موذنی را باید نویسنده ی مذهبی نویسِ فرم آشنا و فرم باز نامید، چرا که محتوا را فدای تکنیک و تکنیک را فدای محتوی نکرده و چنان این دو را به خوبی به خدمت گرفته است.

به گزارش مشرق، اینکه سالها اسم یک نویسنده و اسم آثارش را شنیده باشی و دست آخر وسط ماه محرم با آخرین کتابش آنهم با موضوعی احساسی، مذهبی آشنا شوی توفیقی بود که امسال نصیب من شد. احضاریه آخرین کتاب علی موذنی و اولین کتابی بود که من از او خواندم، پیش از این تنها نام کتاب های او را شنیده بودم و نقدهای مثبت و حتی گاهی منفی کتابهایش را. اما قسمت اینطور رقم خورد با کتابی شروع کنم که حتما عصاره ی تفکر و تجربه ی سالهای دراز نویسندگی موذنی است و همین باعث می شود مطمئن باشی لحظات خوب و لذت بخشی در پیش داری و  متن کتاب این انتظار را بی پاسخ نمی گذارد و از ابتدا تا انتها خوشیِ مطالعه ی یک متن قوی را به مخاطب هدیه می دهد.

بیشتر بخوانیم:

به داستانم متعهدم نه به تاریخ

داستان دو خواهر به قلم کسی که خواهر ندارد!

این رمان با نوجوانیِ راوی شروع می شود، نوجوانی که قصد دارد مادرش را به زیارت امام رضا ببرد و چه خوب با دل مخاطب بازی می کند این مشهد بردن مادر و اصلا انگار موذنی مخاطب را خوب آماده می کند برای شنیدن یک روضه، کتابی که از ابتدا تا انتهایش روضه است. البته نه به معنای روضه ای که تنها به گریه وادارد، روضه ای که آگاهی می دهد دل را شاد می کند و اگر حال خوش بعد از هر جلسه ی هیئت را درک کرده باشی منظور این نوشته را خوب می فهمی.

در احضاریه نوجوانی که مادرش را در سالهای دور به پابوس حرم رضوی برده حالا خودش احضار می شود تا به کربلا برود، آن هم نه وقتی امن و در آسایش، در واقع او به سفری شاید پر خطر و حتما سخت دعوت می شود و مگر زیارت کشته ی کربلا در هزار و چهارصد سال گذشته معنایی جز خون و خطر و سختی داشته؟ و مگر هیچ آسوده ی آسایش طلبی تا به حال به این سفر رفته؟

و روزنامه نگار گریزپای دعوت می شود هر چند دلش راضی به رفتن نیست و دل خواهرش عارفه راضی به رفتن است و جالب آنکه نویسنده در طول این سفر در لایه ای پنهان و در کنار نشان دادن رابطه ی این خواهر برادری که پدر و مادرشان را هم از دست داده اند، به زیبایی و ظرافت رابطه ی حسین و زینب را نشان می دهد و همین جاست که اگر دل آماده و گوش شنوایی داشته باشی روضه اوج می گیرد.

موذنی را باید نویسنده ی مذهبی نویسِ فرم آشنا و فرم باز نامید، چرا که محتوا را فدای تکنیک و تکنیک را فدای محتوی نکرده و چنان این دو را به خوبی به خدمت گرفته و از میان آنها یک رمان احساسی و تکنیکی نوشته که چه مخاطب عام و چه مخاطب حرفه ای را از کار خود راضی کند و مخاطب تا انتهای ماجرا در این سفر سخت، پر از شلوغی، پر از ازدحام و گرما و سوال های بی جواب با راوی همراه شود.

در حین مطالعه ی این رمان هر چه به انتهای ماجرا نزدیک می شوی بیشتر غرقِ یک پیاده روی سخت خواهی شد، آن هم در حالی که همچون راوی سرگشته ای و دنبال نقطه ی امن و قابل اتکایی می گردی که نفسی تازه کنی و در این میان تازه می فهمی که این تو هستی که احضار شدی حتی اگر خودت نخواهی و نفهمی یا خودت را به نفهمیدن بزنی باز برای این سفر خوانده شده ای. شاید بشود گفت این تکرار ندای هل من ناصر ینصرنی امام حسین است که در طول تاریخ مکرر به گوش انسان ها رسیده و حالا پژواک آن به گوش ما می رسد، آن هم فقط برای یک سفر، یک پیاده روی، یک گردهم آیی سیاسی تا ادامه ی حرکت تاریخی امام باشد و حالا این تو و این ندای یاری خواهی، تو احظار شده ای، می روی یا می مانی؟ انتخاب با توست.

*موعود خالقی