به گزارش مشرق، شهید سپهبد محمد ولی قرنی اولین امیر ارتش بود که پس از انقلاب توسط گروهک فرقان به شهادت رسید.
تیمسار قرنی از اعضای برجسته ارتش بود که پیش از انقلاب یعنی در سال ۱۳۳۷ به همراهی تعدادی از همفکران خود در ارتش شاهنشاهی طرح یک کودتا را علیه رژیم ریختند که چون لو رفت به سه سال زندان محکوم شد. شهید قرنی بعد از آزادی به فعالیتهایش ادامه داد و سه سال دیگر به دنبال جریانات ۱۵ خرداد ۴۲ و ملاقات با آیتالله میلانی به زندان رفت.
وی همچنین به دلیل همراهی با انقلابیون مکتب امام خمینی (ره) طعم محبسگاههای رژیم پهلوی را برای سومین مرتبه چشید اما همچنان به همراهی خود ادامه داد.
بیشتر بخوانید:
با پیروزی انقلاب عدهای از منافقین که در قالب گروههای سیاسی سعی بر پیاده کردن توطئههای آمریکا داشتند به دنبال انحلال ارتش بودند، به این بهانه که بازوی نظامی رژیم شاهنشاهی بوده اما با حکم حضرت امام خمینی (ره) امیر سپهبد قرنی به عنوان اولین فرمانده ارتش جمهوری اسلامی انتخاب شد.
شهید قرنی بلافاصله گروهی از افسران انقلابی را به مسئولیت سرهنگ حسنعلی فروزان را برای اداره امور ارتش به کار گرفت؛ سرهنگ فروزان رابطه خوبی با روحانیت و افسران جوان انقلابی داشت و رئیس دفتر سپهبد قرنی شد و با هدایت او افسرانی مانند حسن سعدی، محمدعلی شریفی النسب، عبدالله نجفی، محمدرضا رحیمی، احمد دادبین، محمد سلیمی، شهید یوسف کلاهدوز، شهید موسی نامجو، شهید حسن اقاربپرست وارد ستاد مشترک ارتش شدند.
منش اخلاقی این امیر انقلابی ارتش به گونهای بود که مانع از نفوذ جاسوسان و منافقان به داخل بدنه ارتش شد و به همین دلیل بود که بذر کینه از او در دل منافقین رشد کرد. خصوصاً در تشنجاتی که ضد انقلاب در کردستان ایجاد کرده بود سپهبد با درایتی که داشت جدا به مقابله با دشمنان پرداخت. اگرچه به گوته تاریخ بسیاری بودند که سعی در ایجاد اختلال در امورات ارتش میکردند.
سپهبد قرنی از جانب خیلی ها به دلیل عملکرد انقلابی ای که داشت مورد اذیت و کارشکنی در کارهایش قرار میگرفت. این افراد کار را به جایی رساندند که وی تصمیم میگیرد استعفا دهد.
سرلشکر محمد هادی شادمهر که در دوران ریاست شهید سپهبد قرنی بر ستاد کل ارتش، قائم مقامی او را بر عهده داشت درباره چگونگی استعفا یا برکناری شهید قرنی میگوید: «یک روز به من گفت استعفای من را بنویس. من که موقعیت او را درک میکردم برایش نوشتم. استعفای خود را به قم نزد امام راحل (ره) برد. امام استعفای او را گرفت و گفت خیر شما بفرمایید سرکارتان. چند روز بعد بازرگان ایشان را به دفتر خود دعوت کرد و گفت میخواهم شما را به عنوان سفیر به اسپانیا بفرستم. سرلشکر قرنی در پاسخ گفته بود اتفاقاً زمان شاه هم همین مسئولیت و همین کشور را برای من در نظر گرفته بودند که من نپذیرفتم. بازرگان گفته بود اگر بگویم استعفایت را قبول کردهام چه فرمایش داری؟ گفته بود من که به شما استعفا ندادم؛ من به امام استعفا دادم؛ بازرگان گفته بود اگر بگویم که امام استعفای شما را پذیرفته است چه فرمایش داری که سرلشکر قرنی با شنیدن این حرف از همان دفتر بازرگان به من تلفن کرد و گفت من رفتم منزل دیگر نمیآیم؛ من هم بلند شدم از ستاد بیرون آمدم. میخواستند برای من ماشین بیاورند گفتم نمیخواهم و با تاکسی به منزل رفتم.»
متن استعفایی که این امیر شهید برای حضرت امام نوشته بود را در ادامه میخوانید:
«محضر رهبر عالیقدر و پیشوای انقلاب اسلامی ملت مستضعف ایران حضرت آیت الله العظمی خمینی»
از درگاه خداوند باری تعالی مسئلت دارم که وجود نایب بر حق امام عصر عجل الله تعالی فرجه را در کنف حمایت خود سلامت بدارد تا در سالهای بسیار ملت ایران را در پرتو شمع وجودشان مستفیض و بهرهمند بدارد. غرض از تقدیم این معروضه ذکر نکاتی است که انگیزه تحریر آن جز انجام تکلیف شرعی و ادای فریضه ملی هیچ محرک دیگری نمیتواند، باشد.
اینجانب پس از دو بار به مدت ۶ سال زندان و ۱۴ سال تحت نظر بودن از طرف رژیم غاصب و فاسد خاندان پهلوی با الهامگیری از تعلیمات نجاتبخش پیشوای آگاه تلاش داشت به سهم خود و بنا به وظیفه شرعی یک ایرانی با سلطنت غیرموجه و عارض ظالم مبارزه نموده و به خواست خداوند توانا شاهد واژگونی آن گردد. موقعی مأموریت اداره معدوم و از هم پاشیده ارتش را عهدهدار شدم که امتثال امر رهبر واجب و تجدید حیات ان را بر پایه صیانت از دستاوردهای انقلاب و جلوگیری از نفوذ عناصر خائن و عمال اجنبی را فریضه دینی خود میدانست.
در بدو امر و در شروع حکومت منصب از طرف امام که به حق مورد تأیید عامه مردم قرار داشت، متأسفانه آنان که لطماتی از رژیم منحوس و آزاردهنده گذشته داشتند، بدون بررسی صرفاً برای خالی کردن عقدههای درونی که مقدم بر مصالح دینی و ملی قرار دارند، چنانچه در اضمحلال و تخریب روحیه ارتش جاهطلبانه داد سخن دادند که به زودی متوجه بیانات ناپخته و نسنجیده خود شدند و موقعی درصدد جبران آن آمدند که بسیار دیر شده و آنچه دشمن دین و کشور و ملت میخواست به پایش ریختند و از این رهگذر ندانسته ضربههایی به پیکر ارتش وارد ساختند که هیچ دشمن داخلی و خارجی به چنین توفیقی دست نمییافت؛ سخن به دراز میکشد ولی لازم به ذکر است و باید به استحضار رهبری که بیش از هر کس علاقه به نتیجه سعادت بخش انقلاب هستند، برسد.
گفتند و فریاد زدند که ارتش استعماری است در حالی که در تمام کره خاکی و بین همه کشورها این ارتش ملی و میهنی بود که شاید در بدو امر موجب تعجب باشد ولی آنان که بر رموز ارتش آگاهی دارند به خوبی میدانند که این ارتش با استعدادی که داشت نه تنها به همسایگان شرق و غرب کشور قکر تجاوز به خاک ایران نمیداد، سهل است چنانچه همسایه ابرقدرت شمالی نیز هجوم آورد قادر بود اگر نه یک سال ولی لااقل یک ماه در برابر او مقاومت نماید و باید دید این ارتش چه شد که در برابر مردم کشور خود و تنها در برابر لااله الا الله و مشت گره کرده مردم کمتر از دو ساعت مقاومت نمود؟! آیا جز این بود که وقتی تعداد معدود فرماندهان مغز شوی شده و برده شاه و استعمار خواستند رو به روی مردم بایستند، افراد و افسران گفتند ما برای حفظ حدود و ثغور مملکت قسم خوردهایم نه برای برادرکشی و بالنتیجه سلاح خود را زمین ریختند و به مردم پیوستند و آن چند نفر از فرماندهان دلقک مآب را رسوا و تنها گذاشتند، آیا این تانکها هیچ گاه برزنت سرپوش گلولههای توپ خود را برداشتند؟ آیا هیچ دریچهای باز شد و لولههای مسلسل برای تیراندازی به مردم خارج شد و این واقعیت را که ملت ایران و در نتیجه انقلاب با کمترین خونریزی در هر انقلابی در دنیا به ثمر رسید، میدانست.
و اینجاست که میبینیم که چنین به روز ارتش آوردند و اگر مغرض نبودند، جاهل بودند که متأسفانه هنوز دست بردار نیستند و هر روز با بیدرایتی و شهوت کلامی که دارند، هیچ گاه در راه حفظ وحدت کلمه که این همه امام برای ایجاد آن تلاش نموده، قدمی برنمیدارند و چه ناگوار است تحمل این دوستان که دشمنی را تقویت و امت را متفرق و تضعیف میکنند و میبینیم دنیایی چشم به کشور ما دوخته تا ثمره انقلاب را ارزیابی کند با نگاه به رویدادهای کشور ما به حیرت فرو میرود و نمیداند که چه انگیزهای موجب شده است متظاهرین به دوستی ملت چنین داس برداشته و به ریشه میزنند.
اینجانب روزانه با ۱۸ ساعت کوشش شبانهروزی سعی دارد که هر چه زودتر ارتش را متشکل و سلاح افتاده به دست عمال خارجی را جمع آوری نماید لیکن هر دم از خارج از ارتش طنینی زهر آگین میرسد وآنچه رشته میشود از هم میپاشد.
معاون نخستوزیر انقلاب که خود را واضع مقررات و مالک الرقاب میداند بدون آنکه بداند ارتش چه موقعیت و چه امکاناتی دارد و متأسفانه بدون آنکه حتی اینجانب را طرف مشورت قرار دهد، هر روز دستوراتی صادر مینماید که ارتش بایستی شاهد لطمهای دیگر بر روحیات افسران و افراد خود خو د و افتادن مقداری سلاح و مهمات با مال و منال ملت مستضعف که برای ارتش تهیه شده است، به دست افراد ناصالح و وابسته خارجیان که آن هم با توجه به تعلیمات عالیه امام که حفظ وحدت را توصیه میفرمایند مغایر است و ناگزیر تن میدهد و دعا میکند تا شاید هر چه زودتر به این اعمال ناآگاهانه خود واقف شوند و خاتمه دهند.
در حالی که ارتش میرود تا با تمهیدات بسیار افراد خفت کشیده و اهانت دیده را در سربازخانهها جمعآوری نماید، وزیر دفاع بدون مشورت نظر و نظرخواهی از این جانب و خارج از وظایف خود میرود و از تلوزیون و رادیو و مطبوعات نسنجیده میگوید سربازان فروردین مرخص و بالنتیجه تعداد معدودی که از ارتش با خون دل به سربازخانه های کشانده بود، نگهداری سربازخانهها را رها کرده و به موطن خود میروند و شب هنگام عناصر تودهای وابسته به سیاستهای خارجی با کامیونها به سربازخانههای میروند و باقیمانده اسلحه و مهمات را باز کرده و به خارج از شهر میرسانند و در محلهای مخصوص مخفی میکنند تا به خیال خود آن روز که عوامل وابسته به دولت یا درمانده ارتش را نیز متفرق کردن و رو به روی ملت و دولت بایستند و خواستههای آنها را جامه عمل بپوشانند یا به گفته خودشان جوی خون راه بیاندازند و حکومت جمهوری کمونیستی را بر مردم تحمیل کنند.
دولت بدون مشورت با ارتش و آگاهترین مرجع ارزیابی کردستان نمایندگانی را به آن صفحات میفرستد که با ورود آنها و اولین سخنپراکنی که میکنند، مردم را به پادگان مهاباد ریخته و غارت میکنند و در جلوی همین هیئت فرمانده پادگان را گلوله باران میکنند؛ با این وصف به مردم اجازه خودمختاری میدهند که یقیناً هیئت بعدی سند استقلال کردستان را تقدیم یاغیان و عده کثیری مزدور اجنبی که از خارج از ایران و شهرهای داخلی کشور به آن صفحات هجوم آوردهاند، خواهند کرد.
وزیر دفاع بدون اطلاع از پیامد گفته خود میرود و مدت خدمت سربازی را به یک سال تقلیل میدهد که این عمل موجب میشود باز آن معدود باقیمانده نیز متفرق و برای گرفتن گواهی پایان خدمت فرماندهان خود را توقیف و آزار و اصولاً معلوم نیست هیئت دولت که هیچگونه اطلاع و آگاهی از ارتش ندارد، چگونه است حتی به خود زحمت مشورت با متخصصین و مسئولین امور را نمیدهند و چنین بینظمی را به وجود میآورند، سازمان ساواک را منحل کردند و قریب به یک ماه است که از دولت خواسته میشود تکلیف پرسنل این سازمان چیست و هر چه تقاضا میشود که وضع خطرناک است و این افراد دارای ارزشهای مختلف و فوق العاده میباشند و نگذارید آنها بلاتکلیف باشند و شب و روز در خیابانها جوانان برومند انقلاب را که پاسداری میدهند به خاک و خون کشند ولی کجاست آن کس که این حساسیتها را درک و اقدام کنند ولی هر روز اجتماع تودهایها قویتر و خطر آنها وحشتناکتر میشود.
در حالی که قریب به ۳۰ هزار نفر افراد کمونیست در کشورهای خارجی آموزش براندازی کشور را دیده و میبینند، کشورهای ذی نفع تا حدود ۶۰۰ میلیون دلار خرج آموزش و اعزام آنها به ایران نمودهاند؛ معلوم نیست که چرا دولت باز هم اجازه میدهد مراجع رسمی بر پیکر علیل و از پا افتاده ارتش بیش از پیش ضربه وارد آورند و روشن نیست در حالی که پلیس و ژاندارم نداریم با ارتش نیز چنین میکنند با این افراد ورزیده و مأمور چه کسی باید مقابله کند و جلوی کشتار بیرحمانه آنها را بگیرد.
اینجانب در نظر داشته و دارد با بهرهگیری از حمایتهای بیدریغ امام و کمکهای شبانهروزی سایر مراجع و روحانیون دینی و روحانیون عالیقدر ارتشی بر بنیان مفاهیم و اهداف اسلامی که از ملت و با ملت باشند که در روز خطر ارتش و ملت دوش به دوش هم و برادر وار با دشمن خارجی مقابله کند، پایهریزی نماید. ولی اقدامات مزدورانه و مأیوس کننده وابستگان دولت مرا بر آن داشته است که به عرض امام برسانم که احساس میکنم قادر به انجام این فریضه شرعی و ملی نمیباشم و اجازه میخواهم اکنون که تمام لطمات و ضربههای ویرانکننده از طرف به ظاهر دوستداران وطن به گفتار مسلمانان بر این ارتش وارد میشود، اجازه فرمایید که بیش از این در حیرت و تأسف باقی نمانم و همچنان گذشته به امور عادی خود پرداخته، حال که دنیا نداشته لااقل در محضر مراجع عالیقدر برای آخرت توشهای برگیرم.
رئیس ستاد کل ارتش ملی اسلامی ایران - سرلشکر قرنی»
پس از اینکه سپهبد شهید استعفای خود را خدمت امام برد با موافقت ایشان مواجه نشد و امام استعفا را رد کردند اما مهندس بازرگان به عنوان رییس دولت موقت مراتب پذیرش استعفا را فراهم کرد. مهمترین علت برکناری قرنی قاطعیتی بود که وی در قبال توطئه ضد انقلابیون در کردستان از خود نشان داد. گروههای فعال سیاسی دائماً تلاش میکردند تا قاطعیت قرنی را در دفاع از نظام جمهوری اسلامی، به ویژه مبارزه با تجزیه طلبان کردستان، سرکوب و خشونت قلمداد کنند. در این زمان، از سوی گروههای مختلف سیاسی، قرنی به عنوان یکی از چهرههای نظامی حکومت شاه مطرح میشد و سوابقش با بزرگنمایی و سیاهنمایی هرچه شدیدتر در بیانیهها و مطبوعات منعکس میگردید.
اکبر گودرزی از اعضای گروهک منافق فرقان که در ترور شهید قرنی دست داشت سر سختی او مقابل ضد انقلاب در کردستان را عامل اصلی ترور وی توسط منافقین دانست.
اما گروه فرقان پس از ترور شهید قرنی در بیانیهاش، دلایل این ترور را اینگونه اعلام کرد:
«سرسپردگی به امپریالیزم آمریکا و کوشش در جهت انجام کودتای آمریکایی، همکاری با رژیم طاغوتی قبلی، همکاری با رژیم ضد توحیدی فعلی و سرسپردگی به دیکتاتوری آخوندیسم، مفسد فی الارض، اقدام برای سرکوبی مردم کردستان در جهت قلب حقایق و واقعیات و متهم کردن مردم به اینکه مأمور اجنبی هستند، کوشش برای خلع سلاح مردم مبارز و محروم ایران و بازسازی ارتش از جمله دلایل ترور سپهبد قرنی بود».
اما روز ترور چگونه گذشت؟
محسن شجاعی، راننده و محافظ سپهبد قرنی که تنها شاهد ماجرا بوده، اینگونه روایت میکند: «یک روز متوجه شدم یک گروه نقاش به خانه ایشان آمده تا جاهایی از منزل را رنگ کند. به نقاش گفتم: شما که دارید اینجا کار میکنید، مواظب باشید که یک وقت در حیاط را باز نکنید. کُلتم کنارم بود و لب حوض نشسته بودم. یکی از نقاشها روی نردبان بود و دیگری هم داشت نقاشی میکرد. یک پسربچه هم همراهشان بود که سطلها را تمیز میکرد.
تیمسار یک سینی چای آورد. گفتم: اینها که بالا نشستهاند، مدام دارند ما را کنترل میکنند؛ منظورم کسانی بودند که از بالکن یکی از اتاقهای هتل واقع در روبهروی خانه مشرف بودند. شهید قرنی گفت: تو چقدر به اینها گیر میدهی… حدود ۸:۳۰ و ۹ صبح بود، همینطور که داشتیم چای میخوردیم در خانه را زدند، تا من بلند شوم که در را باز کنم، پسربچهای که کمک نقاشها بود، بیاختیار دوید و در را باز کرد. تا من بیرون برسم، یکی از فرقانیها، اسلحه کلاشینکف را زیر گلویم گذاشت. کُلتم که کالیبر ۴۵ داشت را از من گرفت و با ضربهای خشابش را بیرون پراند و خشاب را گوشه باغچه انداخت و کُلتم را پرتاب کرد طرف دیگر حیاط...
مهاجمین مرا هُل دادند و بهرویم رگبار بستند، من هم اشهدم را خواندم و به دیوار چسبیدم. فقط مدام میگفتم: تو را به خدا به تیمسار کاری نداشته باشید، آدم خوب و خیرخواهی است. گفتند: ساکت شو حرف نزن و بعد داخل خانه دویدند. دو تیر شلیک کردند و سوار موتور شدند و به سرعت از محل رفتند…».
و اینگونه بود که روز سوم اردیبهشت ۱۳۵۸، ساعت ۱۱ سرلشکر محمد ولی قرنی که در منزل شخصیاش (خیابان ولیعصر فعلی) به سر میبرد، به هنگام مراجعه به حیاط منزل، از بیرون ساختمان مورد هدف قرار گرفت. صدای فریاد سپهبد قرنی که میگفت «سوختم»، «سوختم» همسرش را که داخل ساختمان بود، به حیاط کشاند و وی با پیکر غرقه در خون قرنی که میان حیاط افتاده بود، روبهرو شد.
حمید نیکنام از اعضای گروهک منافقین فرقان او را ترور کرد و خود نیز پس از مدتی دستگیر و اعدام شد.