کد خبر 937213
تاریخ انتشار: ۲۶ بهمن ۱۳۹۷ - ۲۲:۳۰

برای تحقق بخش فرامینی این پیام می‌توان برنامه‌های یک تا ۱۰ ساله و ۵۰ ساله تدوین نمود و فرجه‌های کوتاه مدت را ریل برنامه‌های بلندمدت قرار داد.

به گزارش مشرق، عبدالله گنجی در سرمقاله روزنامه جوان به تحلیل پیام رهبر انقلاب و الزامات شروع گام دوم انقلاب پرداخت.

اولین ظلم به پیام مقام معظم رهبری این است که دست روی دست بگذاریم و زبان باز کنیم که عجب پیام مهم، راهگشا، بی‌نظیر و… است، اما فراتر از به‌به و چهچه هیچ اقدام دیگری صورت ندهیم. این نگرش ممکن است در بین اصولگرایان بیشتر دیده شود که باید به شدت از آن پرهیز کرد.

بیشتر بخوانید:

۱۰ الزام تحقق بیانیه «گام دوم»


دومین و بزرگ‌ترین ظلم به این پیام الهی - مردمی این است که طوری آن را تفسیر کنیم یا بخش‌هایی از آن را طوری برجسته کنیم که حقانیت خود و نقطه‌ای که خود ایستاده‌ایم را تأیید نماید. به تعبیر دیگر عدم فهم جامع‌نگرانه از آن ظلم به کلیت و اساس و بنیان‌های معرفتی و راهبردی آن است که این نگرش در اصلاح‌طلبان بیشتر است. اما راه صحیح این است که همه معتقدین به انقلاب اسلامی و عزت ایران، بخش مربوط به گذشته را منصفانه و همه‌جانبه بفهمند و برای بخش آینده هر آنچه می‌توانند انجام دهند و از تکرار ادبیات آن تا مرز تولید زدگی خودداری نمایند.

برای تحقق بخش فرامینی این پیام می‌توان برنامه‌های یک تا ۱۰ ساله و ۵۰ ساله تدوین نمود و فرجه‌های کوتاه مدت را ریل برنامه‌های بلندمدت قرار داد. اما آنچه پرداختن به آن در شروع اولیه هم در حوزه حکومتی و هم در حوزه عمومی زیربنایی و حیاتی اهمیت دارد را می‌توان در محورهای زیر خلاصه کرد. ادامه این راه پر بهجت به برنامه‌هایی نیاز دارد که در کشاکش خود سرمایه اجتماعی نظام را رو به تزاید ببرد و شیرینی پیشرفت همه‌جانبه آن را ملت با همه وجود درک کند.


۱- اولین نیاز شناخت کامیابی‌ها و ناکامی نظام اسلامی در ۴۰ سال گذشته است. بدون شناخت این دو مسئله اولویت‌های قابل تقویت گم خواهد شد. دلیل دیگر این مهم آن است که در چله دوم از بی‌تجربگی گذشته‌ایم و حق آزمون و خطا از ما سلب است. باید راه‌های روشن را انتخاب و الزامات سفر را متناسب با چهار فصل و دشت و گردنه پیش‌بینی نمود.


۲- دومین نیاز بنیادین، تفاهم نخبگان کشور و خصوصاً مدعیان امام و اندیشه انقلاب اسلامی و اسلام سیاسی بر سر معنادهی به مفاهیم اصلی شناخت جمهوری اسلامی است. کج‌تابی مفاهیم بنیادین همچون آزادی، دشمن، مردم‌سالاری، حقوق شهروندی، مرزبندی‌ها، چیستی منافع ملی، نفوذ و… می‌تواند حرکت را کند نماید و اگر تفاهم بر سر معنای واحد آن‌ها صورت نگیرد، چرخش نخبگان در قدرت به تغییر ماهوی جهت‌گیری‌ها و سیاست‌های کلی نظام منجر خواهد شد. بدیهی است سیاست‌های کلی نظام اساس این معنادهی و تفسیر است، اما سکوت یا برخورد نفاق‌آلود در قبال سیاست‌های کلی و ایجاد ریل‌های سلیقه‌ای لطمه‌ای جبران‌ناپذیر به پیشرفت کشور می‌زند و موجب استمرار آزمون و خطا خواهد شد.


۳- ابعاد فکری نظام جمهوری اسلامی و مدل تمدن‌ساز آن نیاز جدی به چارچوب نظری و تئوریک و فلسفی دارد. این مهم در چله اول مورد توجه قرار نگرفت، اما در نقطه مقابل نه تنها اسلام سیاسی بلکه مبانی و مسلمات اسلام و تشیع با روش‌های علمی برون دینی کاویده شد. نیروهای فکری انقلاب سنگرهای خود را رها کردند و به کف خیابان آمدند تا سیاست‌ورزی کنند و لیست انتخاباتی بسازند و عملیات سیاسی انجام دهند. به همین دلیل هنوز مردم‌سالاری دینی در عرصه تئوریک لاغر است. اهتمام به این مهم از اولویت‌های شروع چله دوم انقلاب است.


۴- اشتغال و معیشت بستری است که سرمایه اجتماعی را تولید می‌کند یا می‌کاهد. در نقطه مقابل، دشمنان درصدد هستند تا ناکارآمدی‌ها را به ماهیت اعتقادی نظام ارجاع دهند؛ بنابراین میدان اصلی برنامه‌ریزی کشور باید بر این دو عنصر مهم تمرکز یابد که در بندهای هفت‌گانه بیانیه رهبری اقتصاد به عنوان یک عنصر مستقل و مهم آورده شده است. دولت‌های سه دهه اخیر به اقداماتی روی آورده‌اند که چشم پرکن و عوام بپسندند باشد تا دوباره رأی بیاورند، به همین دلیل کار عمیق و پایدار در حوزه اشتغال مولد صورت نمی‌گیرد و عدم نظارت بر استانداردسازی، قدرت رقابت با خارج را نیز از بین می‌برد.


۵- عدالت توزیعی و فسادستیزی باید با ایجاد اتاق‌های شیشه‌ای در همین یکی دو سال اول چله دوم خودنمایی کند. اشرافی‌گری هرچند فراگیر نیست، اما همین قدر هم زیبنده نیست و با فساد معنادهی می‌شود و اصل عدالت را به چالش می‌طلبد. این مهم از اساسی‌ترین نیازهای نظام جمهوری اسلامی است.


۶- برای جوانان که مخاطب اصلی نامه هستند باید زمینه‌های اساسی ظهور و بروز را تدارک کرد. نمی‌توان آنان را صرفاً در حوزه عمومی کشور یا امور داوطلبانه دید. اولین اقدام آن است که «جوانان همتراز انقلاب اسلامی» در همه اعصار تربیت شوند.


اگر در همه اعصار افرادی نباشند که از جهت مبانی و اعتقادی مانند خالقان اولیه انقلاب فکر کنند، انقلاب اسلامی از جهت کادر اداره خود لاغر خواهد شد.

اکنون این تربیت به صورت میدانی صرفاً در برخی تشکل‌های دانشجویی وجود دارد، اما کمیت آن قابل دفاع نیست. بصیرت، مهارت و معرفت سه رکن اصلی برای تربیت جوانان همترار انقلاب اسلامی است که باید در مقیاس فراگیر برای آن چاره‌اندیشی کرد.
جهت نقش‌آفرینی جوانان در قالب ساختارهای حاکمیتی نیز باید برنامه مشخصی تدوین شود.


باید ضوابط و قوانین این ظهور و بروز در سال‌های اولیه چله دوم به وجود آید، به طور مثال چگونه باید جوانان در چرخه مردم‌سالاری در اولویت انتخاب مردم قرار گیرند؟ آیا باید کف و سقف سن انتخاب شوندگان را پایین آورد؟ آیا باید در واگذاری امتیازات مدیریتی در حوزه حاکمیتی و خصوصی اولویت‌هایی قائل شد؟ اگر چنین نشود و محوریت جوانان صرفاً در حوزه عمومی و حداکثر در قالب مطالبات دانشجویی و نقادی به رسمیت شناخته شود، عرصه مدیریتی کشور از آنان بهره‌ای نخواهد برد و کادرسازی برای نظام متناسب با تغییر نسلی اتفاق نخواهد افتاد.


۷- استقلال تمدنی و هویتی نیاز به استانداردسازی روش‌ها و معنادهی مستقل و بومی به مفاهیم جهانی دارد که در این باره کمتر کار شده است. اکنون مقولاتی مانند حقوق بشر، آزادی، دموکراسی، تروریسم، صلح، خلع سلاح هسته‌ای، محیط زیست و گفتمان جهانشمول هست، اما منظور، معنا و تفسیر از این مفاهیم با فاصله ۱۸۰ درجه‌ای در جهان انجام می‌شود. به طوری که ایران بعد از شش سال جنگ با تروریست‌ها و تقدیم هزاران شهید به جرم حمایت از تروریسم تحریم می‌شود. مدعای تمدنی به ما گوشزد می‌کند که باید درباره این مقولات فهم مستقل و استانداردسازی بومی صورت گیرد و نگاه‌های واگرا در درون کشور به استانداردسازی بومی احترام بگذارند، در غیر این صورت غرب مفاهیم خود را به بهانه جهانی‌سازی به ما قالب خواهد کرد، به طور مثال هنوز برخی نخبگان و رسانه‌ها در جایگزینی واژه «پیشرفت» به جای «توسعه» مقاومت می‌کنند، زیرا پیشرفت اعم از توسعه است و جنبه‌های غیرمادی را دربر می‌گیرد، اما بعضاً اصرار دارند که حکومت صرفاً وظیفه توسعه مادی را بر عهده دارد ولاغیر. در این صورت مسیر تمدن‌سازی مخدوش و عاریتی خواهد بود، شاید برای حل این مهم لازم باشد نخبگان فکری جناحین انقلاب که درون نظام تعریف می‌شوند، اتاق فکر مشترک تشکیل دهند یا با فرهنگستان‌های مختلف چفت و بست شوند تا صبغه آکادمیک نیز بر تفاهمات سایه افکند.


۸- امام بنیانگذار و اندیشه ایشان فونداسیون نظام اسلامی است. تأکید همه‌جانبه بر اندیشه و آرمان‌های امام کلید حرکت در صراط مستقیم انقلاب اسلامی است. خوشبختانه در ایران همه مدعی امام هستند و این می‌تواند به تفاهمات کمک کند. شرط اصلی این است که بخشی از امام را پنهان نکنیم. اندیشه امام در اسلام سیاسی، وظایف حاکمیت، جهان اسلام، عالم مستضعفین، استکبار و جهانخواران، محرومان، مرفهان بی درد، استقلال سیاسی – اقتصادی، ولایت فقیه، تقدم ملاک‌ها در انتصابات و انتخابات، مردم‌سالاری و… باید به صورت غیرگزینشی و غیرکاریکاتوری مبنای حرکت نظام جمهوری اسلامی باشد تا از تحریف، استحاله و توقف پیشگیری شود.


۹- غرب به عنوان گفتمان و تمدن رقیب درصدد از جاکندن گفتمان انقلاب اسلامی است. از سوی دیگر التقاط با آن نیز از بعد تمدنی و هویتی مخدوش‌کننده است. اراده غرب نیز ناکامی کشورهای اسلامی است که پاکستان، مصر و ترکیه به عنوان نمونه مقابل ماست.

سیاست فاصله بین اروپا – امریکا و کار با اروپا هم با برجام باطل شد، بنابراین در جهان چندقطبی لاجرم باید جهت‌گیری‌های تعاملی با غرب کم‌رنگ و از ظرفیت‌های غیرغربی برای رفع نیازمندی‌های خود استفاده کنیم. ۴۰ سال گذشته و خصوصاً شش سال اخیر نشان می‌دهد معبر غرب مسیر اطمینان بخش و پایداری نخواهد بود.


بدون توجه به این ریل‌گذاری‌ها و اولویت‌ها هرگونه حرکت در چله دوم انقلاب ناقص است و ممکن است موجب سرخوردگی و احساس ناکامی شود. اتاق‌های فکر نظام می‌توانند چگونگی این اولویت‌ها را در دستور کار قرار دهند.