مسعود رجوی می‌گفت کاری که ما در تبیین اسلام کردیم در 1000 سال گذشته سابقه نداشته است. او می گفت دنبال «حکومت تراز نوین جهانی» است یعنی حکومتی که دنیا آن را بپسندد.

به گزارش مشرق، جواد منصوری فعال انقلابی مهمان برنامه «چهل ۲۲» بود. جواد منصوری بخاطر فعالیت های سیاسی‌اش بیشتر از ۱۰ سال از بهترین سالهای جوانی اش را در زندان های پهلوانی گذراند. او پس از انقلاب به عنوان اولین فرمانده سپاه منصوب شد. منصوری سپس ۷ سال معاون آسیا و اقیانوسیه وزیر امور خارجه بود. او در سال های بعد سفیر ایران در پاکستان و چین بود. منصوری در این برنامه درباره تجربه ۱۰ سال زندان پهلوی و تشکیل گروه‌های مبارز در زندان صحبت کرد.

بیشتر بخوانیم:

منصوری گفت: در دهه ۵۰ حدود ۵هزار زندانی سیاسی در کشور داشتیم اما این مربوط به کسانی است که محکومیت بلندمدت داشتند، حدود ۵۰ هزار دستگیری و محکومیت‌های کوتاه مدت زیر ۶ ماه نیز در آمار داریم. برخی از افراد بودند که دوره محکومیت ۱۰ ساله‌شان تمام شده بود اما رژیم آنها را آزاد نمی‌کرد چون از آینده می‌ترسید. بعد از سال ۱۳۵۵ اوضاع تغییر کرد و رژیم در فشارهای انقلاب و حتی آمریکا مجبور به تغییر رفتار شد. کارتر ماجرای حقوق بشر را مطرح کرد و شاه دیگر نمی‌توانست مقاومت کند، البته آمریکا کاملاً از دیکتاتوری محمدرضا حمایت کرد ولی خب ظاهر را هم گاهی حفظ می‌کردند. همین‌ها در مهر و آبان ۵۷ به شاه گفتند که هرچقدر می‌خواهی بکش و سر اسلحه‌ها را پایین بگیر.

وی افزود: جرم‌های سیاسی گاهی خیلی معمولی بود. یک روحانی در مسجد بر مبنای فتوای امام خمینی احکام شرعی را بیان کرد و بازداشت شد. کسی را داشتیم که در مسجدی فقط شعار داده بود اما دستگیر شد. اینها هیچکدام درگیری مسلحانه نداشتند ولی همین کارهای معمولی برای رژیم، جرم سیاسی بود. کتاب‌های ممنوعه بسیاری داشتیم، کتاب‌های امام از رساله گرفته تا تفسیر همه جزو کتاب‌های ممنوعه بود. کتاب‌های مبارزاتی و مارکسیستی جزو کتاب‌های ممنوعه بود اما حساسیت اصلی روی اعلامیه و عکس و نوار بود. می‌دانستند تیراژ پخش اعلامیه‌ها و عکس‌ها خیلی بیشتر از کتاب‌ها است.

منصوری تاکید کرد: از اوایل دهه ۳۰ اکثر بازداشتی‌ها مارکسیست و چپی بودند، بعد از آن ملی‌گراها بازداشت شدند؛ اما از سال ۵۰ به بعد تقریباً غالب بازداشتی‌ها از میان مذهبی‌ها بود و چپی‌ها کم شده بودند چون فضای انقلاب دست مذهبی‌ها افتاده بود و جریان چپ برد موثری نداشت. شکرالله پاک‌نژاد یکی از رهبران چپ در زندان بود. یکبار برادرش به ملاقاتش در زندان آمد و گفت شعار مردم این است «ما همه سرباز تو ایم خمینی، گوش به فرمان تو ایم خمینی». پاک‌نژاد خیلی ناراحت شد و گفت «ما این همه زحمت کشیدیم و مبارزه کردیم؛ این شعارهای ارتجاعی چیست؟». بعد از دیدارش به او گفتم «مگر مردم به دستور ما دارند انقلاب می‌کنند و ما شعارها را برایشان تعیین می‌کنیم که شما ناراحتید؟» او گفت «غلط می‌کنند که از این شعارها می‌دهند. ما نیامدیم زندان که اینطور شود، ما دنبال انقلاب کمونیستی هستم».

منصوری گفت: به مبارزان مسلمان مارکسیست‌های مذهبی می‌گفتند. در دادگاه من را با همین عنوان محکوم کردند. به قاضی گفتم اسم این گروه مارکسیستی چیست که من اسمش را هم نمی‌دانم؟ قاضی متعجب ماند و در دادگاه تجدید نظر، رای را اینطور نوشتند که فلانی به خاطر عضویت در گروهی با مرام ضد سلطنت محکوم است. آنها به ما مارکسیست اسلامی می‌گفتند تا به آمریکایی‌ها بگویند که در حال مبارزه با کمونیست‌ها و چپ‌ها هستند. ساواک هر تعدادی کمونیست می‌گرفت، همانقدر امتیاز می‌گرفت. در سال‌های ۵۴ به بعد ۷۰ درصد از بازداشتی‌ها و زندانی‌ها جزو مذهبی‌ها بودند. نگاه چپی‌ها و ملی‌ها به خارج از ایران بود تا بلکه آنها بیایند و با حمایتشان به حکومت برسند.

این مبارز انقلابی ادامه داد: در تهران ۴ زندان معروف وجود داشت. زندان قصر، کمیته، اوین و قزل قلعه زندان‌هایی بودند که بیشتر مبارزان در آنجا بودند. در زندان مراکز استان‌ها مثل مشهد، تبریز و شیراز هم زندانی سیاسی داشتیم. تبعیدگاه‌های مختلفی هم برای مبارزان درنظر گرفته شده بود مثل برازجان و کرمانشاه. من خودم مدتی در زندان دیزل‌آباد کرمانشاه بودم. به آنجا زندان اشرار ضد ایران می‌گفتند. چون با رئیس زندان سر موضوعاتی مثل نماز خواندن و سحری خوردن در ماه رمضان دعوایم شده بود من را به دیزل آباد تبعید کردند و روی نامه‌ام نوشتند که فلانی از اشرار است.

منصوری گفت: زندانی سیاسی هیچ حق و حقوقی نداشت فقط از همان سال ۵۵ به بعد به بهانه حقوق بشر کمی نرمش نشان دادند. من کلی کاغذ و کتاب در زندان نوشته بودم که آنها پاره کردند اما این نرمش‌های بعدی باعث شد که بتوانم دو کتابم را از زندان خارج کنم. بازداشت موقت‌ها بستگی به پرونده افراد داشت اما بعضی افراد حدود ۲ سال در زندان کمیته بودند. خود من ۱۸ ماه در زندان کمیته بازجویی شدم و تازه بعد از ۱۸ ماه به دادگاه رفتم. در این مدت هیچ ملاقاتی به من ندادند و حتی خانواده‌ام اطلاعی نداشتند که زنده هستم یا مرده. من ۴ ماه در سلولی بودم که اصلاً نمی فهمیدم چه زمانی روز است و چه زمانی شب.

او تاکید کرد: در زندان عمومی قصر با مسعود رجوی و موسی خیابانی و بقیه سران چپ هم بند بودم. با آنها بسیار گفت و گو و جر و بحث داشتیم. سال ۵۰ قبل از دستگیری دو سه تا از جزوه اینها را خواندم و فهمیدم که التقاطی‌اند و مذهبی نیستند. اواخر سال ۵۲ در زندان عمومی با آنها همبند بودم و از همان روزها کینه من را به دل گرفتند و رسماً گفتند که «می‌کشیمت». چندبار طرح ترور ریختند که جدی‌ترین آنها در سال ۱۳۶۱ بود. اصلاً زیر بار منطق نمی‌رفتند و می‌گفتند باید مطیع باشید وگرنه می‌کشیم. آدم‌های بسیاری را حتی در بین خودشان کشتند. ایده آنها این بود که «هدف وسیله را مباح می‌کند». این خیلی خطرناک است چون هرکاری را می‌شد توجیه کرد. وقتی به شهید بهشتی منش آنها را گفتم ایشان باور نمی‌کرد تا اینکه بعد از قضیه دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۹ به این ماجرا رسیدند. می‌گفتند کتاب‌های علامه طباطبایی را نباید خواند چون ضد مارکسیست است، کتاب‌های شهید مطهری را نباید خواند چون ضد التقاط است و حتی کتاب‌های شریعتی را نباید خواند چون ضد غربی است.

منصوری گفت: مسعود رجوی می‌گفت کاری که ما در تبیین اسلام کردیم در ۱۰۰۰ سال گذشته سابقه نداشته است. او می گفت دنبال «حکومت تراز نوین جهانی» است یعنی حکومتی که دنیا آن را بپسندد. اشتباه بزرگ سال ۱۳۵۰ این بود که گفتند این‌ها مسلمانند و با رژیم مبارزه می‌کنند و بیایید با آنها همراه شویم؛ این اشتباه بزرگی بود.

وی افزود: بعد از پیروزی انقلاب ما خیلی مسامحه و ارفاق با جنایتکاران پهلوی کردیم، حتی در خیلی موارد حدود اسلامی را هم اجرا نکردیم. این همه وفاداران به ساواک و خائن‌ها و نفوذی‌ها را تحمل کردیم. خاوری یک روز چفیه می‌اندازد و در راهپیمایی است و روز بعد در صف اول اختلاس بزرگ. ما جاسوسی داریم که ۳۰ سال در صف اول نماز جمعه نماز خوانده است. خود امام هم تاکید کردند که ما انقلاب کردیم اما انقلابی عمل نکردیم. این نکته مهمی است. بازرگان حتی حاضر نشد اسم دولتش را بگذارد «دولت انقلابی موقت» بلکه تاکید کرد که ما «دولت موقت انقلاب» هستیم.

ده‌نمکی گفت ما در انقلاب روسیه و فرانسه و … شاهد تسویه همه جانبه بودیم اما ما اینگونه نبودیم و ضربه‌اش را هم خوردیم. منصوری در ادامه گفت: دستگاه قضایی ما متوجه نشد که دستگاه نظام اسلامی است. من معتقدم آنچه در دراز مدت سرنوشت انقلاب ما را تعیین می‌کند دستگاه قضایی است. این را دشمن هم می‌داند. نفوذ را من حتی در مدرسه رفاه و علوی هم دیدم اما برخی دوستان ایستادند و گفتند که نه فلانی توبه کرده است. ما از مسامحه‌مان ضربه خوردیم.

این مبارز انقلابی تاکید کرد: تیر ماه ۱۳۵۸ من فرمانده سپاه بودم. همراه شهید کلاهدوز به قم رفتیم تا گزارشی از اوضاع کردستان به امام بدهیم. دیدیم امام در کوچه ایستاده و مردم هم راحت می‌آیند و می‌روند و راحت با امام روبوسی می‌کنند. امام که داخل خانه شد ما خیلی ابراز نگرانی کردیم. گفتیم آقا در همین یکی روز گذشته مطهری، قرنی و بقیه را ترور کردند. امام گفتند نگران نباشید. ما گفتیم از شما یاد گرفتیم که امیرالمومنین هم در جبهه کلاه‌خود و زره داشت. امام که نگرانی ما را دیدند گفتند «من به مرگ طبیعی از دنیا می‌روم حالا شما می‌خواهید تجهیزی انجام بدید و حفاظتی انجام بدید مختارید». یکبار دیگر در ۲۹ مرداد ۵۸ همراه آقای بشارتی خدمت امام رفتیم و از دولت موقت گله کردیم. امام فرمودند «اوضاع درست می‌شود و مطمئن باشید که انقلاب می‌ماند و پرچم انقلاب را به دست حضرت امام زمان (عج) می‌دهیم اما همه باید امتحان شویم».