به گزارش مشرق، بعد از اینکه رییسجمهوری، هیأتی ویژه برای تهیه گزارش از سیلابهای اخیر منصوب کرد، عدهای از اینکه دولت به نهاد دانش توجه کرده است و اعضای هیأت را از دانشگاهیان تراز اول کشور انتخاب کرده است، ابراز خوشحالی کردند. سؤالی که مطرح میشود این است که رییسجمهوری، رسالت تهیه گزارش را به عهده کدام دانشگاه قرار داده است؟ این دانشگاهیان که وظیفهشان اساساً فرهنگی است و قرار است پدیده سیل را برای ما گزارش و تفسیر کنند و طرحهای پیشنهادی برای تغییر وضع موجود و گذر از آسیبها بریزند، چه تباری دارند؟ آیا آنها میتوانند شیوه انطباق با محیط زیست را برای ما تشریح کنند و راهکارهایی برای مناطق سیلزده ارائه دهند؟ آیا آکادمیسینهای پشتمیزنشین، زیر کولر گازی دفتر کارشان میتوانند گزارش دقیقی از ماجرا تهیه کنند؟
بیشتر بخوانید:
با نگاهی به ترکیب این هیأت میتوان ایراداتی را دریافت که نه فقط ایراد این هیأت که اشکال اپیدمیک نهاد علم در ایران و نسبتش با جامعه و دولت است. نخستین موضوع این است که پژوهش در کشور ما بهشدت منقطع از میدان است. پژوهشها عمدتاً کتابخانهای است. اگر حضور میدانی هم صورت بگیرد، پژوهشها غالباً کمی، سطحی و آماری است. پژوهشهای میدانی و کیفی مهجور هستند و نهفقط از طرف مدیران و برنامهریزان که از طرف دانشگاهیان هم مورد غفلت و مهجوریت قرار میگیرد. دانشگاهیان ما عمدتاً پشتمیزنشینهایی هستند که یا با اعداد و ارقام طرف هستند یا با کلمات و مفاهیم و نظریهها. آنها نیازی نمیبینند که موضوع مورد مطالعه خود را از نزدیک لمس و مشاهده کنند.
در مورد اعضای هیأت گزارش ملی سیلابها، این موضوع بهصورت اغراقشدهای صادق است. تا جایی که اطلاع داریم، هیچیک از اعضای این هیأت در روزهای بحرانی سیل، مناطق سیلزده را از نزدیک ندیدهاند و ابعاد حقوقی، زیستمحیطی، مهندسی، اجتماعی و اقتصادی موضوع را لمس نکردهاند. سیل بهطور عام و سیل خوزستان و لرستان بهطور خاص، یک مسأله انتزاعی و مفهومی نیست. این حادثه در واقع رخ داده است. چطور میتوان با تکیه بر مشاهدات دیگران، گزارش نوشت؟!
دومین نقدی که به این هیأت وارد است، «مرکزگرایی» است. همه اعضای این هیأت به استثنای یک نفر، از اعضای هیأت علمی دانشگاههای تهران هستند. این درحالی است که سیل در خوزستان و لرستان و چند شهر دیگر به جز تهران رخ داده است و طبیعتاً مطلوبتر بود که اعضای هیأت علمی دانشگاههای بومی همان مناطق گزارشی کارشناسی از ماجرا تهیه کنند. البته ممکن است بگویند که در تهیه گزارش از بنیه علمی سراسر کشور استفاده میشود. چنانکه دکتر نیلی احمدآبادی، رییس این هیأت این حرف را زده است. با این فرض، پس جمع شدن این چهرهها در هیأت گزارش ملی سیلاب، در خوشبینانهترین حالت صوری و فرمالیته است و در نگاه بدبینانه، با توجه به سابقه سیاسی برخی اعضا برای بهرهبرداری سیاسی و انتخاباتی و جهتدهی و فریب افکار عمومی است. برخی از چهرههای این هیأت این شائبه را پررنگ میکند. دکتر محمد فاضلی که مسوولیتهای سیاسی متعددی در دولت آقای روحانی دارد، دکتر هادی خانیکی که یکی از برندهای جریان اصلاحات است و دکتر حسین سراجزاده که معتقد است علوم انسانی بعد از سال ۸۸ مورد هجمه ایدئولوژیک قرار گرفت و ….
نقد دیگری که به ترکیب این هیأت وارد است، غلبه نگاه مهندسی بر نگاه انسانی به پدیده سیل است. از میان ۲۱ نفری که در هیأت حضور دارند، ۱۲ نفر آنان دانشآموخته رشتههای مهندسی هستند، دو نفر رشته پزشکی خواندهاند، دو نفر حقوق، یک نفر کارآفرین و عضو اتاق بازرگانی و فقط چهار نفر علوم انسانی خواندهاند که یکی از آنها هم استاد آب و هواشناسی است که بیشتر به همان نگاه مهندسی و فنی نزدیک است. از این چهار نفر هم، سه نفر بهوضوح نگاهی جهتدار و خاص به علوم انسانی دارند. این نگاه مهندسی که اقتضائات فرهنگی و بومی و اخلاقی مردم را به حاشیه میراند، مهمترین بلای طرحهای توسعه در سالهای گذشته بوده است و بهتبع این هیأت هم با چنین ترکیبی دچار همین بلیه است.
در این نگاه اصالت با طرحهای مهندسی است و فرهنگ، در بهترین حالت نقش «پیوست» دارد. در حالی که در نگاه فرهنگی به ماجرا این متخصصان علوم فرهنگی هستند که مهندسان را برای ارائه گزارش و نوشتن طرحهای توسعه بهخدمت میگیرند نه بالعکس.
در این میان برخی از اهالی دانشگاه هستند که هم نگاه فرهنگی دارند و هم در میدان حضور داشتهاند که بهتر بود از ظرفیت آنها در تهیه گزارش استفاده کرد. یکی از این موارد دکتر سیدمجید امامی؛ عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق؟ ع؟ است. او در گفتوگو با «صبحنو» درباره تجربه حضورش در مناطق سیلزده و در نقد این هیأت معتقد است که نفس تهیه گزارش از یک مسأله ملی خوب است؛ اما بهشرطی که این گزارش از رویکرد سازمان مدیریت و برنامهریزی که در سالهای گذشته بر کشور حاکمیت داشته فاصله بگیرد. او میگوید: یکی از معضلات نظام سیاستگذاری ملی توزیع امتنانی پول از مرکز به پیرامون بوده است. بزرگترین چیزی که در این گزارش ملی باید مورد توجه قرار گیرد این است که رویکرد مرکزگرا و بالا به پایین باید رفع شود. مشاهدات عینی بنده میگوید محرومیت مناطقی از ایران محصول توسعه تهران و مرکز است. امامی بیان میکند: بخشی از تصمیمات در ادوار گذشته اشتباه بوده است. اگر سامانهای برای یافتن و اعلام مقصران نباشد این گزارشها ممکن است در تصمیمات آینده مؤثر باشد اما در حسابکشی از مقصران حال و آینده تأثیری ندارد. الان قوه قضاییه گزارش خودش را دارد تهیه میکند. اگر دولت به دنبال حل مسأله بود حتماً باید از قوه قضاییه در تیم گزارش خودشان جا میدادند.او درباره پایگاه و تبار علمی اعضای هیأت میگوید: اگر اعضای این هیأت از همین الان به مناطق سیلزده بروند، مرحله مقابله با بحران تمام شده است و وارد مرحله مدیریت بعد از بحران شدهایم. در واقع این اعضا یک مرحله را از دست دادهاند. جا داشت از نیروهای متخصص و کاربلد و همچنین خالصانه و جهادی که در یک ماه گذشته در کف میدان بحران هستند استفاده شود. از اعضای هیأت علمی، دانشجویان دکترا و مدرسین درس خارج حوزه سراغ دارم که در منطقه مستقر هستند.
دانشگاهی که تبار جداافتاده از بحران و بهطور مشخص منقطع از محرومیت دارد، چطور با یک گزارش مسألهمند میشود؟ مطمئنم که اکثر اعضا تا امروز وارد میدان نشدند و نخواهند شد. اما در مجموع نوع نگاه دولت به دانشگاه همان نگاهی است که میخواهد از دانشگاه برای جهتدهی به افکار عمومی و جذب ناشایست آنان بهره ببرد. امامی به نمونههایی اشاره میکند که فقط در صورت حضور میدانی قابل تصور و فهم است و ادامه میدهد: یک مورد، چگونگی جمع بین مظلومیت اجتماعی و اقتصادی مردم با محرومیت و فقر فرهنگی آنان است. هیچیک نمیتواند بهتنهایی مبنای تصمیمات قرار بگیرد. اینکه برخی افراد در ایران دو، سه ساعت با جادههای اصلی فاصله دارند را نمیتوان بدون حضور میدانی درک کرد.
من جایی رفتم به نام روستای «مگران ۳» که بعد از ۱۰ روز از ویرانی روستا، برای آنها سرویس بهداشتی تهیه شده بود و تا آن روز که من بودم برق هم نداشتند. یک طرف این مظلومیت اقتصادی و اجتماعی و یک طرف محرومیت فرهنگی است. برخی از این افراد در ماههای گذشته سیلبندهای خودشان را باز کردند که مقداری آب بگیرند. آیا اینها مقصر هستند؟ آیا میتوان گفت کاملاً مقصر نیستند؟ مسأله مهم توانمندسازی اجتماعی و فرهنگی است. البته مداخلات دولتی هم کار را خرابتر کرده است، اما مردم هم باید به شرایطی برسند که امنیت زیستیشان تأمین شود. اینها جز با حضور میدانی و تدابیر علمی برآمده از ظرفیت و توانمندی درونی مردم امکانپذیر نیست.
او به مسأله مدیریت بحران هم اشاره میکند و میگوید: بزرگترین سرمایه نظام کمکهای مردمی است؛ اما این امکانات عمومی باید سازماندهی و پشتیبانی شود. خوزستان تا یک سال به کمکهای جهادی نیاز دارد نه اینکه فقط نیروها یک هفته بیایند و سیلبند بزنند. باید نمونهبرداری و آماربرداری و اطلاعات و عملیات روزآمد و منظم صورت بگیرد. این دولت و این هیأت میتواند این کار را بکند؟ من خبر دارم که گروههای جهادی خودشان وارد حوزه رصد و برنامهریزی فعالیتهای جهادی شدند؛ اینکه هر جا چه نیرویی لازم است و کجا دچار تورم نیرو شده است و …. حمایت از نیروهای جهادی سازماندهیشده نیست. مثلاً در لرستان نیروهای جمعیت امام علی مورد حمایت هلیکوپترها قرار گرفتند؛ اما چرا نیروهای دیگر اینطور مورد حمایت قرار نمیگیرند؟
منبع: صبح نو