موضوع بازگشت کشورهای عربی به احیای مناسبات با سوریه سوالهای متعددی را در خصوص عوامل عمیق این اقدام و نحوه اجرای بازبینی مواضع کشورهای مختلف بعد از سالها مقابله و خصومت با دولت سوریه و عوامل و انگیزههای تغییر این مواضع و همچنین عوامل پشت پرده اقدامات اخیر روشن میکند. علاوه بر اینها این سوال مطرح میشود که آیا بازگشت مناسبات کشورهای حاشیه خلیج فارس با سوریه به معنی تلاش آنها برای دور کردن سوریه از ایران است یا نه؟
بیشتر بخوانید:
لحیاة: سوریه، ایران و روسیه در جنگ پیروز شدند
آغاز حمله النصره و درگیری در جنوب ادلب
استقبال از بازگشت کشورهای عربی به سوریه با رشتههایی از خشم و ناراحتی همراه شده است، به گونهای که به نظر میرسد کشورهای مذکور به دنبال پاره پاره کردن صیدی هستند که گرفتار شده است. آنها این منطق را همچنان دنبال میکنند و سوریه را صیدی میدانند که گرفتار شده و برای دریدن آن باید وارد عمل شوند.
طرح این موضوع که دولتهای عربی به صورت نسبی از موضعگیری های گذشته خود در قبال عرصه سوریه فاصله گرفتهاند، به این معنی نیست که کاملاً این سیاستها و مطالبات گذشته خود را کنار گذاشته و مواضع خود را به شکل اساسی تغییر داده اند، بلکه به این معنی است که از میزان ورود خود در جنگ ضد سوریه کاسته اند و ترجیح می دهند بر روش های کاری و تاثیرگذار دیگر متمرکز شوند. آنها در عین حال به حمایتهای مالی و رسانهای و سیاسی از گروههای معارضه سوریه ادامه می دهند و تلاش دارند تمام راهکارهای ممکن را با همکاری روسیه و آمریکا دنبال کنند.
این موضوع در خصوص کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و اردن و حتی رژیم صهیونیستی صدق میکند. رژیمی که تمرکز خود را بر این نکته گذاشته که در روند تحولات عمومی و بازگشت دولت سوریه به عرصه منطقه تاثیرگذار باشد یا بتواند با این کشور برای ساماندهی اوضاع بعد از جنگ همکاری کند.
با وجود اینکه هنوز جنگ به پایان نرسیده، اما روند تحولات کاملاً واضح است. شاخصها و دلایل زیادی بر ادعای ما وجود دارد که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا از عربستان سعودی به علت تامین مالی در روند بازسازی سوریه تشکر کرد. این موضعگیری یک خیالبافی یا اقدام بیهوده به شمار نمیرود.
- سفر عمر البشیر رئیس جمهور سودان به دمشق که چند مدت پیش انجام شد، حامل پیامهای عربی و کشورهای حاشیه خلیج فارس برای بشار اسد رئیسجمهور سوریه بود.
- سفر هیئت امنیتی اماراتی به دمشق زمینهساز سفرهای اقتصادی متقابل و بازگشایی سفارت این کشور در دمشق در تاریخ ۲۷ دسامبر سال ۲۰۱۸ شد.
- تصمیم دونالد ترامپ مبنی بر عقبنشینی نیروهای آمریکایی از منطقه شرق فرات همراه با تمام ارزیابیهای بدبینانه متحدان واشنگتن شکل گرفت.
چرا کشورهای عربی تصمیم به بازگشت به سوریه گرفتند؟
اقدام امارات در بازگشایی سفارت خود در دمشق و تلاشها و سفرهای امنیتی و اطلاعاتی که طی چند ماه گذشته به سوریه داشت، اقدامی جالب توجه بود. روزنامه ال اخبار لبنان در نیمه سپتامبر گذشته از سفر یک هیئت امنیتی اماراتی به دمشق پایتخت سوریه برای بررسی پروندههای فی مابین از جمله بازگشایی سفارت امارات در این کشور خبر داد.
این روزنامه همچنین میافزاید که امارات به دنبال تشکیل تجمعی عربی برای ورود به عنوان شریک در آینده سیاسی و اقتصادی سوریه است و تسلیم این نکته شده که دولت کنونی سوریه به ریاست بشار اسد در قدرت باقی خواهد ماند.
در همین رابطه انور قرقاش وزیر مشاور در امور خارجه امارات به بخشی از اهداف عمیق و پشت پرده بازگشایی سفارت امارات در این کشور اشاره کرده و میگوید که این تصمیم بعد از بررسی دقیق تحولات صورت گرفت و ناشی از این رویکرد بود که در مرحله آینده همگرایی عربی با پرونده سوریه مبتنی بر ملت و دولت و تمامیت و وحدت اراضی این کشور باید ادامه داشته باشد.
وی در مطلبی در توئیتر میافزاید که نقش عربی در سوریه در نتیجه حضور منطقهای ایران و ترکیه بیش از پیش ضرورت پیدا میکند. علاوه بر اینکه امارات از طریق حضور خود در دمشق به دنبال فعال سازی این نقش است و میخواهد نقش مثبتی در پایان دادن به پرونده جنگ و تقویت فرصتهای صلح و ثبات در این کشور داشته باشد.
عوامل پیدا و پنهان بازگشایی سفارت کشورهای عربی در سوریه
رویکرد امارات در بازگشایی سفارت خود در دمشق با استقبال گسترده در کشورهای عربی روبرو شد و آنها نیز تلاش برای بازگشت قریب الوقوع به سوریه را آغاز کردند. این گفتمان با وجود اهمیت سیاسی و نمادینی که دارد، نکتههای پنهان و پیدایی دارد که باید به آن توجه شود.
نکتههای پنهان این اقدام شامل موارد زیر است:
- افتتاح سفارت امارات در دمشق نشان دهنده شکست برنامهریزی ها و محاسبات رژیمهای عربی در ساقط کردن نظام سیاسی سوریه است و این نکته را به اثبات میرساند که جنگ ضد دولت بشار اسد در سوریه بی فایده بود و نتوانست به اهداف مورد نظر خود یعنی براندازی نظام برسد. شرکت کنندگان در این جنگ به دنبال شکستن آن چیزی بودند که از آن تحت عنوان هلال مقاومت یا هلال شیعی یاد میکردند و به وفور در گفتمان سیاسی و تبلیغاتی خود ضد سوریه از این رویکرد استفاده می کردند.
- ادامه جنگ در سوریه نیز اقدامی بیهوده است. چرا که حجم گستردهای از منابع مادی و معنوی به آن اختصاص داده میشود و هزینه هایی در آن صورت میگیرد که هیچ فایدهای ندارد.
- اگر امارات و سایر کشورهای عربی خلیج فارس ارتباطی با سوریه نداشته باشند، در سیاست گذاری های بعد از جنگ در این کشور نقشی نخواهد داشت. این در حالی است که این موضوع از اهمیت و حساسیت قابل ملاحظهای برخوردار است.
عوامل آشکار در بازگشایی سفارت رژیمهای عربی در سوریه:
- این کشورها موضع خود را در این خصوص اینگونه مطرح کردهاند که نباید سوریه را برای ایران و ترکیه واگذار کنند.
امارات و کشورهای دیگر حاشیه خلیج فارس، سوریه را به عنوان عرصه مقابله می شناسند. هدف آنها از این رویکرد مهار ایران و ترکیه است و حتی اولویت اصلی را به مهار ایران میدهند. این موضوع منطبق با اهداف و برنامههای رژیم صهیونیستی در منطقه است و این اتفاق رویکرد تحلیلی متفاوتی ارائه میدهد که احتمالاً روند تحولات را به سمت جنگ دیگری پیش ببرد.
- کشورهای عربی به ویژه کشورهای حاشیه خلیج فارس به دنبال سهیم بودن در روند بازسازی سوریه هستند. برخی از این کشورها منابع مالی و آرمانهای اقتصادی قابل توجه و اهداف سیاسی مشخصی در این عرصه دارند وگشایی سفارتخانههای آنها اتفاقی ضروری برای حضور و تاثیرگذاری در سوریه است. علاوه بر اینکه آنها به این ترتیب میتوانند منافع اقتصادی قابل توجهی برای خود کسب کنند.
رفتارهای درست و غلط در بازگشایی سفارت در سوریه
موضعگیری امارات متحده عربی در خصوص بازگشایی سفارت این کشور در دمشق و بیانیه وزارت خارجه آن نشان دهنده رویکرد درست این کشور در خصوص تحولات سوریه و تحولات مرتبط منطقهای و بینالمللی است، چرا که اقدام امارات را نمیتوان یک اقدام انفرادی تلقی کرد و به احتمال فراوان این کشور به نمایندگی از سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس از جمله عربستان سعودی این اقدام را انجام میدهد. به همین علت است که امروز باید از بازگشت کشورهای حاشیه خلیج فارس به سوریه سخن گفت و تنها موضوع امارات مطرح نیست.
البته موضوعی که نباید از نظر پنهان داشت، این است که مواضع امارات در قبال سفارت دمشق گرچه می تواند مقدمهای برای احیای مناسبات بین دو طرف باشد که اقدامی درست و سنجیده است، اما اهداف پشت پرده این اقدام ممکن است نادرست و اشتباه باشد. این موضوع یک تحلیل نیست، بلکه به صورت مستقیم از اظهارات توئیتری انور قرقاش برداشت میشود.
امارات و کشورهای دیگر حاشیه خلیج فارس و حتی غرب و رژیم صهیونیستی شاید به دنبال تغییر رفتار دولت سوریه از طریق راهکارهای سیاسی و حتی اقتصادی باشند. آنها این رویکرد را در شرایطی دنبال میکنند که در تغییر دولت سوریه از طریق جنگ ناکام ماندند. این یک گفتمان عجیب و بی سابقه نیست. چرا که کالین پاول وزیر خارجه اسبق آمریکا بعد از اشغالگری این کشور در عراق در سال ۲۰۰۳ گفت: باید رفتار دولت [سوریه] در روشهای سیاسی تغییر کند، در غیر این صورت اتفاقی که در سال ۲۰۰۳ در عراق رخ داد، در سوریه نیز رخ خواهد داد.
آیا رژیمهای عربی حوزه خلیج فارس میتوانند جای ایران را در سوریه بگیرند؟
مناسبات میان ایران و سوریه یکی از بهانه های جنگی است که از مارس سال ۲۰۱۱ تاکنون در سوریه دنبال شده است. این اتفاق یکی از ابزارهای اصلی آمریکا برای بهانه گیری جهت محاصره و تحریم سوریه از زمان اشغالگری این کشور در عراق مطرح شده است. این موضوع به صورت ویژه بعد از جنگ ۳۳ روزه بین رژیم صهیونیستی و حزب الله لبنان مطرح شد.
در آن زمان ایران به یکی از موضوعات مهم مورد بررسی میان سوریه با کشورهای حاشیه خلیج فارس و ترکیه و فرانسه و آمریکا و دیگر کشورها تبدیل شد. کشورهای مزبور تلاش کردند سوریه را قانع کنند که بر اساس دیدگاه آنها، رفتار این کشور با ایران لزوماً نباید در حد توقف ارتباط باشد، بلکه تغییر رفتار در قبال تهران کافی است. حتی بعد از آغاز جنگ در سوریه نیز پیشنهادهایی از سوی ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج فارس و رژیم های غربی در خصوص جداسازی این کشور از ایران مطرح شد. این موضوع را بشار اسد رئیس جمهور سوریه و سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان نیز مورد توجه قرار دادند و حمد بن جاسم نخستوزیر و وزیر خارجه سابق قطر نیز در چندین گفتگوی مطبوعاتی مورد تاکید قرار داد.
همانطور که گفته شد جنگی که در سوریه به راه افتاد، با هدف ایجاد شکاف و جدایی در ائتلاف بین سوریه و ایران انجام شده، اما نتیجهای کاملاً معکوس داشت، به این معنا که باعث تقویت و تحکیم این ائتلاف شد. البته موضوعی که الان مطرح است این است که رها کردن سوریه در مرحله بعد از جنگ در زمینه تعاملات ضروری و نامحدود با ایران و حتی روسیه و ترکیه به نفع کشورهای عربی نیست. به این ترتیب آنها به فکر افتادند تا پیشنهاد یا ابتکاری را در این زمینه ارائه دهند، اما پارامترهای این اقدام باید کاملاً سوری باشد.
نگاهی به شاخصها و سیگنالهای موجود نشان میدهد که بازگشت رژیمهای عربی به سوریه شرط لازم برای مهار کردن منابع تهدید ناشی از ائتلاف این کشور با ایران است. شاید این نگاه درست باشد، اما به این معنا نیست که حضور آنها در سوریه لزوماً بتواند حضور ایران در سوریه را مهار کند.
البته در این زمینه ذکر دو نکته لازم به نظر میرسد:
- حضور ایران در سیاستهای سوریه به صورت انفرادی و انحصاری نیست. سوریه درهای خود را به روی هیچیک از طرفهای تاثیرگذار عربی نبسته بود، اما این رژیمهای مذکور بودند که هر کدام به نحوی با دولت بشار اسد اعلام جنگ کرده و به دنبال براندازی نظام این کشور بودند. شکی نیست که حضور کشورهای عربی در سوریه برای همه حتی ایران مفید است و ایران نیز این موضوع را می داند و از آن خوشحال است.
- سوریه در تعاملات و مناسبات منطقه ای، نقش مهمی در کنترل چالشهای احتمالی موجود میان رژیم های عربی و ایران دارد. در گذشته هنگامی که ایران بنا به دلایل مختلف نسبت به امارات عصبانی شده بود، شیخ زاید نخست وزیر این کشور به دیدار بشار اسد رفت تا وی را مطمئن کند و از خشم ایران بکاهد.
- مناسبات خوب میان سوریه و ایران می تواند باعث ایجاد کانال ارتباطی خوبی بین ایران و کشورهای حاشیه خلیج فارس باشد.
موضعگیری رژیمهای عربی در قبال ترکیه
از منظر رژیمهای عربی منطقه، ترکیه در سه سطح اساسی میتواند به عنوان عاملی برای ایجاد موازنه در سیاستهای منطقهای تعیین شود.
نکته اول ایجاد موازنه با ایران در سوریه است. این موضوع یکی از انگیزهها و شاخصهای سوریه برای ایجاد نزدیکی میان این کشور با ترکیه در دهه اول قرن ۲۱ بوده است.
نکته دوم اینکه ترکیه به عنوان عنصر متوازن برای سوریه در قبال کشورهای عربی و به ویژه رژیم های حاشیه خلیج فارس مطرح بوده است. چرا که این کشورها به ویژه بعد از جنگ ۳۳ روزه در سال ۲۰۰۶ فشارهای تبلیغاتی و سیاسی گستردهای را ضد سوریه به کار گرفتند.
نکته دیگر اینکه ترکیه و دشمنی رژیم های عربی با این کشوربه عنوان عاملی متوازن در برابر ایران در منطقه مطرح بوده است. البته آرمانگرایی های حزب عدالت و توسعه در برعهده گرفتن رهبریت جامعه اسلامی اهل تسنن بر خلاف منافع عربستان و تا حدی امارات است و همین موضوع باعث شده دیدگاه کشورهای عربی نسبت به ترکیه تغییر کرده و آنها آنکارا را به عنوان یک منبع تهدید برای خود ببینند.
کشورهای عربی در زمان آغاز جنگ سوریه، تا حد زیادی روی ترکیه برای براندازی سوریه حساب کردند، اما روند تحولات جنگی و محاسبات به وجود آمده در سیاستهای آنکارا این روابط را تغییر داد و رژیم های عربی مناسبات خود را تا حدی با ترکیه قطع کردند. امروز کار به جایی رسیده است که کشورهای امارات و عربستان و در پس آنها رژیم های عربی حاشیه خلیج فارس می گویند که جلوگیری از گسترش نفوذ ترکیه به عنوان یکی انگیزه های اصلی رژیم های عربی برای احیای مناسبات با سوریه مطرح است.
نکته مهم درباره انگیزه های ترکیه در سوریه این است که کشورهای حاشیه خلیج فارس نسبت به طمع ورزی های ترکیه در جغرافیای سوریه و تاثیرگذاری این کشور در ترسیم موازنههای بعد از جنگ در سوریه حساسیت دارند.
به نظر می رسد جنگ سوریه این رویکردها را در میان کشورهای حاشیه خلیج فارس زنده کرده است:
قدرت برای تاثیرگذاری و تاثیر مستقیم و فعالیت بدون واسطه. چرا که همین موضوع ترکیه را به ایجاد موازنه با ایران در منطقه کشاند و به همین علت عرب ها نیز سعی دارند این ماموریت را دنبال کنند.
احساس رژیم های عربی در خصوص تهدید روز افزون از سوی ایران و ترکیه باعث شده آنها موضوع ایجاد توازن و مهار در عرصه سوریه را مطرح و تلاش کنند توانمندی های سیاسی و دولتی خود در سوریه را افزایش داده و شکاف موجود میان خود و این کشور را کاهش دهند.
جغرافیایی سوریه و قاعده چرچیل
در گذشته توافق بین روسیه و آمریکا مبنی بر تقسیم جغرافیای فعالیت های نظامی در سوریه شکل گرفته بود که بر اساس آن رود فرات مرز نفوذ و تقسیم این دو کشور را تعیین میکرد. البته آنها به صورت کامل به توافق موردنظر پایبند نبودند. علاوه بر اینها تقسیم فرضی و غیرقانونی جغرافیایی سوریه مبنای دیگری نیز داشت و به این ترتیب بود که شمال سوریه تحت تاثیر ترکیه و تا حدی قطر بود و جنوب سوریه نیز قرار بود تحت تاثیر اردن و رژیم صهیونیستی باشد و اطراف دمشق نیز به منطقه تحت تاثیر عربستان تبدیل شود.
این تقسیم نفوذ در نهایت در سوریه شکل نگرفت و با وجود شکلگیری نسبی در برخی مناطق نیز مدت زمان زیادی استمرار پیدا نکرد. البته با این وجود درگیریها هنوز به پایان نرسیده و محاسبات گروههای خارجی روی تحولات سوریه متوقف نشده است و همچنان شکافهای گستردهای در این عرصه وجود دارد.
تفکر در خصوص تاثیرگذاری و تسلط بر کشورهای دیگر موضوعی بدیهی و فطری است. اما بیان این مطالب موضوعی سیاسی و مداخلهآمیز به شمار میرود. تلاش برای اجرای این رویکرد نیز یک تجاوز ضد تمامیت ارضی کشورهای دیگر به حساب میآید. اقدامی که کشورهایی نظیر رژیمهای عربی یا حتی اسرائیل و آمریکا صحبت از آن میکنند که سوریه را برای ایران و ترکیه رها نمیکنند، نشان دهنده قاعده چرچیل و استالین در خصوص تقسیم مناطق تحت نفوذ میان خودشان است. البته این تصور ناشی از اشتباه در ارزیابیها است که باید اصلاح شود. چرا که اگر آنها به دنبال اجرای این رویکرد بودند، باید در سالهای اولیه جنگ آن را به اجرا میگذاشتند، ولی در شرایط کنونی این اتفاق ممکن نیست.