کد خبر 924516
تاریخ انتشار: ۱۰ دی ۱۳۹۷ - ۱۵:۱۴

اخوی من، حمید که تنها ۱۸ سالش بود، هنگام وداع کنار آب با لباس غواصی با آرامش و یقین به من گفت ما حتماً شهید می‌شویم ولی خط را انشاالله می‌شکنیم.

به گزارش مشرق، استاد حسن رحیم پور در نشستی با موضوع «فقه و علوم اجتماعی» در حضور جمعی از دانشجویان دانشگاه تهران مورد این پرسش قرار گرفت که:

بیشتر بخوانید

محسن رضایی: عملیات «کربلای ۴» را تبدیل به فریب کردیم

فیلم / پشت‌پرده عملیات کربلای ۴ به روایت حاج قاسم

این روزها سالگرد عملیات کربلای ۴ و شهادت غریبانه غواص‌ها است. رسانه‌های بیگانه و چند نفر از دولتی‌ها مثل آقای آشنا و… به گونه‌ای جوسازی کرده‌اند که گویا هزاران شهید داده‌ایم و دکتر محسن رضایی آن را حرکتی انحرافی دانسته است. حال آنکه اساساً خود این آدم‌ها زمان کربلای ۴ در خانه‌ها نشسته بودند.

این تیپ افراد برخلاف رزمنده‌ها و شهدای دانشگاه امام صادق (ع)، از آن امام صادقی‌هایی بودند که در آن زمان جبهه نمی‌رفتند، بعدها هم یک روز معمم بودند و یک روز عمامه‌ها را برمی‌دارند، روزی در وزارت اطلاعات بودند و روزی با خارج نشین‌های معاند هم‌صدایی می‌کنند. به نظر می‌رسد این حرف‌ها نشاندن بدهکار به جای طلبکار است. نمونه‌های دیگری هم مثل مسئول پیشین سازمان سینمایی وزارت ارشاد، از همین جبهه ندیده‌ها بودند که جزئی از مسئولین شدند.

آقای رحیم پور در پاسخ این دانشجو اشاره کرد:

آقای رضایی که منظور خود را توضیح داد و اما توقف کربلای ۴، نتیجه خیانت منافقین و ماهواره‌های آمریکا و… بود. در کربلای ۴ من از نزدیک شاهد ماجرا بودم.

در کنار غواص‌ها از جاده شهید صبوری در جبهه جزیره بوارین مجروح شدم. برادرم و بیش از ده نفر از دوستان صمیمی بنده که همه غواص بودند و همان شب شهید ومفقود شدند، اولاً تقریباً هیچیک در فکر بازگشت و در انتظار پیروزی حتمی نبودند.

اخوی من، حمید که تنها ۱۸ سالش بود، هنگام وداع کنار آب با لباس غواصی با آرامش و یقین به من گفت که این محور، فوق‌العاده سخت است و ما حتماً شهید می‌شویم ولی خط را انشاالله می‌شکنیم.

ثانیاً این گفتگو ساعت‌ها قبل از شروع عملیات و کشف لو رفتن آن بود. هنوز صبح نشده این دسته غواص شهید شدند و پیکرشان سال‌ها بعد برگشت. من در بیمارستان بودم و به یاد می‌آورم زیرپیراهن را که درآوردم، پوست بدن من از شانه تا کمر، جدا شد.

البته دوباره از بیمارستان به خط برگشتم. چند روز بعد که حال بنده خراب و در بیمارستان بستری شده‌بودم از آقای قالیباف که فرمانده لشکر بود_ و برادر خود ایشان هم غواص کربلای ۴، شهید و مفقود شده بود_ پرسیدم خبر شهادت اخوی‌ام را به پدرومادر بدهم یا خیر؟ ایشان گفتند نه، صبر می‌کنیم. احتمالاً در بوارین عملیات داریم ومعلوم می‌شود که چه کسانی شهید و چه کسانی مفقود شده‌اند. ضمناً تعداد شهدا چند صد نفر بود نه چند هزار نفر.


همانطور که این دوستمان گفتند به جای طلبکار شدن بدهکارها باید امروز روح پاسخگویی و مسئولیت‌پذیری را در کسانی که در عصر جهاد، مشغول زندگی‌شان بودند و امروز بر گردن مردم سوارند، به وجود آورد.


بنده توفیق شرکت در هفت هشت عملیات به عنوان طلبه‌ی رزمنده داشته‌ام و در هیچ عملیاتی قبل از درگیری، اطمینان به پیروزی نداشتیم و برادرها بیشتر احتمال شهادت خود را می‌دادند.