تصویری که اکنون دولت از خود ساخته، در چند کلمه «اغتشاش مدیریتی»، «فروپاشیدگی درونی»، «بی‌اعتمادی مردمی»، «سردرگمی خارجی» و «بحران برنامه‌ای» قابل خلاصه‌سازی است.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:


ایران، قدرت اختیار در برابر قدرت اجبار

سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:


انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی در آستانه چهلمین سال خود و به عبارتی در آستانه ورود به پنجمین دهه از حیات خویش قرار گرفته است، کم نیستند اندیشمندانی که معتقدند، ایران به سبب انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن امروز در جایگاهی نشسته که به «اعجاب» و «اعجاز» شبیه‌تر است. بعضی که خواسته‌اند از فروغ این جایگاه اعجازگونه بکاهند، گفته‌اند منزلت ایران به دوران هخامنشیان و ساسانیان بازگشته است. اما البته محبوبیت ایران امروز نزد ملت‌ها و جانبداری جانانه آنان از «ایران اسلامی» چیزی نیست که با نظام‌های شاهنشاهی ولو اینکه بعضاً دارای اقتدار ویژه و شکوه مادی هم بوده‌اند، قابل مقایسه باشد. چرا که نفوذ جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی در سطح بین‌المللی و منطقه‌ای امری تحمیل شده و متکی بر زور و جنگ و حتی کرم‌بخشی نیست. این نفوذی «تحسین شده» از سوی ملت‌های منطقه است. مشابه این نفوذ برای ایران در هیچ مقطع تاریخی نه در دوره پادشاهان مقتدری مثل کورش و نه در دوره پادشاهان متوسط و ضعیف وجود نداشته و این همه در حالی است که روزی که انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسید و تا امروز، کشور ما در معرض انواعی از دشمنی‌ها قرار داشته است. در واقع «ایران ضعیف دیروز» در عین قرار گرفتن در مصاف جهانی و جنگ‌هایی فرسایشی به «ایران مقتدر امروز» تبدیل شده است.


ایران در دوره‌هایی از تاریخ خود، یک قدرت سرآمد بوده و بر بخش عظیمی از جهان سیطره داشته و گاهی قلمرو آن به جنوب فرانسه و غرب آفریقا هم می‌رسیده اما این نفوذ به معنای «قدرت همراه‌سازی» نبوده بلکه بر عنصر «اجبار» تکیه داشته است و از این رو محبوبیت مردمی نداشته و به خصوص در نزد انسان‌های صالح و با فرهنگ منفور بوده است. از این رو خداوند متعال در آغاز سوره مبارکه روم می‌فرماید «رومیان مغلوب شدند در جنگی که در زمینی نزدیک میان آنان و ایرانیان روی داد اما آنان در اند سالی و به زودی بر ایرانیان غلبه می‌کنند و آن روز مؤمنان شاد می‌شوند». یکی از مهمترین نشانه‌های فقدان نفوذ واقعی ایران حتی در دوره‌ای که سیطره عظیمی داشته و یکی از دو یا چند قدرت بزرگ‌تر جهان بوده این است که دین ایرانیان که باید مهمترین عنصر فرهنگی ایران آن روز باشد، از دایره ایران فراتر نرفته و به متصرفات آن در عراق عرب و شامات و مناطق شبه قاره و آسیای میانه و… منتقل نشده است. دین زرتشت که حدود ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح پدید آمده است و در یک دوره دستکم ۱۵۰۰ ساله مورد حمایت قاطع «پادشاهان مقتدر» بوده نتوانسته از محدوده «ایران اصلی» فراتر رود و آن‌هم با فاصله بسیار کمی از طلوع اسلام عملاً از میان رفته است و آن طور که گفته می‌شود امروز تعداد پیروان آن در دنیا از حدود ۲۰۰ هزار نفر فراتر نمی‌رود که عمدتاً در ایران و هند زندگی می‌نمایند.


اما اگر نخواهیم راه دوری برویم، ایران در دوره اخیر یعنی در دهه‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی نیز نفوذی در بین کشورها، ملت‌ها و دولت‌های منطقه نداشته است ایران مقتدر پیش از قاجار با رسیدن به نیمه دوران قاجار رو به ضعف نهاد و به خصوص پس از تحمل شکست‌های پی در پی در جنگ‌های ایران و روس تحت سیطره غرب قرار گرفت و عملاً به جز در سال‌هایی معدود نظیر دوره حدود سه ساله امیرکبیر استقلال خود را از دست داده بود از این رو ایران، اگرچه برخلاف بسیاری از کشورها و دولت‌های منطقه هیچگاه مستعمره نبوده اما «استقلال»، به درستی یکی از محوری‌ترین مطالبات و شعارهای مردم ایران در جریان انقلاب اسلامی بود این موضوع به تنهایی وضع ایران را در دوره بیش از یکصد ساله پیش از انقلاب نشان می‌دهد.


اما چرا ایران قبل از انقلاب که به دلیل سرسپردگی‌اش از سوی انگلیس و آمریکا حمایت سیاسی و نظامی می‌شد دربین ملت‌ها و دولت‌های منطقه منفور بود؟ دلایل مختلفی برای نفرت ملت‌ها از ایران وجود دارد. یکی از دلایل این نفرت همین دست‌نشانده بودن حکومت ایران و زشت بودن آن نزد ملت‌های منطقه بود که البته در این بعد بقیه دولت‌های منطقه هم کم‌وبیش با ایران همداستان بودند. اما بیش از این سیاست‌های فرهنگی داخل کشور سبب نفرت مردم به نظام ایران شده بود کمااینکه به همین دلیل مردم ایران نیز با سیاست‌های فرهنگی حکومت پهلوی و پیش از آن با حکومت قاجار مخالف بودند.
رژیم شاهنشاهی در دوره‌های قاجار و پهلوی بر نوعی برتری‌طلبی تاریخ‌گرایانه استوار بود که امروزه اصطلاحاً به آن «شوونیسم » (chauvinisme) می‌گویند به این معنا که رژیم‌های قاجار و پهلوی بر یک نوع «میهن‌پرستی افراطی و ستیزه‌جو» درمقابل ملت‌های دیگر دنبال کرده و ادبیاتی مبتنی بر برتری‌طلبی و نوعی شکوه معارض ملی تاکید می‌کردند و براساس آن مدعی نوعی از «حقانیت» و «مشروعیت» انحصاری بودند.


درواقع مرامنامه «شوونیسم ایرانی» در نژادپرستی آریایی، ترک‌ستیزی، عرب‌ستیزی، اسلام‌ستیزی و باستان‌گرایی و درمواردی تبلیغ دین زرتشت تعین و معنا پیدا می‌کرد و طبعاً یک چنین عظمت‌خواهی نژادپرستانه و شرک‌آلود نمی‌توانست در یک محیط منطقه‌ای که ملت‌ها و همه اقوام آن پیرو دینی توحیدی هستند، مقبولیت داشته باشد. ممکن است گمان شود این شوونیسم ایرانی فقط ازسوی حکومت‌های ایران دنبال می‌شده است. اما باید گفت این ادبیات، اعتقادات و روشی بوده که علاوه بر آنکه از سوی حکومت‌های قاجار و پهلوی دنبال شده، همزمان با آن و توأمان روشنفکران و نخبگانی نظیر آخوندزاده، میرزاملکم‌خان، سید حسن تقی‌زاده، کاظم‌زاده، محمود افشار، احمد کسروی، تقی ارانی، محمد تقی بهار (ملک‌الشعرا)، رضازاده شفق، محمدعلی فروغی و یحیی ذکاء به آن دامن زده و بر آن لباس عقل و منطق و فلسفه می‌پوشاندند!
وضع ایران قبل از انقلاب وضع کشوری بود که به واقع در محیط منطقه مورد «نفرت متراکم» ملت‌ها و دولت‌ها و در نتیجه در انزوا قرار داشت و تبدیل شدن به «دنباله غرب» بر درجه نفرت ملت‌های منطقه از ایران افزوده بود و باید گفت در مهمترین پرونده منطقه‌ای در دوره پهلوی دوم یعنی پرونده فلسطین، در کنار خیانت و سهل‌اندیشی اعراب، رژیم پهلوی و شوونیسم ایرانی نقش مهمی در پیدایی دولت غاصب اسرائیل در فلسطین و دست‌یافتن غرب به یک سرپل مهم در منطقه ایفا کردند.


با پیروزی انقلاب اسلامی، ایران تولد تازه‌ای پیدا کرد از یک سو حکومت، به دلیل ابتنا بر «دین» و «مذهب» جایگاه رفیع و مستحکمی در داخل ایران پیدا کرد به گونه‌ای که توانست در طول ۴۰ سال از انواعی از جنگ‌های خارجی و فتنه‌های داخلی و توطئه‌های درهم تنیده داخلی و خارجی بسلامت عبور کند و از سوی دیگر به دلیل تکیه ایران به دین در این دوره، از پشتوانه پیروان اسلام در منطقه بهره‌مند شد و به حدی از نفوذ رسید که توانست توطئه‌های بسیار بزرگی را در دور دست‌های خود و در کشورهایی نظیر لبنان و سوریه که با آن مرز مشترک خاکی و آبی ندارد، خنثی نماید. پیروزی شکوهمند انقلاب ایران در لبنان در قالب اخراج اسرائیل، آمریکا و فرانسه و بعدها در اخراج گروه‌های تکفیری وابسته جلوه نمود؛ این پیروزی در عراق در قالب اخراج نظامیان اشغالگر آمریکا از این کشور و سپس انهدام گروهک تروریستی داعش جلوه نمود بر این اساس اگر بگوئیم در دوره جمهوری اسلامی، «دست مداخله‌گر خارجی» جای خود را به «دست معاونت برادرانه اسلامی» داد، سخن گزافه‌ای نگفته‌ایم و این در واقع «حق برادری» بود که ادا می‌شد نه «حق اعمال زور» که پیش از این از سوی آمریکا دنبال می‌گردید و در «شوونیسم ایرانی» هم جلوه‌ای فرهنگی داشت و البته به جایی هم نرسید.


نفوذ جمهوری اسلامی، امروز یک نفوذ عمیق، پردامنه و همه‌جانبه است که البته جلوه‌های امنیتی و نظامی آن در تصور ایرانیان برجستگی بیشتری پیدا کرده است این در حالی است که اگر نفوذ فرهنگی و عاطفی ایران در لبنان نبود، حزب‌الله پدید نمی‌آمد و در عراق به پیدایی «حشدالشعبی» منجر نمی‌شد علاوه بر این نفوذ جمهوری اسلامی در این منطقه جنبه کارکردهای دولتی هم دارد یعنی در حوزه بهداشت و درمان، در حوزه راه و ترابری، در حوزه صنعت و معدن، در حوزه کشاورزی، در حوزه آموزش و پرورش، در حوزه علم و فن‌آوری، در حوزه دفاعی- امنیتی و… و بطور کلی هرآنچه که شکل‌دهنده به یک «دولت پاسخگو» و مقتدر است، ایران اقدامات بسیار بزرگی انجام داده است که امکان طرح حتی بخشی از آن‌ها در رسانه‌های عمومی فراهم نشده است.


ما در این یادداشت نمی‌توانیم به همه ابعاد انقلاب اسلامی و نتایج داخلی و خارجی آن بپردازیم و طبعاً به دلیل مجال کم باید فقط به گوشه‌ای از آن می‌پرداختیم. انتخاب مسئله «نفوذ ایران» و تطبیق آن با وضعیت قبل از انقلاب به این دلیل صورت گرفت که موضوع «قدرت منطقه‌ای ایران» مهمترین مباحثات دامنه‌دار سال‌های اخیر داخل و خارج ایران بوده است.

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی الگوی مدیریت استراتژیک

سیدرضا صالحی امیری در روزنامه ایران نوشت:


شاخصه‌های مدیریت و برنامه‌ریزی استراتژیک عبارت است از: تمرکز بر مسائل و اقدامات اساسی، آگاهی از محیط در حال تغییر، توان بالقوه، شناسایی فرصت‌ها و تهدیدات، آمادگی برای ایجاد تغییرات، تعیین واقع‌بینانه اهداف، دسترسی به اطلاعات، توسعه ارتباطات، ترسیم نقشه راه و انسجام در فعالیت‌ها. یک مدیر استراتژیست وظیفه تعیین اقدام‌هایی را دارد که احتمال دستیابی به اهداف پیش‌بینی شده در زمان‌های مقرر را میسر می‌سازد. از این منظر با تعمق در آرا، عقاید، رفتار، گفتار و عملکرد مدیریتی آیت‌الله هاشمی می‌توان دریافت که ایشان الگوی تمام‌عیار مدیریت استراتژیک در ایران معاصر بوده‌اند. آیت‌الله هاشمی آگاهی عمیق به تحولات داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی داشت، در داخل برای تقویت قدرت ملی نظام همواره اجماع‌ساز و اجماع‌آفرین بود هرگز بر طبل شکاف و انشقاق در کشور نکوبید، به گفت‌وگو به‌عنوان محور اساسی حرکت‌های سیاسی، اجتماعی اعتقاد راسخ داشت و در برابر تندترین انتقادات و حتی تخریب‌ها از مسیر عقلانی و اعتدالی خود خارج نشد. مدیریت استراتژیک آیت‌الله هاشمی همواره و در تمامی مقاطع به انسجام، کارآمدی و اثربخشی میان اجزای نظام منجر می‌شد. وی میان آرمان‌ها و چشم‌انداز با نهادهای سیاستگذاری، برنامه‌ریزی، تعادل ایجاد می‌کرد و آنها را به‌صورت اندامی ارگانیک و هارمونیک در جهت اهداف و آرمان‌های نظام سوق می‌داد. درحقیقت، می‌توان ادعا کرد الگوی مدیریت استراتژیک ایشان با دارا بودن سه بعد اصلی الف) آینده نگری، ب) کلان‌نگری و ج) تفکراعتدالی، منجر به طراحی نقشه‌ای جامع و الگویی مناسب از توسعه در کشور شد:


الف) آینده‌نگری
در توصیف این مهم بادو مقطع مهم تاریخی مواجه هستیم: ایشان در مقطع پیش از پیروزی انقلاب به‌عنوان یکی از چهره‌های بسیار مؤثر درهدایت وسازماندهی ونهایتاً پیروزی انقلاب عمل کردند و در دوران پس از انقلاب که مقاطع حساس تاریخی بسیار مهمی داشت (از جمله چالش‌های اولیه انقلاب، ماجرای ترورهای منافقین، عزل بنی‌صدر، فرماندهی جنگ، ماجرای مک‌فارلین، پدیده کودتای نوژه، دوره رحلت حضرت امام، مدیریت انتخاب رهبری جدید نظام، توسعه فضای سازندگی و توسعه) همواره حضور فعال، مؤثر و تعیین‌کننده‌ای داشتند.


نگاه استراتژیک را در تصمیمات مهم آیت‌الله هاشمی بویژه آتش بس در زمان جنگ بهترین تصمیم برای آینده کشور بود. در شرایطی که تندروی‌ها ممکن بود نظام را با مشکل اساسی مواجه کنند تدابیر هاشمی و ویژگی‌های بارز ایشان مانند جسارت و قدرت تصمیم‌گیری در سخت‌ترین شرایط، در نهایت منجر به پایان جنگ تحمیلی شد. بسیاری از تحلیلگران، این امر را از نمونه‌های بارز نفوذ و تأثیرگذاری وسیع ایشان می‌دانند که به مدد اعتماد و اعتقاد کامل بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی (ره) به بصیرت، فراست، دوراندیشی، خیرخواهی و نگاه ژرف ایشان به منافع ملی و به مسیری معقول و عزت‌مندانه برای پایان پیروزمندانه جنگ منتهی گشت. آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در زمانی که کشور درگیر جنگ، تحریم، کمبودها و انواع توطئه‌ها بود آرامش روانی را در جامعه ایجاد می‌کرد و در زمان رحلت امام (ره) برای آینده انقلاب بدرستی تصمیم گرفت. در این خصوص می‌توان به نقش هاشمی پس از رحلت امام (ره) و تعیین مقام رهبری نظام اشاره کرد. این در شرایطی بود که دشمنان انقلاب اسلامی با توجه به ویژگی کاریزماتیک امام خمینی (ره) بر این تصور بودند که با رحلت امام خمینی (ره) انقلاب اسلامی به پایان حیات خود می‌رسد. از منظری دیگری و در توسعه ملی، یا در اوج جنگ تحمیلی (سال ۱۳۶۱) و ناامیدی و فشار روانی حاکم بر جامعه، ایشان سنگ‌بنای تأسیس دانشگاه آزاد اسلامی را گذاشتند و فضای علمی و پژوهشی کشور را رونقی دوچندان و دوباره بخشیدند.

پایه‌گذاری مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام در سال ۱۳۶۸ نیز یکی از ابتکارات بنیادین و بی‌بدیل اوست که با هدف ایجاد پل ارتباطی میان دستگاه‌های اجرایی و بدنه دانشگاهی کشور صورت پذیرفت.


ب) کلان‌نگری
کلان‌نگری در آرا، دیدگاه‌ها و رفتار آیت‌الله هاشمی با فراجناحی بودن معنا می‌یابد. ایشان همواره کلیت نظام را می‌دیدند و حفظ کیان نظام برای ایشان مهم بود و دقیقاً به همین دلیل وارد مناقشات سیاسی چپ و راست نمی‌شدند و همواره در میان جناح‌ها به‌عنوان چهره‌ای قدرتمندشناخته شده و عمل می‌کردند.


وحدت‌گرایی و دوری از مناقشه‌گرایی یکی دیگر از شاخصه‌های اصلی این رویکرد به شمار می‌رود، به‌نحوی که در درگیری‌ها و اختلافات سیاسی داخلی نقش میانجی را میان جناح‌های سیاسی ایفا می‌کردند. بررسی خاطرات آیت‌الله هاشمی و روایت مسئولان وقت بویژه در دهه ۶۰ بخوبی نشان می‌دهد که ایشان نقش توازن‌دهنده دو گروه سیاسی در کشور را به‌خوبی ایفا می‌کرده‌اند.


اخلاق‌گرایی ایشان نیز در این قالب قابل تبیین و تشریح است. از ویژگی‌های بارز ایشان عدم تخریب مخالفان و پرهیز از افشاگری نسبت به آنان حتی در بدترین شرایط بود.


ج) اعتدال گرایی

میانه‌روی و اعتدال منش آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی بود، به نحوی که همه نحله‌های فکری و جریان‌های سیاسی می‌توانستند با آقای هاشمی همراهی و همکاری داشته باشند از این منظر آقای هاشمی را می‌توان «پدر اعتدال‌گرایی در ایران» نامید؛ چراکه استفاده از تمام ظرفیت‌های سیاسی را در دستور کار خود قرار داده بود. اساساً آقای هاشمی خود را فارغ از هرگونه دسته‌بندی و جناح‌بندی‌های سیاسی می‌دانست؛ چنانکه در گفت‌وگویی که خرداد سال ۹۴ با خبرگزاری ایسنا داشت، بیان کرد که خصلت اعتدالی خود را از قرآن گرفته و با تدبر در قرآن به این نظر و عقیده رسیده است. اگر خواسته باشیم شاخصه‌های ابعاد سه‌گانه الگوی مدیریت استراتژیک در نظر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی را به‌صورت خلاصه و تیتروار مرور کنیم، شاید بتوان چنین تصویری به دست داد:


الف) آینده‌نگری / ۱. جسارت و قدرت تصمیم‌گیری برای اتمام جنگ. ۲. مدیریت مسأله جانشینی بعد از امام (ره) و استقرار ثبات و آرامش ۳. نهادسازی وکادرسازی ۴. آگاهی عمیق نسبت به تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی ۵. اجماع‌سازی میان نیروهای انقلاب ۶. توجه اساسی به آموزش در فرآیند توسعه ملی
- در بعد آموزش: تأسیس دانشگاه آزاد اسلامی
- در بعد پژوهش: تأسیس مرکز تحقیقات استراتژیک


ب) کلان‌نگری: ۱. فراجناحی بودن ۲. وحدت‌گرایی ۳. دوری از سلیقه‌گرایی ۴. میانجی‌گری ۵. اخلاق‌گرایی (عدم تخریب و افشاگری) ۶. ترجیح منافع ملی بر منافع فردی ۷. نفی افراطی‌گری
ج) اعتدال‌گرایی / ۱. استفاده از جناح‌های مختلف در دولت سازندگی ۲. ملاک قراردادن اعتدال درشعار وعمل ۳. قدرت ارتباط با مردم و نخبگان ۵. انعطاف در رفتار و گفتار ۶. منطقی بودن و قدرت اقناع سازی
درشرایط کنونی که ایران در معرض تهدیدات روزافزونی از طرف دشمنان قرار دارد، مدیران و مسئولان کشور با بازخوانی و تدبر در آرای آن بزرگوار، نسخه‌ای رهایی‌بخش برای تداوم عزت و اعتلای میهن اسلامی بیابند و بدان عمل کنند. روحش شاد

ورود به آستانه «بی‌دولتی»

مهدی محمدی در روزنامه وطن امروز نوشت:

یکم- تعبیر ورود به وضعیت «بی‌دولتی» چندان خوشایند نیست ولی واقعیتی است که در حال حرکت به سمت آنیم. تصویری که اکنون دولت از خود ساخته، در چند کلمه «اغتشاش مدیریتی»، «فروپاشیدگی درونی»، «بی‌اعتمادی مردمی»، «سردرگمی خارجی» و «بحران برنامه‌ای» قابل خلاصه‌سازی است. آقای رئیس‌جمهور همچنان با قدرت سابق سخنرانی می‌کند ولی سخت نیست فهمیدن اینکه درون دولت را مدیریت نمی‌کند. وزرا مستقیماً علیه یکدیگر حرف می‌زنند، پی‌درپی تصمیم‌های اشتباه گرفته می‌شود و کسی هم مسؤولیت نمی‌پذیرد، بودجه به ابزار تسویه‌حساب درون دولت بدل شده، کارهای بزرگ بین‌سازمانی روی زمین مانده، چرا که کسی نیست اطراف قضیه را بنشاند، میان آنها تقسیم کار کند و بر عمل هر کدام به وظیفه‌اش نظارت کند، بعضی رفته‌اند و آنها هم که مانده‌اند، اغلب در اندیشه‌اند که بهترین زمان برای رفتن کدام است، و همه اینها در حالی است که آقای رئیس‌جمهور همچنان گرفتار «فوبیای رقیب» است و دستش اگر برسد، در دعوای «نوبخت قاضی‌زاده» هم رقبای انتخاباتی را متهم خواهد کرد.


دوم- در چنین شرایطی، امید چندانی به اینکه دولت قادر به خلاص کردن خود از تحلیل‌های مبتنی بر توهم توطئه باشد و درک کند که اگر بنا بر کار کردن باشد همه کشور آماده کمک و یاری به آنند، وجود ندارد. وقتی آقای روحانی خروج ترامپ از برجام را توطئه رقبای داخلی می‌داند، طبیعی است که هرگز از خود نپرسد آیا این رقبا بودند که ترامپ را در آمریکا رئیس‌جمهور کردند یا آیا آنها بودند که امضای کری را تضمین می‌دانستند، یا آنها متن برجام را چنان نوشتند که اکنون حتی یک سطر آن هم قابل استناد نیست، و از این مهم‌تر، آیا این رقبا بودند که با سخن گفتن از برجام‌های ۲ و۳ دشمن را به طمع انداختند که می‌تواند امتیاز تعهدات برجامی خود را گروگان بگیرد و امتیازهای بیشتر از ایران مطالبه کند؟ و باز آیا این رقبا و منتقدان بودند که یک روز کشور را به امید برجام نشاندند، روز دیگر، به امید هیلاری کلینتون، بعد به امید پیروزی دموکرات‌ها در کنگره، حالا به امید اروپا و بعد هم لابد- از اروپا که آبی گرم نشد- به امید باختن ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰؟ تا زمانی که چنین نگاهی به سرچشمه مشکلات در دولت فراگیر است و رئیس‌جمهور نمی‌تواند خود را از دست این «دگم‌های اعتدالی» خلاص کند، امید به تغییر، وضع طلب روزی ننهاده کردن است.


سوم- کاملاً روشن است اروپا قصد ندارد- و اساساً نمی‌تواند- راهی برای ایستادن در مقابل تحریم‌های آمریکا پیدا کند. دولت نیز آشکارا فاقد یک راهبرد برای پایبند کردن طرف‌های مقابل به تعهدات‌شان است. من البته حدس می‌زنم در هفته‌های آینده برای بستن دهان منتقدان هم که شده، نسخه‌ای شکسته‌بسته از SPV را اعلام خواهند کرد، ولی این از چاله درآمدن و در چاه افتادن است. هیچ نسخه‌ای از SPV مادام که ایران عدم پایبندی اروپا و آمریکا به تعهدات‌شان را هزینه‌مند نکند، کار نخواهد کرد و این هزینه هم تنها وقتی تولید خواهد شد که دولت کمی به خود جرأت دهد و نگذارد اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها با دستگاه دیپلماسی ایران پینگ‌پنگ کنند. اگر دولت از همان روز اول بخش‌هایی از تعهدات برجامی را متوقف می‌کرد، یا حتی فروتر از آن، بخش‌هایی از برنامه هسته‌ای را که طرف مقابل حساسیت فراوان روی آن دارد ولی در برجام محدود نشده، با جدیت آغاز می‌کرد، اکنون به جای هروله میان پاریس و بروکسل، می‌توانست در تهران بنشیند و تصمیم بگیرد که می‌خواهد تلفن‌های اروپایی‌ها را جواب بدهد یا نه؟ در آن صورت، تحریم و فشاری هم اگر اعمال می‌شد، بی‌شک بیش از این چیزی نبود که اکنون اعمال شده است. مفروض گرفتن اینکه ترامپ انتخابات ۲۰۲۰ را خواهد باخت، یعنی گره زدن سیاست خارجی ایران به سیاست داخلی آمریکا؛ و این، هم فرصت‌های گرانبهایی را خواهد سوزاند، هم نتیجه تضمین‌شده نخواهد بود و هم حتی اگر ترامپ انتخابات را ببازد معلوم نیست آنها که به جای او می‌آیند، رفتار بهتری با ایران داشته باشند؛ همچنان که تا همین جا هم ترامپ نتوانسته در دشمنی با ایران از اوباما سبقت بگیرد. مهم‌تر از همه اینها، ملتی که خیال می‌کند دولتی هست و مشغول برنامه‌ریزی برای حل مشکلات آنهاست، تا سال ۲۰۲۰ چه باید بکند؟ بنشیند که معلوم شود دعوای دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان در واشنگتن به کجا می‌رسد؟!


چهارم- دولت نیازمند گرفتن تصمیم‌های بزرگ است. با وضع فعلی، منطقی‌ترین حدس این است که جایی در میانه سال ۱۳۹۸، زمانی که کار دولت‌داری بسیار سخت و عرصه بر آقایان تنگ شود، در مقابل آمریکا اعلام پیروزی خواهند کرد و خواهند گفت با SPV، آمریکا در جهان منزوی شده، توطئه ضدایرانی آمریکا شکست خورده و حالا می‌توان از موضع قدرت با آمریکا مذاکره کرد! این یعنی دوباره پس از این همه تجربه پرهزینه به خانه اول بازخواهیم گشت و در آستانه انتخابات مجلس، مجدداً دوقطبی سازش- مقاومت، این بار درباره برنامه منطقه‌ای ایران به راه خواهد افتاد. شواهد متعددی هست که به ما می‌گوید برنامه کم‌وبیش همین است که گفته شد و کسانی در بیرون ایران هم منتظر نشسته‌اند «ساعت صفر» یعنی زمانی که ناآرامی‌های داخلی با دوقطبی‌سازی میان اقتصاد و برنامه منطقه‌ای گره می‌خورد
فرا برسد. این وضعیت حامل این پیام است که شاید اساساً حل مسأله در گرو یک تغییر ریخت اساسی در محیط سیاست داخلی ایران است و الا با دوره تناوب چندساله، همان داستان برجام قرار است به دست عوامل داخلی- و البته هر بار بدتر از بار قبل- در کشور تکرار شود.

ابعاد و تبعات استانی شدن انتخابات

علی نجفی توانا در روزنامه آرمان نوشت:

بحث انتخابات یکی از مسائل مهم کشور و روشی است برای جلب مشارکت مردم در اداره کشور به صورت مستقیم یا غیرمستقیم. اصولاً وقتی بحث مردمسالاری مطرح می‌شود، اقتدار مردم در انتخابی است که با توجه به برنامه‌های کاندیداها برای نهادهای مختلف، مجلس، خبرگان، شوراها یا ریاست جمهوری انجام می‌دهند. آنچه مسلم است طبیعت هریک از انتخابات پیش گفته با یکدیگر تفاوت اساسی دارد و به همین دلیل اشکال مختلفی برای هر یک در قوانین کشور ما به تأسی از موارد دیگر مقرر گردیده است. مثلاً برای نماینده شورای شهر، مردم یک شهر با شناختی که از داوطلب عضویت در شورا دارند و با عنایت به وعده‌ها و شخصیت سیاسی، علمی و اجتماعی وی او را انتخاب می‌کنند تا مشکلات شهر آنها برطرف شود.

درخصوص نمایندگان مجلس هم چنین است. رابطه نماینده مجلس با موکلین خود در حوزه انتخاباتی یک رابطه مستقیم و براساس اعتمادی است که به دلیل شناخت از آن نماینده به وجود می‌آید هرچند در سال‌های اخیر دیده شده بعضی از دولتمردان بدون اینکه درحوزه انتخاباتی مقیم باشند، به عنوان داوطلب برای مجلس اقدام می‌کنند و به علت شهرت یا امکانات و مسائل دیگر انتخاب هم می‌شوند. اما در مقایسه با انتخاب رئیس‌جمهور قضیه متفاوت است چون بحث اداره کشور و تعیین دومین فرد قدرتمند سیاسی کشور فردی را با آرا خود انتخاب می‌کنند که خصوصیات وی مرتبط با مدیریت کشورشمول باشد.

بنابراین پیشنهادات جدیدی که در چارچوب طرح توسط نمایندگان به عنوان استانی کردن انتخابات مطرح می‌شود، قطع نظر از آنکه برای خود طراحان ظاهراً ابعاد و تبعات کاملاً مشخص نیست ولی با یک اراده قوی و با پشتکار مدیریت شده با وصفی که تاکنون چندین بار مطرح ولی به علت عدم اقناع ذهنی و حقوقی مورد قبول واقع نشده است، باید توجه داشته باشیم که اگر مراد انتخاب یک حوزه انتخاباتی در چارچوب یک حوزه بزرگ‌تر استان با توجه به تعداد شهرها، جمعیت باشد و شخص رأی دهنده برای انتخاب نماینده شهر خود با شناختی که از وی دارد باید در چارچوب حوزه بزرگ‌تر و استان نه تنها نسبت به انتخاب نماینده خود بلکه نمایندگان استان نیز مبادرت به انتخاب نمایند، این طرح مسائل و نتایجی به دنبال خواهد داشت و اصولاً از لحاظ ارزیابی دارای ابعاد مثبت و منفی فراوانی است که می‌توان به چند نمونه از آن اشاره نمود. قطعاً از جنبه مثبت آن تمرکز انتخابات و کم کردن هزینه‌ها برای حاکمیت و مهم‌تر از همه نگاه جامع‌تر به مدیریت کلان استان و ایجاد مجموعه‌ای از نمایندگان خواهد بود که از لحاظ هماهنگی مسلماً مجموعه افرادی که انتخاب می‌شوند.

چالش‌ها و مشکلات کمتر و هم‌آوایی در اداره استان و همراهی برای دفاع از برنامه‌های عمرانی مربوط به حوزه بزرگ استانی مسلماً نتایج بهتر خواهد شد. اما واقعیت این است که این شیوه انتخاب برای مردم یعنی انتخاب کنندگان و همچنین برای حفظ تکثر در ادوار انتخاب شوندگان و نوعی استبداد حزبی و حاکمیت قدرت و زور آنچنان که در انتخابات شورا در بعضی از شهرها ملاحظه شد، چالش‌های فراوانی را به وجود خواهد آورد. انتخاب در چارچوب یک حوزه انتخاباتی با شناختی که وجود دارد بین انتخاب شونده و انتخاب کننده و مطالبات مشخص رأی دهندگان و امکان ارزیابی عملکرد نماینده در چارچوب جغرافیای یک حوزه عملی‌تر و مناسب‌تر خواهد بود. از جهت دیگر عدم شناخت از داوطلبان نمایندگی سایر شهرها در چارچوب استان موجب خواهد شد که بسیاری از آرا هدایت شوند و از مصداق عینی و کامل انتخاب فرضا به القای انتخاب منجر شود. از بُعد دیگر برای افرادی که رأی می‌دهند از لحاظ اقتصادی اگر اجرای طرح به گونه‌ای باشد که مستلزم جابه‌جایی از یک حوزه کوچک به حوزه مادر انتخابات انجام گردد، ایجاد مشکل خواهد بود.

از طرف دیگر برای کاندیداهایی که به صورت مستقل و با نگاه متفاوت به قصد انحصارشکنی به گستره انتخاب را دارند و اتفاقاً بدون توجه به رانت و اثرات مثبت نمایندگی در زندگی شخصی صرفاً به قصد خدمت وارد مبارزات انتخاباتی می‌شوند و بودجه محدود داشته و فاقد پشتوانه جناح‌ها و قدرت‌های استانی و کشوری هستند، اجرای این طرح عملاً موجب شکست زودهنگام و به نوعی محرومیت این گونه کاندیداها از انتخاب شدن و ارائه خدمت به مردم خواهد شد. نکته دیگر اینکه اجرای این طرح طبعاً موجب بروز انحصار خواهد شد.

انحصاری که ما در چارچوب اشکالی مانند اصولگرایان، اصلاح‌طلبان در سال‌های اخیر بوده‌ایم. چون دایره انحصار جناح‌ها به حدی تنگ می‌شود که به دیگراندیشان اجازه ورود داده نخواهد شد. در صورت پیروزی یک جناح عملاً ما به جای پرداخت به مشکلات حوزه قضائی در جهت حمایت از جناح مورد نظر خود به گونه‌ای خواهیم بود که تضعیف رقیب را در نهایت نتیجه ببخشد. در چنین شرایطی است که بحث استانی شدن انتخابات هرچند ابعاد آن کاملاً برای طراحان هم روشن نیست، نمی‌تواند طرحی موفق برای نهادینه کردن مردمسالاری، جلب مشارکت مردم و اصولاً مشارکت جامعوی گردد. فراموش نکنیم که هرچند تحزب و فعالیت در چارچوب گروه‌های فکری خود از مظاهر دموکراسی است، اما اگر به استبداد حزب یا جناح خاصی منجر شود و در نهایت صاحبان زر و زور اینگونه سمت‌ها و نمایندگی‌ها را به عنوان وارثان جناح تلقی کنند، عملاً بحث انتخابات از محتوا تهی و بیشتر به جای اینکه ما با نمایندگان ملت مواجه باشیم با وکلای جناح‌های قدرت برخورد خواهیم داشت.

به نظر نمی‌رسد که طراحان چنین پیشنهادی آگاه به نتایج اجرای چنین طرحی در کشور باشند، آن‌هم در کشوری که به اندازه کافی وجود برخی جناح‌ها موجب افزایش فساد، حمایت از افراد فاسد درون گروه، عدم برخورد با آنان و نوعی اغماض جناحی نسبت به افراد ناکارآمد گردیده است و از طرفی آنانی که به مردم و جامعه و منافع آن می‌اندیشند، نیز با این انحصار و با این شیوه انتخاب قطعاً اقبال چندانی نشان نخواهند داد و حاکمیت نیز در شرایط موجود که نیاز به جلب حمایت مردم دارد و شرایط اقتصادی، اجتماعی و مدیریتی عملاً موجب تضعیف اعتماد مردم نسبت به مدیران جامعه شده است، چندان تمایلی به بروز شرایطی داشته باشد که عملاً به جای انتخاب آزادانه انتخابات القایی و مدیریت شده توسط جناح‌ها داشته باشیم. مجموعاً به نظر نمی‌رسد که در شرایط حاضر با توجه به عملکرد مدیریت گروه‌ها و جناح‌ها و سابقه‌ای که در ذهن مردم از شیوه مدیریت سابق آنها وجود دارد، این طرح با وجود معایب و چالش‌های احتمالی طرح قابل قبولی باشد.

همه را جذب کن و همچنان جسور بمان

سید صادق غفوریان در روزنامه خراسان نوشت:

پنج شنبه گذشته، جشنواره فیلم عمار به پایان نهمین دوره خود رسید و پرونده‌ای قطور از دستاوردهای قابل توجه خود را پیش روی رسانه و سینمای مستند کشور قرار داد؛ جشنواره‌ای که در آغازین دوره آن، کمتر کسی می‌پنداشت بتواند جای خود را در میان جبهه فرهنگی انقلاب و نیز هنرمندان منادی جریان مقاومت اسلامی در کشورهای مختلف به این میزان بگشاید.


ارسال دو هزار و ۱۳۲ اثر به دبیرخانه نهمین جشنواره که ۸۱۲ مورد در بخش تولیدات مستند است، در نوع خود اتفاق مبارکی به شمار می‌آید که عقبه قابل توجهی از فعالیت هنرمندان و دغدغه مندان حوزه فرهنگی و اجتماعی انقلاب را به رخ می‌کشاند. جشنواره مردمی فیلم عمار امروز در مرز ۱۰ سالگی خود دستاوردهای مهم و البته الزاماتی پیش روی خود دارد که بهره گیری از رهاوردها و البته توجه به الزامات آن می‌تواند این جشنواره را در افق پیش رو به توفیقات بیشتر نایل آورد.


۱ – با مردم می‌توان بزرگ‌تر شد
اگر به این اصل قائل باشیم که «هنر» در تعامل با مخاطبان، معنا می‌یابد و به منصه ظهور می‌رسد، جشنواره عمار در تمامی ادوار آن به ویژه در دوره‌های متأخر این ویژگی را داشته و تلاش کرده است بر وجوه «مردمی» بودن خود نیز بیفزاید. در این باره می‌توان به این موضوع اشاره کرد که اغلب آثار مستند و داستانی ارسالی به جشنواره عمار برخلاف برخی جشنواره‌های دیگر، دارای حس و حالی از متن و درون مردم است، از همین روست که به واسطه اکران‌های مردمی آن، آحاد جامعه از نخبگان تا مردمان کوچه و بازار در هر رده سنی می‌توانند مهم‌ترین مخاطبان آثار این جشنواره باشند.


۲ – جایی برای افشای چالش‌های پنهان جامعه
جشنواره عمار را به نوعی می‌توان، عرصه «هنربازی» جوانان انقلابی و علاقه مند به حوزه‌های فرهنگی دانست و آیا چنین هنرمندانی می‌توانند بیانی دور از جسارت و شجاعت داشته باشند؟ این جشنواره از آغازین گام‌ها کوشش نموده است، این فضا و بستر اعتمادزا را پدید آورد که هنرمندان و مستندسازان بتوانند به دنیای چالش‌ها و زوایای تاریک و پنهان سیاسی و اقتصادی جامعه ورود کنند.
در واقع هنرمند می‌داند که چنان چه اثرش مبتنی بر اطلاعات منابع مطمئن باشد، این جشنواره اولین حامی او خواهد بود. جشنواره عمار با آماده سازی این بستر در ادوار مختلف، آثار متعددی را به جامعه معرفی کرده که رویکردی افشاگرانه داشته‌اند. مستند «دریابست» که در همین دوره برنده فانوس طلایی شد، چنین فضایی را در افشای دست‌های پشت پرده در ماجرای ماهیگیری کشتی‌های چینی در سواحل استان هرمزگان و دریای عمان و خانه‌نشینی صیادان محلی را دنبال کرده و روایت می‌کند؛ موضوعی که طی ماه‌های اخیر با وجود طرح در رسانه‌ها، اما هر از گاه با تکذیب نهادهای مسئول همراه می‌شد.


۳ – چتری که باید گسترده‌تر شود
جشنواره عمار در کنار تمام آنچه امروز در حوزه هنر جبهه انقلاب و رونق به عرصه‌های تصویری ارزش‌های ایرانی و اسلامی دنبال می‌کند، اما لازم است، چتر فراگیری خود را با لحاظ سلایق متعدد و در دایره وسیع علاقه مندان به کشور و پیشرفت آن، بیشتر از گذشته بگستراند. اگرچه تا امروز حوزه سیاستگذاری، فنی و اجرایی این جشنواره نیز قطعاً بر همین امر اهتمام داشته و آن را دنبال کرده‌اند اما به نظر می‌رسد خروجی این رویکرد، چندان نتوانسته گفتمانی فراتر از محافل هنر انقلاب برای خود بیابد. در واقع اگر جشنواره مردمی عمار بر این امر اهتمام نورزد با توجه به رشد و توسعه روزافزون آن به ویژه در بخش تولید و اکران، این بیم می‌رود که در آینده‌ای نه چندان دور به آسیب دوقطبی گرایی سینمایی در کشور دامن بزند.

زمان مسئولیت‌پذیری فرا رسیده است

عباس حاجی نجاری در روزنامه جوان نوشت:

 

در حالی که ایستادگی و مقاومت مردم ایران، در برابر جنگ همه‌جانبه دشمن، طراحان و عاملان آن را متحیر و به استیصال کشاند، به گونه‌ای که کنترل کلام و اقدام را از آنان سلب کرد و مصداق آن را می‌توان در گزافه‌گویی‌های پمپئو در سفر اخیرش به منطقه دید، اما ضعف دستگاه‌های اجرایی و ناتوانی دولت در مدیریت صحنه اقتصادی کشور سبب سوءاستفاده فرصت‌طلبان و روند روبه‌رشد قیمت‌ها و فشار مضاعف بر مردم گردیده است.


این در حالی است که رئیس محترم دولت که باید به دلیل مسئولیت اجرایی کشور پاسخگوی نابسامانی‌های شرایط اقتصادی و رهاشدگی بازار و هدر رفت بودجه‌های ریالی و ارزی کشور باشد، خود در موضع منتقد قرار گرفته و به انتقاد از وضعیت نامناسب بازار و روند قیمت‌هایی می‌پردازد که تعیین‌کننده اصلی بسیاری از آن‌ها دستگاه‌های دولتی هستند.


ضعف دولت در مدیریت صحنه به گونه‌ای است که رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس چند روز پیش اعلام کرد که حدود ۱۰۰ هزار میلیارد تومان از منابع کشور، یعنی یک‌سوم بودجه عمومی در سال به دلیل عدم نظارت دولت بر قیمت‌ها بر باد فنا می‌رود. این در حالی است که چهارم دی ماه رئیس‌جمهور هنگام ارائه بودجه سال ۱۳۹۸ به مجلس دو عامل «بازگشت تحریم‌ها» و «ساختار ناسالم» اقتصادی را به عنوان عوامل اصلی مشکلات اقتصادی شرایط کنونی اعلام کرد. بدون آنکه برای سیاستگذاری‌های نامناسب اقتصادی و فرصت‌طلبی برخی مدیران و عدم باور برخی از آنان به ضرورت تقویت ظرفیت‌های ملی برای مقابله با جنگ اقتصادی دشمن سهمی قائل باشد.


مروری بر روند تحولات اقتصادی کشور در یک سال گذشته بیانگر آن است که اگر مسئولان اقتصادی و اجرایی کشور درک و برنامه‌ریزی درستی از شرایط جنگ اقتصادی دشمن و پیش‌بینی تبعات تحریم‌های اقتصادی که ماه‌ها قبل از اعمال دشمنان مردم ایران اعلام کرده بودند، داشتند شرایط اقتصادی این‌گونه نبود که از یک سو بالغ بر ۱۰ میلیارد دلار از ذخایر ارزی به فروش رفته که عمده آن از کشور خارج شود و بیش از ۱۸ میلیارد دلار نیز به کسانی برای واردات اختصاص یابد که به جای ورود کالا و تأمین نیازهای مردم، از بازار سیاه ارز سر برآورده و بر بحران ارزی دامن زده است. مقام معظم رهبری در دیدار روز چهارشنبه مردم قم با تبیین نقشه دشمن در مواجهه با مردم ایران در جنگ اقتصادی، به‌رغم ضعف‌های گذشته، مسئولیت مسئولان را در عبور از شرایط پیش رو مورد تأکید قرار دادند. ایشان با اشاره به تمرکز دشمن بر افزودن بر مشکلات معیشتی مردم و با توجه به کمبود منابع کشور، گلایه می‌کنند که چرا با وجود تذکرات مکرر، افرادی ظالمانه این منابع را می‌بلعند و با دلال‌بازی و انحصارطلبی در تجارت مانع پیشرفت کشور می‌شوند و در تقویت تولید داخلی کارشکنی می‌کنند.


گرایش به اشرافیگری و رفتارهای طاغوتی در میان برخی از مسئولان و مدیران، عقب‌نشینی در برابر توپ و تشر دشمن و عملکرد احساسی به جای عقلانیت و اتکا به توانمندی‌ها و ظرفیت کشور بخش‌هایی از تذکرات رهبری به مسئولان در این دیدار است که سبب شده است برآیند عمل مسئولان و مدیران در مواجهه با این جنگ همه‌جانبه در چارچوب تحقق اهداف ملی نباشد و این در حالی است که هم همراهی و تحمل مردم و هم ظرفیت‌ها و توانمندی‌های ملی به لحاظ منابع، نیروی انسانی و زیرساختی فرصت‌های ذی‌قیمتی را در اختیار مسئولان کشور قرار داده است تا با یک برنامه‌ریزی درست و هوشمندانه بتوان از این شرایط عبور کرد.


البته بر فهرست این ضعف‌ها و ناکارآمدی‌ها دو عامل دیگر را نیز باید از چرایی امیدواری دشمن به تأثیرگذاری تحریم‌ها افزود که یکی رانت‌خواری و فرصت‌طلبی برخی مدیران از ضعف دستگاه‌های نظارتی در دولت است که منجر به پدیده ورود غیرقانونی ۶ هزار و ۴۰۰ خودرو به صورت غیرقانونی و بدون پرداخت عوارض مربوط توسط مدیر عالی‌رتبه وزارتخانه مربوط می‌شود و دیگر تملک مجتمع گوشت اردبیل توسط مسئول خصوصی‌سازی کشور با زیر پا گذاشتن قانون و پرداخت حقوق بیت‌المال است و البته موارد دیگری را به این فهرست می‌توان افزود که بازخوانی آن بر نگرانی‌ها می‌افزاید.
شاخصه دیگر در پیدایی این شرایط عدم همراهی بخشی از مدیران میانی با سیاست‌ها و راهبردهای کلی دولت در مواجهه با جنگ همه‌جانبه دشمن است که این را هم در عرصه دیپلماسی می‌توان دید و هم در عرصه تجارت و بازرگانی، فرهنگی و… که البته در عزم دشمن در تداوم تحریم‌ها نقشی اساسی دارد. بدیهی است که کاستن آلام مردم و رفع مشکلات مستلزم تجدیدنظر جدی دولت در ماه‌های پایانی در سیاست‌ها و اقدامات و پیراستن عرصه مدیران از کسانی است که با عدم همراهی خود با دولت، روز به روز بر امتیازات منفی دولت می‌افزایند و این به نحوی است که همراهان سیاسی دولت و کسانی که مدعی روی کار آوردن دولت یازدهم و دوازدهم بوده و هستند، اکنون با هم رقابت می‌کنند تا از زیر بار مسئولیت «تکرار می‌کنم» شانه خالی کنند.