۱۴۷ هزار تهرانی بدون آنکه شغلی داشته یا سهمی در چرخه اقتصاد مملکت داشته باشند، از اجاره املاک و مستغلات درآمدهای نجومی دارند.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

*********

زوایای پیدا و پنهان برجام اروپایی 


ابراهیم کارخانه‌ای در کیهان نوشت:


۱-در شرایطی که فشارهای اقتصادی همه‌جانبه علیه جمهوری اسلامی ایران در قالب برنامه‌ریزی هدفمند و از قبل طراحی شده و با هدف تسلط بر ابعاد قدرتی جمهوری اسلامی ایران از سوی دشمن اعمال گردیده است، چرا برنامه‌ریزی جامع و قدرتمندی علیه این اقدامات نه اینکه طراحی و عملیاتی نمی‌گردد، بلکه در مواردی تلاش می‌شود با بازی در زمین دشمن، زمینه‌سازی لازم نیز برای اجرای خواسته‌های شوم دشمن در فضای فکری جامعه فراهم گردد!؟

مگر نه این است که در میدان جنگ می‌بایست در برابر دشمن غدار قدرتمندانه ایستادگی و مقاومت کرد و برای دفع تهاجم دشمن سلسله عملیاتهای پی‌درپی طراحی و اجرایی نمود، پس چرا در میدان جنگ تحمیلی اقتصادی، نه اینکه علیه دشمن اقدام متقابل و قاطعی صورت نمی‌گیرد بلکه با تن دادن به فریب خطرناک و برنامه‌ریزی شده دشمن در پذیرش FATF که به زعم آنان در جهت تنگ‌تر شدن حلقه محاصره در راستای نیل به هدف نهایی آنها صورت می‌گیرد؛ صدای دشمن از درون جبهه سیاسی خودی شنیده می‌شود!


۲- در حالی که اروپا تاکنون علی‌رغم مشکلات داخلی حتی یک قدم از مواضع اصلی خود علیه جمهوری اسلامی ایران کوتاه نیامده و به نحوی فریبکارانه از اجرای بخش اعظم تعهدات خود در رابطه با مبادلات مالی بانکی و تجاری با جمهوری اسلامی ایران نیز طفره رفته است؛ آیا وقت کشی سیاسی اروپا به بهانه تأسیس کانال مالی مبهم (SPV)، نیرنگی برای تقلیل و فرار اروپا از اجرای کامل تعهدات برجامی آنها نیست!؟

آیا جمهوری اسلامی ایران می‌بایست علاوه‌بر تحمل خسارت سنگین خروج آمریکا از برجام، خسارت بی‌کفایتی و آمریکا هراسی اروپا را نیز در اجرای تعهداتش بپردازد؟! بدون شک مماشات دستگاه سیاسی و عدم قاطعیت در برابر وقت کشی سیاسی اروپا جز مهلت برای فتنه‌انگیزی علیه جمهوری اسلامی ایران نتیجه دیگری در بر نخواهد داشت.


۳- اگر قرار بود جمهوری اسلامی ایران مشکلات خود را با کوتاه آمدن در برابر خواسته‌های زورمدارانه آمریکا و اروپا حل و فصل نماید، امروز اثری از اقتدار و استقلال جمهوری اسلامی ایران در معادلات سیاسی منطقه‌ای و جهانی دیده نمی‌شد.

اگر صدام در جنگ منطقه‌ای به خاک ایران چشم دوخته بود امروز آمریکا و اروپا به قدرت موشکی و منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران که عامل ثبات، پایداری و موجودیت ایران اسلامی است چشم طمع دوخته‌اند و در سیاستی گام به گام به زعم خود خلع قدرت جمهوری اسلامی ایران را پیگیری می‌کنند.

بدون شک کوتاه آمدن در برابر چنین فریبکاری سیاسی کمتر از کوتاه آمدن در برابر خواسته‌های دشمن درجنگ تحمیلی نیست!؟ چرا که مگر جز این است که گردانندگان جنگ تحمیلی ۸ ساله، کسانی هستند که اکثرا امروز در پشت میز مذاکره در برابر قدرت بالنده جمهوری اسلامی ایران قد علم کرده‌اند و این بار در قاموس جنگ اقتصادی همان اهداف شوم شکست خورده خود را پیگیری می‌کنند!؟


۴- در حالی که دشمن در صدد است به خیال خام خود، با ادامه سیاست فریبکارانه مذاکره، لبخند و خدعه و با راهبرد فشار و مهار و تکرار سناریوی فریب برجام، جمهوری اسلامی ایران را وادار به عقب‌نشینی پلکانی در برابر سیاست‌های گام به گام خود نماید، آیا کوتاه آمدن در برابر چنین طراحی فتنه‌انگیزی، کمک به دشمن در اجرای سیاست‌های فریبکارانه او نخواهد بود!؟ متأسفانه این نیرنگ سیاسی در شرایطی قوت می‌گیرد که دشمن دریافته است که برخی در داخل کشور، از اقدامات حیله‌گرایانه آنها درس عبرت نگرفته‌اند و علی‌رغم ۱۵ سال خدعه و خیانت، باز هم چشم امید به گشایش خدعه و فریبی دیگر از سوی آنها دوخته اند!


۵- تردیدی نیست که اروپا در صدد است با تکرار فریب نخ نمای توقف قدرت هسته‌ای در برابر سراب رفع تحریم‌ها، در سیاستی هدفمند و برنامه‌ریزی شده، با در تنگنا قراردادن جمهوری اسلامی ایران بین بد و بدتر، ایران قدرتمند اسلامی را به زعم خود ناگزیر از پذیرش شرایط شیطانی مشترک با آمریکا نماید!؟ اینان از این واقعیت بزرگ غافلند که همان جوانان و مردان برومندی که تحت زعامت رهبری حکیم و هوشمند انقلاب،تمامی نقشه‌های شوم آنها در منطقه و در داخل را به شکست کشانیده اند، همان دستان قدرتمند و هوشیار همچنان در صحنه دفاع از نظام اسلامی حضور جانانه دارند.


۶- درحالی که دشمن به خیال خام خود، برجامی خطرناک‌تر از هسته‌ای را با هدف نهایی مهار قدرت منطقه‌ای و توقف فعالیت موشک‌های بالستیک جمهوری اسلامی ایران طراحی نموده است و در یک دهه مذاکره منجر به توافق طی سال‌های ۸۲ الی ۸۴ و ۹۲ الی ۹۴، همواره در قالب استراتژی لبخند و فریب، دست برتر مذاکرات از آن آنها بوده است، آیا نباید از اعتماد و خوش‌گمانی به چنین دشمنان فریبکاری درس عبرت گرفت و در برابر بهانه‌های زنجیره‌ای آنها که پایانی جز توقف ابعاد قدرتی جمهوری اسلامی ایران بر آن مترتب نیست، قدرتمندانه ایستادگی و مقاومت کرد و مجددا طعم تلخ شکست سیاست‌های فریبکارانه گذشته را به آنها یادآور شد!؟


۷- آیا علی‌رغم تصریح آمریکا و اروپا تردیدی وجود دارد که آنها به مثابه دو لبه یک قیچی، اهداف مشترکی را علیه جمهوری اسلامی ایران پیگیری می‌کنند!؟ آیا اروپا بارها اعلام نکرده است که چشم خود را بر روی فعالیتهای موشکی و منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران نخواهد بست و از آن کوتاه نخواهد آمد!؟

با کدام منطق سیاسی و دیپلماسی همخوانی دارد که محکمات اقتصادی و سیاسی کشوری قدرتمند که دست برتر منطقه از آن اوست در قالب FATF به توطئه هدفمند و برنامه‌ریزی شده دشمنی غدار و فریبکار که از بدو پیروزی انقلاب اسلامی همواره کانون توطئه علیه انقلاب اسلامی بوده است پیوند زده شود!؟

در حالی که رژیم صهیونیستی که پدر تروریسم و اموال نامشروع در جهان است اخیرا” با عضویت رسمی در FATF از لزوم بررسی شفافیت اقتصادی جمهوری اسلامی ایران با اهرم FATF سخن می‌گوید، پذیرش شروط این نهاد جاسوسی آمریکا و صهیونیسم جهانی، با کدام منطق سیاسی و عقلانی متکی بر منافع ملی و امنیت اقتصادی جمهوری اسلامی ایران مطابقت دارد!؟


۸- آیا شکی وجود دارد که خروج بدون هزینه آمریکا از برجام و تشویق برنامه‌ریزی شده ایران به ماندن در برجام، سناریویی از قبل طراحی شده بوده است که بر اساس آن جمهوری اسلامی ایران طی برنامه‌ای هماهنگ از سوی آمریکا، اروپا و آژانس، فعالیت‌های هسته‌ای خود را تحت اهرم آژانس و قطعنامه ۲۲۳۱ همچنان متوقف و محدود نموده و در ادامه با فریب تکرار رفع محدودیت‌های مالی و بانکی و تجاری در یک بازی سیاسی تحت فشار اقتصادی از سوی آمریکا و چانه زنی از اروپا، جمهوری اسلامی ایران را وادار به انجام پیش‌شرط‌های تحمیلی در FATF و تصویب لوایح چهارگانه و عضویت اجباری در کنوانسیون‌های مبارزه با تأمین مالی تروریسم (CFT) و مبارزه با جرایم سازمان‌یافته فراملی (پالرمو) نمایند!؟


۹- آیا ساده‌انگاری سیاسی نیست که تصور شود اتحادیه اروپا که تعهداتش در برجام عملا بر زمین مانده، نقشی را ایفاء نماید که ضمن جبران تعهدات آمریکا؛ در جهت حل مشکلات اقتصادی ایران در حوزه مبادلات مالی بانکی و تجاری نیز قدم بردارد!؟ آیا وقت آن نرسیده است که در جهت شفاف‌سازی سیاسی و برملاء شدن نیرنگ سیاسی اروپا در سرپوش گذاشتن بر عدم اجرای تعهداتش، صریحا از اروپا خواسته شود که تعهدات خود را به‌دور از هراس از آمریکا در مهلتی مقرر آن‌گونه که در متن برجام آمده است انجام بدهد، در غیر این صورت جمهوری اسلامی ایران هرگز به توافقنامه‌ای که یک طرف آن، توافق را زیر پا گذاشته است پایبند نخواهد ماند و این حقی است که هم در بند ۳۶ برجام و هم در عرصه حقوق بین‌الملل، اقدامی عقلانی و پذیرفته شده است.


۱۰- بدون تردید اروپا در اقدامی فریبکارانه در صدد فرار از اجرای تعهدات خود در برجام است و عملا با وقت‌کشی سیاسی تلاش می‌کند که برخلاف آمریکا به نحوی خاموش و در پوشش حمایت از «حفظ برجام» از اجرای تعهدات خود شانه خالی نموده و در اقدامی فریبکارانه بدون آمریکا و بدون حضور مؤثر اروپا، جمهوری اسلامی ایران را همچنان در سبد توطئه برجام پایبند نگهدارد!؟


۱۱- اگر خروج آمریکا از برجام با الفاظی همچون منزوی شدن و بی‌آبرو شدن آمریکا در صحنه جهانی توجیه گردید، در صورت عدم اتخاذ سیاست درست، منطقی و مستحکم در برابر اروپا، دستگاه سیاسی باید از هم اکنون به فکر توجیه عدم پایبندی فریبکارانه اروپا به انجام تعهداتش در مفاد برجام باشد.!

چرا پیشنهاد یارانه 900 هزار تومانی مردود است؟

وحید محمودی در ایران نوشت:



تردیدی نیست که سخنان آقای احمدی‌نژاد درباره امکان پرداخت یارانه 900 هزار تومانی یک موضع و برخورد سیاسی و در تقابل با واقعیت‌های اقتصاد کشور است اما این اظهارنظر را در دو زاویه مبانی نظری و واقعیت‌های اقتصادی ایران می‌شود تحلیل کرد. در نحله‌های فکری مرتبط با حوزه حمایتی و رفاه اجتماعی دو دیدگاه وجود دارد: «دیدگاه حمایت محوری» که بر پایه درآمد است و «دیدگاه توانمندسازی» که تقویت قابلیت انسان‌ها را مدنظر دارد تا بر اساس توانمندی‌شان از کیک اقتصاد و مواهب آن بهره‌مند شوند. برای همین است که در یکی دو دهه گذشته بحث فقر قابلیتی، مطالعات توسعه انسان محور و فقر چند بعدی شکل گرفته است.

از آنجا که دیدگاه حمایتی چالش را در کمبود پول می‌بیند به تبع آن راه حل را هم در تأمین مالی و درآمد خانوارها جست‌وجو می‌کند. از سویی تجربه بشری دست کم در پنج دهه گذشته نشان داده که دیدگاه‌ها و سیاست‌های حمایت محور مبتنی بر اعانه، یارانه و صدقه نه تنها توان حذف فقر و از کار انداختن ساز و کارهای تولید فقر را ندارد بلکه خود به عاملی در جهت بازتولید فقر بدل می‌شود بنابراین کمک‌های صورت گرفته اثر واقعی در کاستن از تعداد فقرا و ریشه‌های فقر و نابرابری ندارد. لذا هرگونه سیاستگذاری بر مبنای نگاه درآمد محور و پول پاشی محکوم به شکست است کما اینکه معتقدم دولت با فربه شدن حوزه‌های حمایتی در سال 1400 برای بستن بودجه بشدت با مشکل مواجه خواهد شد.


اما از زاویه واقعیت‌های اقتصاد ایران هم حرف ایشان در امکان پرداخت یارانه 900 هزار تومانی مردود است. وقتی به محدودیت درآمد دولت از یک سو و افزایش هزینه‌ها و مطالبات از سویی دیگر نگاه کنیم، می‌بینیم در شرایط فعلی کمبود درآمد، مهم‌ترین اولویت، مدیریت هزینه‌هاست. دولت فقط در یک فقره امسال 50 هزار میلیارد تومان به صندوق‌های بازنشستگی کمک کرده است چون این صندوق‌ها از مرحله ورشکستگی هم عبور کرده‌اند یا فی المثل وقتی دولت می‌خواهد حقوق‌ها را 20 درصد افزایش دهد عملاً فشار بر تولید و کارفرما و محرکی بر افزایش تورم است در چنین شرایطی چطور می‌توان از افزایش یارانه‌ها سخن گفت.

در مصاحبه‌ای که یک سال بعد از اولین تجربه پرداخت یارانه‌ها انجام دادم تصریح کردم سیاست پرداخت یارانه‌ها به شکل فعلی اشتباه است و همان جا توصیه کردم چون قطع کردن یارانه‌ها سخت است هیچ گاه مبلغ یارانه‌ها افزایش نیابد تا زمانی که ارزش یارانه آن قدر کم شود که تفاوت معناداری در درآمدهای خانوار ایجاد نکند.

با این حال اگر رویکرد توسعه انسان محور به‌گونه‌ای طراحی و اجرا شود که تأمین‌کننده عدالت اجتماعی باشد و بر فقر و نابرابری دامن نزند در حوزه حمایتی و رفاهی هم می‌توان اقداماتی صورت داد از این زاویه اعطای یارانه به گروه‌های شناسنامه دار تحت پوشش بهزیستی و کمیته امداد توجیه دارد به شرط اینکه سیاستگذاری‌ها در جهتی نباشد که هر سال بر تعداد فقرا افزوده شود.


سخن این است که ما نباید طوری اظهارنظر و عمل کنیم که اقتصاد را به مثابه تن رنجور بیماری که دیگر به درمان، شوک و تزریق پاسخ نمی‌دهد به سمتی هل بدهیم که دیگر سیاست اصلاحی و درمانی در آن اثرگذار نباشد، حتی اگر دولت منابع لازم برای تأمین یارانه 900 هزار تومانی را هم داشته باشد سیاست پول پاشی در هیچ جا به نتیجه نرسیده و محکوم به شکست است.

البته قابل فهم است که امروز بسیاری از مردم درگیر مشکلات تورم و تحریم هستند و این زمزمه‌ها وجود دارد که فساد در میان مدیران و بالادستی‌ها زیاد است و حالا چه می‌شود رقمی هم به پایین دستی‌ها برسد، این حرف‌ها البته قابل فهم است اما اگر ما نتوانیم کیک اقتصاد را بزرگ کنیم و صرفاً به توزیع رانت ادامه دهیم این رویه در افق بلندمدت کمکی به توسعه ملی نخواهد کرد. راه حل این است که دولت از منابع خود استفاده کند، از تجربه‌های بین‌المللی بیاموزد و با تأمین مالی بنگاه‌های کوچک و متوسط زمینه‌های مشارکت جوانان و زنان را در فضای تولید و اقتصاد فراهم کند.

در نهایت ظرفیت‌سازی در نیروی انسانی کشور است که می‌تواند به فقرزادیی منجر شود و نه اعطای یارانه‌ها حتی اگر ارقام این یارانه‌ها چشمگیر باشد. بارها این سخن را گفته‌ام و حرف خود را در این جا باز تکرار می‌کنم که هر سیاستی که مردم را به دولت و حاکمیت وابسته کند آن سیاست ضد توسعه و ضد انسانی است و برعکس هر سیاستی که به افراد جامعه استقلال و استغنا بدهند سیاستی در جهت توسعه است بنابراین باید تلاش کرد که مردم وابسته به دولت و حاکمیت نباشند، وابسته کردن جامعه به دولت و حاکمیت نه با عزت انسانی، نه با مبانی و ارزش‌های انسانی و نه با آموزه‌های وحیانی و اسلامی سازگاری ندارد.




 

بازی تکراری عوام‌فریبی

علیرضا صدقی در ابتکار نوشت:

گویا برخی شخصیت‌ها در سپهر سیاست ایران تصمیم دارند که با هر بهایی و به هر دلیلی، در صحنه حاضر باشند و هرگز از موج‌سواری و عوام‌فریبی فاصله نگیرند. آن‌ها با بهانه و بی‌بهانه، مقابل تریبون یا میان مردم قرار می‌گیرند و گاه با اظهارنظرهایی خارق‌العاده و عجیب، اذهان سیاست‌پیشگان را مشوش و برآیند تعادل اجتماعی را بر هم می‌زنند. جالب آنکه در اینگونه اظهارنظرها و اعلام مواضع هم هیچ خلاقیت و نوآوری خاصی ندارند و بر مواضعی تکیه می‌کنند که از سال‌ها پیش با آن‌ها شناخته شده‌اند.


این بار هم اعلام موضع از سوی رئیس دولت‌های نهم و دهم، موجی از واکنش‌ها را در پی داشته است. البته به نظر می‌رسد یکی از اهداف اصلی محمود احمدی‌نژاد از طرح چنین بحث‌هایی همین دیده‌شدن و شنیده‌شدن باشد. او در سفر به سنندج، دولت را به بی‌کفایتی متهم کرده و از رئیس آن خواسته است که استعفا دهد.

اظهارنظری که هیچ‌یک از دلسوزان کشور و نظام بر آن صحه نمی‌گذارند و مخالف تمام موازین امنیتی، سیاسی، عرفی و اخلاقی محسوب می‌شود.


گرچه علاقه‌مندی جریان احمدی‌نژاد به در بن‌بست قراردادن نظام و کشور، امروز بر هیچ‌کس پوشیده نیست؛ این مسئله را در حال حاضر نه‌تنها سیاست‌ورزان و نخبگان سیاسی و اجتماعی‌ بلکه طیف‌ها و گروه‌های مختلف اجتماعی می‌دانند و به آن اذعان دارند.


توصیه به «بی‌دولتی» و ترویج و تبلیغ ایجاد نوعی «آنارشیسم اداری ‌ـ‌ حاکمیتی» در کشور، مسئله‌ای است که تنها از سوی «براندازان» و مخالفان «تمامیت ارضی» ایران به شکلی آشکار و روشن دنبال می‌شود. حال پرسش اصلی اینجا است که چرا رئیس جمهوری دولت‌های نهم و دهم دست به چنین اقدامی زده است؟


آیا احمدی‌نژاد و اعوان و انصارش «نقشه راهی» جدای از تمام مسئولان و ارکان نظام را دنبال می‌کنند؟ دلایل هم‌موضع‌بودن «احمدی‌نژاد» و «دشمنان قسم‌خورده» جمهوری اسلامی چیست و چرا هر دو جریان یک راه و مسیر در پیش گرفته‌اند؟ و پرسش‌های بی‌شمار دیگری که در صورت ادامه وضعیت فعلی، هیچ‌گاه نمی‌توان پاسخی درخور و قابل‌توجه برای آن‌ها پیدا کرد.


به هر روی، چنین روی شاخه جمهوری اسلامی نشستن و آن را از بیخ‌وبن بریدن، هیچ نشانی از عقلانیت را بازتاب نمی‌دهد. مگر آنکه این بریدن شاخه نظام به امید آینده‌ای «دور» و «موهوم» باشد. اما فارغ از این نکات کلیدی در عرصه سیاست، مسئله بر سر تاثیرات و پیامدهایی است که چنین اظهارنظرهایی در جامعه ایجاد می‌کند.

رئیس دولت‌های نهم و دهم که با اجرای «ناقص»، «غیرکاربردی»، «غیراصولی» و به دور از نظرات «کارشناسی» طرح هدفمندی یارانه‌ها، کشور، مردم و به‌خصوص «طبقات فرودست» را فقیرتر کرده و بسیاری از جمعیت کشور را به مرز «فلاکت» رساند، این بار گفته است یارانه‌ها باید «20 برابر» شود و اگر دولت نمی‌تواند این کار را انجام دهد، بهتر است که رئیس جمهوری استعفا دهد.


چنین اظهارنظرهایی بیش از هر چیز «احساسات»، «عواطف»، «نگرانی‌ها»، «دلمشغولی‌ها» و «مشکلات» مردم را نشانه می‌رود. شنونده ناآشنا به مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این حرف‌ها، که در حال حاضر با انبوهی از مشکلات و مسائل دست به گریبان است، «امیدی غیرواقعی» پیدا کرده و تصور می‌کند ممکن است مردی از جنس احمدی‌نژاد پیام‌آور روزهای «بهتر» برای او باشد. حال آنکه اندک مطالعه و شناختی از «ساده‌ترین مباحث اقتصادی» نشان می‌دهد که امکان ایجاد چنین رویکردی در دولت نه «عقلانی» است و نه «امکان‌پذیر».


جالب آن‌که احمدی‌نژاد و جریان حامی او این مسئله را بهتر از هر کسی می‌دانند. آن‌ها خودشان به خوبی خبر دارند که با چنین طرح‌ها و ایده‌هایی چه بر سر این کشور و منابع سرشار آن آورده‌اند. آن‌ها می‌دانند که فلاکت را در کشور به بالاترین حد ممکن رساندند و اجازه استفاده و بهره‌مندی از ظرفیت‌ها و منابع داخلی را به هیچ‌یک از گروه‌های اجتماعی ندادند. آن‌ها واقفند که «بی‌برنامگی‌ها» و کنش‌های «غیرکارشناسی» چه بلایی بر سر صندوق ذخیره ارزی آورد، چه مشکلاتی را برای ارکان اقتصادی بخش خصوصی ایجاد کرد و چه هزینه‌هایی را برای کشور به ارمغان آورد.


با تمام این‌ها باید از احمدی‌نژاد و جریان پشتیبان او سوال شود که چرا با دمیدن در تنور دوگانه «آنارشیسم اداری ـ حاکمیتی» و «افزایش انتظارات و توقعات ناممکن»، سعی در تضعیف بیش‌ازپیش دولت مستقر در نظام جمهوری اسلامی دارند. آیا این تنها یک دعوا و مجادله سیاسی ـ

جناحی است‌ یا ریشه در مسائلی دیگر دارد؟ آیا احمدی‌نژاد و یارانش فردایی خطرناک، ناامن، پرآشوب و ملتهب را برای جامعه ایران روا دارند و آیا هیچ نهاد و سازمان و مسئولی نباید در برابر اینگونه اظهارنظرهای خطرساز موضع‌گیری کند؟

خوب بد زشت!

صادق فرامرزی در وطن‌امروز نوشت:

«مشکل ما این است کسانی که طرفدار تعامل با غرب‌اند، تا کسانی که مخالف هستند و اسامی دیگری از جمله دلواپسان و... را بر خود می‌گذارند، یک باور غلط دارند و آن، این است که دنیا را در غرب می‌بینند. آنها غرب را مرکز جهان می‌بینند و به همین دلیل خود را در مقابل غرب می‌بینند اما تحول عمده‌ای که اتفاق افتاده و ما باید آن را بشناسیم، این است که دنیای امروز ما دنیای پساغربی است.

ما می‌آییم این صحبت اوباما را تیتر می‌کنیم که گفته است «اگر می‌توانستم یک پیچ و مهره از تاسیسات هسته‌ای ایران را باقی نمی‌گذاشتم» اما در جمله بعد چه گفته است؟ او گفته است «اما نمی‌توانم.» چرا کیهان و صداوسیمای ما به جای اینکه جمله دوم را تیتر کنند و غرور ملی ما را افزایش دهند، جمله اول را تیتر می‌کنند؟ چون هنوز در جاهایی ضدیت با آمریکا بلندترین صدا را دارد و باورشان نشده که آمریکا را می‌توان شکست داد.

دوران قدرقدرتی در جهان به پایان رسیده است ولی نمی‌خواهیم باور کنیم. آمریکایی‌ها نمی‌توانند خواسته خودشان را عملی کنند؛ به شرط اینکه ما همه نگاه‌مان را به آمریکا معطوف نکنیم و فکر نکنیم هر چه در کشور ما اتفاق می‌افتد یک سر آن مربوط به آمریکا می‌شود».


اینها گزیده‌ای از سخنان بی‌سابقه محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه در جریان چهارمین کنگره حزب اصلاح‌طلب ندای ایرانیان بود که با واکنش‌های متفاوتی نیز روبه‌رو شد؛ چه آنجا که برخی اعتراف دیرهنگام ظریف به پایان یافتن کدخدایی آمریکا در جهان امروز را به فال نیک گرفتند و چه آنجا که گروهی با مانور روی سخنان دور از منطق ظریف پیرامون نحوه پوشش موضع اوباما مجددا بر طبل توخالی همنوایی منتقدان ظریف با آمریکا کوبیدند. اما با همه این اوصاف چه قضاوتی جدیدترین سخنان ظریف می‌توان داشت؟


خوب: اقرار ظریف به‌عنوان رئیس دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی به پا گذاشتن در دنیای پساغربی و نبود نسبت مطلق میان خواستن و توانستن آمریکا از یک‌سو و فاصله گرفتن از دیدگاه‌های قجری نسبت به غرب از سوی دیگر چیزی نیست که بتوان به‌سادگی از آن گذشت. فارغ از هرگونه تفاوت مشی و مرام در پیگیری سیاست خارجه میان ظریف و مخالفان جا دارد از چرخش عجیب او و قرار گرفتن در میدان واقع‌بینی پیرامون نسبت ملت‌ها و ایالات‌متحده استقبال کرد.


گذار از «کدخدا» دانستن آمریکا به اینکه «می‌توان آمریکا را شکست داد» امری به ظاهر سهل است اما حداقل 5 سال برای رسیدن به آن، فضای مجادله‌آمیزی در کشورمان حاکم بوده است.


نکته دیگری که می‌توان از آن به‌عنوان جنبه‌ای مثبت در سخنان ظریف یاد کرد، آن است که حداقل در سراشیبی سال‌های پایانی عمر دولت تدبیر و امید می‌توان اندک امیدی به تغییر مسیر طی شده در این سال‌ها داشت. واقعیت آن است که اگر آنچه بر زبان وزیر امور خارجه این دولت آمده نشأت گرفته از یک باور عمیق در وی و دولتمردان باشد، می‌توان انتظار تغییر مسیری چشمگیر را چه در عرصه سیاست خارجه و چه مدیریت داخلی داشت. اگر دولتی حقیقتا از نیازمند دانستن حل مشکل آب خوردن به رفع تحریم‌ها به این نتیجه رسیده باشد که «آمریکایی‌ها نمی‌توانند خواسته خودشان را عملی کنند»، طبیعی است که نحوه برخوردش با مشکلات موجود نیز تغییر کند.


پس مجموعا چه چیز بهتر از استقبال کردن از سخنان بی‌سابقه ظریف می‌توان پیدا کرد؟ «تقریبا هیچ!»


بد: شاید ماهی را هر زمانی که از آب بگیریم تازه باشد اما صید حقیقت در عرصه حکمرانی همیشه ما را با ماهی تازه‌ای روبه‌رو نمی‌کند. چه بخواهیم و چه نخواهیم بازه حیاتی سال‌های 92 تا 97 تحت تاثیر استنتاج دیرهنگام دولتمردان در یک نسبت‌سنجی صحیح در مقابله با تحریم‌های غرب، با کمترین دستاورد ممکن سپری شد.

هزینه شدن بخش عمده‌ای از توانایی‌های بالقوه کشور برای تمرکز صرف روی پروژه برجام، چوب حراج زدن به بخش انبوهی از دستاوردهای ملی برای اثبات «حسن‌ظن» و «اعتمادسازی»، درگیر کردن حداکثری فضای روانی جامعه به نتیجه‌گیری مذاکرات، شرطی شدن بازار ایران در قبال موضع‌گیری مقامات غربی، از اولویت خارج کردن اصلاحات ساختاری در بخش اقتصاد به امید گشایش‌های خارجی، سوزاندن بخش عمده‌ای از راهکارهای دور زدن تحریم‌ها، بدبین کردن عموم مردم به کارشناسانی که سال‌ها زودتر از دولتمردان وضعیت فعلی را در خشت خام مشاهده کرده بودند، درگیر کردن ایران به تعهدات بلندمدت هسته‌ای و توقف روند پیشرفت صنعتی کشور و... مواردی نیست که به‌سادگی بتوان از آنها گذشت.


هر قدر بخواهیم مواضع جدید رئیس‌جمهور و وزیر امور خارجه را به فال نیک بگیریم- که خواهیم گرفت- اما نمی‌توان منکر آن بود که این دیرفهمی و حتی کج‌فهمی‌ها باعث شد یک فرصت طلایی 5 ساله را برای چرخاندن روند معادلات جهانی به نفع کشورمان از دست بدهیم. اگر ظریف گلایه غیرمنطقی از پوشش ندادن «اما نمی‌توانیم» اوباما در صداوسیما را نشانه‌ای از تحریف می‌داند، نمی‌تواند منکر آن شود جان کری در همان بازه زمانی که دولت مشغول فتح‌الفتوح‌سازی از برجام بود اعلام کرد این توافق درست در زمانی که تحریم‌ها در حال فروپاشی بود به ایران تحمیل شد.


زشت: فارغ از خوب و بد دانستن سخنان ظریف آنچه این مواضع را زشت می‌کند پافشاری عجیب او برای شریک کردن منتقدانش در تجربه و اندیشه‌ای است که خود وی جلودار آن بوده است. ظریف در حالی می‌گوید دلواپسان «دنیا را در غرب می‌بینند» و «باورشان نشده که آمریکا را می‌توان شکست داد» که خود بهتر از همه نسبت به غلط بودن این گزاره‌ها علم دارد اما نیاز مبرمش به «دوگانه‌سازی» مانع آن می‌شود تا حتی پس از اذعان به آنچه سال‌ها خلافش را می‌گفته، منتقدان خود را در جایگاه مخاطبان دیدگاه محکوم‌شده قرار ندهد!


ظریف که تا چندی پیش سعی می‌کرد منتقدان خود را در ردیف کسانی که «به علت آمریکاستیزی مانعی در برابر توافق و پیشرفت محسوب می‌شوند» توصیف کند، حالا آنها را کسانی می‌داند که به علت ضعف و زبونی در برابر آمریکا(!) مانع شکل‌گیری غرور ملی می‌شوند. یقینا این رویکرد وزیر امور خارجه‌مان زشت است اما زمانی زشت‌تر می‌شود که یادآوری کوتاهی از سخنان جنجالی وی در آذر 92 داشته باشیم که معتقد بود «آمریکایی‌ها می‌توانند با یک بمب‌شان تمام سیستم دفاعی ایران را از کار بیندازند».


آنچه واضح و مبرهن است نه صرف تغییر موضع دولت مستقر چه به علت تغییر نگرش و چه به نیت فرار به جلو، که نیاز مداوم دستگاه دیپلماسی‌مان برای امتداد دوگانه‌سازی‌های سابق است. ظریف اما نمی‌تواند منکر آن شود که عنوان دلواپس در سال 93 با هشدارهایی شکل گرفت که امروز شخص ظریف از آنها به‌عنوان نشانه یاد می‌کند. به فرض درستی ادعا ـ

که درست هم نبود ـ زشتی در عدم درج «اما نمی‌توانیم» در ادامه «اگر می‌توانستم یک پیچ و مهره از تاسیسات هسته‌ای ایران را باقی نمی‌گذاشتم» اوباما نیست، چرا که در «اگر می‌توانستیم» به خودی خود یک «اما نمی‌توانیم» وجود دارد، آنچه زشت است تقلب از روی دست دلواپسان برای انشایی است که می‌خواهید علیه آنها به نگارش درآورید!

احتمال استیضاح ترامپ به نفع ایران است؟

 علی بیگدلی در آرمان نوشت:

اکنون در مجلس سنا، مخصوصا در کمیسیون روابط خارجی این مجلس که اکثریت با جمهوریخواهان است دو موضوع علیه دونالد ترامپ مطرح شده که یکی مسأله فروش اسلحه به عربستان برای دخالت در جنگ یمن است که حدود 56 سناتور به آن رای مثبت دادند و دیگری مسأله مربوط به قتل جمال خاشقچی است که تمام نمایندگان مجلس سنا به آن رای مثبت دادند که وسعت این میزان رای تقریبا استثنایی محسوب می‌شود.

بنابراین این دو موضوع گرچه جنبه اجرایی ضعیف دارد و نمی‌تواند به نتیجه‌ای منجر شود که رئیس‌جمهور را مجبور کند تا این دو پیشنهاد مجلس سنا را اجرا کند اما اجرا نکردنش هم تبعاتی دارد که نقطه ضعفی برای رئیس‌جمهور مطرح خواهد شد و ممکن است اینها را وتو کند ولی هنوز بحث استیضاح ترامپ چندان جدی نیست.

حتی از بیستم ژانویه که مجلس نمایندگان با اکثریت دموکرات‌ها شروع به کار می‌کند و قرار است تا حدودی جلوی طرح‌های ترامپ را بگیرد، اگر هر دو مجلس سنا و نمایندگان به یک نقطه مثبت در رابطه با ترامپ برسند باز هم استیضاح کردن ترامپ کار سختی است و به این راحتی نیست که بتوانند رئیس‌جمهور را استیضاح کنند و دلایل بسیار قوی نیاز دارد که در جهت تضعیف منافع ملی آمریکا یا در جهت تضعیف ارزش‌های آمریکا باشد یا اینکه رئیس‌جمهور دروغی گفته باشد.

چون در آمریکا دروغ گفتن خیلی مهم است و یکی از دلایلی که بیل کلینتون به دادگاه فراخوانده شد، به رغم اینکه همه گمان می‌کردند به دلیل ارتباط با منشی کاخ سفید بوده، اما اینطور نبود. دروغ در جامعه آمریکا مسأله مهمی محسوب می‌شود، مخصوصا برای رئیس‌جمهور که قسم یاد کرده، مشکلات فراوانی به‌وجود خواهد آورد.

ولی اوضاع ترامپ هنوز به آن مرحله نرسیده، حتی اگر نمایندگان دموکرات هم در مجلس نمایندگان پشت صندلی‌های خود بنشینند و تصمیم جدی در مورد ترامپ داشته باشند، ولی بحث استیضاح به‌قدری پیچیده است که به پرستیژ آمریکا در سطح جهانی لطمه خواهد خورد. بنابراین به این راحتی نمی‌توانند رئیس‌جمهور را استیضاح کنند. اکنون ترامپ با سه اتهام رو به روست. نخست ارتباط با زنان که مسأله‌ای شخصی و خصوصی و مربوط به زمان قبل از انتخابات بوده که در میزان مجرمیت او خیلی اهمیت ندارد.

مگر اینکه کار به شکایت برسد که البته هنوز ثابت نشده است. مسأله دوم دخالت روسیه از طریق انتخابات سال 2016 است که آنهم به اثبات نرسیده و جنگ و جدل وجود دارد. مسأله سوم که از اهمیت زیادی برخوردار است، دغل کاری در پرداخت مالیات است. از آنجا که مالیات در آمریکا خیلی اهمیت دارد و فرار مالیاتی و دروغ در مالیات جرم بالایی محسوب می‌شود، بنابراین این مسائل به‌اضافه مسأله یمن و خاشقچی که در ابتدا بدان اشاره شد، هنوز به مرحله اثبات نرسیده و پرونده‌اش بسته نشده است. درواقع هرچند ترامپ در شرایط نامساعدی بسر می‌برد ولی همانطور که چندی پیش گفت اگر مرا استیضاح کنید، آمریکا شورش خواهد کرد، اینطور نیست که طرفداران اندکی داشته باشد.

ترامپ از نظر اقتصادی موفق بوده و میزان بیکاری را کاهش داده و سرمایه‌های فراری از آمریکا را به آمریکا برگردانده است. درواقع ترامپ موفقیت‌هایی از نظر اقتصادی داشته و استیضاح کردن او چندان راحت و آسوده نیست.

اما صبر از این جهت که ترامپ یا به استیضاح برسد یا در 2020 دوباره رئیس‌جمهور نشود، از نظر قواعد بین‌المللی قابل قبول نیست. به نظر می‌رسد از جهت موازینی که حاکم بر روابط بین‌الملل است، موکول کردن به آینده و ایجاد دلخوشی کردن کار صحیحی نیست. یک سیاستمدار باید در لحظه تصمیم بگیرد و در لحظه هم اجرا کند.

هشدار سقوط در شکاف طبقاتی

زهرا چیذری در جوان نوشت:

سال‌های آغازین جنگ و دوران دفاع‌مقدس، تجربه یکی از طلایی‌ترین دوران‌های اجتماعی جامعه ایران است که هنوز هم در پژوهش‌های اجتماعی مورد توجه قرار دارد؛ دورانی که به‌رغم وجود فقر و چالش‌های اقتصادی فراوان با بالاترین همبستگی اجتماعی مواجه است تا اثبات شود فقر به تنهایی نمی‌تواند منجر به آنومی شود.

امروز جامعه با چالش‌های متعددی از جنس اجتماعی و اقتصادی دست به گریبان است. آنطور که رئیس کمیته امداد امام‌خمینی (ره) می‌گوید: نابسامانی‌های اقتصادی اخیر و چالش‌های ارزی موجب‌شده تا آمار مراجعه‌کنندگان به این نهاد حمایتی تا ۵۰ درصد افزایش یابد و نیمی از این افراد هم برای تأمین مخارج و درمان به کمیته آمده‌اند، اما این تنها بخشی از ماجراست. اگر به سطح جامعه بازگردید، شاهد افزایش میان دزدی‌های خرد همچون دزدیدن ضبط یا باتری ماشین‌ها هستید. دزدان گوشی‌های تلفن‌همراه هم با افزایش سرسام‌آور قیمت آن به طور قابل ملاحظه‌ای افزایش یافته‌اند.


آنطور که اکبر ترکان مشاور رئیس‌جمهور گفته است، با توجه به شرایط اقتصادی کشور، بیش از دو دهک جامعه در معرض آسیب هستند. درمان گران و بودجه‌های ناچیز بیمه‌ها برای پوشش سلامت مردم از موضوعات دیگری است که تنش‌های اقتصادی اخیر را برای مردم سخت‌تر و سنگین‌تر می‌کند.

همه این‌ها را بگذارید در کنار آمار و ارقامی که هر از چند گاهی منتشر می‌شود و فاصله طبقاتی و معیشتی اقشار مختلف جامعه را بیش از پیش به نمایش می‌گذارد که نمونه‌اش ۱۴۷ هزار تهرانی بدون آنکه شغلی داشته یا سهمی در چرخه اقتصاد مملکت داشته باشند، از اجاره املاک و مستغلات درآمدهای نجومی دارند، اما آمار این افراد در سطح کشور فراتر از این حرف‌هاست.

نکته قابل تأمل اینجاست که تعداد این افراد طی سال‌های ۸۴ تا ۲۹۵/۵ برابر رشد داشته و از حدود ۲ میلیون نفر در سال ۸۴ به حدود ۵ میلیون نفر در سال ۹۵ رسیده است. پردرآمدهای بیکار را اگر در کنار کم‌درآمدهای زحمت‌کش بگذاریم یکی از مصادیق نابرابری‌های اجتماعی پیش رویمان گسترده می‌شود و بهتر در می‌یابیم چرا و چگونه آسیب‌های اجتماعی در لایه‌های پنهان جامعه در حال رشد و توسعه هستند.


از نگاه گونیک، فقر کالاهای اقتصادی در واقع عاملی نیست که تولید آنومی بکند، برعکس یک شکل سنتی و پذیرفته‌شده از فقر وجود دارد که انسان به آن عادت کرده است، اما شرایط وقتی تغییر می‌کند که از طریق گسترش وسایل ارتباط‌جمعی تصویر یک نوع زندگی دیگر و مرفه‌تر (مثلاً با برنامه‌های تلویزیونی یا ویدیویی). تا اقصی نقاط جوامع تکامل نیافته، رخنه کند.

در پی تضاد این دو عامل، نیازهای بی‌حد و حصر رشد می‌کنند و پس از آن حرکت‌های ناگهانی رکود یا رشد اقتصادی بسیاری از مواقع وضعیت آنومی به شکل یک گمگشتگی فرهنگی جهشی (و از دست دادن هویت فرهنگی) را در پی دارد که نه فقط یک نارضایتی عمیق بلکه علاوه بر آن ناآرامی‌های سیاسی گسترده‌ای را به وجود می‌آورد.


بنابراین فقر به تنهایی عامل جرم‌خیزی در جامعه نیست همانگونه که جامعه ایران در دوران جنگ و سال‌های بعد از انقلاب با وجود تحریم‌های شدید و شرایط اقتصادی نامساعد هیچ‌گاه همبستگی خود را از دست نداد و در بدترین شرایط همراهی مردم با یکدیگر و با مسئولان جامعه را شاهد بودیم، اما امروز فضای اجتماعی متفاوتی را شاهدیم.

افزایش ۵۰ درصدی مردمی که برای کمک به کمیته امداد مراجعه می‌کنند، جمعیت ۴۸ درصدی از سالمندانی که تحت پوشش هیچ بیمه‌ای نیستند و نمایش ثروتی که در سطح جامعه در قالب‌های مختلف خودنمایی می‌کند، زیربنای رشد انواع و اقسام آسیب‌های اجتماعی و کشاندن جامعه به سوی آنومی است. در این میان انتظار می‌رود مسئولان اگر توان مدیریت اوضاع اقتصادی جامعه را ندارند، لااقل برای از بین نرفتن اعتماد و همبستگی عمومی نمایش ثروت را متوقف کنند.

مافیای مشقی

سید محمد بحرینیان در رسالت نوشت:

ماجرای بحث برانگیز حذف مشق شب چیست؟چندی پیش تعدادی از ناشران آموزشی ، به دیدار برخی از مراجع تقلید قم رفتندوپس از این دیدار بودکه برخی مراجع علیه حذف مشق شب دانش آموزان مواضع تندی گرفته وحتی از ناسازگاری حذف مشق شب با قرآن و سنت گفتند.

پس از این مواضع بود که موضوع دیدار ناشران آموزشی با مراجع به صدر اخبار آمد و برخی از شیطنت بعضی از مدیران نشرهای کمک آموزشی گفتند که برای گرم نگه داشتن بازار کتب کمک آموزشی، به مراجع گزارش غلط داده‌اند. به‌ عبارتی‌، مسئله همان موضوع کهنه «مافیای کنکور»است.


1- اما اصل ماجرا چیست؟ واقعیت آن است که اصلا قرار نبوده و نیست که تکالیف دانش آموزان حذف شود، بلکه به گفته معاون وزیر آموزش و پرورش، قرار است تنها در سه پایه اول تا سوم ابتدایی یعنی برای دانش آموزان 7 تا 9 سال، تکالیف بیش از آن که نوشتنی و از جنس مشق شب باشد؛ مهارتی شود.

ضمناً مگر تکالیف دانش‌آموزی به سبک  مشق شب که سال‌هاست در مدارس  اعمال می‌شود  با کدام سبک و سیاق آموزشی و انسانی منطبق بوده و چه خروجی موثری داشته است.


2- آن‌چه پیش از این مرتباً مورد تاکید علما و مدل آموزشی مبتنی برمشق شب و کلاس‌های مونولوگ که  یادگیرنده در آن صرفا شنونده است، غلط و تحمیلی از سوی انگلیسی ها در اواخر دوران قاجار ودر دوره پهلوی  اول بوده واتفاقا آن چه سیره علما و سبک آموزش حوزه ها و مکتب خانه‌های ما بوده عکس این روش بوده است.

کلاس های گرد که همه رو به هم  بنشینند ، مباحثه و استفاده از ابزار و حرکت در آموزش قرآن، ادبیات، ریاضی و علوم طبیعی ، گذشته درخشانی برای این سرزمین ساخته بود که متاسفانه نظام آموزشی مشق شب و تست و کنکور که امروز اجرا می شود، بویی از آن نبرده است.


3- در مسائلی چون مافیای کنکور،  دقیقا همین نظام آموزشی غلط و معیوب مقصر است. چند دهه این نظام آموزشی در حال اجراست و هیچ مسئولی جسارت جراحی این بدن بیمار را ندارد، از عواقب جراحی می ترسد در این سال‌ها تنها تغییرات جزیی و شکلی در نظام آموزشی رخ داده، مثلاً ترمی واحدی بوده یا سالی واحدی یا 4-3-5 به 3-3-3-3 تبدیل شده است. 


4- باید در تحلیل‌ها و اظهار نظرها دقت کرد، ذینفعان کنکور بسیارند و نمی توان همه آن‌ها را همسان نواخت . بسیاری زبدگان حوزه آموزش و پرورش ما ، فعالان بخش خصوصی هستند و اتفاقا بخش دولتی آموزش که مرتبا ، بخش خصوصی را تخریب می‌کند، باید پاسخگوی عملکرد خود باشد . نمی شود انتظار داشت بخش دولتی بی‌کیفیت باشد و مردم به بخش خصوصی مراجعه نکنند . 


5- اما در باب عدالت آموزشی؛ متاسفانه در سالی که گذشت یعنی در کنکور 97، 5 نفر اول کنکور در رشته های ریاضی،تجربی و انسانی همه از مدارس غیر انتفاعی بوده اند و این یعنی فقر دیگر تنها یک پدیده نیست و می رود که در کشور ما به یک نهاد تبدیل شود.

آنکه پولدار است و فرزندش مدرسه غیر انتفاعی می رود، دانشگاه خوب قبول می شود، در نتیجه متخصص می شود و نسل بعدی این خانواده هم حتماً وضع مالی خوبی خواهند داشت، اما فرزند خانواده فقیر، کم سواد و فقیر می شود . این بحث کاملا بجاست اما در این مقال نمی گنجد و حتما در فرصت دیگری به صورت مبسوط به آن خواهیم پرداخت.