سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*************
ایران، دست پرتوان برادری
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
واکنش هیئت حاکمه آمریکا به توسعه روابط برادرانه منطقهای ایران را میتوان در این عبارت «مایک پمپئو» وزیر امور خارجه خلاصه دید: «ایران در تلاش است تا عراق را خراجگذار خود کند.» درک آمریکاییها از روابط جذاب جمهوری اسلامی با کشورهایی نظیر عراق دو جنبه دارد؛ یک جنبه آن بیانکننده اهمیت بالای روابط منطقهای و میان کشورهای اسلامی است که با سیاست تفرقهافکنانه دو قرن اخیر غرب در جهان اسلام منافات دارد.
طبعاً آمریکا، انگلیس، فرانسه که ید طولایی در سیطره بر کشورهای منطقه و چپاول آنان دارند، مایلند کشوری مثل ایران به جای تکیه به قدرت داخلی خود و قدرت جمعی مسلمانان در منطقه، به پایتختهای غربی روی بیاورد و همه مصالح خود را با آنان تنظیم کرده و محدودیتهای فراوان آن را بپذیرد و در نهایت هم از حدی که برای آن در نظر گرفتهاند که هیچگاه به سیادتی دست پیدا نمیکند، قانع باشد.
یک جنبه دیگر سخنان امثال پمپئو افشاگر نگاه استعماری آمریکا و به طور کلی غرب به کشورهای دیگر و بخصوص کشورهای مسلمان که با آنان کینهای دیرینه دارند، میباشد. به عبارت دیگر، در واقع این آمریکا است که کشوری مثل عراق را خراجگذار خود میبیند.
مگر غیر از این است که حدود ده سال پیش، وقتی از «هنری کیسینجر» چهره اثرگذار در سیاست خارجی دیروز و امروز آمریکا، درباره حکومت عربستان سعودی پرسیدند، گفت: «آنان انبارداران نفت هستند که از ما انبارداری میگیرند و تا ما بخواهیم بر عربستان حکومت میکنند»! آمریکا گمان میکند روابط خارجی دو دولت معنای دیگری ندارد و لزوماً نگاه و ماهیت توسعه روابط ایران و عراق هم همین است.
در این میان ما «پمپئوهای داخلی» هم داریم که از همین منظر- گاهی دوستانه و گاهی دشمنانه- به قضاوت درباره روابط خارجی ایران میپردازند و حال آنکه همان طور که در نگاه دینی، قدرت و حکومت معنای متفاوتی از آنچه در غرب مطرح است دارد، در نگاه جمهوری اسلامی که حکومتی برآمده از دین است نیز موضوع متفاوت است.
بعضی از مخالفان داخلی جمهوری اسلامی به توسعه روابط ایران در منطقه، «هژمون جمهوری اسلامی» میگویند و ضمناً آن را کاری «ایدئولوژیک» و در تقابل با منافع ایران و منافع ملتهای دیگر میخوانند و حال آنکه اگر به «واقعیت میدان» نگاه شود، هیچ اثری از «هژمون ایران» در کشورهایی نظیر عراق، سوریه، لبنان، فلسطین، یمن و… وجود ندارد.
قدرت هژمون قدرت الزام و اجبار است که بر مبنای نفی حکومت و حاکمیت ملی یک کشور در عرصههای سیاسی، امنیتی، اقتصادی و… استوار است. در روابط قدرت هژمون با واحدهای هدف، توانمندسازی واحدهای هدف اصولاً معنا و مفهومی ندارد. مصر یک مثال برجسته در این زمینه است که علیرغم آنکه دهها سال تحت قدرت و هژمون آمریکا قرار دارد، در همان نقطهای که دهها سال پیش بوده، باقی مانده است.
مثلاً همین امروز اگر رژیم صهیونیستی، اراده کند که بار دیگر صحرای سینا را به اشغال نظامی خود درآورد، قدرت دفاعی ارتش مصر در مواجهه با این تهاجم از زمانی که انور سادات تصمیم گرفت با زور صحرای اشغالشده سینا را برگرداند، ضعیفتر است. حالا این را با لبنان در دو مقطع ۱۹۸۲ و ۲۰۰۶ مقایسه کنید.
لبنان پیش از رابطه جدی با ایران، در یک نیم روز به اشغال کامل رژیم صهیونیستی درآمد و ۲۴ سال بعد از برقراری روابط جدی با ایران، توانست تجاوز مجدد ارتش رژیم صهیونیستی در جنگی نسبتاً طولانی، را با «شکست کامل» مواجه گرداند و کلاً رژیم اسرائیل را از فکر حمله دیگری به لبنان منصرف گرداند به گونهای که در این ۱۴ سال، اسرائیل متوقف مانده است و حال آنکه برای خود دشمنی خطرناکتر از حزبالله نمیشناسد.
اما فقط دشمنان خارجی و داخلی نیستند که از واژه «هژمون ایران» یا «سیطره ایران» سخن میگویند، بعضی از دوستان هم به خطا در این گفتمان وارداتی سخن میگویند و حال آنکه اصولاً انقلاب اسلامی برای محو چنین رویهای به میدان آمد و به معنای واقعی کلمه «رهاییبخش» بود.
بعضیها به تعبیری که دو روز پیش، رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با نمایندگان محترم مجلس خبرگان بیان فرمودند، در فهم و تجزیه و تحلیل و بیان مسایل و در یک کلمه «بروز احساسات» دچار خطای فاحش میشوند و درست دشمن از همین مسئله برای مشوش کردن ذهن دوستان منطقهای ما که زیر انواعی از فشارهای سنگین دشمن قرار دارند، استفاده میکند و در مواردی آنان را وادار به عکسالعملی میکند که آن عکسالعمل هم در ایران سبب تشویش و تردید در اذهان میشود. واقعیت چیست؟
واقعیت این است که انقلاب اسلامی برای «نفی سیطره» دولتی بر دولتی و نیز ملتی بر ملتی آمده است و حکومت و حاکمیت را حق ملتها میداند و به این اساس روابط کشوری با کشوری را تنها با شرط «رشد» میپذیرد. یعنی در این روابط باید طرفین به «رشد» برسند نه اینکه واحدی تحت سیطره واحدی درآید ولو توام با رضایت باشد.
ماجرای سفر امیرالمومنین (ع) به شهر انبار و دویدن مردم دنبال مرکب خلیفه را شنیدهایم که وقتی حضرت نهی کردند و آنان گفتند ما این کار را با رضایت و افتخار میکنیم، حضرت فرمودند خیر این کار که برای امیر شما فایدهای ندارد، شما را ذلیل میکند. مشکل غرب با ایران و اقتدار روزافزون آن به همین جا برمیگردد، ایران قدرتی محبوب است و دست او به ملتها در منطقه، دست برادری است نه چشمداشت تبعیت.
نفوذ ایران به نگاه ایرانی و روش حکومتداری او برمیگردد نه به امکاناتی که در اختیار دارد و چند برابر آن در اختیار دشمنان ایران است. ندای ایران از اول همان ندای قرآنی بوده است که بیائید آزاد باشیم و خود بر مقدرات خود حاکم گردیم. هر کس این ندا را پاسخ داده به قدرتی ذاتی رسیده و مزه سیادت را چشیده است. این راز خواستنی بودن ایران از سوی ملتها و جمعیتها در منطقه است. بگذریم.
در سفر رئیسجمهور محترم ایران به عراق، یک علامت عمده وجود داشت و آن آغاز مرحله «تثبیت منطقه» و چند وجهی شدن روابط بین دولتهای منطقه بود. عراق در دورهای ۱۵ ساله دو بحران بزرگ را با کمک برادرانه ایران پشت سر گذاشته است. بحران «اشغال نظامی از سوی آمریکا و انگلیس» که هشت سال به درازا کشید و در نهایت قوای نظامی آمریکا تا پایان پاییز ۱۳۹۰ از این کشور خارج شدند که البته در این بین خسارات زیادی متوجه عراق شد و ضمناً نزدیک به یک میلیون نفر از طرف نظامیان آمریکا و انگلیس و یا گروهکهای تروریستی نظیر توحید و جهاد به رهبری ابومعصب زرقاوی و یا باقی ماندههای ارتش و حزب بعث، به قتل رسیدند.
یک بحران هم بحران اشغال استانهای سنینشین عراق یعنی نزدیک به ۶۰ درصد مساحت این کشور بود که نزدیک به سه سال به درازا کشید و در نهایت با شکست کامل تروریستها مواجه گردید. این سفر نشان داد عراق امروز نه فقط وارد دوره تثبیت امنیتی که حتی وارد دوره تثبیت سیاسی و اقتصادی نیز شده است. علاوه بر آن، سفر رئیسجمهور ایران هویت تثبیت سیاسی و اقتصادی عراق را هم نشان داد و این رمز اصلی نگرانی شدید مقامات آمریکایی شد.
کما اینکه تعبیر «خراجگذار» که ماهیتی سیاسی و اقتصادی دارد برای همین نگرانی بیان شد و البته به عمد و حساب شده، از این لفظ استفاده شد تا فشار بر روی حکومتی که درهای اقتصادی خود را به روی ایران گشوده است، از درون زیاد شده و بغداد را وادار به عقبنشینی کند.
بر این اساس سفیر عراق در ریاض در پایان سفر حجتالاسلام روحانی به عراق، بدون آنکه تاریخی مشخص کند گفت عادل عبدالمهدی برای انعقاد قراردادهایی راهبردی به زودی به عربستان میرود اما همه میدانند که رابطه عراق و ایران از جنبههای مختلف یک رابطه طبیعی است و از این رو ظرفیت راهبردی شدن دارد در حالی که موانع مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و… بر سر راه راهبردی شدن رابطه عراق با عربستان و بعضی دیگر از دولتهای منطقه وجود دارند.
پذیرفتن صحبت درباره بازسازی قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر و لایروبی اروندرود و شطالعرب و تعیین کمیتهای از سوی دو طرف، نشان داد که بغداد مایل است از هر موضوعی که سبب فاصله بین ایران و عراق میشود، دوری کند. این در حالی است که احیاء قراردادی که یکطرفه از سوی عراق پاره شده است، برای ایران یک موضوع مهم و راهبردی به حساب میآید.
توافق بر سر پنج شهرک صنعتی تجاری در آن سوی مرز از سوی عراق برای دو کشور و بهخصوص برای ایران یک گام بسیار بلند اقتصادی تجاری به حساب میآید این یعنی در مقابل هر شهر ایران یک شهرک تجاری و بازار مبادله کالا، فنآوری و نیروی ماهر در آن سوی مرز وجود خواهد داشت که دو ملت و نهادهای اقتصادی و فعالان اقتصادی بخش خصوصی دو کشور میتوانند در یک رابطه طبیعی به کار بپردازند.
ایران میتواند بخشی بزرگ از نیروهای کار خود را وارد این بازار بزرگ کند و به تولیدکنندگان داخلی جان ببخشد. در واقع همین بازارها میتوانند ضمن آنکه به روابط دو کشور عمق و فراگیری بدهند یک فرصت مهم برای جمهوری اسلامی در دفع محدودیتهای اقتصادی ایران شود. روابط تجاری ایران و عراق از این طریق روندی پرشتاب پیدا میکند.
یک نکته مهم دیگر در این سفر قبول بعضی از قوانین و اصلاح بعضی دیگر از قوانین از سوی عراق برای رونق بخشی به روابط با ایران بود که قوانین مربوط به «تعرفهترجیحی» از جمله آنان بود پذیرفتن این موضوع از سوی عراق برای ایران «مزیت رقابتی» ایجاد میکند. پذیرش صدور ویزای بلندمدت برای تجار ایرانی که پیش از این با دستاندازهای زیادی مواجه بود، کمک مهمی به تجار ایرانی میکند.
یک نکته مهم دیگر توافق در مورد «ترانزیت کالا» بین دو کشور بود. تا پیش از این ترخیص کالا برای صدور دوباره آن با اشکالات زیادی مواجه بود و علیرغم آنکه ایران با اقلیم کردستان توافقاتی داشت اما در عمل با دشواری زیاد مواجه بود. توافق جامع در این مورد امکان صادرات زمینی ایران به کشورهای منطقه و رسیدن آسان کالاهای استراتژیک و مصرفی ایران به مدیترانه فراهم کرد توافق بر سر انتقال خط لوله گاز ایران از عراق و صدور آن به اروپا از طریق بندر طرطوس سوریه جدای از آنکه دارای آثار اقتصادی مهم میباشد، سبب تثبیت روابط ایران و کشورهای عراق و سوریه و… میشود این همکاریهای اقتصادی بطور همزمان به شکوفایی اقتصادی همه این کشورها کمک میکند.
جالب این است که عراق در جریان این سفر از یک سو پذیرفت که عضو کنوانسیون «کارنه تیر» - موافقتنامهای ناظر به تسریع در ترابری و عبور کالا از کشور ثالث برای رسیدن به مقصد و حذف تشریفات گمرکی- شود. علاوه بر آن عراق پذیرفت که کمیتهای سه جانبه بین ایران و عراق و سوریه تشکیل شود تا به این کار سرعت بدهد.
یک دستاورد مهم دیگر این سفر ابلاغ توافق قبلی دو کشور در زمینه استاندارد بود که به امضای وزرای خارجه دو کشور رسیده بود. عراق فاقد شرکتهای تأیید استاندارد است و پیش از این در جریان مبادله کالاهای خارجی به عراق، شرکتهای اروپایی عهدهدار صدور تأییدیههای استاندارد کالا بودند و این سبب دشواریها و تأخیر زیاد در مورد صدور کالاهای ایرانی میشد. در این سفر هر دو رئیسجمهور قانونی را امضا و ابلاغ کردند که براساس آن چند شرکت ایرانی عهدهدار صدور تأیید استاندارد برای کالاها شدند که این یک گام مهم بین دو کشور به حساب میآید.
جایگزین شدن یورو و دینار در مبادلات هم یک توافق مهم بود براین اساس تجار ایرانی میتوانند ریال را به دینار تبدیل کنند و الزامی به تبدیل آن به ارزهای دیگر ندارند. خارج شدن دلار از این چرخه که پیش از این طرف عراقی بر آن تأکید داشت، بسیاری از مشکلات قبلی را حل میکند.
تروریسم راست افراطی محصول ناکامی سوسیالیسم
علی بیگدلی در ایران نوشت:
استرالیا و نیوزیلند از معدود کشورهایی هستند که توانستهاند به یک وفاق دینی و همگرایی ملیتهای مختلف دست یابند. اما رویداد غمانگیزی که روز جمعه رخ داد و باعث شهادت ۴۹ مسلمان شد، محصول چند جریان فکری است. اولین جریان مربوط به تفکر راست افراطی میشود که توانسته تمام غرب و بخشی از جهان را در بر بگیرد و هر روز شاهد گسترش این تفکر در سطح جهان هستیم.
آقای مکرون در حاشیه مراسم صدمین سالگرد پایان جنگ جهانی اول در پاریس بدون اینکه ذکری از نام ترامپ ببرد، با حمله به افکار و ایدههای رئیسجمهوری امریکا که باعث رشد تمایلات راست افراطی در جهان شده است، به وی هشدار داد و گفت، جریان راست افراطی که برخی رهبران کشورها از آن حمایت میکنند، میتواند روزی نه چندان دور تبدیل به بلایی ناگهانی شده و بر سر اروپا و غرب نازل شود و از درون آن چیزی به صورت فاشیسم مدرن ظهور کند. او از این رهبران خواهش کرد، دست از حمایت این گونه افکار بردارند تا دنیا را به جهنم دومی تبدیل نکنند.
اما متأسفانه کشورهای غربی بخصوص از جنگ جهانی دوم به این سو از سوسیالیسم بهره چندانی نبردند و این نوع تفکر نتوانست آمال و آرزوهای مردم را آنطور که انتظار داشتند، برآورده کند. از دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ به این سو هر قدر ناسیونالیسم از وعدههای خود دور ماند، راست افراطی قدرت و قوت بیشتری گرفت.
با پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ۲۰۱۶ امریکا و حلقه یاران او در کاخ سفید که متشکل از سیاستمداران تندرویی چون جان بولتون است، روند رشد تمایلات راست افراطی، شتابی کمسابقه گرفت و تحت حمایت آنها از این تفکر بسیار خطرناک که میتواند تبعات سهمگینی داشته باشد، امروز شاهد اشاعه تفکر راست افراطی در سراسر جهان هستیم. مداخلهجویی دونالد ترامپ و جان بولتون در امور اخیر ونزوئلا و حمایت آن از جناح راست این کشور که میتواند به دیگر کشورهای سوسیالیستی هم گسترش یابد، از جمله حمایتهای آنها از تفکرات افراطی است که میتواند پیامدهای خطرناکی چون رشد مهارنشدنی راست افراطی را در پی داشته باشد. افزایش تمایلات راست افراطی در غرب که استرالیا و نیوزیلند هم شامل آن میشوند، بویژه در دو سال اخیر در همین راستا بوده است.
در اینجا نباید از بحث اسلامهراسی هم که دستگاههای تبلیغاتی غربی هر روز بیش از قبل به آن دامن میزنند، غافل ماند. همین مسأله نیز میتواند تبدیل به یک عامل تهدیدکننده برای غرب شود. زیرا راست افراطی عمدتاً چند هدف را دنبال میکند: خودخواهیها و تمایلات تبعیضنژادی، خودبرتربینی، بیگانهستیزی و در نهایت اسلامهراسی و اسلامستیزی. این عناصر هر روز به شکل سازماندهی شده، در حال گسترش یافتن در غرب است.
آنچه در نیوزیلند رخ داد نیز ماحصل دو عنصر از جمله این عناصر یعنی بیگانهستیزی و اسلامهراسی است. در استرالیا تعداد چشمبادامیهای شرق آسیا مرتب در حال افزایش است، ولی بهدلیل اینکه دستگاههای تبلیغاتی روی آنها متمرکز نیستند، راستهای افراطی دست به هیچ اقدامی علیه آنها نمیزنند.
علاوه بر این در حالی که هر روز شاهد بازرسیهای گسترده نهادهای مذهبی مسلمانان در این کشورها هستیم، هرگز مشاهده نمیشود که نهادی قانونی، رسانهها و سازمانهایی که اسلامهراسی را در غرب ترویج میکنند، زیر نظر بگیرد. آنچه روز جمعه در نیوزیلند رخ داد، حاصل همین بیتوجهی است. اخبار و اطلاعات نشان میدهد کسانی که مرتکب این کار شدند از دو سال پیش تمایلات خود برای چنین حملاتی را که ریشه در افراطگرایی آنها دارد، از طریق شبکههای اجتماعی نشان داده بودند. بنابراین تفکر سازمانیافتهای در دو تا از آرامترین کشورهای دنیا داشتهاند.
بنابراین اگر جهان ترور را در هر شکلی از آن تقبیح میکند و باور دارد هیچکس از طریق ترور نمیتواند به خواستههای خود دست یابد، باید در نظامی بینالمللی به بررسی آن بپردازد و ریشههای آن را شناسایی کند. البته در این بین برخی کشورهای اسلامی هم باید نظارت دقیقی بر تمایلات افراطی سلفیها و سایر گروههای تندروی خود که ممکن است تبدیل به القاعده و داعشی دیگر شوند، داشته باشند. زیرا رشد این گروههای تروریستی و حملات آنها در غرب باعث رشد انتقامجویی در گروههای افراطی غربی همچون راستهای افراطی در غرب میشود.
خوش بینی به ۹۸؛ روی دیگر سکه مصائب اقتصادی ۹۷
جواد غیاثی در خراسان نوشت:
اقتصاد کشور، سال ۹۷ را با انبوهی از تلاطمات در بازارها، بسیاری از تصمیم های نادرست در سطح سیاست گذاری و وضعیتی سخت برای مردم پشت سر گذاشت. در این شرایط تحلیل های متعددی درباره وضعیت اقتصاد کشور در سال ۹۸ وجود دارد و اصولاً از مناظر مختلفی می توان به این موضوع نگریست. برخی با تحلیل متغیرهای اقتصادی، شرایط سیاسی، تحولات تحریمی و روندهای بین المللی به ترسیم چشم انداز اقتصاد می پردازند و از این رهگذر، پیش بینی ها و توصیه هایی نیز ارائه می دهند.
طبیعتاً وابسته به چهارچوب در نظرگفته شده برای تحلیل و همچنین چگونگی وزن دهی به متغیرهای مختلف، پیش بینی ها و توصیه های سیاستی بسیار متفاوت است؛ برخی همه وقایع را از مسیر بازار نفت، قدرت تحریمی آمریکا و توان تحریم گریزی ایران و اثرات آن بر بازار ارز تحلیل می کنند و برخی به طور کلی عینک سیاسی دارند و هرگونه تحول اقتصادی را به سطحی از مذاکرات سیاسی و تحولات بین المللی گره می زنند.
با این حال در یادداشت کوتاه پیش رو، تلاش داریم از منظری دیگر به رصد تحولات و چشم انداز پیش رو بپردازیم؛ آن هم توجه به این واقعیت است که در یک اقتصاد معمولی، همه چیز بر اساس بده بستان (trade off) است و از دست رفتن یک موقعیت یا شاخص خوب، به معنی ایجاد امتیازاتی (به صورت بالفعل یا بالقوه) در حوزه دیگر است.
به بیان دیگر، اصولاً سیاه و سپید نداریم و جهش هر شاخص و حرکت آن به سمت مقادیر غیرقابل قبول و هزینه زا، باعث ایجاد مزیت یا فرصت در بخشی دیگر است. بنابراین اتفاقات سخت سال ۹۷ به خودی خود، مزیت ها و فرصت هایی ایجاد کرده است که می تواند چشم اندازی روشن برای سال ۹۸ ایجاد کند.
قبل از اشاره به برخی از این موارد، لازم است دو تبصره ذکر شود: اول اینکه اقتصاد در شرایط نامتعارف نیست (مثل شرایط ابرتورم موجود در ونزوئلا یا ناآرامی های امنیتی در برخی کشورهای آفریقایی). واضح است که اقتصاد کشور با وجود همه مصائب به چنین شرایطی، حتی نزدیک هم نیست. دوم اینکه بسیاری از مزیت های ایجاد شده، به صورت بالقوه است (به بیان دیگر فرصت است و نه یک مزیت نقد) و بهره برداری از آن نیازمند تدبیر.
با این نگاه، می توان از بند برخی تحلیل های سراسر مایوس کننده گریخت. مزیت دیگر این زاویه دید به مسائل این است که بی اعتباری برخی تحلیل های کل نگرانه و همچنین نگاه های تک بعدی به اقتصاد به راحتی مشخص و البته فرصت های پیش رو برای اصلاح و پیشرفت روشن می شود.
به عنوان مثال بدترین اتفاق سال ۹۷ را در نظر بگیریم. جهش حدود سه برابری نرخ ارز در کنار مصیبت هایی که ایجاد کرد، اکنون فرصت ها و مزیت هایی نیز پدید آورده است. از جمله اینکه دولتمردان فهمیده اند کلید کنترل بازار ارز، توجه به شریان های ارزی در کشورهای منطقه (به بیان دیگر، تغییر هاب ارزی کشور) است و جست و جوی راهکار، صرفاً در اروپا، یک راهکار نامتوازن و یک سویه است.
مقایسه کیفیت تحرکات و تعاملات سیاسی و اقتصادی و مقصد اعزام هیئت های سیاسی-اقتصادی در زمستان ۹۶ و زمستان ۹۷ به خوبی این موضوع را نشان می دهد. فارغ از اثری که این تحرکات جدید در کنترل بازار ارز و تضعیف اثر تحریم ها خواهد داشت، فرصت بزرگی برای گسترش تعاملات با بازار ۳۰۰ میلیون نفری منطقه ایجاد خواهد شد که نه تنها برای کنترل وضعیت اقتصادی کشور، بلکه برای بهبود معنادار شرایط کافی است.
از منظر دیگر، جهش نرخ ارز یک فرصت اقتصادی قابل توجه برای برخی بخش های اقتصادی ایجاد کرده است. همه می دانیم که رشد نرخ ارز (کاهش ارزش پول ملی) به معنی افزایش قدرت رقابت اقتصادی هر کشور در سطح بین المللی است و حتی برخی کشورها مثل چین به عمد ارزش پول خود را پایین نگه می دارند تا توان صادراتی خود را حفظ کنند.
اگرچه این موضوع به معنی افزایش هزینه تمام شده واردات و افزایش تورم نیز هست اما بحث بر سر همین بده-بستان است. واقعیت این است که برخی صنایع صادراتی و فعالان این حوزه ها، از جهش نرخ ارز سود قابل توجهی کسب کرده و زنجیره ای از کسب و کارها را رونق داده اند؛ این موضوع در برخی کالاهای صادراتی کشاورزی مثل کشمش و پسته به وضوح قابل ردیابی است. اگرچه به خاطر برخی سیاست های غلط دولت و همچنین ساختار اقتصاد کشور، کفه هزینه های تورمی بر مزیت های صادراتی می چربد اما بحث این است حالا که آن هزینه ها را داده ایم، زمینه را برای استفاده از فرصت های پیش رو نیز مهیا کنیم.
فهرست مزیت ها یا فرصت های ایجادشده بر اثر تحولات عمدتاً سخت و آزاردهنده سال ۹۷ کم نیست. به اعتقاد نگارنده، بر اثر تحولات سال ۹۷ و وقوع و ملاحظه انبوه رانت ها و فسادها و قاچاق های ایجاد شده از قیمت گذاری های نادقیق در حوزه ارز و انرژی، بهترین شرایط (از منظر درک و همراهی افکار عمومی) برای اصلاح وضعیت ناکارا، غیرعادلانه و مخرب توزیع یارانه های انرژی، تخصیص ارز و در نهایت اصلاح ساختار بودجه ای فراهم شده است.
تحولات ۹۷ بیماری های مزمن اقتصاد کشور را چنان آشکار و درک عمومی درباره آنها ایجاد کرده است که کار سیاست گذار برای جراحی و اصلاح به مراتب کمتر و راحت تر از قبل است. به این فهرست می توان فرصت های ایجادشده برای توسعه و تقویت برخی صنایع مزیت دار داخلی و بهره برداری از فرصت های صادراتی ناشی از رشد نرخ ارز در این مسیر را افزود؛ مسیری که در کنار افزایش تعاملات منطقه ای، به تنهایی می تواند حجم قابل توجهی از معضلات بیکاری و همچنین رکود را حل کند.
راست افراطی در استرالیا و نیوزیلند
نوذر شفیعی در آرمان نوشت:
حادثه تروریستی نیوزیلند، جلوهای از رشد راست افراطی هم در نیوزیلند و هم در استرالیا محسوب میشود و چنان که روشن است، راست افراطی در نیوزیلند و استرالیا باهم درارتباطند. جالب اینکه کشورهای استرالیا، نیوزیلند، آمریکا و حتی بریتانیا به لحاظ سیستمهای اطلاعاتی به هم مرتبط هستند. یعنی با هم مراوده اطلاعاتی دارند و مسائلی که ممکن است منجر به یک حادثه امنیتی شود را با هم مراوده میکنند.
اظهارنظری که از دولت استرالیا شنیده میشود، مبنی بر این است که فرد مهاجم نزدیک به دو سال برای چنین اقدامی برنامهریزی میکرده. این انتظار وجود داشت که با مراوده اطلاعاتی که بین استرالیا و نیوزیلند اتفاق میافتد، این مسائل گوشزد میشد. البته اینطور نبود که این برنامهریزی فقط برای اقدام در خود نیوزیلند باشد بلکه در خود استرالیا هم میتوانست برنامهریزی و اتفاق بیفتد. ریشه راست افراطی در استرالیا به نیوزیلند ارتباط تنگاتنگی با راست افراطی در اروپا دارد.
همینطور قطعاً با دیدگاههای افراطی در آمریکا هم مرتبط هستند. درحقیقت اینها مخالف هم مهاجرت آسیاییها و آفریقاییها به استرالیا و نیوزیلند هستند و هم مخالف اقامت و ماندگاریشان و فقط معتقدند دو گروه باید به استرالیا و نیوزیلند وارد شوند که یکی اروپاییها و دیگری آمریکاییها هستند.
درواقع به جای رنگین پوستان مسلمان آسیایی و آفریقایی باید سفیدپوستان اروپایی و آمریکایی به نیوزیلند یا استرالیا مهاجرت و اقامت کنند و اساساً نیوزیلند و استرالیا را یک کشور سفید میدانند.
درحقیقت یک بخش مدنی اجتماعی دارند که داخل جامعه فعالاند. البته جریانهای سازمان یافتهای هم مثل جبهه میهنپرستان نیوزیلند، لوژیون نیوزیلند یا حزب ناسیونالیست دموکراتیک نیوزیلند دارند. قبل از اینکه این اتفاقات خشونت بار رخ دهد، جلوه راست افراطی در نیوزلند و استرالیا را در شکل مخالفت با ورود مسلمانان آسیایی و آفریقایی به این دو کشور میدیدیم. البته با اینکه مطالباتشان با قوانین داخلی استرالیا و نیوزیلند مغایرت دارد، گاهی اوقات دولتها به شدت تحت تاثیر تقاضاهایشان قرار گرفتهاند.
به همین دلیل است که گاهی اوقات مشاهده شده دولت استرالیا و نیوزیلند به شدت با ورود مهاجرین به داخل خاکشان مخالفت کردهاند. افراطیگری این گروهها در حدی است که نه تنها اعتقاد به پاکسازی کشور از نژادهای غیر سفید دارند، بلکه حتی معتقدند سیاستمداران سفیدپوست اروپایی و آمریکایی که به مهاجرین آسیایی و آفریقایی اجازه ترور دهند هم میتواند مشمول ترور واقع شود.
با اینکه این افراد در استرالیا و نیوزیلند زندگی میکنند ولی به دلیل همفکری با همتایان خودشان در اروپا، معتقدند سیاستمدارانی مثل مرکل که خواهان فضای باز برای ورود مهاجران به اروپا هستند نیز باید مشمول اقدامات تروریستی واقع شوند.
ادعایی که مطرح میکنند این است که ورود آسیاییها و آفریقاییها به استرالیا و نیوزیلند هم با فرهنگ این کشورها سازگار نیست و هم بافت و ترکیب جمعیتی را برهم میزند و هم در یک نگاه نژادپرستانه، اساساً آفریقاییها و آسیاییها، نژادهای پست قلمداد میشوند و بر این اساس از دولتهای استرالیا و نیوزیلند میخواهند به جای این مهاجرین، راه و زمینه را برای ورود مهاجرین اروپایی فراهم کنند.
جالب اینکه تقریباً موارد مطرح شده، به نوعی در بیانیه ۷۳ صفحهای مهمترین فرد این حادثه که استرالیایی سفیدپوست است، آمده و اشاره شده بسیاری از حوادث تروریستی در اروپا را که متاسفانه افراد مرتبط به داعش انجام دادند، به طور کلی به مسلمانان نسبت داده است و اقدامات خود را تلافی جویانه علیه مسلمانان قلمداد کرده است.
به عبارت دیگر به نظر میرسد بیان این مسائل بهانهای است تا جریانات راست افراطی دیدگاه خود را توجیه کنند که در اصل اعتقاد به برتری نژاد سفید دارند و نژادهای غیرسفید را نژادهای پست میدانند. اما چون این نوع نگاه، نژادپرستانه قلمدا میشود و ممکن است با واکنشهایی در افکار عمومی جهان مواجه شوند، دنبال بهانههایی میگردند تا از طریق آن بهانهها، بتوانند دیدگاههای خود را توجیه کنند. به این خاطر است که اقدامات تروریستی خودشان را واکنشی در مقابل اقدامات تروریستی دیگران میدانند. در هر حال آنچه راجع به استرالیا و نیوزیلند قابل توضیح است اینکه هیچ مسلمانی در نیوزیلند یا استرالیا دست به اقدامی نزده که چنین نیروهای مخالفی را بخواهد بهوجود بیاورد.
حالا شاید راست افراطی در اروپا به نوعی قابل توجیه باشد ولی در استرالیا و نیوزیلند مهاجرین مسلمان معمولاً آدمهای آرام، متمدن و تحصیلکرده هستند و بخشی از عمران و آبادی استرالیا مدیون و مرهون اینهاست. بنابراین به نظر میرسد بیش از آنکه اقدام اینها یک اقدام واکنشی و عکسالعملی در مقابل رادیکالیسم اسلامی در استرالیا و نیوزیلند باشد، یک اقدام فعالانه در چارچوب ارزشهای ایدئولوژیکی مبنی بر ارجح و برتر بودن نژاد سفید بر رنگین پوستان است. در مجموع انتظار میرود در نتیجه همکاریهایی که بین استرالیا و نیوزیلند اتفاق میافتد از تکرار این حوادث جلوگیری شود.
چون هر خشونتی ممکن است خشونتهایی را به دنبال داشته باشد و اگر چنین اتفاقاتی حادث شود سرزمین اقیانوسیه که یک سرزمین آرام و رو به پیشرفتی است، میتواند تحت تاثیر حوادث تلخ دیگر توسط افراد یا جناح دیگری دچار ناامنی شود. به نظر میرسد این حادثه که در دو مسجد در نیوزیلند اتفاق افتاد باید زنگ خطری برای سیاستمداران نیوزیلندی و همینطور استرالیایی را به صدا درآورد، مبنی بر اینکه بیش از آنکه مراقب و مواظب مسلمانان در این دو کشور باشند، مراقب و مواظب راست افراطی در کشور خودشان باشند.
دوگانههایی برای مواجهه با چالشها
محمدجواد اخوان در جوان نوشت:
رهبر معظم انقلاباسلامی در دیدار اخیر اعضای مجلس خبرگان رهبری به تبیین دو رویکرد و روش ممکن در کشور در مواجهه با چالشهای داخلی و بینالمللی پرداختند و با طرح ۱۱ مورد بهعنوان «دوگانههای رویکردی» مسیر درست اتخاذ تصمیم و عملکرد مسئولان و نخبگان کشور در برابر پیشامدهای پیش رو را ترسیم کردند. نظر به اهمیت فوقالعاده این دوگانه در این یادداشت بهطور اختصار به تبیین محورهای یادشده خواهیم پرداخت:
۱- مواجهه فعال یا انفعالی: معظمله نخستین دوگانه رویکردی را به فعال یا انفعالی بودن اختصاص دادند. مواجهه انفعالی، تسلیم اراده تحمیلی از شرایط یا طرفهای مقابل و عجز و ناتوانی در برابر سختیهاست. در مقابل، مواجهه فعال میکوشد تسلیم شرایط تحمیلی نشده و مسیر را به سمتوسوی مطلوب کشانده و اجازه نمیدهد سختیها او را از پای درآورد.
۲- مواجهه ابتکاری یا مواجهه عکسالعملی: بازی کردن در میدان و زمین تحمیلی، قدرت تحرک بازیگر را از میان میبرد و عملکرد واکنشی و اصطلاحاً «موج دومی» فرصت حرکت ایجابی و پیشرفتگرا را از میان میبرد. در مقابل، در مواجهه ابتکاری، اولاً مسیر بازی توسط بازیگر خودی ترسیمشده و رقبا و دشمنان ناگزیر به بازی در زمین دلخواه خودی، میدان عمل را به سود تحقق اهداف خودی شکل میدهند و ثانیاً در صورت مواجهه با بازی دشمن، تلاش میکنند با تغییر زمین بازی، منازعه را به آوردگاهی با مطلوبیت و فرصتهای کافی برای جبهه خودی بکشاند.
۳- امیدواری یا یأس: مواردی همچون شدت سختیها، عدم انسجام در جبهه خودی، نابرابری در قدرت مادی در مقابل دشمن و … میتواند فعالان جبهه خودی را به یأس کشانده و ناامیدی سمی مهلکتر از همه نقاط ضعف یادشده است. درحالیکه نگاه امیدوارانه در عین دیدن واقعیتها، ظرفیتها و فرصتهای متنوعی را که معمولاً کمتر دیده میشوند، ملاحظه و بر اساس آنها چارهگری میکند.
۴- دلیری یا ترس: ترس و شجاعت صفاتی درونی است که در خصیصههای ذاتی افراد و ملتها است. ملت ایران با سابقهای تمدنی پرافتخار، از ترس و ذلت به دور است، اما گاه وجود «ترس» و «جبن» در برخی از نخبگان تأثیرگذار، عملاً کشور را به وادی ضعف در مقابل تهدیدات دشمن میکشاند. از سویی برخی نخبگان نیز -آگاهانه یا ناآگاهانه- با انتقال ترس خود به جامعه، در تکمیل سناریوی رعبافکنی و وحشتپراکنی دشمن نقشآفرینی میکنند.
۵- حزم و تدبیر سهلاندیشی و سهلانگاری: سهلاندیشی و سادهانگاری و حتی بیتفاوتی در برابر پدیدههای پیچیده میتواند تبعاتی همچون غافلگیری یا شکست را به دنبال داشته باشد، چراکه اگر ما بخوابیم، دشمن ما نخواهد خوابید و از فرصت غفلت ما برای تحمیل شرایط و ضربهزدن سوءاستفاده خواهد کرد.
۶- نگاه توأم با تهدید و فرصت یا نگاه یکجانبه تهدیدنگر یا فرصتنگر: ندیدن فرصتها به انفعال در مقابل تهدیدات و ندیدن تهدیدات به غفلت و سهلانگاری خواهد انجامید. در حالی که نگاه توأمان به این دو مفهوم راهبردی میتواند به مواجهه اصولی و صحیح با تهدیدات به کمک بهرهگیری از فرصتها بینجامد.
۷- شناخت یا نشناختن واقعیتهای میدان: فهم دقیق واقعیتها از بایستههای اساسی پیروزی در یک آوردگاه است. در این میان شناختن ناقص و یا واقع انگاری از پدیدههای کاذب میتواند افراد را دچار اشتباه محاسباتی و اتخاذ تصمیمات غلط کند. یکی از برجستهترین مصادیق این ماجرا را در نبرد اختلال محاسباتیای میتوان دید که در یک دهه اخیر دشمن در مقابل نخبگان کشور ما پیادهسازی کرده است.
۸- کنترل یا رها کردن احساسات: هیجانات مثبت یا منفی از رویدادهای تلخ و شیرین، فرصت دیدن واقعیتها و تصمیمگیری درست را از میان میبرد. بهعنوان نمونه در ماجراهای مذاکرات هستهای منتهی به برجام، عدهای کوشیدند با تحریک هیجانات و احساسات عمومی و نمودسازی از آنها در شادیهای خیابانی، بررسی عقلانی نتیجه مذاکرات را به حاشیه برده و فرصت تصمیمگیری خردورزانه را از جامعه گرفتند.
۹- رعایت یا عدم رعایت ضوابط و حدود شرعی: گاه شنیده میشود که برخی از نخبگان، با توجیهات گوناگون، حدود و ضوابط شرعی را تخفیف و مرزهای شریعت را در تصمیمگیریهای خود کمرنگ کرده و یا برای جامعه کماهمیت جلوه میدهند. جدا از آنکه تأکید بر این ضوابط به دلیل رضایت ذات باریتعالی ضروری است، حفظ نظام اسلامی و ارکان آن مستلزم حفظ مرزهای عقیدتی و شرعی نیز هست.
۱۰- عبرتآموزی یا فراموشی تجارب: بارزترین مصداق این امر را میتوان در پیشنهاد مکرر اعتماد و مذاکره با مستکبران و بهویژه رژیم ایالاتمتحده امریکا مشاهده کرد. درحالیکه در تاریخ ۴۰ ساله انقلاباسلامی، چندین بار به پیشنهاد غربگرایان یا سهلاندیشان، ایده مذاکره و معامله با نظام سلطه مطرحشده و هر بار نیز منافع ملی در این تجارب آسیبدیده است، باز مکرراً این ایده مطرحشده و جالب اینجاست که اکنونکه غرب با عهدشکنی، برجام را به کاغذپارهای بیارزش تبدیل کرده، باز همچنین زمزمههایی مطرح میگردد.
۱۱- متهم و مقصر دانستن یکدیگر یا توجه به دشمن واقعی: بزرگترین خطا در میانه منازعه، غفلت از دشمن اصلی و مشغول شدن به مقصر تراشی و حتی دشمن اصلی دانستن پیادهنظام و مزدوران دشمن است. آنچنانکه گفتهاند، «هیچکس مسئولیت شکست را نمیپذیرد» و جالب اینجاست که آنان که پیشتر و در جریان مذاکره، صراحتاً مسئولیت مذاکرات را میپذیرفتند، اکنون در حال فرافکنی و مقصر دانستن دیگران هستند.
اما بههرروی بازی مقصرتراشی به زیان منافع ملی است و اکنون باید ضمن هوشیاری در برابر دشمن اصلی یعنی نظام سلطه، از اتلاف وقت بیشتر پرهیزکرده و برای جبران فرصتهایی که در طی چند سال گذشته با امید واهی و اعتماد به دشمن ازدسترفته تلاش نمود.
نمایش عزت در مقابل ذلت
محمدعلی وکیلی در ابتکار نوشت:
هفته گذشته ریاست محترم جمهوری به همراه هیئتی ایرانی، سفری کمسابقه به عراق داشت؛ سفری که هم دارای پیامهای سیاسی و هم دستاوردهای اقتصادی بود.
همکاری اقتصادی دولت عراق میتواند در کاهش آثار تحریمها موثر بیفتد. بهرغم فشارهای سیاسی آمریکا، این تفاهمها و توافقات اقتصادی میتواند پیامهای دیگری هم داشته باشد. جهاد دیپلماتیک تیم ایران، میتواند با بهبود روابط ما با همسایهها، حلقه محاصره اقتصادی آمریکا را بشکند.
تقویت دیپلماسی، میتواند مقوم امنیت ملی ما باشد. مانند برجام، به عنوان یکی از میوههای دیپلماسی، که توانست ما را از یک تهدید امنیتی برای جهان خارج کند و اکنون مُخلِ اجماعسازی علیه ما شود. ما اگر میتوانستیم از برجام بیشتر استفاده کنیم و راه دیپلماسی سیاسی و اقتصادی بازتر میبود بازهم نسبت به اکنون وضعیت بهتری داشتیم.
روابط ما با همسایهها اگر بهتر از الان بود، قطعاً آمریکا برای فشار به ایران کار بسیار سختتری داشت. به همین سبب، راهبرد ارتقای سطح روابط با همسایهها میتواند در کمکردن آثار تحریم موثر بیفتد. سفر عراق از این جنبه بسیار حائز اهمیت است که حاوی پیامی به جهان بود، مبنی بر اینکه عراق نمیخواهد در طراحیهای ضدِایرانی آمریکا همکاری داشته باشد. این دستاورد دیپلماتیک در سایه امنیتی که توسط سردار سلیمانی در عراق برای تیم ایران فراهم بود، بسیار شکوهمند و عزتمندانه نشان داده شد.
آمریکا چندین پایگاه نظامی در عراق دارد و چندین هزارنفر نیروی نظامی در منطقه مستقر کرده است. با این همه، رئیسجمهور آمریکا برای حضور در عراق مجبور شد مخفیانه به عراق بیاید و در آخر نیز با وجود درخواستهای مکررش، هیچ مسئول عراقی حاضر به دیدار با او نشد و در چشم جهانیان تحقیر شد.
اگر امروز دیپلماتها و مسئولان عالی ما با امنیت کامل و عزتمندانه در منطقه سفر میکنند محصول جهاد یارانِ سلیمانی است. این عزت مانند خاری در چشم آمریکا فرو میرود و روحیه آنان را خُرد میکند. در سایه این امنیت، جمهوری اسلامی میتواند ابتکارِ دیپلماتیک داشته باشد. اینکه میبینیم نمایندگان سیاست خارجی ما، یعنی دیپلماتهای وزارت خارجه، میتوانند در امنیت کامل در منطقه فعالیت داشته باشند و اهداف دیپلماسی جمهوری اسلامی را دنبال کنند، بخش زیادی از آن محصول و مرهون سربازان جانبرکف ما در بیرون از مرزهای ما است.
شکی نیست که حضور و نفوذ نظامی نمیتواند سیاست خارجی به حساب بیاید، اما حضور مشروع نظامی میتواند سیاستهای ما را تا درجهای ایمن بسازد و راه را بر ما هموار کند که نهتنها برای سیاست خارجه بلکه برای اقتصاد برونمرزی ما هم میتواند امنیت تولید کند. در واقع، حضور مشروع و هوشمند نظامی، نهتنها امنیت مرزی و ملی تولید میکند؛ بلکه میتواند به کمک سیاست خارجی و اقتصاد کشور بیاید هرچند جای آنها را نمیتواند بگیرد. مانند آن چیزی که در عراق شاهد هستیم؛ نمایندگان سیاسی ما در سایه امنیت ژنرالهای نظامیمان، جلوهای از سیاست عزتمندانه جمهوری اسلامی را نمایش دادند.
خونهایی که غیرقابل سانسور هستند!
حنیف غفاری در رسالت نوشت:
شهادت دهها نمازگزار مسلمان در شهر کریستچرچ واقع در کشور نیوزیلند، پرده دیگری از مظلومیت پیروان آخرین و کامل ترین دین آسمانی را در برابر دیده حیران افکار عمومی دنیا گشود.
اگرچه رسانه هایی مانند بی بی سی، تا ساعت ها حاضر نشدند از این جنایت بزرگ، به عنوان "حمله تروریستی" یاد کنند، اما خون پاک شهدای این حادثه از سوی رسانه ها و سردمداران غربی قابل سانسور نیست.
چنانچه از اخبار اولیه بر میآید، فردی که گفته میشود در حمله تروریستی مرگبار دیروز در نیوزیلند دست داشته است، خود را یک استرالیایی سفیدپوست توصیف کرده است. وی در بیانیهای که قبل از عملیات نوشته، از مسلمانان به عنوان "مهاجم" یاد کرده و وعده داده است که از آنها انتقام میگیرد! گزارشها حاکی از این است که این فرد تحت تاثیر «آندرس برویک» تروریست نروژی قرار داشته که ۷۷ نفر را در سال ۲۰۱۱، در نروژ کشت و به حبس ابد محکوم شد.
در این خصوص نکاتی وجود دارد که نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت:
۱-" اسلام ستیزی در غرب" پروسه ای بوده که نهادهای امنیتی آمریکا و اروپا در تقویت و پیشبرد آن، به مثابه یک "کاتالیزور" عمل کرده اند. ارائه چهره خشن از اسلام و تحقیر مسلمانان و فراتر از آن، حمایت از احزاب نژادپرست و ضد اسلامی که امروز به پارلمانها و حتی دولتهای اروپایی راه یافته اند، از جمله اقدامات و گام های عملی مقامات غربی در مواجهه با اسلام و اسلام گرایی محسوب می شود. این روال، دهه هاست در کشورهای غربی ادامه دارد.
در سال ۲۰۱۳ میلادی، پس از اینکه داعش توسط دستگاههای امنیتی آمریکا و انگلیس و متحدان منطقه ای آنها در عراق و سوریه خلق شد، مقامات امنیتی غرب سعی کردند با تقسیم بندی و تفکیک "تروریسم بد"و "تروریسم خوب"، آن هم بر اساس مکان جغرافیایی حملات تروریستی و ماهیت قربانیان آنها، این بازی خونین را علیه مسلمانان هدایت و مدیریت کنند.
محصول این رویکرد امنیتی خطرناک و دوگانه، رشد گروههای ضد مهاجرت و ضد اسلام در غرب بود. گروههایی که نه تنها طی ۶ سال اخیر از سوی دستگاه های اجرایی و امنیتی آمریکا و اروپا مهار نشده اند، بلکه بسیاری از آنها در قالب احزاب و گروههای رسمی مشغول یارگیری در معادلات اجتماعی و سیاسی کشورهایشان هستند!
۲- طی سالهای اخیر، شاهد افزایش حملات تروریستی علیه مسلمانان در کشورهای غربی هستیم. حملاتی که اکثر آنها از سوی رسانههای غربی و مقامات رسمی این کشورها سانسور می شود. تنها در ۹ ماهه ابتدایی سال ۲۰۱۸ میلادی، ۵۷۰ حمله علیه مسلمانان در کشور آلمان ثبت شده بود.
در دیگر کشورهای اروپایی نیز آمارها و دادههای موجود، حاکی از افزایش شدید حملات علیه مسلمانان می باشد. نکته جالب توجه اینکه خبری از تصاویر و بیوگرافی قربانیان این حملات در رسانه های غربی نیست! با این حال به نظر می رسد حمله خونین صورت گرفته در نیوزیلند به اندازه ای وسیع و گسترده بوده است که غرب قدرت سانسور آن را نداشته است!
3-ابراز تاسف مقامات غربی نسبت به فاجعه اخیر در نیوزیلند، نه تنها ارزشی برای مسلمانان ندارد، بلکه نوعی فرافکنی آشکار نسبت به نقش نهادهای رسمی و امنیتی غرب در این ماجرای خونین محسوب می شود. اکنون سوالات زیادی وجود دارد که مقامات غربی ملزم به پاسخگویی در خصوص آن می باشند، سوالاتی از قبیل اینکه :
اساساً"اسلام ستیزی" در غرب چگونه تبلور یافت و نقش پشت پرده و آشکار دستگاههای امنیتی و تبلیغاتی کشورهای غربی در استمرار این روند چه بود؟ خلق تروریسم تکفیری از سوی غرب چه کمکی به افزایش پروسه اسلام ستیزی در آمریکا و اروپا و دیگر مناطق غیر مسلمان در جهان کرد؟ چرا گروههای اسلام ستیز از جمله نئونازیها و فاشیستها و ناسیونالیستهای افراطی در طول سالهای اخیر، حد یقفی در فعالیتهای ضد اسلامی خود نداشته و کمترین اقدامی برای مهار سیاسی و اجتماعی آنها صورت نگرفته است؟