سازمان ملل و مصری‌ها مثل همیشه درست در زمان استیصال رژیم صهیونیستی وارد شده و طرح آتش‌بس ارائه کردند.این در حالی بود که خود اسرائیل، مصر را وادار به طرح موضوع آتش‌بس کرد.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


منشأ ترس اسرائیل از غزه

سعدالله زارعی در کیهان نوشت:

جنگ غزه در روزهای شنبه و یکشنبه این هفته اگرچه از نظر زمان و مکان، در مقیاس کوچک صورت گرفت، اما یک اتفاق مهم و سمبلیک به حساب آمد. اسرائیلی‌ها در واکنش به «راهپیمایی بازگشت» که از بهمن ماه ۱۳۹۶، در حاشیه دیوارهای بتنی رژیم صهیونیستی در مرز با غزه راه افتاد و هر هفته در روزهای جمعه تکرار گردیده، دست به عملیات نظامی علیه ساکنان منطقه در محاصره غزه زد.

این اقدام تأثیری در استراتژی فلسطینی‌ها نداشت، اگرچه هزینه‌های قابل ملاحظه‌ای را بر آنان تحمیل کرد که شهادت بیش از ۲۵ نفر از کودکان، زنان و مردم بی‌پناه غزه و تخریب ۳۵۰ نقطه مسکونی و اداری از جمله آنهاست.

از آن طرف مقاومت فلسطین که سهمی در برافروختن درگیری روزهای شنبه و یکشنبه نداشت، با هدف وادار کردن ارتش اسرائیل به توقف ماشین جنگی وارد عمل شد و حدود ۴۸ ساعت بعد به آن دست پیدا کرد. از این رو روزنامه فرانسوی لوموند طرف فلسطینی را طرف پیروز و ارتش اسرائیل را طرف شکست‌خورده ارزیابی کرد. در این میان نکاتی وجود دارد:

۱- عملیات تجاوزکارانه رژیم اسرائیل علیه ساکنان غزه، اولین اقدام نظامی این رژیم پس از انتخاب دوباره «بنیامین نتانیاهو» به نخست‌وزیری صورت گرفت و بعضی از ناظران فلسطینی از آن به زنگ هشدار نتانیاهو در دوره جدید یاد کردند. گویا او در نظر داشت به مقاومت یادآوری کند که با انتخاب دوباره، اقدامات نظامی علیه باریکه غزه افزایش می‌یابد. اما واقعیت این است که درگیری‌های نظامی اسرائیل علیه غزه در دوره نخست‌وزیری نسبتاً طولانی نتانیاهو موضوع تازه‌ای نیست تا پیامد تازه‌ای در پی داشته باشد.

در واقع همان‌طور که گفته شد، اسرائیلی‌ها از اقدام مدنی فلسطینی‌ها در راه‌اندازی راهپیمایی غیرمسلحانه بازگشت، وحشت دارند چرا که این اقدام خواه‌ناخواه از یکسو محدودیت‌هایی را در برخورد طرف غاصب با مردم مظلوم به وجود می‌آورد، از جمله اینکه خیلی از همکاران عربی و غربی اسرائیل نمی‌توانند از اقدامات آن حمایت علنی کنند، مگر آنکه مانند وزیر خارجه آمریکا، وقاحت را از سر گذرانده باشند. از سوی دیگر اقدام مسالمت‌آمیز، همیشه هم مسالمت‌آمیز باقی نمی‌ماند و طرف فلسطینی که به سلاح‌های با برد حدود ۱۰۰ کیلومتر هم مجهز می‌باشد، می‌تواند در وقتی که مناسب بداند پوسته مسالمت را بشکند و از دیوار عبور کند و به سمت بیت‌المقدس به حرکت درآید. اسرائیل این را موضوعی خطرناک و تعیین‌کننده ارزیابی کرده و از آن به شدت وحشت دارد.

۲- در این عملیات در برابر شهادت حدود ۲۵ فلسطینی، چه تعدادی اسرائیلی کشته شده‌اند؟ کسی نمی‌داند. رژیم صهیونیستی هیچ‌گاه آماری ارائه نمی‌دهد. در حالی که اذعان کرد که از حدود ۶۹۰ راکت شلیک شده به سمت مناطق تحت اشغال، ۴۵۰ عدد به مناطق مسکونی یا اداری اسرائیلی اصابت کرده‌اند. آنچه از لابه‌لای اظهارات مقامات و یا بیانیه‌ها و یا اظهارات منابع بیمارستانی آن بیرون آمده تنها ۴ نفر کشته و ۳۰ نفر زخمی بوده‌اند که قاعدتاً عدد کشته‌ها به ده‌ها تن می‌رسد.

دقیقاً از این رو بود که از آغاز روز دوم جنگ، فشارهای داخلی و از جمله فشار ارتش به نتانیاهو برای توقف جنگ شروع شد و در نهایت کابینه امنیتی اسرائیل با نگرانی آن را پذیرفت. در این میان سازمان ملل و مصری‌ها مثل همیشه درست در زمان استیصال رژیم صهیونیستی وارد شده و طرح آتش‌بس ارائه کردند.

این در حالی بود که خود اسرائیل، مصر را وادار به طرح موضوع آتش‌بس کرد. در نهایت جنگی که شنبه راه افتاد، یکشنبه خاموش شد. اینکه طرف فلسطینی آتش‌بس را پذیرفت، غیرمنتظره نبود چرا که طرف فلسطینی اساساً دنبال جنگ نبود و نمی‌خواست در زمانی که رژیم صهیونیستی تعیین می‌کند، درگیر شود.

۳- اسرائیل چندی است که قیافه یک رژیم ناآرام به خود گرفته است. تهدیدات اخیر علیه لبنان، اقدامات نقطه‌ای علیه سوریه، درگیری‌های با فاصله کم با نوار غزه و اقدامات تحریک‌آمیزی که در روز اول ماه مبارک رمضان در مسجدالاقصی انجام داد، نشان‌دهنده این موضوع بود.

واقعیت این است که حس اسرائیل حس یک دولتی است که در محاصره کامل مخالفانش قرار گرفته و چاره‌ای ندارد که لااقل یکی از دیوارهای اطراف خود را بشکافد و راه تنفسی برای خود پیدا کند. بر این اساس برای چنین دولتی مهم نیست که اقدام او چه تبعاتی را در پی می‌آورد چرا که بی‌خیالی او از شرایط برایش به مراتب خطرآفرین‌تر است. چنین دولتی دست به ریسک می‌زند تا شاید شرایطش بهبود پیدا کند.

رژیم اسرائیل در عین حال که می‌داند قادر به تغییر معادله نیست، به دیواره‌های معادله می‌کوبد تا لااقل دستاورد حداقلی داشته باشد. برای این رژیم امکان اخراج نیروهای جهادی ایران از سوریه وجود ندارد، از این رو در پیغام و پسغام‌هایی که به خصوص از طریق روس‌ها برای ایران می‌فرستند، می‌گوید لازم است با ایران روی مأموریت این نیروها به یک جمع‌بندی برسیم و این در حالی است که او در موقعیتی نیست که بتواند در جمع‌بندی نقش ایفا کند.

اسرائیل مدت‌هاست که یک طرف در معادلات امنیتی منطقه نیست او ناگزیر است به هر نتیجه‌ای تن بدهد و در نهایت با هر فرمولی همراه گردد. در اقدام نظامی روزهای اخیر علیه غزه، این رژیم که می‌خواست حماس و جهاد را وادار به پذیرش یک معادله جدید کند، در واقع امکانی فراهم کرد که حماس و جهاد، موشک‌های جدیدشان که برد بیشتر و سر جنگی سنگین‌تری داشتند را در مناطق شهری تحت اشغال اسرائیل امتحان کنند.

این چیزی بود که تاکنون مقاومت بروز نداده بود. تهدید دیمونا و شلیک به «عراد» که حتی بالاتر از تأسیسات هسته‌ای دیمونا قرار دارد، اتفاق جدیدی بود که پیش از این مطرح نشده بود. مقاومت در این عملیات یک گام جلوتر آمد؛ در حالی که اسرائیلی‌ها از نظر نیروی انسانی و جنگ‌افزار در همان نقطه تهاجمی چهل و پنجاه سال پیش بودند! خود این در واقع یک تابلو «مینیاتور» بود که به عنوان مشت نمونه خروار، شرایط آینده بین این دو طرف را مشخص کرد. در جنگ آینده حتماً طرف فلسطینی یک برگه جدید رو می‌کند و اسرائیل ناگزیر است در همان حد و خط بماند.

۴- جهان عرب یک بار دیگر در این میدان امتحان شد و برای یک بار دیگر معلوم شد که یک طرف معادله نیست و این در حالی بود که همه آنان می‌دانستند که آنچه از سرزمین غزه، در پاسخ به تهاجم وحشیانه اسرائیل شلیک و باعث توقف جنگ شد، موشک‌هایی بود که حتی اگر در داخل غزه تولید شده‌اند، از پشتوانه‌های ایرانی در بحث فنی و پشتیبانی بهره‌مند بوده‌اند.

از سوی دیگر همه می‌دانیم که نتانیاهو در این سال‌های اخیر چه تلاشی کرد تا آمریکا را با سوریه یا ایران درگیر کند و هیچ‌گاه موفق نشد و این در حالی است که در نقطه مقابل آن، ایران با خود او از طریق غزه درگیر شد. این یعنی آمریکا جرأت ورود به میدان نکرد ولی ایران در عمل وارد شد. این برای نتانیاهو و بن‌سلمان که برای درگیر کردن ایران له‌له می‌زنند یک پیام روشن داشت؛ در حالی که ایران نقطه تهاجم قرار داشت، آمریکا جرأت حمله به ایران را پیدا نکرد. پس تکلیف این دو در مجادله با ایران روشن است.

جهان عرب متأسفانه نشان داد که «وجود» ندارد. خیلی وقت بود که خود عرب‌ها و این اواخر نخست‌وزیر سابق قطر گفت: «امت عربی» لفظی بی‌معناست و «جهان عرب» وجود خارجی را از دست داده است. در این درگیری نیازی نبود که دولت‌های عرب سرباز یا تجهیزات به غزه اعزام کنند و نیازی نبود که پولی بفرستند. کافی بود جلسه‌ای بگیرند و بیانیه‌ای بدهند و بگویند ما کنار برادرانمان هستیم اما آنان در این حد نیز وارد موضوع نشدند! و خبرهای جنگ را از طریق سی‌ان‌ان و بی‌بی‌سی و یا کانال دو اسرائیل به تماشا نشستند.

بر این اساس آن زن ستم‌کشیده فلسطینی که در این حملات دو تن از فرزندانش به شهادت رسیده بودند خطاب به سران عربستان گفت شما قاتل بچه‌های ما هستید و باید پاسخ بدهید. کم نیستند کسانی که این روزها می‌پرسند آیا این هویت عربی، محتوم است یا می‌توان آن را تغییر داد. به نظر این قلم وقت آن فرا رسیده است که جبهه مقاومت، اکثر کشورهای عربی که از این بی هویتی رنج می‌برند را تحت یک قاعده جدید گرد هم آورده و «امت عربی مقاوم» یا «اتحادیه مقاومت عرب» را شکل دهد. مسلماً این اقدام، وضع تازه‌ای را برای اعراب پدید می‌آورد و آبروی رفته آنان را بازمی‌گرداند.

۵- در عملیات دو روزه ارتش اسرائیل به نیروهای اصلی و رهبران مقاومت آسیبی وارد نشد و دستاورد این رژیم به تخریب منزل سرتیپ توفیق ابونعیم و حمله به خودرو حامد الخضری محدود شد. نه سازمان جهاد و نه سازمان حماس آسیب ندیدند و این خود بیانگر آن است که گویا برای اسرائیل اصل حمله موضوعیت داشت و نتایج مهم نبودند. شاید بتوانیم بگوییم عملیات روزهای شنبه و یکشنبه فقط اعلام وجود نتانیاهو بود. اعلام وجودی که اگر نمی‌شد نفع بیشتری برای رژیم اسرائیل داشت.

آنچه احتمالاً درباره هلال احمر نمی‌دانید

علی اصغر پیوندی در ایران نوشت:

امروز چهارشبه ۸ ماه مه و ۱۸ اردیبهشت، روزجهانی صلیب سرخ و هلال احمر است .۹۷ سال پس از تأسیس هلال احمر در کشور حالا مطمئن هستیم که مردم ما این نهاد مردمی را می‌شناسند، دوستش دارند و به آن اعتماد می‌کنند. نشانه‌های زیادی هست که این شناخت، دوست داشتن و اعتماد را تأیید می‌کند که آخرینش لطف شما در سپردن بیش از ۱۵۰ میلیارد تومان پول نقد به هلال احمر است تا به دست مردم سیل‌زده برسانیم.

گاهی اما فکر کرده‌ام با وجود همه شناختی که مردم از جمعیت هلال احمر دارند، نکاتی درباره این نهاد هست که خیلی‌ها نمی‌دانند. در گفت‌وگو با برخی شهروندان و با توجه به پرسش‌ها و انتقادهایی که دارند، متوجه شده‌ام هنوز نکات زیادی درباره هلال احمر هست که مردم نمی‌دانند. ترجیح می‌دهم در این یادداشت کوتاه به مناسبت روز جهانی، به جای ارائه گزارش کار، برخی از این نکات را مرور بکنم:

۱- بسیاری از کسانی که در مأموریت‌ها و عملیات‌های امداد و نجات در جاده و کوهستان و دریا می‌بینید، کارمند و حقوق بگیر ما نیستند، بلکه داوطلبانی هستند که بی مزد و منت خدمت می‌کنند.تعداد کل کارکنان رسمی جمعیت هلال احمر شامل کادر اداری و امدادی در کشور به ۹ هزار نفر هم نمی‌رسد. این در حالی است که فقط در همین سیل اخیر بیش از ۴۰ هزار نفر نیروی داوطلب به ما در رسیدگی به امور سیل‌زدگان کمک می‌کردند.

۲- ما موظفیم به هر فردی که آماده ارائه کار داوطلبی است، فرصت کار داوطلبی و در شرایطی هم لباس و کاور بدهیم. ممکن است گاهی فردی با پوشش ما خودسرانه اقدامی انجام بدهد که مورد تأیید ما نبوده یا حتی در تضاد با وظایف ما باشد، بنابراین هر کسی که لباس هلال احمر بر تن داشت، لزوماً ارتباط ساختاری با جمعیت هلال احمر ندارد. این لباس و آرم، یک پوشش انسانی برای انجام وظایف بشردوستانه است و هر کسی که آن را پوشید، باید شرایط مرتبط با آن را رعایت کند.

۳- ما وظایف دولتی داریم اما یک نهاد دولتی نیستیم. دولت وظایفی را برعهده هلال احمر گذاشته و هزینه تمام شده ارائه آن خدمات را نیز پرداخت می‌کند اما هلال احمر طبق اساسنامه یک نهاد غیردولتی و غیر انتفاعی است. قبول داریم که این نهاد مردمی گاهی بنا به دلایل و نیازهایی در کشور به سمت حاکمیتی شدن حرکت کرده است، اما ما زیرمجموعه دولت محسوب نمی‌شویم. یک مجموعه مردمی هستیم با برخی وظایف معین برای حاکمیت؛ همین!

۴- برخی از اقداماتی که می‌بینید جمعیت هلال احمر به آنها ورود کرده، به لحاظ سازمانی وظیفه این مجموعه نیست. بلکه گاهی به درخواست و سفارش دستگاه‌های مسئول و به عنوان دستگاه معین صورت می‌گیرد. مثلاً اگر در جاده یا کوهستان، امدادرسانی می‌کنیم به این دلیل است که دستگاه مشخصی متولی آن نیست یا امکان پوشش گسترده آن توسط یک دستگاه دولتی وجود ندارد.

۵- خیلی از شما شاید هلال احمر را مساوی فعالیت‌های امداد و نجات و خلاصه در آن بدانید. اما این حوزه تنها بخشی از فعالیت‌های ماست. حجم فعالیت‌های ما در حوزه‌های داوطلبان و جوانان با تمرکز بر رویکردهای فرهنگی و اجتماعی اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست.

۶- کاهش آلام بشری یکی از تکالیف اصلی ماست. اگر می‌بینید در بحران بی آبی سیستان و بلوچستان یا آتش سوزی مدارس ورود می‌کنیم، دخالت در وظایف دیگران نیست؛ در حال تحقق یکی از مهم‌ترین اهداف‌مان هستیم.

۷- و دست آخر شاید این را ندانید که رئیس جمعیت هلال احمر در یک فرآیند انتخابی توسط یک شورای عالی متشکل از افراد مختلف شامل نمایندگان داوطلبان، نمایندگان رئیس جمهوری و برخی مدیران ارشد هلال احمر، به رئیس جمهور برای انتصاب معرفی می‌شود و به طور مستقیم به این سمت گمارده نمی‌شود. من علی اصغر پیوندی توفیق دارم دهمین رئیس جمعیت هلال احمر در طول ۹۷ سال گذشته باشم. اما هم شما و هم من این را خوب می‌دانیم که آخرینش نیستم. توفیق خدمت در این سنگر روزی تمام خواهد شد، همه تلاش من این است که آن روز اگر بخواهم به مردم ایران گزارش بدهم، در برابر شما سربلند باشم.

دوره‌ات گذشته، «آبراهام لینکلن»!

امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:

جان بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا، اعلام کرده که حرکت ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن به سمت آب های غرب آسیا برای «هشدار درباره تحرکات ایران» است. این ادعای بولتون که در راستای جنگ روانی آمریکا علیه ایران و با هدف دامن زدن به تصور «سایه جنگ» انجام شده، در حقیقت آویختن کاخ سفید به یک حربه رنگ باخته و مربوط به دهه های گذشته است.

دهه هایی که در آن آمریکایی ها با گسیل داشتن یک ناو هواپیمابر به سمت مرزهای آبی یک کشور مخالف با سیاست های واشنگتن، حتی دولت های آن کشور را تغییر می دادند! بدون آنکه حتی یک هواپیما از روی ناو پرواز کند. در حقیقت این غول های دریایی برای حدود هفت دهه، جزو ابزارهای جنگی بسیار موثر آمریکا بودند که حتی قدرت سیاسی داشتند.

این ناوهای هواپیمابر در لشکرکشی های متعدد آمریکا به منطقه خلیج فارس و غرب آسیا از جمله جنگ کویت، اشغال افغانستان و عراق نقش های موثری داشتند و تقریباً همه حملات هوایی آمریکا به این کشورها از روی همین ناوها انجام شد. ناوهایی که حدود ۵ تا ۶ هزار نیرو و بیش از ۱۰۰ هواپیمای جنگنده و بالگرد را حمل می کنند و اگر سیستم تولید قدرت شان اتمی باشد می توانند تا ۱۵ سال بدون توقف حرکت کنند.

با این حال تحولات قدرت و ابزارهای نظامی جدید در بسیاری از نقاط جهان از جمله غرب آسیا باعث شده این ناوها دیگر کارایی گذشته را نداشته باشند. برای نمونه، تسلط جمهوری اسلامی بر یکی از مخرب ترین سلاح ها، یعنی موشک های بالستیک نقطه زن و نیز راهبردهای «جنگ نامتقارن» که ایران به کمک متحدانش در منطقه به خوبی آن را اجرا می کند، عملاً مولفه های قدرت را تغییر داده است.

تاجایی که امروزه ناوهای هواپیمابر در منطقه خلیج فارس و شعاع ۲ هزار کیلومتری از سواحل ایران نه تنها خطر جدی محسوب نمی شوند بلکه به مثابه اهداف بزرگ و متحرک برای موشک های نقطه زن هستند. در حقیقت این غول های بزرگ با وزن حدود ۱۰۰ هزار تن و سرعتی معادل ۳۰ گره دریایی (۵۶ کیلومتر در ساعت) آن قدر کُند و غیر قابل تحرک هستند که اگر در آب های خلیج فارس باشند به سرعت توسط سامانه‌های موشکی کوتاه و میان برد ایران قابل تسخیرو نابودی فوری هستند.

همچنین با توجه به برد پروازی موثر هواپیما روی عرشه این ناوها، اساساً آنها امکان عملیات علیه ایران دورتر از ۱۵۰۰ هزار کیلومتری مرزها را ندارند و این یعنی ناوهای هواپیمابر هیچ برگ برنده ای برای آمریکایی ها محسوب نمی شوند. این ناکارآمدی و آسیب پذیری ناوهای هواپیمابر برای خود آمریکایی ها نیز عیان شده است.

به تازگی یک «مرکز تست و ارزیابی» وابسته به وزارت دفاع آمریکا در یک گزارش فنی درباره ناوهای هواپیمابر آمریکا، اعلام کرد که برخی سیستم های دفاعی که روی این ناوها نصب شده کارایی ندارد و حین عمل از مدار خارج می شود. هشدارهای این گزارش تااندازه‌ای بود که پژوهشگاه نظامی «نشنال اینترست» پیش بینی کرد این نقص و دیگر نقص های ناوهای هواپیمابر حتی ممکن است این غول های آهنی را از مدار استفاده خارج کند.

برخی اندیشکده های نظامی آمریکایی حاوی مقالات تازه منتشر شده ای است که به نوعی درباره لزوم تجدید نظر در استفاده از این ناوها به ارائه دیدگاه می پردازند و این سوال را به طور جدی و صریح مطرح می کنند که «چراباید به خاطر اهداف سیاسی جان شش هزار خدمه ناوهواپیمابر به خطر بیفتد؟ چنین تلفاتی در یک روز بیش از دو برابر کل تلفات ارتش آمریکا در افغانستان خواهد بود.

مسئله ای که هیچ توجیهی برای افکار عمومی ندارد.» این ارزیابی های فنی و نظامی نشان می دهد که دوره قدرت نمایی این غول‌های آهنی گذشته است. دوره ای که این ناوها اجازه نمی دادند هیچ شناوری به شعاع ۱۰ مایلی شان برسد اما در تنگه هرمز شناورهای نظامی ایران، تا ۵۰۰ متری این ناوها می روند و از عرشه آن فیلم برداری هم می کنند؛ پهپادهای ایرانی نیز با دقت بسیار بالا از روی عرشه این ناوها فیلم می گیرند و هر لحظه امکان بمباران آن را دارند.

حتی فرماندهان این ناوها باید بالاجبار مشخصاتش را با زبان فارسی به ایستگاه دریایی سپاه اعلام کنند و مجوز حرکت به سمت آب های خلیج فارس را بگیرند. مسائلی که نشان می دهد جان بولتون که روزی می خواست کنار منافقان در تهران جشن پیروزی بگیرد، چقدر خیال بافی می کند و هنوز در دهه های گذشته مانده است.

غافل از اینکه امروز دیگر ۴۰ سال پیش نیست و تحولات خلیج فارس و غرب آسیا را نه ناوهای ۳۰۰ متری آمریکایی، بلکه جزایر مسلح ایران در خلیج فارس و قایق های تندروی ایرانی رقم می زنند.

 مراقب باشیم اشتباه نکنیم

یوسف مولایی در آرمان نوشت:

اخبار منتشره روزهای اخیر بیانگر بالاگرفتن سطح تنش بین جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده است و نمونه‌هایی مثل حرکت ناو هواپیمابر «آبراهام لینکلن» به‌سمت خلیج فارس و مطالبی که از سوی طرفین رد و بدل شده، حاکی از این است که ما وارد یک مرحله جدید از بحران بین ایران و آمریکا شده‌ایم. اینکه این بحران ممکن است به جنگ یا عملیات نظامی بینجامد، قابل اظهارنظر نیست ولی می‌توانیم بگوییم ظرفیت یا امکان درگیری نظامی دارد بیشتر می‌شود و تحقق آن هنوز به متغیرهای زیادی مثل رفتار دوطرف، کشورهای دیگر و سازمان ملل بستگی دارد و عوامل متعددی می‌توانند تاثیرگذار باشند که ما وارد آن فاز نشویم. در هر صورت آرایش نظامی در حال شکل‌گیری است. آمریکایی‌ها قبلا از زبان جان بولتون و مایک پمپئو به‌نوعی اعلام کرده‌اند که تمام گزینه‌ها در برخورد با ایران روی میز است. از طرفی برجام با توجه به فشارهایی که از سوی آمریکا روزبه‌روز تشدید می‌شود، بخشی از فوایدش را برای ایران از دست داده است.

بنابراین ایران در موقعیتی قرار دارد که هزینه‌های برجام را پرداخت کرده ولی فواید آن را فعلا دریافت نمی‌کند؛ مخصوصا اگر صادرات نفت ایران به صفر برسد با وضعیت بد اقتصادی مواجه می‌شویم. ایران هم درصدد انجام اقداماتی است. البته اهرم دیپلماسی و اهرم مراجعه به افکار عمومی دنیا و مذاکره با اروپایی‌ها که الان مدت‌هاست ادامه دارد و بهره‌بردن از مشورت با کشورهایی مثل روسیه و چین و غیره از جمله دیپلماسی فعال ایران در این زمینه است. درحقیقت چشم‌انداز روشنی وجود ندارد ولی وقتی بحران از حدی شدیدتر شود دو گزینه فعال است؛ یک گزینه مصالحه است که به‌معنای مذاکره برای پایان‌دادن به این تنش‌هاست و اگر مذاکره صورت نگیرد ما هرچه بیشتر به‌طرف یک درگیری نظامی نزدیک می‌شویم. قصد آمریکا در شروط 12 گانه پمپئو و دیگر مقامات این کشور اعلام شده که خواهان تغییر رفتار ایران در حد اساسی است، یعنی ایران بخش عمده‌ای از سیاست خارجی و سیاست‌های منطقه‌ای خود را کنار بگذارد که از طرف ایران پذیرفتنی نیست. بنابراین انگیزه آنها مشخص است و می‌خواهند حداکثر فشار را وارد کنند تا ایران در همان مسیر حرکت کند.

با توجه به امکاناتی که آمریکا به لحاظ قدرت اقتصادی و نظامی و سیاسی دارد، می‌تواند هرچه بیشتر به ما فشار وارد کند و ایران هم تحت فشارها، اشتباهاتی انجام دهد که دوباره آمریکا همین اشتباهات را علیه خودمان برگرداند و به‌سمت ایجاد اجماع جهانی و فعال‌کردن تحریم‌های شورای امنیت سوق دهد. بنابراین اگر از برجام به هر دلیل خارج شویم به‌خاطر اینکه آمریکا به تعهدات خودش عمل نکرده، عملا نتیجه‌ این خروج هم مشکلات ما را حل نخواهد کرد. اتفاقا آمریکا را تقویت خواهد کرد از این جهت که کشورهای دیگری می‌توانند با سیاست‌های آمریکا همراه شوند. ضمن اینکه این خطر هم وجود دارد که دوباره تحریم‌های شورای امنیت هم فعال شود و ما علاوه‌بر تحریم‌های آمریکا با تحریم‌های شورای امنیت هم دست‌وپنجه نرم کنیم. آمریکا می‌خواهد ما را تحریک کند که اشتباه کنیم و یک اقدام نسنجیده احساسی مرتکب شویم تا آن را بهانه قرار دهد برای اینکه گام‌های دیگر را برای اعمال فشار بیشتر بردارد.

آمریکا ما را تست می‌کند تا ببیند در مقابل تهدیدات و آرایش نظامی چه چیزی را می‌خواهیم رو کنیم. درواقع وارد مرحله‌ای شده‌ایم که طرفین هم دارند زورآزمایی می‌کنند و هم همدیگر را به‌نوعی تهدید می‌کنند و هم می‌خواهند همدیگر را به اشتباه وادارند تا از آن بهره‌برداری کنند. از آنجا که آمریکا امکانات قدرتی بیشتری دارد و از قدرت مانور بیشتری برخوردار است، ما باید خیلی هوشمندانه و با رعایت همه جوانب احتیاط و با بهره‌گیری از خرد جمعی و مشورت عمومی طوری عمل کنیم که اشتباه نکنیم. ما هر اشتباهی انجام دهیم، آمریکا در موقعیتی است که از آن بهره‌برداری کامل خواهد کرد.


پیام‌های انحرافی اعزام آبراهام لینکلن به منطقه

سید احمد سادات در جوان نوشت:

جان بولتون، مشاور امنیت ملی امریکا روز دو شنبه با صدور بیانیه‌ای نمایشی، از اعزام یگان بمب‎افکن و ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن به منطقه با هدف هشدار به ایران خبر داد.

بولتون که علاوه بر عضویت در مؤسسه امریکن اینترپرایز، با اندیشکده‌های متعدد محافظه‌کاری همانند بنیاد یهودی امور امنیت ملی (JINSA) نیز همکاری دارد در این بیانیه تحریک‌آمیز گفته است‌: ایالات متحده برای جنگ با رژیم ایران تلاش نمی‌کند، اما برای هر حمله‌ای، چه از طرف نمایندگانش، چه از طرف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یا از طریق نیروهای متقارن باشد، آماده است.

اما اینکه اهداف واقعی و پشت پرده اعزام ناو و بیانیه جان بولتون چیست و اساساً چرا این موضوع با شوی تبلیغاتی بولتون همراه شده است، برای درک بهتر نمایش تبلیغاتی جدید امریکایی‌ها بهتر است اهداف امریکایی‌ها در فشار به ایران را مرور کنیم.

امریکایی‌ها از مدت‌ها قبل با ابزار تحریم‌ها به دنبال آن بودند که جمهوری اسلامی ایران را زمینگیر کرده از نفوذ منطقه‌ای ایران بکاهند تا به راحتی بتوانند همانند سایر کشورهای مزاحم از جمله لیبی، عراق و افغانستان به راحتی با آن برخورد نمایند.

با توجه به وجود عوامل متعدد از جمله نفوذ منطقه‌ای ایران، تماس داخلی و بهره‌مندی از قابلیت‌های دفاعی چندجانبه، آن‌ها به این نتیجه رسیدند که انتظارات آن‌ها از فشارهای اقتصادی در این سطح به هیچ عنوان محقق نشده، بنابراین علاوه بر تشدید انواع تحریم‌ها، باید سایر کشورهای در تعامل با کشورمان نیز تهدید شوند، بر همین اساس شعار صفر کردن صادرات نفت ایران و تنبیه کشورهایی که به نحوی با ما همکاری نمایند را مطرح نمودند.

با اجرای مرحله اول و دوم تحریم‌ها در این خصوص بازهم توقعات آن‌ها از قطبی کردن جامعه و اردوکشی‌های خیابانی برآورده نشد و نتایج حاصله برای تیم ترامپ خوشایند نبوده انتقادات گسترده‌ای را در داخل ایالات متحده و اروپا و… به همراه داشت، بر همین اساس شکست طرح صفر کردن صادرات نفت ایران باید به گونه‌ای جبران و تبعات مثبت آن ظاهر شود.

بر همین اساس جان بولتون به حقه قدیمی امریکایی‌ها متوسل شد و با اعلام ناشیانه خبر اعزام ناو آبراهام لینکن به منطقه (که در واقع حسب برنامه‌ریزی قبلی و عادی انجام شده بود) به دنبال آن است تا علاوه بر فرافکنی افکار عمومی از شکست طرح حذف ایران از بازار صادرات نفت، اهدافی چند را محقق سازد. از جمله این اهداف می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:

۱-پ یام به داخل کشور: افزایش فشار روانی، امنیتی واقتصادی‌: ارسال ناو هواپیمابر و رسانه‌ای کردن آن اساساً دارای آثار و بار روانی بوده و منجر به حفظ آبرو و پرستیژ امریکا می‌شود. همچنان که گاردین به درستی به این موضوع اشاره نموده و تغییرات در صف‌آرایی نظامی امریکا را کاملاً عادی و برنامه‌ریزی شده دانسته است.

همچنین «ایلان گلدن‌برگ» مدیر بخش امنیت خاورمیانه در اندیشکده «مرکز امنیت امریکایی جدید» در این خصوص تحلیل نموده است که‌: «اعزام یک ناوگروه به سنتکام، اقدام غیرمعمولی نیست و احتمالاً اقدامی عادی بوده که از مدت‌ها قبل برنامه آن چیده شده است.

ادبیات آتش‌افروزانه بولتون، غیرمعمولی و تحریک‌آمیز است البته حدس من آن است که این موضوع فرصتی برای تلاش به منظور ارعاب ایرانی‌هاست نه چیزی بیشتر. البته بازهای کاخ سفید از جمله بولتون و پمپئو بارها به دنبال آن بودند تا با استفاده از حربه عملیات روانی و رسانه‌ای به کمک نفوذی‌های داخلی، با افزایش انواع فشارهای اقتصادی و روانی، فضای داخل کشور را ملتهب نموده و در پی آن رؤیای انشقاق در صف داخلی را محقق سازند و به خیال خام خود، جمهوری اسلامی ایران ۴۰ سالگی خود را نبیند که در آن مقطع نیز مفتضحانه شکست را پذیرا شدند.

۲-پ یام به کشورهای منطقه‌: مقامات امریکایی در اعلام خبر اعزام ادوات نظامی امریکا به منطقه، نگرانی‌هایی را درباره احتمال حمله نظامی ایران به نیروهای امریکایی و متحدان آن به عنوان دلیل اصلی مطرح و طوری وانمود می‌کنند که گویی ایران در آستانه اقدام نظامی علیه امریکا و متحدان آن قرار دارد.

این امر با توجه به نگرانی هم‌پیمانان امریکا در منطقه از جمله عربستان سعودی، امارات و بحرین بیشتر خودنمایی می‌کند. بر این اساس امریکایی‌ها می‌خواهند به کشورهای مذکور در این خصوص به نوعی اطمینان خاطر بدهند که آنان همچنان که در مصر، تونس، سوریه و… هم‌پیمانان خود را تنها گذاشتند، این بار در کنار آن‌ها خواهند بود و به نوعی اقتدار و اعتماد از دست رفته را بازسازی می‌نمایند.

۳-پ یامی به نظامیان مستقر در پایگاه‌های امریکا در منطقه‌: ایالات متحده امریکا طی ماه‌های گذشته هیچ ناو هواپیمابری در خلیج فارس و دریای عمان مستقر نکرده بود و بر اساس گزارش رسانه‌های امریکا این مسئله مایه نگرانی برخی مقامات نظامی امریکا شده بود که مدعی بودند در صورت اقدام نظامی ایران، نیروهای نظامی ایالات متحده امریکا در آسیب‌پذیری قرار داشتند.

ر این اساس اعلام این خبر می‌تواند ترس و دلهره نیروهای موجود را کاهش دهد. به نظر می‌رسد ایالات متحده امریکا سعی در ترمیم نقاط آسیب‌پذیر خود دارد، اما با تبلیغات رسانه‌ای و وانمود کردن مقابله با اقدام نظامی احتمالی ایران، تاکتیک‌های جنگ روانی را نیز چاشنی این کار نموده‌اند.

البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که همانطور که نشریه امریکایی «The Hill» آورده است اساساً ترامپ لفاظی‌های جان بولتون را دوست دارد، اما بعید است او علاقه‌ای به درگیری مستقیم داشته باشد. رئیس‌جمهور امریکا مایل است موضعی را در پیش بگیرد که از نظر سیاسی به او در درون امریکا کمک کند.

هنر ممکن‏ کردن ناممکن‌ها

محمدرضا ستاری در ابتکار نوشت:

سال گذشته در چنین روزی ایالات متحده آمریکا، علی‏رغم مخالفت‌های شدید طرفین برجام به صورت یکجانبه از توافق هسته‌ای خارج شد. در طول این یک سال، تحولاتی پیرامون خروج آمریکا از برجام رقم خورد که با گسترده شدن دامنه آن، تنش‌های میان تهران و واشنگتن را به نقطه‏جوش رساند.

نخستین نشانه‌های خروج ایالات متحده از توافق هسته‌ای بازگشت تحریم‌های ثانویه علیه ایران بود، امری که در میانه مرداد و آبان‏ماه سال گذشته دو مرحله آن صورت گرفت. از سوی دیگر، همزمان با بازگشت تحریم‌های ایران، سایر شرکای برجام به خصوص اروپا ضمن تاکید بر حفظ و ادامه توافق هسته‌ای، از تلاش کشورهای اروپایی برای راه‌اندازی سازوکاری ویژه برای تامین منافع تجاری ایران خبر دادند.

مسئله‌ای که پس از ۸ ماه کش‏و‏قوس و تحولات تنش‌آلودی که در بستر آن رقم خورد، نهایتاً از SPV به اینستکس رسید. در این میان و در حالی که کارشناسان مختلف در خصوص کارایی یا عدم کارایی مکانیسم ویژه اروپایی سخن گفته و ایران نیز هشدار می‌داد که اروپایی‌ها حاضر به پرداخت هزینه برای حفظ برجام نبوده و انتظار اقدامات عملی بیشتری از آنها می‌رود، ایالات متحده آمریکا مبادرت به سه اقدام کرد که هر سه آنها به نوبه خود منجر به افزایش سطح تنش‌ها شد.

نخستین اقدام در آستانه سالگرد خروج ایالات متحده از برجام، قرار گرفتن نام سپاه‌پاسداران به لیست گروه‌های تروریستی وزارت خارجه آمریکا بود.

اقدامی که به نحوی بی‌سابقه بوده و به گفته برخی از مقامات این کشور، هیچ‏کدام از روسای جمهوری آمریکا حاضر به انجام آن نبودند.

این موضوع در حالی نگرانی‌ها نسبت به بروز یک درگیری نظامی میان ایران و آمریکا افزایش داد که چند روز پس از آن، واشنگتن معافیت خریداران نفت ایران را نیز لغو کرد. در همین راستا، کاخ سفید بر خلاف متن برجام، حلقه اقدامات تازه خود علیه ایران را تکمیل کرده و به اعمال تحریم‌های بیشتر هسته‌ای ایران مبادرت کرد.

هر چند از سال گذشته رفته رفته شاهد افزایش تنش‌ها میان ایران و آمریکا بودیم، اما به گفته اغلب ناظران این سه اقدام اخیر ایالات متحده می‌تواند نسبت به سایر اقدامات این کشور، پیچیده‌تر و خصمانه‌تر تلقی شود. به همین دلیل است که با ملتهب شدن فضا، بسیاری از مردم و بدنه کارشناسی کشور این سوال را مطرح می‌کنند که ادامه این روند به کجا خواهد انجامید و ایران چه اقدامات یا راهبردهایی را برای مقابله با فشار حداکثری آمریکا خواهد داشت؟

آنچه از اخبار منتشر شده برمی‌آید، قرار است امروز و در سالگرد خروج آمریکا از برجام، حسن روحانی رئیس‌جمهوری کشورمان پاسخ متقابل ایران به ایالات متحده را ابلاغ و اعلام کند. این مسئله که از سوی رسانه‌ها با عناوینی از جمله شکستن سکوت برجامی یا پایان صبر ایران تعبیر شده، گویا قرار است که بر اساس بند ۲۶ و ۳۶ توافق برجام بوده و در واقع نوعی پاسخ هسته‌ای از سوی کشورمان باشد.

البته هنوز مشخص نیست که پاسخ احتمالی امروز ایران چه خواهد بود و چه بازخوردی را در سطح جهانی ایجاد خواهد کرد؟، اما آنچه مشخص است به گفته مقامات ارشد کشورمان، راهبرد ایران در شرایط کنونی و برای مقابله با اقدامات آمریکا، استراتژی مقاومت حداکثری است.

در همین رابطه از آنجا که یک راهبرد کلی می‌تواند در اجرای تاکیک‌ها و در سطح سیاست‌گذاری با رویکردهای متفاوتی دنبال شود، می‌توان سه سطح تحلیل را در خصوص سیاست اعلامی ایران مبنی بر مقاومت حداکثری با توجه به شرایط کنونی در نظر گرفت.

سطح نخست، اتخاذ سیاست کاهش تنش در راستای استراتژی مقاومت حداکثری است که می‌توان از آن با عنوان تلاش برای باز شدن مسیری برای گفت‏وگو یا مذاکره نام برد. امری که با توجه به گفته مسئولان عالی‌رتبه کشور در شرایط فعلی و با توجه به شروط دوازده‌گانه آمریکا منتفی است. از سوی دیگر، سوال اصلی هم در خصوص این خط‌‏مشی آن است که اگر قرار باشد کلیت نظام، یک روز بر روی این راهبرد به اجماع برسد، زمان آن کی خواهد بود؟

دومین راهبرد ایران ذیل مقاومت حداکثری، می‌تواند ادامه مسیر فعلی و مترصد فرصت مناسب ماندن برای تغییر سیاست‌های آمریکا باشد؛ امری که از آن به عنوان نوعی صبر استراتژیک تا انتخابات سال ۲۰۲۰ و احتمال عدم انتخاب مجدد ترامپ به ریاست‌جمهوری آمریکا تعبیر شود. این مسئله البته با چند موضوع متفاوت روبه‏رو خواهد بود.

نخست اینکه حفظ وضع موجود مورد علاقه اروپا، روسیه، چین و حتی ایالات متحده بر مبنای سیاست‌های فشار حداکثری این کشور است. از سوی دیگر امکان‌سنجی عدم انتخاب مجدد ترامپ در سال ۲۰۲۰ یا چرخش مواضع رئیس‌جمهوری دموکرات بعدی، از هم اکنون نمی‌تواند بر مبنایی دقیق صورت بگیرد. سومین راهبرد نیز مربوط تقابل مستقیم میان ایران و آمریکا است.

هر چند وزیر خارجه کشورمان و بسیاری از کارشناسان، این امر را در آینده‌ای نزدیک بعید می‌دانند، اما تحرکات آمریکا و نیز اظهارات گاه‏وبی‌گاه برخی از مقامات سابق به نگرانی‌ها برای تبدیل تقابل نظامی دو کشور از امری متحمل به امری ممکن دامن می‌زند.

در همین راستا، هر چند تحولات به صورت بسیار سریع و بعضاً در جهت افزایش فشارها علیه ایران رقم می‌خورد و تاکتیک‌های استراتژی مقاومت حداکثری نیز فعلاً به صورت عمومی مشخص نیست، اما امر واقعی و مشخص آن است که سیاست، علم ممکن‏کردن ناممکن‌ها بوده و هنر سیاست‌مداران و سیاست‌گذاران در این است که برای خروج از بن‌بست با کمترین هزینه و در بهترین زمان، یا راهی را بیابند و یا راهی را بسازند.

در این بازی بزدل می‌بازد

سید محمد بحرینیان در رسالت نوشت:

شاید بارها، صحنه دوئل دو گانگستر را در فیلم های قدیمی آمریکایی دیده باشید. دو نفر، با فاصله از هم، در چشمان هم خیره می شوند و سعی می کنند با حرکات چشم و دست و گردن، طرف مقابل را مرعوب کنند. معمولاً در دوئل، طرفی که بی پرواتر و نترس تر است برنده می شود و حریف را از پا در می آورد و آن طرفی که ترس و دلشوره، توان تصمیم گیری به‌هنگام را از او گرفته، مغلوب می شود.

مشابه این دوئل، پدیده ای به نام بازی بزدل است. در این بازی، دو خودروسوار، از روبه‌روی هم، با سرعت به سمت هم می‌رانند تا اصطلاحاً شاخ به شاخ شوند. آن راننده ای که زودتر می ترسد و فرمان را می چرخاند تا از برخورد با طرف مقابل جلوگیری شود، بازنده بازی است. دقیقاً همین بازی احمقانه که در اصطلاح نظریه بازی ها و در علوم استراتژیک به آن «chicken game» می گویند، چکیده سیاست خارجی دولت آمریکا در عصر ترامپ است.

ترامپ، شدیداً نگران نحوه مقابله ایران با سیاست‌های افزایش فشار آمریکا بر ایران است، اما از خود چهره ای قلدر و اصطلاحاً بی کله به نمایش گذاشته است تا به طرف ایرانی بفهماند اگر فرمان را نپیچانی و مسیرت را تغییر ندهی برخورد حتمی است.

واقعیت این نیست که دستگاه عظیم و پیچیده و چند لایه سیاست خارجی آمریکا، در دستان چند جنگ طلب بی کله قرار گرفته است و دولت آمریکا، شجاعت بی منطق و حماقت را جایگزین محاسبات سیاسی کرده است، سیاست سازان و لایه های زیرین دولت آمریکا در دوره فعلی همانقدر محاسبه گرند که در دوره اوباما و بوش و کلینتون بودند، اما پس از سال ها که با امتحان سیاست های مختلف، نتوانسته اند چالش ایران را مهار کنند، محاسبه و سیاست‌شان بر این قرار گرفته که با نمایشی قلدرمآبانه طرف های مقابل یعنی روسیه، چین، ایران و هر قدرتی که مزاحم هژمونی جهانی آمریکا محسوب می شود را طوری بترسانند که آنها با دستان خود، مسیرشان را تغییر دهند و به دست خود مهار شوند. برای چنین نمایشی هم چهره هایی مانند بولتون و پمپئو را روی صحنه آورده اند که به حماقت و جنگ طلبی مشهورند. در برابر چنین سیاستی چه باید کرد؟ پاسخ ساده است، باید هیچیک از تهدیدهای ترامپ را جدی نگرفت. شخصاً بر این باورم که اگر احتمال جنگ نظامی در دوره اوبامای ضدجنگ، کمی وجود داشت، در وضعیت فعلی همان قدر هم وجود ندارد.

ممکن است بپرسید اگر ما فرمان را نچرخاندیم و طرف مقابل هم نچرخاند و کار به برخورد جدی رسید چه؟ در پاسخ باید گفت که چنین چیزی تقریباً محال است. واشنگتن، با توجه به پهن بودن دست و پایش در منطقه و شدت آسیب پذیری نیروهای خود و متحدانش، از برخورد بیشتر هراس دارد.

ترامپ اصلاً به دنبال برخورد نیست، بلکه در حال اجرای سیاست بازی بزدل است. نشانه ها هم متعددند. او ابتدا از برجام خارج نمی شد، بلکه هر سه ماه یک بار آن را تمدید و در عین حال تهدید می کرد که بعد از این تمدید نخواهد کرد.

پس از آن هم، تنها شاهد سیاست های غوغاسالارانه و ماجراجویانه دولت ترامپ همچون قرار دادن نام سپاه در فهرست سازمان های تروریستی هستیم. او اگر واقعاً توان یا قصد اقدام جدی نظامی داشته باشد، حتماً آن را از پیش نمایان نخواهد کرد تا در وقت مورد نظر، با استفاده از اصل غافلگیری، هجوم موثرتری داشته باشد، در حالی که با فشار و تهدید و فریاد، تنها سعی می کند حریف را طوری بترساند که خود از عرصه نزاع بگریزد و مسیرش را تغییر دهد.

چند روزی است که رسانه ها، مواضع محکم و قابل تحسین مسئولان سیاست خارجی دولت را در دو حوزه منتشر می کنند. اول آنکه قرار است پاسخ متقابل ایران به خروج آمریکا از برجام که همین روزها به سالگرد خود می رسد، اجرا شود. ثانیاً طرف های اروپایی باید بدانند که بیش از این نمی توانند با تعویق راه اندازی ساز و کار ویژه مالی که قرار است جایگزین برجام شود، ایران را معطل کنند.