نوشین می‌تواند در کنار هر کدام از دوستان محفل ادبی که دلش خواست، روزها زندگی خصوصی داشته باشد و خانه آن‌ها به حمام برود و... و همین اثر می‌شود نامزد مهم‌ترین جایزه ادبیات داستانی جمهوری اسلامی!

به گزارش مشرق، سرزمین عجایب، یکی دیگر از آثار داستانی جعفر مدرس صادقی است که همانند بسیاری از نوشته‌های او با نشر مرکز سامان می‌یابد. قصه زنی است اهل تهران که پس از شوربختی در ازدواج و جدایی از همسر، زندگی در غرب را رها کرده و ناامید و بی‌هدف به ایران بازگشته است.

خواننده در آغاز داستان با زنی به نام «نوشین» روبه‌روست که ابتدای داستان دنبال جایی مرتفع و مناسب برای خودکشی و خلاصی از زندگی می‌گردد، اما با وجود داشتن مادری سحرخیز و سرزنده که هر روز صبح، بر سجاده نماز سر بندگی فرود می‌آورد و سپس با مهربانی اجاق زندگی را روشن می‌کند، به یک دوست قدیمی رو می‌آورد و از آن دوست به افراد دیگری وصل می‌شود؛ جماعتی هنرمند و اهل ادبیات که سیگار به سیگار می‌چسبانند، لیوان‌هایشان را تند و تند پر می‌کنند و همه‌شان اجازه دارند دست بیندازند دور کمر بانوی داستان!

خانم قصه از مادرش بیزار است و تحملش نمی‌کند؛ چنان که برادرش با پدرش اختلاف جدی داشت و هنگامی که پدر، حاضر نشد خانه قدیمی را بکوبد و توسعه دهد، پسر جوان او را هل داد و همان ضربه در نهایت موجب مرگ پدر شد. به عبارتی، رفتار پسر تمامیت‌خواه، این اتفاق را رقم زد.

سرزمین عجایب، رمانی بدون فصل و پاراگراف است. گویی نویسنده، آنقدر سرشار از نوشتن بوده که بدون توقف، پیش رفته تا نقطه پایان کتاب را بگذارد؛ انگار نمی‌خواسته چانه‌های زنی سرگشته و ناامید از حرکت بایستد و حرافی‌هایش به انتها برسد. مدرس صادقی حتی برنگشته به نقطه آغاز داستان و یک بار دیگر مرورش نکرده که دیالوگ‌ها را در جملات جدا کند یا دست به اصلاح محاوره‌ها بزند. رمان، همان‌طور که سیال و بی‌نظم پیش رفته، روی کاغذ نشسته و به دست مخاطب رسیده است. در حالی که این رمان‌نویس، یکی از ویرایشگران متون فاخر و کلاسیک است و حتی در ویراست آثار تاریخی نظیر «سیرت‌النبی» دستی قدرتمند دارد.

جدا از این نکات فنی، نویسنده در این رمان ۱۵۹ صفحه‌ای در حال معرفی سبک زندگی الگوگرفته از شیوه زیستی غربیان است. «جیم» که یک پژوهشگر انگلیسی و علاقه‌مند ادبیات فارسی است، به ایران می‌آید و در حلقه دوستان شخصیت اصلی داستان قرار می‌گیرد. اما حضور او در ایران به چند سخنرانی و گشت و گذار در اصفهان و چابهار ختم نمی‌شود. آقای جیم در نهایت، مهمان همان مادری می‌شود که سجاده‌اش هر روز صبح، سوی قبله گشوده می‌شد. آن زن روشن‌ضمیر که البته منفور دختر خودش است، لباس‌های راحتی شوهرش را به مهمان خارجی می‌دهد که بپوشد و اجازه می‌دهد که هفته‌ها در خانه آن‌ها زندگی کند! به چه اعتباری؟ معلوم نیست.

از طرف دیگر، برادر نوشین که بعد از مرگ پدرش (پس از مشاجره و هل دادن و ضربه خوردن سر پدر) خانه را کوبیده و چند واحد آپارتمان در آن در آورده است، درصدد جدا کردن محیط زندگی بچه‌ها از والدین است و همسر او می‌گوید که آن‌ها تلاش می‌کنند تا زندگی مستقل را به بچه‌ها بیاموزند. در حالی که بر اساس سبک و سنت زندگی ایرانیان، فرزندان تا هنگام ازدواج و حتی پس از تأهل در کنار خانواده پدری خود زندگی می‌کنند.

این‌ها را علاوه کنید بر نامشخص بودن پدر ناتاشا (دختر نوشین). نوشین که از ابی جدا شده، در جایی از داستان می‌گوید که ناتاشا دختر ابی نبوده و دختر همایون (یکی دیگر از دوستانش!) و در نهایت، آقای جیم است که با افتخار می‌گوید ناتاشا دختر اوست و بهتر است او را ناتالی صدا کنیم.

نوشین قصه می‌تواند در کنار هر کدام از دوستان محفل ادبی که دلش خواست، روزها زندگی خصوصی داشته باشد. خانه آن‌ها به حمام برود و لباس مردانه و زنانه هر یک را که پسندید بر تن کند. نسبت آن‌ها را ادبیات معلوم کرده است نه چیز دیگری.

در رمان جعفر مدرس صادقی کدهای زیادی از ناامنی در ایران وجود دارد. نوشین پس از ترک یکی از مهمانی‌های ادبی در یکی از خیابان‌های شمال شهر تهران مورد آزار و اذیت و تعرض مکرر قرار می‌گیرد و همراه با مأموران پلیس که سیگار می‌کشند به کمپ بهزیستی منتقل می‌شود. آقای جیم هم که برای سیاحت و سخنرانی به اصفهان و چابهار رفته، بدون هیچ دلیلی و تنها به احتمال جاسوسی در جنوب کشور دستگیر می‌شود و از مأموران امنیتی ایران سیلی می‌خورد. این همان آقایی است که با رخت خانگی در منزل مادر مذهبی و اهل نماز، هفته‌ها زندگی می‌کند.

استحاله سریع آدم‌ها، ناامنی عمومی برای ایرانیان و دیگران، بی‌اعتباری قیود اجتماعی و پیگیری سبک زندگی غربی از پیام‌های آشکار این رمان است. هرچند نویسنده ۶۴ ساله کتاب، می‌خواهد اعتراض‌اش را به انبوه کسانی که خیال می‌کنند چون چند کتاب خوانده‌اند حتماً باید داستان بنویسند و شعر بگویند، فریاد بزند، اما این اعتراض بجا، در گذر مقاصد دیگر او در ذهن مخاطب، مانا و ماندگار نمی‌شود.

انتشار این کتاب در جمهوری اسلامی، اتفاق عجیبی نیست. نویسندگان و ناشران دیگری هم هستند که چنین مفاهیمی را در آثار تألیفی و ترجمه، تعقیب و ترویج می‌کنند. عجیب‌تر آن‌که این رمان، همین امسال در میان نامزدهای جایزه جلال آل احمد بود؛ جایزه‌ای که اگر مبتنی بر مشی و مرام جلال بنا نهاده شده باشد، جدا از قوت و قدرت هر اثر به جهان‌بینی او می‌نگرد و قصه‌ای را تقدیر می‌کند که طبق اساسنامه، روح ملی و دینی را تقویت کند.

نکته جالب این‌که نامزدهای این جایزه بزرگ و ۱۰۰ میلیونی در فاصله بسیار کوتاهی تا مراسم اختتامیه (حدود ۳ روز و گاهی کمتر از این) معرفی می‌شوند تا احتمالاً منتقدان، فرصت خوانش و نقد آثار را نیابند!

این جمله را هم از جلال آل‌احمد در کتاب «غربزدگی» داشته باشید: «آدم غرب‌زده هُرهُری مذهب است. به هیچ چیز اعتقاد ندارد، اما به هیچ چیز هم بی‌اعتقاد نیست. یک آدم التقاطی است و نان به‌نرخ‌روزخور است. همه چیز برایش علی‌السویه است. خودش باشد و خرش از پل بگذرد، دیگر بود و نبود پل هیچ است.»

منبع: فارس