به گزارش مشرق به نقل از تریبون مستضعفین، چندی پیش مراسمی دانشجویی برای بزرگداشت شهید رضا قشقایی که به عنوان رانندهی شهید مصطفی احمدی روشن (معاون بازرگانی سابق سایت هستهای نطنز) در زمان انفجار در خودروی وی بود در جنوب شهر تهران (محل زندگی شهید قشقایی) برگزار شد. حضار پس از پایان مراسم بزرگداشت به خانهی شهید رفتند و با خانوادهی وی پیرامون شخصیت و زندگی شهید قشقایی به گفتوگو نشستند.
در ادامه حاشیه نگاریهای یکی از دانشجویان شرکت کننده در این مراسم را میخوانید.
پیامک آمده بود که «دیدار با خانواده شهید قشقایی، سه راه ورامین،… امروز ساعت ۳٫ از آن جهت که این شهید مظلوم واقع شده، اگر می توانید حتماً بیایید و اطلاع رسانی هم بکنید.»
برنامه را ظاهراً دوستان شهید مصطفی احمدی روشن در دانشگاه شریف ترتیب داده بودند، که در میان توجه رسانه ها به شهید احمدی روشن، به همراهِ شهید وی (شهید رضا قشقایی که ظاهراً راننده ی ایشان بودند) بی توجهی نشود.
بعد از زیارت مزار شهید قشقایی در صحن حرم حضرت عبدالعظیم، به منزل خانواده ی شهید که در همان نزدیکی بود، رفتیم.
پدر شهید در توضیحات کوتاهی از تولد شهید گفت و این که آقا رضا را با پول کارگری بزرگ کرده، و توضیح بیشتر راجع به پسر شهیدش را به دایی شهید سپرد.
دایی شهید قشقایی توضیح داد که او همزمان با درس و کار، مسئول فرهنگی پایگاه بسیج مسجدشان بوده است. مدتی به کابینت سازی اشتغال داشته و بعد از ورشکستگی، کارمند سازمان انرژی اتمی شده، و پس از آشنایی با شهید مصطفی احمدی روشن، فصل جدیدی از زندگی اش رقم خورده است.
«رابطه ی بین شان، رابطه ی رئیس و مرئوس نبود، خیلی با هم قاطی بودند و با هم راحت بودند، این هم نشان از خصلت های آقا مصطفی (شهید احمدی روشن) داشت که خیلی بی تکبر و بی تکلف بود.
…مصطفی وقتی رضا را به پدرش معرفی ش می کند، می گوید «من که برادر نداشتم، این داداش رضا از این به بعد داداش من ه، همون طور که با من راحت هستید، از این به بعد با آقا رضا هم راحت باشید.»
…زمانی که با آقا مصطفی همکار شدند، به وضوح می شد در رفتار و گفتارش دید که خیلی تأثیر پذیرفته از آقا مصطفی. ذکر خیرش معمولاً می شد با هم که تنها می شدیم. زیاد راجع به خصوصیات اخلاقی آقا مصطفی صحبت می کرد، معلوم بود که خیلی تأثیر پذیرفته است.
…از بس که این دو نفر به هم علاقه داشتند و شبیه هم بودند، خدا می خواست که این دو تا رو با هم ببرد.»
در ادامه حاشیه نگاریهای یکی از دانشجویان شرکت کننده در این مراسم را میخوانید.
پیامک آمده بود که «دیدار با خانواده شهید قشقایی، سه راه ورامین،… امروز ساعت ۳٫ از آن جهت که این شهید مظلوم واقع شده، اگر می توانید حتماً بیایید و اطلاع رسانی هم بکنید.»
برنامه را ظاهراً دوستان شهید مصطفی احمدی روشن در دانشگاه شریف ترتیب داده بودند، که در میان توجه رسانه ها به شهید احمدی روشن، به همراهِ شهید وی (شهید رضا قشقایی که ظاهراً راننده ی ایشان بودند) بی توجهی نشود.
بعد از زیارت مزار شهید قشقایی در صحن حرم حضرت عبدالعظیم، به منزل خانواده ی شهید که در همان نزدیکی بود، رفتیم.
پدر شهید در توضیحات کوتاهی از تولد شهید گفت و این که آقا رضا را با پول کارگری بزرگ کرده، و توضیح بیشتر راجع به پسر شهیدش را به دایی شهید سپرد.
دایی شهید قشقایی توضیح داد که او همزمان با درس و کار، مسئول فرهنگی پایگاه بسیج مسجدشان بوده است. مدتی به کابینت سازی اشتغال داشته و بعد از ورشکستگی، کارمند سازمان انرژی اتمی شده، و پس از آشنایی با شهید مصطفی احمدی روشن، فصل جدیدی از زندگی اش رقم خورده است.
«رابطه ی بین شان، رابطه ی رئیس و مرئوس نبود، خیلی با هم قاطی بودند و با هم راحت بودند، این هم نشان از خصلت های آقا مصطفی (شهید احمدی روشن) داشت که خیلی بی تکبر و بی تکلف بود.
…مصطفی وقتی رضا را به پدرش معرفی ش می کند، می گوید «من که برادر نداشتم، این داداش رضا از این به بعد داداش من ه، همون طور که با من راحت هستید، از این به بعد با آقا رضا هم راحت باشید.»
…زمانی که با آقا مصطفی همکار شدند، به وضوح می شد در رفتار و گفتارش دید که خیلی تأثیر پذیرفته از آقا مصطفی. ذکر خیرش معمولاً می شد با هم که تنها می شدیم. زیاد راجع به خصوصیات اخلاقی آقا مصطفی صحبت می کرد، معلوم بود که خیلی تأثیر پذیرفته است.
…از بس که این دو نفر به هم علاقه داشتند و شبیه هم بودند، خدا می خواست که این دو تا رو با هم ببرد.»