وقتی در تهران خط فقر را از سه و نیم تا ۵میلیون تومان محاسبه می‌کنند و حتی مرکز پژوهش‌های مجلس نیز این رقم را دو میلیون و ۷۵۰هزار تومان در نظر می‌گیرد، آیا حداقل حقوق دو میلیون و ۷۵۰هزار تومان است؟

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

*************


بعثت انقلاب

محمدهادی صحرایی در کیهان نوشت:

چهل سالگی را سن پختگی نامیده‌اند چرا که معمولاً در این سن و سال، تجارب و آموخته‌ها، تصویری کلی و صحیح‌تر از جهان پیرامونی برای انسان ترسیم می‌کند که این تصویر در صحت تصمیم گیری‌ها و اعمال او سهم مؤثر و تعیین‌کننده‌ای دارد و در نهایت تأثیر اصلی را بر حیات صحیحش می‌گذارد و شاید ارتکاب برخی اموری که تا پیش از این می‌شد از آن گذشت کرد، دیگر قابل اغماض و چشم پوشی نیست.

در این سن و سال معمولاً قوای روحی و جسمی به تعادلی می‌رسند که او را از افراط و تفریط در افکار و اعمال و احساسات، برحذر می‌دارند. چهل سالگی آغاز دوران استقرار عقل و استحکام نظر و اعمال اندوخته‌ها و مدیریت است و دوره عبور از آزمون و خطا به دوره به کار بستن تدبیر و تجربه. اگرچه این قاعده مطلق نیست ولی از فرط تکرار می‌توان به وثاقتش پی برد.

گویی خاطره بشریت پر است از مثالهایی برای اینکه چهل عددی است که نمی‌توان از آن به راحتی گذشت. اگر در تعداد باشد نمایانگر فراگیری است و اگر در سن و سال باشد پختگی و اگر در چله گرفتن باشد نشان از استقرار و اطمینان است. از آدمِ پیامبر گرفته تا محمدِ خاتم صلی الله علیهم تجربیات متصل به وحی وجود دارد که تأییدکننده این ادعاست. چهل، حکمتی دارد.
بنی اسرائیل، قوم موسای کلیم علیه‌السلام که دورانشان شباهت‌های بسیاری به دوران مسلمانان دارد نیز چندین بار چهل شب و روز و چهل سال را تجربه کرده‌اند.

مثلاً امتحان بنی اسرائیل با چهل شبانه‌روز غیبت و دوری موسی و تکلیف بنی‌اسرائیل به تبعیت از جانشین او و تدبیرِ ناموفق جانشین او در حفظ وحدت و انسجام بنی اسرائیلِ فتنه زده، به آزمونی سرنوشت سوز برای این قوم بدل شد. یا مثلاً چهل سال سرگردانی بنی‌اسرائیل در بیابانهای اطراف سرزمین موعود به خاطر سرپیچی و گستاخی نسبت به پیامبر خود، اگرچه ظاهری تنبیهی دارد ولی نوعی تربیت و دوره رشد و تعالی امت موسی را در خود نهان دارد.

و چرا چهل؟ باید برای ورود به سرزمین موعود الهی، آمادگی کسب شود که ممکن است تا چهل سال به طول بینجامد و چند نسل از بنی‌اسرائیل را به خود مشغول کند و هزاران هزار متولد شوند و هزاران هزار پیر شوند و بمیرند، تا تربیت امت انجام پذیرد و جایگاه مهم و حیاتیِ امام و نائب او در امت، جابیفتد و جابیفتد که در نبود امثال موسای نبی، اطاعت از امثال هارونِ نائب، واجب و ضروری است وگرنه به دام فتنه سامریِ منافقِ موذی و مزور می‌افتند. نکته‌ای که امروزه بعد از گذشت هزاران سال از دوران حضور پیامبران و امامان و نائبانشان و تبیین عقلی و نقلی هزاران باره آن، برای بسیاری، حتی مدعیان و خواصِ بی‌بصیرت، فهمیده نشده است.


چهل به معنی پختگی است و وقتی پیغمبر مکرم اسلام در این سن به پیامبری مبعوث گردید، شاید مؤکد این حکمت باشد که چهل، سن پیری نیست و سن پختگی و شروع بعثتِ خاتم است. بعثتی که از هرحیث باید نمونه و اثرگذار باشد. با بلوغ مردم، وظیفه و رسالت نیز سخت‌تر است. دیگر صِرف معجزاتی که ساحران و جباران و فراعنه و مدعیان خدایی را به زانو دربیاورد کافی نیست. معجزات باید از نوعی باشد که فراتر از احساس و ظاهر، به دلها بنشیند و فکرها را به خود مشغول کند و عقل جست‌وجوگر و روح پرسشگر انسانِ به بلوغ رسیده را اقناع کند و جانِ ناآرامش را آرامش ببخشاید.

از بعثت پیامبر خاتم به بعد، باید دوره گوساله و بت و فرعون پرستی به سرآمده باشد و باید فکری به حال ایسم‌ها و رسم‌های جدید کرد. حیله‌های معاویه‌ها و عمروعاص‌ها و سلف و خلف همین سنخ، مشکل دوره بعثت تا به امروز بوده است و دغدغه انسان این عصر، دیگر نباید نزول «مَنُّ وسَلوی» باشد. باید تعمیر زندگی دنیوی و تأمین سعادت اخروی باشد. و معجزات این دوران باید زلف عقل و منطق بشر را شانه کند و بصیرت را رخ بنمایاند. دوره دوره بلوغ است.


با شروع بعثت پیغمبرخاتم، دشمنی‌های شیاطین جن و انس بیشتر شد و خباثت‌ها و رذالت‌ها قوت گرفت. نه اینکه قبلاً با بندگان خدا و مستضعفین دشمنی نبود، بود ولی به این شدت نبود. با حکومت اسلام و قدرت گرفتن مسلمین و انقلاب اسلامی رسول اعظم خدا، نفاق نیز به کمک صف دشمنان اضافه شد. چون جامعه، جامعه اخلاق محور است و تقوی، میزان برتری آدم‌هاست. گندم نمایان جو فروش زیاد شدند و خود را میان انقلاب اسلامی انداختند و با سیل خروشان بودند تا وقتی که پیغمبر در حیات بود. انواع جنگها و غارتها، تحریمها و تهدیدها بود و نفوذ هم بود.

یهودیانی یک شبه مسلمان شدند. خالد مسلمان شد، معاویه و… و ابوسفیان هم مسلمان شد. هریک در گوشه‌ای سرگرم کاری شدند و کم کم سررشته‌ها را در دست گرفتند. ندای اسلام فراگیر شد و آوازه‌اش جهانگیر. مدینه‌النبی قلب عالم شده بود و صدای زندگی از آن به گوش می‌رسید. امثال اوس و خزرج کم نبودند که به برکت انقلاب اسلام، برادر شدند. مهاجر و انصار هم هرچه داشتند با هم نصف کردند. کارها اگرچه گاهی سخت و نفسگیر می‌شد ولی گاهی گروهی به جنگ نرسیده تسلیم اسلام می‌شدند. قلب مکه، فتح خود را خوب به یاد دارد که با محبت و رحمت محمدی صلی الله علیه وآله فتح گردید. الیوم یوم المرحمه.


چهارده قرن بعد از انقلاب اسلامیِ رسول‌الله، انقلاب اسلامیِ روح الله محقق شد که در خرد و کلان به هم شبیه بودند. هردو آمدند تا «لِنُخرِج مَن شاء، مِن عبادهًْ العباد إلی عبادهًْ الله، ومن ضِیق الدنیا إلی سعَتَها، ومن جَوْر الأدیان إلی عدل الإِسلام »۱ و مردم هر دو دوره هم همین را خواستند. آزادی عقیده و دینداری و استقلال در زندگی، زیر پرچم اسلام.

این سه شعار اصلی، دقیقاً مخالف خواست و اراده دشمنان بود. نه اینکه قبلاً دشمن مردم ایران نبودند، نه. قبلاً هم دشمن بودند. دقیقاً صد سال پیش، قحطی و وبای بریتانیایی، نصف جمعیت ایران را روانه قبرستان کرد و زمینه‌ساز روی کار آمدن رضا پهلوی شد وگرنه رضا ماکسیم کجا و شاهی کجا؟ لاتی که آوردند و بدبختی که بردند. پسرش هم بدتر از او. سال ۲۲ و در کنفرانس تهران، روزولت، استالین و چرچیل، رؤسای آمریکا، شوروی و بریتانیا بدون اطلاع شاه به ایران آمدند و شاه را به هیچ انگاشتند.

چه ذلتی از این پایین‌تر؟ اسقاط دولت مصدق هم توسط بریتانیا و آمریکا بود و محمدرضای پهلوی، همداستان با دشمنان علیه دولت مردمی شد. چه نکبتی از این پایین تر؟ شاه، دانشجویان دانشگاه تهران را در ۱۶ آذر، به خاطر مخالفتشان با سفر نیکسون - معاون رئیس‌جمهور وقت آمریکا - و نیز در اعتراض به از سرگیری روابط ایران با بریتانیا، به خاک و خون کشید. چه خفتی از این پایین تر؟ و.... دشمنی انگلیس با ما بیش از ۱۰۰ سال سن دارد و حکومت بی‌ریشه آمریکا بیش از ۶۰ سال است، خباثت می‌کند.


شاید نتوان در تاریخ ایران، بی‌عرضه‌تر و ضعیف‌تر از قاجار و پهلوی پیدا کرد. شاهانی که نه جرأت و جسارت پیشینیان را داشتند و نه مردانگی‌ای که دست‌کم مردم خود را نکشند و خاک کشور نفروشند. استان فروشی برای خرج ولگردی شاه در اروپا را قاجار باب کرد و محمدرضاپهلوی با واگذاری بحرین ادامه داد.

شاید اگر انقلاب نشده بود، ولیعهدی که چهل سال است از ایران فرار کرده و هنوز خرجش را «مامان شهبانو» می‌دهد، از ایران تنها چند روستا باقی گذاشته بود. محمدرضا با ۵۰ هزار مستشار نظامی خارجی، ارتش خود را تحقیر می‌کرد و در ظفار، جوانان را به جنگ بی‌هدف می‌فرستاد. به آمریکا هواپیما می‌داد تا ویتنام را بکوبد. ترانزیت مواد مخدر در دست دربار بود.

غارت و قاچاق پارسه و تخت جمشید و میراث فرهنگی کشور به آمریکا و اروپا در آن دوران بود. سینمای ورشکسته و فروریخته و تکراری دوران پهلوی را انقلاب نجات داد و هنرمند تولید کرد. بماند از برخی بی‌مایگانِ آبرو گرفته از انقلابی که انگشت عسلی گاز می‌گیرند و ارث نداشته طلب می‌کنند و تکریم آنها تحقیر هنر است.


آنها که انقلاب را ندیده اید! بخوانید و بدانید که اصل و اساس انقلابمان ریشه‌ای ملی، مذهبی و مقدس دارد. ملی نه از آن سنخ که در شبهای شعر تاریک و پردود روشنفکری جانشان را فدای ایران می‌کنند و در روز حادثه پیداشان نیست. ملی از سنخ شیخ فضل الله، کوچک خان، رئیسعلی، مدرس، کاشانی، نواب، اندرزگو، غفاری، سعیدی و… و خمینی و مقلدانش. و مذهبی بود و از میان کمونیسم و لیبرالیسم و التقاط و ارتجاع و انحراف، شعار خدا، قرآن، خمینی می‌گفتند. یا مرگ یا خمینی را موسفید کرده‌ها به یاد دارند. مردم بالغ ایران حکمت امام غایب و نایب حاضر را فهمیده‌اند.

بینوایان درجا مانده چه می‌گویند؟ روح الله نیز بعد از آنکه ۱۰ سال از تحقق انقلابش گذشت، رحلت نمود و مردم، گِرد شبیه‌ترین نفر به او جمع شدند تا مؤمنین آخرالزمان را به امام غایبشان برساند. و امروز این انقلاب خمینی است که با امامت خامنه‌ای، استوار و پابرجاتر، دوران بعثتش را شروع کرده است و چهل سالگی خود، و ذلت و حقارت دشمنانش را می‌بیند و الگوی ۵۰ ساله پیشرفت ایران را اعلام می‌کند. برای زمانی که نه از صهیونیزم خبری باشد و نه از کدخدا و نه از کدخداپرستانی که بخواهند مثل گذشته، ایران را با قراردادهای نخوانده و ذلت بار، ایالت پنجاه و یکم آمریکا کنند.

پاسخ به چند سؤال صریح به جای کلی‌گویی

ابراهیم بهشتی در ایران نوشت:

این روزها که سازوکار مالی اروپا با عنوان «اینستکس» رونمایی شده یکبار دیگر مخالفان دولت مواجهه‌ای همچون برجام با آن داشته و آن را «تقریباً هیچ» می‌خوانند. دقت و مرور در مواضع مخالفان حکایتگر کلی گویی، ابهام آفرینی و مطالب شعارگونه است.

آنگونه که یکشنبه شب علی ادیانی راد نماینده مجلس حدود یک ساعت در آنتن زنده شبکه سه و برنامه «متن حاشیه» تا توانست در مذمت برجام و اینستکس سخن گفت و در نهایت در پاسخ به یک سؤال اساسی و جدی مجری که حالا چه باید کرد باز به این جمله شعاری اکتفا کرد که دولت باید پاسخ قاطعی به اروپایی‌ها بدهد!


به نظر می‌رسد مخالفان ساده‌ترین راه را برای مواجهه با دولت انتخاب کرده‌اند یعنی انتقاد و فقط انتقاد. حال آنکه گوش جامعه از اظهارنظرهای شعاری و کلی‌گویی‌ها پر شده و حالا مواضع معطوف به برجام و اینستکس باید ناظر به آینده و پاسخ به چند سؤال صریح و روشن باشد.

مهم‌ترین سؤال اما آن است که در مواجهه با آنچه بدعهدی امریکا و تعلل اروپا خوانده می‌شود چه باید کرد؟ خروج از برجام یا ماندن در آن؟ در صورتی که راهکار، خروج از برجام باشد قاعدتاً موضوع اینستکس و تعامل با اروپا هم خود به خود منتفی می‌شود. سؤال دیگر آنکه تصمیم‌گیری در این باره بر عهده کیست و چه نهادی باید آن را اعلام کند؟ دولت، مجلس، شورای عالی امنیت ملی، هیأت نظارت بر برجام یا رهبر معظم انقلاب؟


سؤال بعدی اینکه در صورت خروج از برجام چه پیامدهایی (مثبت یا منفی) در انتظار ایران خواهد بود؟ و سؤال چهارم اینکه تبعات احتمالی و منفی خروج از برجام را چه کسی بر عهده می‌گیرد با به عبارت دیگر مسئولیت این تصمیم احتمالی و تبعات آن با چه کسی یا نهادی خواهد بود؟


و در نهایت سؤال پنجم، راهکار مخالفان برای مواجهه با چنین شرایطی یعنی خروج از برجام و منتفی کردن اینستکس چیست؟ ناگفته پیداست که اظهارنظرهای شعاری مثل اینکه مردم مقاومت می‌کنند یا با دیگر کشورها تبادلات را ادامه می‌دهیم پاسخ قابل قبولی از سوی مردم نخواهد بود. این شایسته نیست نماینده مجلسی که ماهانه متوسط ۱۰ میلیون حقوق دریافتی دارد سینه سپر کند و برای کارگری که کمتر از ۲ میلیون در ماه دریافتی دارد، حکم به ایستادگی و مقاومت دهد یا مسئول محترم دیگری اظهارنظر کند که مردم گرسنگی را تحمل می‌کنند.


امید بستن به دیگر کشورها در صورت خروج از برجام هم به نظر نمی‌رسد راه به جایی ببرد. در میان کشورهایی که اصطلاحاً دستشان به دهنشان می‌رسد و در مناسبات بین‌المللی حرفی برای گفتن دارند، چین و روسیه به نسبت، نزدیکی بیشتری در اعلام مواضع با ایران دارند اما همین دو کشور هم حتی به نسبت اروپایی‌ها کمترین تحرک خاصی برای حفظ برجام و کمک به ایران نداشته‌اند مضاف بر اینکه در دوره گذشته هم پکن و هم مسکو پای قطعنامه‌های ضد ایرانی شورای امنیت سازمان ملل که منجر به اعمال فشار و تحریم تهران شد را امضا کرده بودند.


بنابر این شایسته‌تر آن است که از کلی گویی‌ها و مواضع شعاری پرهیز شده و متناسب با واقعیات موجود کشور و نظام حاکم بر روابط بین‌الملل برای مردم صریح توضیح داده شود که مخالفان به سؤال‌های یاد شده چه پاسخی دارند؟

"نمکی" و شاخ غول مشکلات وزارت بهداشت

مجید فکری در خراسان نوشت:

دیروز پس از مراسم معارفه وزیر جدید بهداشت توسط رئیس جمهور که قرار است سکاندار کشتی عظیم طرح تحول سلامت که از سال ۱۳۹۳ لنگر انداخته است، باشد، سرانجام وزارت بهداشت سیزدهمین وزیر خود را که خیلی هم غریبه نبود شناخت. "سعید نمکی" با ۲۲۹ رای موافق، وزیر بهداشت شد.


اما جدای از رای اعتماد مجلس، سعید نمکی وارث شرایط سنگین و دشواری است. او باید در وضعیتی که کشور تحت فشارهای متفاوت داخلی و بین المللی است، یکی از پرهزینه‌ترین وزارتخانه‌ها را اداره کند. هزینه ای که باعث شد قاضی زاده هاشمی نتواند کار خود را ادامه دهد. او خواستار دریافت بودجه بیشتر بود و محمد باقر نوبخت رئیس سازمان برنامه و بودجه اعلام کرد امکان دادن بودجه بیشتر وجود ندارد.


اکنون اما ظاهراً "نمکی" برنامه‌ای در ۱۱ فصل برای هدایت وزارت بهداشت به نمایندگان مجلس ارائه کرده است که بایدها و نبایدها در آن کمتر از اما و اگرهایش نیست؛ به خصوص درباره طرح پر هزینه تحول سلامت. هرچند که نمکی همانند تمام صحبت‌های اخیر خود در قامت سرپرست وزارت بهداشت به استمرار طرح تحول ‏سلامت تاکید کرده، اما مواردی مانند اولویت برنامه‌های ارتقای سلامت و پیشگیری، ایجاد شفافیت در فرایندها و هزینه کرد منابع، ‏ارتقای کارایی و مدیریت منابع و مصارف و کاهش بی عدالتی در دستمزدها را نیز جزو لازمه‌های استمرار این طرح دانسته است.


‏با این اوصاف هرچند که همه می دانند اجرای طرح تحول سلامت به شکل کنونی قطعاً مهم ترین چالش وزیر بهداشت خواهد بود اما نمی توان از سه چالش دیگر وی چشم پوشید که در نوع خود بزرگ و حتی پاشنه آشیل طرح تحول سلامت هستند؛ این سه مورد، اجرای برنامه پزشک خانواده، استقرار نظام ارجاع و اجرای پرونده الکترونیک ‏سلامت و راهنماهای بالینی است که در برنامه توسعه بر آن تاکید شده است.


هر چند که نمکی معتقد است با اجرای این چهار رکن اساسی می‌توان مدیریت منابع را در نظام سلامت نهادینه ‏کرد و مسیر طرح تحول سلامت را در ریل قانون ادامه داد، اما چگونگی این مهم از نظر وی، برقراری نظام ارجاع و برنامه پزشک خانواده مبتنی بر سطح بندی خدمات و استفاده معنادار از ‏راهنماهای بالینی و جلب مشارکت بخش غیردولتی است. او حتی به ایجاد جایگاه دندان پزشک خانواده به عنوان مدیر خدمات سلامت دهان و دندان اشاره کرده ‏است. ‏


اما بی شک از چالش‌های بسیارمهم وزیر بهداشت، مدیریت منابع و برقراری عدالت در سلامت است. منتقدان وزیر بهداشت پیشین معتقدند وی برقراری عدالت در سلامت را بیشتر با هزینه کردن و تزریق پول به سیستم بهداشت و درمان کشور پیگیری می‌کرد. شیوه‌ای که به عقیده آنها موثر واقع نشده یا حداقل اینکه زیانش بیش از سودش بوده است.

به خاطر داریم که رهبر معظم انقلاب، در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیئت دولت با ایشان در تاریخ ۰۵/‏۰۶/‏۱۳۹۳‬ فرمودند: "باید این طرح پشتیبانی شود و ادامه یابد؛ ضمن آن‌که مراقبت شود برخی تصمیم‌ها، این طرح را به ضد خود تبدیل نکند." تنها دو سال بعد معلوم شد دغدغه ایشان به جا بوده است چرا که از نیمه اول سال ۹۵ زمزمه‌های بحران مالی طرح تحول سلامت و نیز اعتراض منتقدان مبنی بر تبعیض در تخصیص بودجه برای این طرح به گوش رسید.

این منتقدان دو دسته بودند؛ برخی که صرفاً نگاه سیاسی داشتند و می خواستند این برگ برنده دولت روحانی را بزنند و گروهی دیگر که آگاهانه از ابتدا درخصوص تامین مالی این طرح عظیم و تبعات آن تردید داشتند. آنها معتقد بودند تامین چنین هزینه سنگینی حتی برای کشورهای قدرتمند دشوار است و بی شک دولت در سال های آتی به مشکل برخواهد خورد.


اما انتقادها جنبه های دیگری نیز داشت؛ از جمله بی توجهی به خدمات بهداشتی و پیشگیری، ارتقای نظام سلامت مبتنی بر تخصیص مستقیم منابع مالی که بستر فساد مالی را فراهم می آورد و به حاشیه رفتن وظایف حاکمیتی. از سوی دیگر کارشناسان


چالش هایی را نیز در صورت تداوم طرح به همین شیوه مطرح می کردند. آنها معتقد بودند تزریق منابع مالی با روند کنونی، موجب افزایش هزینه های سلامت شده است؛ به علاوه افزایش منابع مالی مورد نیاز با تداوم سیاست یکسان سازی تعرفه ها، تأمین منابع مالی برای دیگر بخش های اقتصادی کشور را تحت تأثیر قرار می دهد.

با وجود این، افزایش شکاف درآمدی بین بخش های مختلف نظام سلامت (یعنی پزشکان با بقیه پرسنل این بخش) بر کیفیت خدمات درمانی ارائه شده، تأثیر سوء می گذارد. همچنین اختلاف درآمدی بخش سلامت با دیگر بخش های کشور می تواند مقدمه بروز آثار مخرب در نظام اقتصادی کشور در سال های آتی باشد. حال همه این تردیدها و انتقادها تبدیل به چالش های پیش روی سعید نمکی وزیر جدید بهداشت شده است که در قامت شاخ غول خودنمایی می کند.


فراموش نکنیم که در چند دوره اخیر مجلس بودجه بخش بهداشت و درمان از ۱۲ هزار میلیارد تومان به ۳۸ هزار میلیارد تومان رسید. یعنی این بودجه سه برابر شد اما بیش از ۸۰ درصد بودجه ای که به زعم نمایندگان مجلس قرار بود صرف تامین دارو و بهبود تجهیزات و امکانات بهداشتی شود به بخش حقوق و دستمزدها سوق یافت و تبعات ناشی از این رویکرد خود را نشان داد.


‏اکنون اما وزیر جدید در برنامه خود اعلام کرده که توزیع عادلانه منابع شامل منابع انسانی، مالی، تجهیزات و ملزومات در چهارچوب نظام سطح ‏بندی خدمات و نظام ارجاع و با هدف اثربخشی و کارایی انجام می‌شود.


از چالش های دیگر وزیر بهداشت جدید، بحث تامین داروی کشور در دوران تحریم هاست. موضوعی که در اوایل دهه ۹۰ نیز به یکی از چالش‌های بنیادین کشور تبدیل شد، البته نمکی خود متخصص در زمینه داروسازی است و در این حوزه تجربه بسیاری دارد؛ شاید همین تجربه در کنترل مشکلات بعدی موثر باشد.


وزیر بهداشت چالش‌های مهم دیگری هم دارد که به تازگی مطرح شده است؛ بحث مالیات پزشکان که در یک سال اخیر بسیار جنجالی شده است. باید دید رویکرد وزیر جدید در این باره چیست. نمکی تاکنون اظهارنظر صریحی نداشته و سعی کرده است محتاطانه در این باره سخن بگوید. اما از این پس در کسوت وزیر، قطعاً این موضوع برایش تبدیل به یک چالش خواهد شد.


از چالش‌های دیگر وزارت بهداشت، بحث بیمه هاست و اینکه آیا بیمه‌ها می‌توانند مطالبات طرح سلامت را پاسخ گو باشند؟ یکی از درگیری‌های اصلی وزیر سابق با وزیر وقت رفاه یعنی علی ربیعی همین موضوع بود. حال باید دید نمکی با محمد شریعتمداری، وزیر کنونی رفاه چگونه تا خواهد کرد و آیا توانایی به میدان رفتن زیر نگاه سنگین ملت و شکستن شاخ غول را دارد؟

قلاده سگ‌های لواسان دست کیست؟

حسن رضایی در وطن امروز نوشت:

سگ‌هایی که چندی پیش، دست و پای دخترکی معصوم را در یکی از پارک‌های لواسان به دندان کشیدند، قلب و مغز جامعه را مجروح کردند. سگ‌های وحشی اما حتماً بی‌گناه‌ترین جزء این تراژدی هستند که به قول شیخ اجل، «نیش عقرب نه از ره کین است / اقتضای طبیعتش این است!» سازوکاری که پای این حیوانات درنده و فوق‌العاده خطرناک را به پارک‌های تهران و شهرهای بزرگ می‌کشاند اما حتماً شایسته این بیت دیگر حضرت سعدی است که «از مکافات عمل غافل مشو / گندم از گندم بروید، جو ز جو».

اینجا اما تناقضی وجود دارد بین آنکه گندم‌نمایی و جوفروشی کرده با آنکه عواید این عمل فریبکارانه را در طبق دندان سگ‌های وحشی روی دست و پای دختر معصومش دریافت می‌کند. اینجا خانواده مظلوم دختر مورد حمله واقع شده، جوهای کاشته شده توسط دیگرانی را درو می‌کند که دوست دارند سگ را از گله به شهر بیاورند.


بین اینها کسی اگر بخواهد تفاوتی قائل شود با آنها که تابلوهای «راهنمای زائر» شهر مشهد را برای تطابق با استانداردهای جهانی تبدیل به تابلوی «راهنمای اطلاعات سفر» می‌کنند، طبعاً من هرگز نخواهم پذیرفت. حالا شما بپرسید گاز گرفتن آن سگ وحشی آمریکایی در لواسان را چه به تصمیم شهردار مشهد برای تعویض تابلوهای سطح شهر؟! این اما قصه آهنگر بلخی و مسگر شوشتری نیست ارجمندان! اندکی تامل کنید تا ثابت کنم خط و ربط و همانندی اینها را! آنها که با روند روز گردشگری دنیا آشنا هستند، بخوبی


می‌دانند دوره گردشگری لوکس سپری شده است؛ نه‌تنها به‌خاطر مضرات زیاد آن برای طبیعت، که به جهت تمایل انسان پسامدرن به آشتی با طبیعت، سنت و معصومیت از دست رفته خود در خشونت عصر آهن و سیمان و روبات! لذاست که گردشگران می‌آیند تا خود واقعی هر مکان را ببینند؛ خود فرهنگش را، خود طبیعتش را، خود مردمش را، خود آداب و رسومش را!


لذا حذف نام زائر از جغرافیای فرهنگی مشهد، احمقانه‌ترین کاری است که می‌توان برای رونق گردشگری در آن شهر انجام داد! اینها درس‌هایی است که بچه‌های ما در کلاس دهم و یازدهم فرا می‌گیرند و من همین پارسال کلی در این زمینه و مفهوم بوم‌گردی با دانش‌آموزانم حرف زده‌ام. آخر هم باخبر شدیم همزمان با درس ما یک اقامتگاه بوم‌گردی در روستای محل تدریسم در حال ساخت است! مشکلی که ما داریم اما این است که برخی فکر می‌کنند اگر غربی‌ها انگشت در بینی‌شان کرده، بعد آن را مزه کرده‌اند، ما هم باید عیناً همان کار را کنیم تا استاندارد، آبرومند و جهانی رفتار کرده باشیم. مساله آوردن سگ از گله و مزرعه به شهر و خانه و کوچه و پارک و آپارتمان هم ماهیتی از همین جنس دارد. در فرهنگ ما تا بوده، جای سگ در گله و مزرعه بوده و این حیوان وفادار در خانه راهی نداشته است.


حالا اما سگ وحشی «پیت بول» را که ظاهراً خطرناک‌ترین نژاد سگ روی زمین است بدون قلاده به پارک می‌بریم تا دست و پای دختر معصوم هموطن‌مان را پاره کند! جالب اینکه طی جست‌وجویی که در اینترنت و تلگرام داشتم، دیدم «پیت بول» فروشگاه اختصاصی هم در کشور دارد که پس از قضایای اخیر، هر گونه وحشی بودن این نژاد را شدیداً تکذیب کرده است! ظاهراً جهل جماعت، برای نان خوردن‌شان کافی نیست، می‌خواهند آنها را در جهل مرکب نگه دارند، که خلاصه وحشی هم نیست ملت! من اما جایی ندیدم نماینده مجلسی طرح ارائه دهد برای ممنوعیت تردد و نگهداری سگ در شهر، پارک و آپارتمان! رای در پیگیری وضعیت پا و دست شرحه‌شرحه بهار مظلوم قصه ما نیست ظاهراً. از خانم نماینده مجلسی که خود مشغول ساخت آپارتمان در لواسان هست هم صدایی شنیده نمی‌شود.


او زن است و جوان هم هست و باید بهتر بداند معنای حمله ۲ سگ وحشی به یک دختر کلاس هفتم هشتم را! خانم ذوالقدر دیگر نماینده تهران هم که از سیستم قضایی کشور خواسته حقوق این طفل خردسال را به او بدهد، اضافه کرده: «ضمن حمایت از حقوق حیوانات، تأمین امنیت یکایک شهروندان نیز یک اصل اساسی است که قابل چشم‌پوشی و نادیده گرفتن به هیچ وجه نیست». «وطن‌امروز» پیش از آنکه سگ‌ها دست و پای بهار را به دندان بکشند، طی گزارش‌های جداگانه‌ای به بررسی پدیده سگ‌گردانی در سطح پارک‌های شهر و اصرار عجیب برخی رسانه‌های همفکر خانم ذوالقدر برای به تصویر کشیدن آنها در گزارش‌های تصویری خود پرداخته بود.

سوال اما هنوز هم باقی است. اگر سگ‌گردانی عمل خلاف قانون است، چرا از آن جلوگیری نمی‌شود و نمایندگان تهران مسؤولان مقصر در این زمینه را بازخواست نمی‌کنند و اگر قانون در این زمینه خلأ دارد- که واقعاً دارد و در همین مورد اخیر کاملاً خود را نشان داد- چرا نمایندگان تهران به عنوان شهری که ظاهراً بیشترین تخلفات را در این زمینه دارد، در پی برطرف کردن این خلأ قانونی برای حفاظت از امنیت شهروندان و موکلان خود نیستند؟ و اینکه سکوت دیگر نمایندگان مجلس در این زمینه برای چیست؟ آیا اگر آن ۲ سگ وحشی به جان دختربچه عزیزکرده خودشان هم افتاده بودند، همین برخورد را با مساله داشتند؟ این را هم باید بخشی از استانداردسازی تهران برای گردشگران خارجی تصور کنیم آیا؟!

هوشیاری در روابط تهران و بغداد

جلال‌خو ش چهره در ابتکار نوشت:

تهران و بغداد هوشیارانه به حفظ و تنظیم روابط خود در شرایط جدید مشغولند. این در حالی است که برخی گمانه‌ها تا پیش از این به بروز برخی تغییرات در روابط نهادینه شده ایران و عراق اشاره داشتند به ویژه در پی انتخابات پارلمانی عراق و استقرار نظامیان آمریکایی در پایگاه عین الاسد، این احتمال قوت گرفت که ممکن است نگاه بغداد به تهران مانند گذشته نباشد.


صراحت «برهم صالح» رئیس‌جمهوری و «عادل عبدالمهدی» نخست‌وزیر عراق در حفظ حریم کشور متبوع خود در منازعه میان ایران و آمریکا تا حدود زیادی آب پاکی را روی دست‌های آمریکا، اسرائیل، عربستان و امارات متحده عربی ریخت.


مقام‌های طرازاول عراق اعلام کرده‌اند که کشورشان شریک آنان علیه تهران نخواهد بود. مهم‌تر اینکه مخالفت ۶۸ سناتور آمریکایی در برابر ۲۸ رای موافق با خروج نظامیان آمریکایی از سوریه و استقرار آنان در پایگاه نظامی «عین الاسد» در استان کردنشین الانبار، تاثیر کم‌رنگ کننده‌ای از تهدید حضور نظامی آمریکا در نزدیکی مرزهای ایران داشته است.

این وضع با تردید رهبران اقلیم کردستان عراق در حمایت از سیاست‌های دولت ترامپ برای واشنگتن و متحدان منطقه‌ای آن ناامیدکننده‌تر می‌نماید. دلیل روشنی برای بی‌انگیزگی کردهای عراقی در همسویی با سیاست‌های ضدایرانی واشنگتن وجود دارد. دیرزمانی از خالی کردن پشت کردهای سوریه از سوی آمریکا نمی‌گذرد. گو اینکه هنوز رهبران اقلیم کردستان فراموش نکرده‌اند که علی‌رغم تصورات آنان، واشنگتن از نتیجه رفراندوم استقلال این اقلیم از تمامیت عراق حمایت نکرد. البته گلایه رهبران اقلیم از ایران نیز دراین‌باره باقی است ولی آنان هوشیارتر از آن هستند که مصالح فوری امنیتی اقتصادی خود را با همسایه نزدیک خود هزینه دشمنی آمریکا، اسرائیل، عربستان و امارات کنند.


مقاومت رهبران عراق اعم از رئیس‌جمهوری، نخست‌وزیر، رهبران اقلیم کردستان، فراکسیون‌های مجلس و شیوخ قبایل در برابر خواست آمریکا در دوری از ایران، اگر یک پیروزی دیپلماتیک برای تهران نباشد، فرصت مغتنمی است که از آن می‌تواند در خدمت به حفظ فضای تنفسی خود در برابر حلقه تنگ شده سیاست‌های تحریمی آمریکا و متحدانش بهره‌گیری کند. هوشمندی تهران در گسترش روابط صمیمانه با همه طرف‌های عراقی و ایجاد برخی اصلاحات در شکل روابط خود با این کشور، نتایج فوری را در پی داشته است. سفر «محمد جواد ظریف» به عراق و دیدار با همه شخصیت‌های وابسته به جریان‌های سیاسی

مذهبی حامل پیام روشنی به رهبران و بالتبع آن مردم این کشور بود؛ اینکه تهران تنها در حوزه امنیتی نظامی طرف مشارکت و ارتباط با بغداد نیست بلکه چهره نرم و دیپلماتیک تهران، بیشترین نمایه نزد مردم عراق است که در بستر آن همکاری‌های امنیتی، همپوشاننده روابط نزدیک فرهنگی و اقتصادی است.

سفر دوباره «حسن روحانی» رئیس‌جمهوری به عراق که قرار است در نیمه دوم اسفند انجام شود، به تاکید تهران بر حفظ هوشیارانه روابط صمیمانه با بغداد اشاره دارد. در این میان مقام‌های عراقی نیز کوشیده‌اند ضمن حفظ موازنه ظریف و تا حد زیادی شکننده روابط با ایران از یک‌سو و آمریکا و دیگر کشورهای عرب منطقه از سوی دیگر، خطر چالش با خواست مخالفان ایران را پذیرفته و همچنان به روابط صمیمانه خود با تهران ادامه دهند.

تسویه بدهی‌های عراق به ایران در زمینه فروش برق و گاز، ایجاد فرصت برای سرمایه‌گذاران ایرانی در عراق و نیز حفظ رتبه نخست روابط تجاری با ایران در وضع حاضر، علائم امیدبخشی از ماندگاری روابط دو کشور است. یکی از محورهای اصلی دستور کار سفر آینده عادل عبدالمهدی به واشنگتن، روابط با ایران خواهد بود. همچنین بروز سیاست دولت عراق در قبال ایران در اجلاس امنیتی ورشو که ۲۴ و ۲۵ بهمن جاری برگزار می‌شود، تصویر روشن‌تری از آینده روابط دوجانبه ایران و عراق را نمایش خواهد داد. با این حال آنچه اکنون روشن است اینکه تهران و بغداد هوشیارانه روابط خود را مدیریت می‌کنند.


چرا امریکا از عراق نمی‌رود؟

سجاد مرادی در جوان نوشت:

پس از خروج بخشی از نیروهای نظامی ایالات متحده از سوریه و انتقال آن‌ها به پایگاه‌های عین‌الاسد در غرب استان انبار عراق و نیز اربیل در اقلیم کردستان، به‌رغم قوت گرفتن فرضیه کاهش نیروهای نظامی امریکا از خاورمیانه عربی به ویژه عراق، این کشور نشان داد که در راستای سیاست‌های واقع‌گرایانه و مبتنی بر هزینه – فایده ترامپ، رویکردی گزینشی را در خروج نیروهای نظامی خود از منطقه دنبال می‌کند؛ بدین ترتیب که خروج نظامیان واشنگتن تنها در صورت نبود منافع راهبردی تحقق می‌یابد.

در همین چارچوب بود که ترامپ در گفت‌وگوی اخیر خود با شبکه سی‌بی‌اس، ضمن متهم کردن ایران به آنچه «شرارت» نامید، گفت که مایل است بخشی از نیروهای خود را در عراق برای کنترل ایران و آنچه که بخش‌های دارای مشکل خاورمیانه خواند، همچنان نگه دارد. در تحلیل رویکرد گزینشی امریکا در خروج نیروهای نظامی با اولویت عراق چند نکته حائز اهمیت است.


نخست باید توجه داشت که مناطق جغرافیایی و کشورها در راهبرد سیاست خارجی امریکا از اهمیت یکسانی برخوردار نیستند. کنترل عراق با توجه به بافت موزاییکی قومی و نیز موقعیت ژئوپلیتیک خود که به خاورمیانه کوچک یا قلب خاورمیانه معروف است، برای واشنگتن دارای اهمیت حیاتی است.

یکی از دلایل این اهمیت، کنترل ایران است. امریکا طی بیش از یک دهه اخیر با تأسیس پایگاه‌های متعدد در اطراف مرزهای ایران، سعی در مهار تهران داشته و عراق نیز با حدود هزار و ۶۰۰ کیلومتر مرز با ایران در همین قالب جای می‌گیرد. البته باید توجه داشت که حضور مستقیم امریکا برای کنترل ایران در چارچوب قرارداد امنیتی سال ۲۰۰۸ بغداد - واشنگتن و البته در پوشش مبارزه با تروریسم انجام می‌شود.


به‌رغم این، ایران نیز از تهدیدات، آسیب‌پذیری‌ها و در عین حال ابزارهای خاص خود در محیط امنیت منطقه‌ای خاورمیانه برخوردار است. یکی از این چالش‌ها، بی‌ثباتی ناشی از ورود امریکا به این منطقه است. تجربه ثابت کرده که ورود امریکا به کشورهای با ساختار اجتماعی، سیاسی و امنیتی شکننده همچون عراق بیشتر باعث افزایش تنش‌های قومی و طایفه‌ای و سربرآوردن گروه‌های افراطی نظیر داعش می‌شود. در فوریه ۲۰۱۴ روزنامه هاآرتص گزارش داد که امریکا و متحدان منطقه‌ای‌اش عربستان، اردن و رژیم صهیونیستی به شورشیان داعش آموزش‌های هجومی داده‌اند.

در ژوئن ۲۰۱۴ نیز داعش در حالی تسلیحات امریکایی مانند بالگرد، تانک، نفربر و… بسیاری را به غنیمت برد که طبق دکترین نظامی امریکا در صورتی که امکان حفظ تسلیحات و مهمات نظامی توسط کشور دوست وجود نداشته باشد، باید به تخریب و انهدام آن اقدام شود. به علاوه گا ه امریکا به بهانه بمباران داعش، سلاح بر سر آنان می‌ریخت. به همین دلیل بود که این گروه از بیشتر سلاح‌های متعارف برخوردار بود. در همین زمینه اخضر ابراهیمی، نماینده وقت سازمان ملل در سوریه معتقد است که دلیل اصلی ظهور داعش، حمله امریکا به عراق است که وی آن را اشتباهی بزرگ و عامل چنددستگی این کشور دانست.


به خاطر وجود همین تهدیدات است که ایران سعی می‌کند با حضور فعال در تحولات امنیتی پیرامون خود به دفع تهدیدات بپردازد. به همین دلیل حضور ایران در محیط امنیت منطقه‌ای صورتی تهاجمی ندارد، بلکه یکی از دلایل عمده آن به درجه و شدت وجود تهدیدات خارجی بستگی دارد، یعنی به همان اندازه که تهدیدات خارجی نظیر حضور امریکا سیر فزونی به خود بگیرد، حضور ایران نیز در منطقه با استفاده از عناصر نفوذ خود، از جمله بهره‌برداری از پیوستگی‌های ژئوپلیتیک و پیوندهای سیاسی و ایدئولوژیک به‌منظور رفع تهدیدهای امنیتی بیشتر می‌شود؛ بنابراین آنچه که ترامپ کنترل ایران می‌نامد، تابعی از حضور پررنگ امریکا در محیط منطقه‌ای ایران است نه سیاست‌های تهاجمی و آنچه سیطره ایران بر منطقه نامیده می‌شود.


نکته دوم اینکه به نظر نمی‌رسد امریکا مایل به خروج کامل نیروهای خود از خاورمیانه عربی در کوتاه‌مدت باشد. جدا از رویکرد مهار ایران که در همه حال از اصول راهبرد خاورمیانه‌ای امریکا به شمار می‌رود، عربستان سعودی و سایر متحدین عرب واشنگتن به ویژه در حوزه‌های امنیتی در شرایطی نیستند که بدون کمک مستقیم امریکا کارآمدی خود را در سیاست منطقه‌ای واشنگتن حفظ نمایند. به علاوه روسیه پس از پیروزی در بحران سوریه مترصد ایجاد خلأ قدرت در خاورمیانه و تسلط بر این منطقه پس از خروج امریکا است.


در نهایت نیز باید توجه داشت که به‌رغم اینکه امریکا سعی می‌کند خارج نشدن نظامیان خویش از عراق را با دستاویز کنترل ایران توجیه کند، اما آنچه که باید بر آن تأکید شود، لزوم پاسخگویی امریکا در قبال اقدامات خویش است. در واقع ترامپ با تأکید بر کنترل و لزوم جلوگیری از تهدید ایران، سعی در گمراه ساختن افکار عمومی در پاسخگویی دولت امریکا در قبال اقدامات یک دهه اخیر خویش دارد. در مجموع باید گفت که مهار ایران در دوره کنونی نیز به سان گذشته از اولویت‌های راهبردی امریکا است، با این وجود این تهدیدات ناشی از حضور خود امریکا است که سیاست‌های کنونی ایران را در پی دارد.

فقط سر مردم منت می‌گذاریم

حیدر مستخدمین حسینی در آرمان نوشت:

بحث قیمت بنزین یک طرف معادله در کنار سایر کالاهایی است که به همین نحو اثرات قیمتی روی آحاد مردم می‌گذارد. طرف دیگر معادله هم بحث درآمدهای مردم است. ما اگر هر دو طرف معادله را در نظر نگیریم، قطع یقین تصمیمی که می‌گیریم یک مُسَکن موقت خواهد بود. یعنی یک تصمیم لحظه‌ای که تداوم آن نمی‌تواند حتی به یک‌سال برسد و مجدداً دولت و مجلس به عرصه‌ای ورود خواهند داشت که باز بحث مربوط به افزایش قیمت‌ها مطرح می‌شود. درواقع تفاوتی بین بنزین و کالاهای دیگر نیست و در اینجا بنزین در راس بحث قیمت‌گذاری است ضمن اینکه مصرف میانگین ۸۰ میلیون لیتر در روز می‌تواند یک منبع درآمدی هم تلقی شود.

این نکته بسیار حائز اهمیت است که دولت و مجلس باید هر دو طرف این معادله را در نظر بگیرند تا بتوان آن را حل کرد و تعادل برقرار شود. اینکه فقط یک طرف را در نظر بگیریم و بگوییم قیمت بنزین جهانی در این سطح قرار دارد پس ما هم باید همان نسبت را رعایت کنیم، مگر تاکنون این موضوع را حل کرده جز اینکه باری را بر دوش مردم گذاشته و موجب شده اثرات نارضایی به بار بیاورد و به طور موقت توانسته بخشی از کسر بودجه را تامین کند و دوباره باز روز از نو، روزی از نو و دوباره تصمیم‌گیری درباره افزایش قیمت‌ها.

ما باید درخصوص بنزین چند کار کلیدی و اساسی انجام می‌دادیم؛ نخست حمل و نقل عمومی در سطح کلانشهرها و از جمله تهران در پیک ترافیک و رضایت مردم را بررسی کنیم. در ساعتی که مردم سعی می‌کنند به محل کار و تحصیل خود برسند، اوضاع برهم ریخته‌ای وجود دارد. دوم، بحث مصرف است که به طور متوسط براساس گزارش‌ها، بین ۱۰ تا ۱۲ لیتر در هر ۱۰۰ کیلومتر است.

بگذریم از اینکه ماشین‌هایی هم هستند که حدود ۱۵ لیتر در هر ۱۰۰ کیلومتر مصرف دارند اما مصرف بنزین در سطح جهان که حتی تولیدکننده بنزین هم نیستند و نفت هم ندارند، حدود ۵ تا ۶ لیتر در هر ۱۰۰ کیلومتر است. بحث اول مربوط به حمل و نقل عمومی است و بحث دوم، خودروهای تولیدی با کیفیت پایین است. اگر در محاسباتی، بحث مربوط به ایجاد شغل را یک طرف بحث و آن را جداگانه مورد بررسی دهیم، غیر از آن، به صرفه است که اصلاً خودروهای داخلی تولید نکنیم و فقط وارد کنیم که تنها به خاطر بنزین و اثراتی که خواهد داشت، است. نکته این‌جاست که مجلس و دولت باید صنعت خودروسازی کشور را تعیین تکلیف کنند و اینکه مصارف بنزین ما در هر خودرو در سطح بالایی قرار دارد، به صورت جدی مورد توجه قرار بگیرد.

نکته دیگر اینکه مصارف مردم افزایش پیدا می‌کند و همیشه بر سر مردم منت گذاشته‌ایم که ما داریم به آب، برق، گاز، نفت، بنزین، گازوئیل، نان و… یارانه می‌دهیم. وضعیتی برای مردم پیش آوردیم که غیر از منت‌گذاری چیز دیگری نیست. اما آن طرف را در نظر نمی‌گیریم که بحث درآمد هم هست.

وقتی در شهر تهران کارشناسان اقتصادی خط فقر را از سه و نیم تا ۵میلیون تومان محاسبه می‌کنند و حتی مرکز پژوهش‌های مجلس نیز این رقم را دو میلیون و ۷۵۰ هزار تومان در نظر می‌گیرد، آیا حداقل حقوق دو میلیون و ۷۵۰ هزار تومان است؟ پاسخ منفی است.

هرچند رقم گزارش مرکز پژوهش‌ها با احتیاط اعلام شده و میانگین سراسری است، کف رقم سه و نیم میلیون تومان است. بنابراین وقتی مدل معادله درآمدی ما در حد پایین قرار دارد چرا آن طرف معادله را دائماً افزایش می‌دهیم و منت می‌گذاریم؟ راهکار این است که بتوانیم درآمد مردم را هم افزایش دهیم. شاهد قیمت کالاهای اساسی مثل نان و گوشت و میوه هم هستیم و در این برهه اصلاح قیمت که با عدم اعمال مدیریت صحیح برخی از مسئولان از جیب مردم پرداخت می‌شود به کدامین جرم و گناه است که مصرف کننده و مردم باید یک چنین هزینه‌هایی که ناشی از عدم اعمال مدیریت صحیح است را پرداخت کنند؟ اگر دولت علاقه‌مند است یارانه دهک‌های بالای جامعه را که قرار بود قطع کند و مابه التفاوت آن را برای یکی از فعالیت‌های مورد نیاز مردم قرار دهد را انجام دهد.

هزینه‌های جاری خود را پایین بیاورد. اما همه آنها را اصل و ثابت فرض می‌کند، افزایش هم می‌دهد و وقتی به مردم می‌رسد از مردم دریافت می‌کند. به عبارتی جور هزینه‌های ناشی از عدم مدیریت صحیح را باید مردم بکشند که اشتباه بزرگی است که در حق مردم صورت بگیرد. به رغم اینکه دولت اذعان وجود پنج برنامه در شرایط تحریمی داشت اما حتی یک برنامه هم اعلام نشد که کارشناسان ببینند و کمک حال دولت باشند. بودجه ۹۸ هم عین بودجه‌های عادی سنتی بسته شد، اما درمورد اینکه سرمایه‌گذاری و اشتغال چگونه و حفظ اشتغال چگونه باشد و مقوله تولید چگونه، در بودجه دیده نشد. در حقیقت دولت عزمی برای اصلاح امور ندارد.

سونامی آلزایمر سیاسی جریان اصلاح طلبی

محمد عبدالهی در رسالت نوشت:

یکی از اهداف راهبردی مخالفان نظام در قبال انقلاب و جمهوری اسلامی، پمپاژ یاس و ناامیدی در جامعه؛ به خصوص در میان نسل جوان است به همین دلیل این روزها سیاه نمایی و برخورد جناحی با دستاوردهای انقلاب از افراد مختلف به گوش می رسد. حال اینکه اکثر این افراد هم اکنون یا پیش از این بر سر سفره انقلاب متنعم بوده و صاحب مسند بوده اند..

یکی از این افراد "عباس عبدی" است که البته یقیناً وی را در زمره مخالفین نظام نمی‌دانم اما فردی‌می شناسم که با طرح مسائلی غیر منصفانه و شاید مغرضانه آب به آسیاب مخالفین می ریزد. وی در تازه ترین اظهاراتش دستاوردهای کوتاه مدت و بلند مدت انقلاب را زیر سوال برده است! نکته مهم مطلب وی؛ غیرمنصفانه، جناحی و یک طرفه بودن اظهاراتش در بررسی کارنامه ۴۰ ساله انقلاب است.

دویچه وله فارسی در یادداشتی با عنوان «انقلاب؛ بروز ظرفیت‌های غفلت‌شده»، به قلم عباس عبدی، نوشته است: " بنابراین اگر بخواهم به این پرسش پاسخ دهم که آیا انقلاب ۱۳۵۷ را رویدادی مثبت می‌دانم، باید بگویم که براساس دستاوردهای کوتاه‌مدت و میان‌مدت آن تردید دارم ولی از آنجا که انقلاب را امری ارادی و محصول برنامه‌ریزی این و آن نمی‌دانم، باید بگویم که به لحاظ اجتماعی و کلان واقعه‌ای مثبت بود که ظرفیت‌های مغفول مانده و حبس شده‌ای را آزاد کرد و معلوم نبود اگر به هر دلیلی این اتفاق رخ نمی‌داد با سرنوشت بدتری مواجه نبودیم."


واقعیت آنست که تفاوت میان «آنچه پیش از انقلاب بودیم» و «آنچه اکنون هستیم»، آنچنان واضح است که حتی افرادی همچون عباس عبدی که امروز به آلزایمر سیاسی دچار شده اند نیز نمی توانند آن را انکار کرده و تنها راه پیش پای خود را برای ادامه رویکردهای منفعت طلبانه حزبی؛ کلی گویی، ابهام آفرینی برای نسل جوان و چون و چرا کردن درباره جزئیات آن می بینند.


تامل واقع‌بینانه و تحلیل علمی تحولات پس از انقلاب، به وضوح نشان می‌دهد که با توجه به شرایط و محدودیت‌های موجود، جمهوری اسلامی در مدت عمر خود توانسته ضمن مقاومت در برابر فشارها و تجاوزات بیگانگان، در اصلاح و بهبود وضعیت معیشتی و اجتماعی مردم خود نیز توفیقات فراوانی به دست آورد. آنچه به قلم عبدی مورد تردید واقع شده است جفایی آشکار در حق انقلاب است و پاسخ های روشنی دارد.در ادامه اجمالا به برخی از این پیشرفت ها اشاره می کنیم.

۱. پیشرفت زیرساخت های کشور: در این باره می توان به ۶ برابر شدن راه‌های کشور، افزایش راه‌های اصلی و فرعی کشور از ۳۶ هزار کیلومتر به بیش از ۲۱۰ هزار کیلومتر در سال ۱۳۹۴؛ دو برابر شدن میزان راه‌آهن کشور، افزایش میزان راه‌آهن کشور از ۶ / ۴ هزار کیلومتر به نزدیک ۱۰ هزارکیلومتر؛ ۲۰ برابر شدن ظرفیت بنادر کشور، ارتقاء ظرفیت بنادر از ۱۰ میلیون تن به بیش از ۲۰۰ میلیون تن در سال ۱۳۹۴؛ ۳۰ برابر شدن سدهای مخزنی کشور تعداد سدهای مخزنی کشور از ۱۳ سد به حدود ۴۰۰ سد بزرگ در سال ۱۳۹۵؛ ۱۴ برابر شدن تولید برق کشور، افزایش تولید برق کشور از ۲۰ به ۲۸۰ میلیارد کیلووات ساعت در سال ۱۳۹۴ و برق‌دار شدن ۹/۹۹ درصد روستاها (۱۰۰ درصد روستاهای بالای ۲۰ خانوار و ۳ / ۹۹ درصد روستاهای زیر ۲۰ خانوار)؛ افزایش دسترسی به آب تصیفه شده، در سال ۲۰۱۵ به ۲/ ۹۶ درصد؛ توسعه صنعت گاز، افزایش سهم گاز در سبد انرژی کشور از یک درصد در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، به ۷۲ درصد و.... اشاره کرد.


۲. وضعیت بهداشت: براساس آمارهای رسمی، بخش بزرگی از شهرها و روستاهای کشور در آستانه انقلاب اسلامی محروم از پزشک و امکانات بهداشتی بودند و در این میان زنان و کودکان سهم بیشتری از این محرومیت داشتند.از آغاز انقلاب اسلامی افزایش ١٠٠ برابری سرمایه‌گذاری در بخش بهداشت و درمان بعد از انقلاب اسلامی منجر به رشد ٤٠٠ درصدی شاخص‌های بهداشتی و درمانی طی سال‌های پس از پیروزی انقلاب شده است که شاخص "امید به زندگی" نیز در مقایسه با قبل از انقلاب از ٥٠ به ۷٥ سال رسید.

قبل از پیروزی انقلاب حدود ٧ دانشکده پزشکی در دانشگاه‌ها ایجاد شده بود، اما در حال حاضر حدود ٤٠ دانشگاه علوم پزشکی در سراسر کشور به فعالیت می‌پردازد. کشور ایران در سال ۵۶ با ۳۳ میلیون جمعیت، نیازمند ورود پزشک خارجی از سایر کشورها بوده است، اما هم اکنون با جمعیتی بیش از دو برابر و به تبع آن با نیازی بیشتر به پزشک، با مازاد پزشک روبه‌رو است. همچنین در زمینه پزشک متخصص نیز از جمعیت ۷ هزار نفر در سال ۵۷ به جمعیت ۷۲/۷۹۲ پزشک متخصص در حال حاضر رسیده‌ایم علاوه بر اینها رونق پدیده توریسم درمانی در سال های اخیر است که طی آن مردم بسیاری از کشورها به منظور درمان به کشورمان سفر می‌کنند تا تحت نظر پزشکان ایرانی به درمان خود بپردازند.


۳. مقایسه بهره برداری از خطوط ریلی قبل و بعد از انقلاب: جدول مشخصات پروژه‌های ریلی که بعد از انقلاب انجام شده‌اند، گویای این است که بعد از توقف سه ساله از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰و روند کند فعالیت‌های بهره‌برداری ناشی از دوران جنگ تحمیلی هشت ساله، بعد از انقلاب از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۹۲، حدود ۵۵۰۰ کیلومتر خط ریلی بهره برداری شده است. این موضوع بدین معنی است که حدود ۵۴ درصد از کل پروژه های ریلی بعد از انقلاب اسلامی و حدود ۴۴ درصد آنها قبل از انقلاب به بهره برداری رسیده است. مجموع پروژه‌های ریلی بهره‌برداری شده از آغاز فعالیت راه آهن تا کنون، ۴۵ محور بوده است که ۱۲ پروژه یا محور به قبل از انقلاب و ۳۳ پروژه یا محور به بعد از انقلاب اختصاص دارد. اگر پروژه ریلی مترو در کلان شهرها را به عملکرد جمهوری اسلامی اضافه کنیم و ملاک دانش و تخصص بومی را به پیاده سازی و تولید ابزار و قطعات آن مد نظر قرار دهیم، مزیت نسبی کارکرد نظام اسلامی در ۳۸ سال با بحران‌های متعارف و غیر متعارفی که درگیر بوده نسبت به دوره ۵۲ ساله پهلوی در بخش ریلی که بزرگترین افتخار تاریخی طرفداران و مبلغان رضاخانی است عیان می گردد.


۴. پیشرفت در تولیدات ملی: در این باره می‌توان به مواردی همچون ۵۷ برابر شدن صادرات غیرنفتی، افزایش صادرات غیر نفتی از ۵۴۳ میلیون دلار در سال ۱۳۵۷ به ۳۱ میلیارد دلار در سال ۱۳۹۵؛ ۵/۶ برابر شدن تولید و مونتاژ خودرو، افزایش تولید و مونتاژ ۱۵۰ هزار دستگاه خودرو در سال ۱۳۵۷ به تولید و مونتاژ حدود ۹۷۷ هزار دستگاه خودرو در سال ۱۳۹۴؛ ۳۰ برابر شدن تولید محصولات پتروشیمی، افزایش تولید محصولات پتروشیمی از ۶/ ۱ میلیون تن در سال ۱۳۵۷ به ۱ /۴۸ میلیون تن در سال ۱۳۹۴؛ ۲۴ برابر شدن تولید فولاد خام، افزایش میزان تولید فولاد خام ۶۸۰ هزار تن در سال ۱۳۵۷ به ۷ / ۱۶ میلیون تن در سال ۱۳۹۴؛ ۱۵ برابر شدن تولید محصولات فولادی، و تولید یک میلیون تن محصولات فولادی در سال ۱۳۵۷ به ۷/ ۱۵ میلیون تن در سال ۱۳۹۴ اشاره کرد. همچنین گفتنی است در سال ۱۳۵۶ میزان تولید ناخالص داخلی ۱۱۹ هزار میلیارد تومان بود که این رقم در سال ۱۳۹۳ با ۷/۱ درصد رشد به ۲۰۳ هزار میلیارد تومان رسیده است. نرخ رشد اقتصادی نیز در سال ۱۳۵۶، حدود ۷/۳- درصد بوده است که در سال ۱۳۹۵ این نرخ به ۵ / ۴درصد رسیده است و بیانگر آن است که سرعت پیشرفت اقتصادی در سال های بعد از انقلاب به مراتب بیشتر از سال ۱۳۵۶ بوده است.


۵. کاهش شاخص فقر و دسترسی به خدمات اساسی: براساس شاخص های اقتصادی فقر در مقایسه با سال‌های آخر پیش از انقلاب به طرز قابل توجهی کاهش یافته است به طوری که میزان فقر (به معنای نسبت افراد کمتر از دو دلار در آمد در روز) تک رقمی بوده، که با توجه به استاندارد کشورهای درحال توسعه کاملاً پایین و یک هشتم در پیش از انقلاب است.

همچنین طی سال های بعد از انقلاب شاخص دسترسی به خدمات اساسی و لوازم خانگی افزایش داشته است به طوری‌که باوجود گسترش شهرنشینی مالکیت مسکن و مساحت سرانه خانه ها افزایش یافته است و شکاف شهری – روستایی در دسترسی به خدمات اساسی کمتر شده است و شکاف نهایی میان مناطق روستایی و شهری کمتر شده است. پیش از انقلاب تنها ۱/ ۳ میلیون مشترک برق اعم از خانگی و عمومی و صنعتی و کشاورزی وجود داشت و این درحالی است که این رقم در سال ۱۳۹۲ به ۰۰۰/ ۴۱۴ / ۳۰ مشترک رسیده است.

وضعیت آبرسانی در سال ۱۳۵۷ میزان تولید آب ۵/ ۱ میلیون متر مکعب آب و تعداد انشعابات ۷/ ۲ میلیون بوده است اما این رقم تا سال ۱۳۹۴ در کل کشور ۴۵۰ هزار کیلومتر شبکه آبرسانی شهری و روستایی وجود دارد و نرخ دسترسی به آب لوله کشی سالم در مناطق روستایی نیز افزایش یافته که با توجه به پراکندگی وسیع خانواده های روستایی در کشور، دستاورد عظیمی محسوب می شود.

در بخش شاخص های مهم بخش گاز و گازرسانی پس از انقلاب تنها پنج شهر و در حدود ۵۰ هزار انشعاب برخوردار بودند که اکنون بیشتر مناطق شهری و روستایی کشور از این نعمت بهره مندند و تعداد انشعابات به حدود ۵/ ۱۳ میلیون انشعاب رسیده و برای اولین بار بیش از ۱۰ هزار روستا گازدار شده اند.


۶. دستاوردهای کشاورزی: امروزه بالغ بر ۹۰ درصد از نیاز کشور به محصولات کشاورزی و استراتژیک نظیر گندم، برنج و جو، در داخل تامین می شود و در مرز خودکفایی قرار داریم. آمار موجود حاکی از تولید ۵ میلیون و ۶۰۰ هزار تن گندم در سال ۵۶ و ۵۷ است. به طوری که میزان واردات گندم در سال‌های قبل از انقلاب به بیش از یک میلیون و ۱۴۰ هزار تن می رسید.

همچنین تولید برنج دومین محصول استراتژیک و پرمصرف کشور (پس از گندم) رشدی بالغ بر ۶۰ تا ۷۰ درصد نسبت به قبل از انقلاب اسلامی داشته است که تا حد بسیار قابل توجهی از واردات آن کاسته شده است. لازم به ذکر است در طول سال های پس از انقلاب با وجود دو برابر شدن جمعیت ایران و افزایش مصرف سرانه، با خودکفایی کشور در بخش دام و تأمین مواد غذایی واردات اقلامی نظیر مرغ و تخم مرغ و شیر هم تقریباً قطع شده است. همچنین در زمینه جنگل و مرتع، سطح جنگل کاری و احیای جنگلها نسبت به قبل از انقلاب اسلامی ۲ برابر شده است.


۷. پیشرفت در علم و فناوری: در این مورد نیز می‌توان به ۲۴ برابر شدن تعداد دانشجویان، افزایش تعداد دانشجویان از ۱۷۶ هزار نفر در سال ۱۳۵۷ به ۳/ ۴ میلیون در سال تحصیلی ۱۳۹۵؛ ۱۳ برابر شدن تعداد دانشجویان به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر، از ۲۴۸ نفر به ۵۴۸۶ نفر؛ ۵ /۱۶ برابر شدن سهم ایران از تولید مقالات ISI؛ همچنین سهم ایران از تولید مقالات خارجی ISI؛ از ۱/ ۰درصد (۶۶۹ مقاله) در سال ۱۳۵۷ به ۶۵ / ۱درصد (۲۳ هزار مقاله) در سال ۱۳۹۴ رسیده است؛ همچنین می توان به ساخت هواپیما و بالگرد سبک و نیمه سنگین؛ ساخت کشتی و زیر دریایی و تولید انواع قایق؛ پیشرفت هسته‌ای، نانو، بیوتکنولوژی، موشکی، سلول‌های بنیادین، ‌هوافضا، داروهای نوترکیب و پزشکی و… اشاره کرد.


۸. افزایش نرخ رشد اقتصادی: از مهم‌ترین شاخص‌های عملکردی اقتصاد کلان است که نشان دهنده سرعت پیشرفت یک کشور می باشد. در واقع این نرخ ملاکی برای سنجش پیشرفت و سرعت پیشرفت است. اگر تولید کالاها و خدمات به هر وسیله ممکن در یک کشور افزایش یابد، می توان گفت که در آن کشور رشد اقتصادی اتفاق افتاده است. بنابراین نرخ رشد اقتصادی از محاسبه نرخ تغییرات تولید ناخالص داخلی به دست می آید. در سال ۱۳۵۶، نرخ رشد اقتصادی کشور حدود ۳/۷- درصد بوده است. این نرخ در سال ۱۳۹۳ به ۲/۹ درصد رسیده است. این اعداد بیانگر آن است که سرعت پیشرفت اقتصادی در سال ۱۳۹۳ به مراتب بیشتر از سال ۱۳۵۶ بوده است.


۹. افزایش درصدی صادرات کالا: بر اساس آمارهای بانک جهانی، صادرات کالای ایران در سال پایانی رژیم پهلوی ۸ میلیارد دلار بوده است. اما در شرایط فعلی ارزش صادرات کالای ایران با رشد هزار درصدی نسبت به قبل از انقلاب، رکوردهای ۸۸ میلیارد دلار را نیز گذرانده است.

همچنین شکل‌گیری مراکز آموزش عالی، تحقیقاتی، پارک‌های علم و فناوری، شرکت‌های دانش بنیان؛ حضور مقتدرانه ج.ا.ا در منطقه و تبدیل ایران به قطب تأمین ثبات و امنیت در منطقه؛ ثبات و امنیت داخلی و خارجی قابل تحسین در منطقه و جهان و استقلال و اقتدار ملی و جهانی ایران اسلامی در کنار برخورداری از ذخایر غنی نفت، گاز، معدنی، منابع طبیعی و موقعیت جغرافیایی، همگی گویای آن است که در کنار برخی تحلیل‌های مغرضانه، بخشی از تحلیل‌ها و قضاوت‌های دوستان نیز منصفانه و واقع‌بینانه ارائه نمی‌شود.

موارد منفی بزرگنمایی شده و بسیاری از اقدامات و دستاوردهای مثبت نادیده گرفته می‌شود؛ ولی تامل واقع‌بینانه و علمی تحولات پس از انقلاب، به وضوح نشان می‌دهد که با توجه به شرایط و محدودیت‌های موجود، جمهوری اسلامی در مدت عمر خود توانسته ضمن مقاومت در برابر فشارها و تجاوزات بیگانگان، در اصلاح و بهبود وضعیت معیشتی و اجتماعی مردم خود نیز توفیقات فراوانی به دست آورد.

و البته پرداختن به اقدامات مثبت نظام، به معنی نفی یا نادیده گرفتن معضلات و نواقص موجود نیز نمی‌باشد.اما به این نکته مهم باید توجه کرد که دستاوردهای انقلاب اسلامی در طول ۴۰ سال، زمانی بدست آمده که گرفتار صدها و هزاران توطئه کوچک و بزرگ در سطح ملی و بین‌المللی بودیم.