزی که در بلندمدت رخ می‌دهد سازگار شدن با فشارها و خنثی‌سازی عملی اثرات آنهاست، نه انباشت خطی تاثیرات فشارها.

بیشتر بخوانید:

منظور اروپایی‌ها از پایبندی به برجام چیست؟

هشدار درباره مقاومت تاکتیکی


از منظر سیاست داخلی که بنگریم، دولت ترامپ به سازمان و گفتمان جریان غربگرا در ایران ضرباتی تاریخی وارد آورده است. گفتمان‌های «همه مسیرها به آمریکا ختم می‌شود» و «گره اقتصاد فقط با بهبود سیاست خارجی (بخوانید مذاکره با آمریکا) گشوده خواهد شد»، اکنون در ایران به درد شوخی و خنده هم نمی‌خورد. در دولت اوباما هم وضع چندان بهتر نبود اما واقعیت آنچه در اقتصاد و سیاست خارجی می‌گذشت با مهارت از چشم مردم پنهان نگه داشته می‌شد و غربگرایان ایرانی می‌توانستند با استناد به ظواهر امور، وضع را خوب یا رو به بهبود جلوه بدهند.

ترامپ امکان این ظاهرسازی را از بین برد و امکانات و توانایی واقعی معامله با آمریکا به عنوان عصای جادویی غربگرایان برای جلب نظر افکار عمومی در ایران را فاش کرد. اکنون دیگر کسی  نمی‌تواند با اهرم مذاکره با آمریکا جامعه ایرانی را شرطی کند و محاسبات آن را درباره منافعش به هم بریزد. تقاضای مذاکره با آمریکا و ارتقا دادن آن به یک هیاهوی سیاسی، و حتی اجرای عملی آن، دیگر آنقدرها جذاب نیست و شوقی در مردم- حتی آنها که چندان دل‌خوشی از جمهوری اسلامی ندارند- بر نمی‌انگیزد.


هواداری از مذاکره و معامله با آمریکا دیگر در ایران یک شوک سیاسی نیست، اگر نگوییم به نوعی ناسزای سیاسی تبدیل شده و به جای خوشحالی، خنده‌ای از سر تمسخر برمی انگیزد. زوال تئوری مذاکره، DNA سیاست داخلی در ایران را تغییر داده است. پس از حدود یک دهه، سیاست داخلی از اسارت سیاست خارجی خارج شده و دیگر برای جریان‌های سیاسی بویژه اصلاح‌طلبان غربگرا مقدور نیست ضعف‌های مدیریتی و ناتوانی خود در اداره کشور را با عصای جادویی مذاکره با آمریکا محو کنند و رقابت‌های سیاسی را با تمرکز روی ضرورت مذاکره با آمریکا قطبی کنند.

همه این رانت‌های روانی برای غربگرایان ایرانی از میان رفته است. طبقه متوسط جدید در ایران به جای توان معامله با آمریکا روی توان اداره کشور از سوی غربگرایان تمرکز کرده و این شاخصی است که اگر تثبیت شود، آغاز زوال بلندمدت غربگرایان خواهد بود. تا همین ۲ سال قبل، حسن روحانی یا هر کس دیگری با مشخصات او می‌توانست رقیبی مثل محمدباقر قالیباف (یا هر اصولگرای دیگری) را در دوقطبی تعامل- انزوا و مذاکره با آمریکا یا مخاصمه با آن، گیر بیندازد اما حالا صرفا با ترازوی توان اداره کشور سنجیده خواهد شد.


زوال غربگرایی در ایران زمانی حقیقتا آغاز خواهد شد که مجبور باشد به جای حرف زدن، کار کند و پس از مذاکره کردن، از آن پرسیده شود می‌تواند واقعا روی زمین دولتی را اداره کرده و مشکلی را حل کند یا نه؟ شرایط کنونی دورانی است که در آن دیگر نه وزارت  امور خارجه و محمدجواد ظریف، بلکه شهرداری تهران و نجفی و افشانی نماد آن خواهند بود. این به معنای تغییر ژنتیک سیاست داخلی در ایران است. فرزندان کدهای ژنتیکی جدید دیگر نمی‌توانند مشخصات گذشته را داشته باشند.