سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
وقتی بخاری را خاموش کرد...
محمد صرفی در کیهان نوشت:
«کشتیم که کشتیم، دیهاش را میدهیم!» این جمله تکاندهنده و عجیب، پاسخ یکی از پورشهسواران کورس شبانه و مرگبار در اصفهان است که منجر به فوت جوانی پرایدسوار شد. این ماجرای تاریک نشان داد، نوکیسههای اشرافی فقط سفره مردم را غارت نمیکنند و در وقاحت و رذالت به جایی میرسند که حتی جان مردم نیز برای آنان فاقد اهمیت است.
حساب بانکیشان آنقدر صفر دارد که بتوانند با خیال راحت کسی را بکشند و بر سر پلیس هم فریاد بکشند و طلبکار باشند. ماجرای اصفهان، تازهترین مولود اختاپوس اشرافیت است. اشرافیتی که نشانهها و عوارض آن هرازگاهی به کریهترین شکل ممکن خود را بروز میدهد و بوی تعفن آن شامه انسانیت را آزار میدهد.
این روزها از تحریم زیاد گفته و شنیده میشود. تحریمهای اقتصادی که دشمن با هدف به زانو درآوردن ملت ایران طراحی و اجرا کرده است. اما آیا مشکلاتی که امروز جامعه با آن دست و پنجه نرم میکند، همگی ناشی از تحریم و فشار دشمن است؟ بدون شک پاسخ منفی است و عوامل متعددی در این وضعیت سهیم هستند. از ضعفهای مدیریتی گرفته تا دردهای مزمن اقتصادی و … اما سهم عوامل فرهنگی در این میدان کجاست و چقدر به آن فکر کردهایم؟
بگذارید سوال را واضحتر مطرح کنیم؛ تحریم آسیب بیشتری به جامعه وارد میکند یا خوی اشرافیگری؟ شاید مخاطب در ابتدای مواجه شدن با این پرسش لبخندی بر لب آورده و بگوید جامعهای که درگیر مشکلات اقتصادی و قیمت سرسامآور اقلام خوراکی است، چه نسبتی با تجملگرایی و اشرافیت دارد؟! اما واقعیت آن است که پدیده شوم تجملگرایی، پیچیدهتر و مخربتر از آن است که در ظاهر دیده می شود.
سرطان تجملگرایی فقط طبقات بالا و ثروتمند جامعه را درگیر نمیکند. اگرچه آغاز و سرمنشا این معضل از این طبقات است اما به آنها محدود نمیماند و به طبقات پایین اجتماع نیز سرریز میکند. ثروتمند گرفتار تجمل، بهشکلی دچار مشکل میشود و طبقه متوسط و محروم به شکلی دیگر. در طبقات پایین چهبسا تجملگرایی و میل به اشرافیگری، تبعات خطرناکتری نیز دارد. این طبقه که توان اقتصادیاش در حد یک زندگی معمولی است، خود را به آب و آتش میزند تا ظاهر زندگی خود را لوکس نشان دهد. خانهاش ۵۰ متر است و حتی ممکن است مستاجر باشد اما یخچالش باید سایدبایساید باشد و تلویزیونش بیش از ۵۰ اینچ! و گوشی تلفن همراهی که در دست دارد از جدیدترین و گرانترین مدلهای روز دنیا تا از قافله تجمل عقب نماند!
تحریم اگرچه ظاهری اقتصادی دارد اما باطن و نرمافزار آن روانی و از جنس ادراکی است. فرض کنید ورود گوشیهای تلفن همراه پیشرفته و خارجی به کشور مورد تحریم واقع شود (کاری که هرگز نخواهد شد چون اصلیترین ابزار دشمن برای عملیات روانی در جامعه است!)، تاثیر این تحریم، بستگی به نگرش جامعه به این موضوع دارد. اگر جامعه با گوشیهای سادهتر نیز کنار بیاید و به آن گوشیهای تجملاتی وابستگی ذهنی نداشته باشد، آن تحریم کارایی نخواهد داشت. اما هرچقدر این وابستگی و احساس نیاز بیشتر باشد، فشار روانی بیشتری به جامعه وارد میشود، قیمت گوشیهای تحریمی در بازار به دلیل هجوم برای خرید، بالاتر میرود و تحریمکننده در رسیدن به هدف خود، موفقتر میشود. این حس روانی را میتوان «درد» نامید. ریچار نفیو از مدیران پیشین وزارت خزانهداری آمریکا و مشهور به معمار تحریمهای ایران، در کتاب جالب خود با عنوان «هنر تحریمها» به طور مفصل به این مفهوم پرداخته است. نفیو کل ماجرای پیچیده تحریم را در دو مفهوم درد و مقاومت خلاصه میکند. درد، اثر ناشی از اعمال فشار تحریمکننده است و مقاومت، عکسالعمل تحریم شده به درد تحمیلی. موازنه این دو مفهوم، نتیجه جنگ تحریمی را روشن میکند.
به اعتقاد نفیو، دردناک بودن تحریمها شرط لازم برای کارآمدی آنهاست اما شرط کافی نیست بلکه شرط کافی پایین بودن میزان استقامت طرف مقابل نسبت به قدرت تحریمهاست. او معتقد است که اگر طرف مقابل در برابر تحریمها از خود مقاومت نشان دهد، نظام تحریمها پس از مدتی فرومیریزد و کارآمدی خود را از دست میدهد.
کشوری که به آفت تجملگرایی و زندگی اشرافی دچار شد، اولین اثر آن کاهش مقاومت و استقامت در برابر فشار دشمن خواهد بود. در ذهنی که به تجملگرایی گرایش دارد، جایی برای ایستادگی و مقاومت نیست و چنین فرد و جامعهای شکننده و آسیبپذیر خواهد بود. نکته جالب و بسیار ظریف اینجاست که آمریکا طی این همه سال که انواع و اقسام تحریمهای مختلف را به ایران تحمیل کرده است، هرگز کالاهای لوکس را در فهرست تحریم نگذاشته است و این کالاها با سهولت هرچه تمام تر وارد کشور شده و به دست مصرفکنندگان میرسد! این موضوع در واقع یک تیر و دو نشان است. از یک سو تجملگرایی و اشرافیگری در جامعه رواج مییابد و از سوی دیگر ارز کشور که با هزار و یک مشکلات بهدست آمده و باید خرج نیازهای واقعی شود، صرف غذای سگ و گربه، لوازم آرایشی، لوازم شخصی و برقی تجملاتی، پوشاک خارجی و … میشود.
آفت تجمل در مسئولان، مصیبتی دوچندان است. از مسئولی که به چرب و شیرین دنیا گرفتار شده و خانه چندصدمتری و ویلای چند هزار متری و ماشین چند میلیاردی و… دارد، چگونه میتوان انتظار داشت که مقابل فشار دشمن و تحریمها بایستد و مردم را نیز دعوت به ایستادگی کند؟ اصلاً مردم توصیههای چنین شخصیتی را چقدر جدی میگیرند و به آن عمل میکنند؟
کافی است تاملی گذرا در بیانات رهبر معظم انقلاب کنید. ایشان به کرات و بهشدت نسبت به این آفت، مردم و به خصوص مسئولین را هشدار دادهاند. آخرین بار هفته گذشته در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام درباره «میل به زندگی تجمّلاتی و اشرافیّت» و حکمرانی در همان ساختمانهایی که طاغوت حکمرانی میکرد، هشدار دادند. و یا سوم خرداد سال گذشته در دیدار نمایندگان مجلس فرمودند؛ «یک مسئله مهمّ دیگری که فقط مسئله شما نیست، و مسئله کشور است، مسئله اشرافیگری است؛ بلای اشرافیگری، بلای بزرگی است. برای بنده تصویر یک ساختمانی را که با پول بیتالمال در یک نقطهای ساخته شده است آوردند، من حیرت کردم واقعاً که چطور جرئت شده است، چطور دست و دل کسی به او اجازه داده است که پول بیتالمال را صرف یکچنین چیزی بکند. مسئله اشرافیگری اگر چنانچه رایج شد، جزو سبک زندگی ما شد، آثار و تبعات آن و ریزشهایی که به وجود میآید، دیگر انتهایی ندارد، خیلی مشکل است، خیلی کار را مشکل خواهد کرد؛ این را بایست [در نظر] داشته باشید.»
راز روحیه پولادین امام راحل و مقام معظم رهبری در چنین روحیهای نهفته است. اگر امام و رهبر انقلاب از سادهزیستی میگویند و نسبت به اشرافیگری زنهار میدهند، خود پیش و بیش از همگان نسبت به آن عامل هستند. مرحوم خانم دباغ در یکی از خاطرات خود از همراهی با امام در فرانسه میگوید: در کوران انقلاب اسلامی به دلیل اعتصابهای عمومی، مواد سوختی از جمله نفت در شهرها و روستاهای ایران کمیاب بود و مردم برخی شهرها با سرمای شدید مواجه بودند که امام فرمودند تمامی بخاریها را خاموش کنیم و با همه ایرانیان همراه شویم.
و یا ماجرایی که چندی پیش از قول آیتالله شبزندهدار نقل شد که؛ شبی شام خدمت رهبر انقلاب بودیم و وقتی ظرف خورشت را جلوی ایشان گذاشتند، گفتند این را ببرید. علت را از ایشان جویا شدند و در پاسخ گفتند: گوشت کیلویی صدهزار تومان شده است و من نمیتوانم از آن بخورم.
خالی از لطف نیست که این نوشتار را با چند بیتی از محمدکاظم کاظمی، شاعر انقلابی و متعهد اهل افغانستان به پایان بریم؛
خدایا اگر دستبند تجمّل
نمیبست دست کمانگیر ما را
کسی تا قیامت نمیکرد پیدا
از آن گوشه کهکشان تیر ما را
ولی خسته بودیم و یاران همدل
به نانی گرفتند شمشیر ما را
ولی خسته بودیم و میبرد توفان
تمام شکوه اساطیر ما را
طلا را که مس کرد، دیگر ندانم
چه خاصیتی بود اکسیر ما را
فرار ترامپ به عقب
علی شمس اردکانی در ایران نوشت:
دونالد ترامپ رئیس جمهوری امریکا، عربستان سعودی را گاو شیرده خواند و با عربستان و یاران منطقهای آن از جمله حکومت افراطی رژیم صهیونیستی همدست شد که هم نفت بیشتر از عربستان صادر شود و هم پایه قیمت نفت، هزینه تمام شده استخراج نفت از سنگهای نفتی در امریکا باشد. این هزینه حدود ۱۰ برابر هزینه استخراج نفت در خاورمیانه است و لذا ترامپ با یک سیاست دو هدف را درنظر گرفت:
راضی نگهداشتن تولیدکنندگان نفت در امریکا هم از نظر افزایش تولید و هم بالانگهداشتن قیمت جهانی نفت با وجود وعده به مردم امریکا که نفت ارزان خواهد شد. درآمد عربستان از نفت افزایش یابد و این درآمد خرج اهداف سیاسی دست راستیهای امریکایی و گردانندگان صهیونیست آنها شود.
رایزنیهای امریکا، عربستان و همراهان کوچک منطقهای و اسرائیل بر این قرار گرفت که عربستان سهم عمده صادرات نفت ایران را بدزدد. بهانه این کار برهمزدن پیمان بینالمللی برجام و تحریم مجدد صادرات نفت ایران بود. خوشبختانه جمهوری اسلامی ایران، کشورهای اروپایی، روسیه و چین در این دام نیفتادند و ترامپ مجبور شد برخلاف هرنوع مقررات بینالمللی یک تنه از برجام اعلام خروج کند.
اما از آنجا که این سیاستها وافی به مقصود نشد و نتوانستند همه سهم ایران را در بازار جهانی نفت بدزدند و صادرات نفت ایران را به صفر برسانند، به معرکهگیری نظامی و تهدید تمامیت ارضی ایران و اعزام ناوگان جنگی جدید به آبهای فلات قاره ایران در خلیج فارس روی آوردند. عوامل نظامی و سیاسی در دولت ترامپ همراه با وهابیت پرخاشگر، اسرائیل و دیگر گروههای نامتجانس هم آواز شدند. عمده اصحاب این دار و دستههای نامتجانس عبارتند از:
۱) نئوکانهای امریکایی که با سوءاستفاده از شعارهای پوپولیستی ترامپ و ذهنیت اوانجلیست های عوامزده امریکایی با لابی صهیونیستی هموند شدهاند.
۲) دومین گروه برآورندگان کوس جنگ وهابیت پرخاشگر است.
۳) آدمکشان ایرانی که پس از ۵۰ سال دگردیسیهای بسیار امروزه از سوی ملت ایران مطرود و به منافقین معروف شدهاند.
از رفتار و سخنان اخیر ترامپ و دارودسته متحدین نتانیاهو در امریکا و عربستان و ابوظبی (مرکز امارات) چنین برمیآید که اینان نه تاریخ میدانند و نه دانشی از سوابق حقوق بینالملل دارند. برای مثال پیمان وستفالی، بزرگترین دستاورد بشری پس از چند هزار سال جنگ و خونریزی است. این پیمان منعقده در سال ۱۶۴۸ به ۵۰۰ سال جنگ در اروپا خاتمه داد و مبنای منشور سازمان ملل متحد پس از دو جنگ هم هست.
درآن به ممنوعیت تجاوز به حاکمیت ملی کشورها و جنگافروزی تأکید شده است. از جمله دستاورد تمدن بشری این است که طبق ضوابط حقوق لازمالاجرای بینالمللی رفتار کنند. در این میان تنها دولت غاصب اسرائیل خود را بدان در رعایت حقوق سایر ملل ملزم نمیداند و در طول حیات کوتاه خود در پنج قاره جهان و در بیش از ۲۰ کشور عملیات نظامی و آدمکشی انجام داده است.
در پایان با توجه به زیرکی رهبر معظم انقلاب که جنگ را نفی کردند، راه مقابله با دشمنان گفتهها و اعمال سنجیده و براساس ضوابط حقوق بینالملل و مطابق عرف عقلای عالم باشد. همانطور که قرآن میفرماید: «و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین» سخن و عمل ناسنجیده فقط به دشمن کمک میکند.
اگر به کسی مأموریتی محول میشود نباید در وهله حساس خارج از مسئولیت چیزی بگوید چون فحوای کلام رهبری و ریاست محترم جمهوری هادی است. چنان که ایشان تاریخ کودتای امریکایی را بهعنوان شماره تلفن مرجع ارتباط ذکر کردند و گفتند، با شماره ۱۳۳۲/۵/۲۸ تماس بگیرید. یادمان باشد اطرافیان ترامپ جنگطلب هستند و او هم در امور بینالملل به اندازه کافی قابل پیشبینی نیست.
انگشت ترامپ روی ماشه جنایت
امیرعلی ابوالفتح در خراسان نوشت:
در اقدامی مغایر با قوانین داخلی و معیارهای بین المللی حقوق بشری، دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا قصد دارد تعدادی از محکومان و متهمان جنایات جنگی را عفو کند. روزنامه نیویورک تایمز نوشت، دونالد ترامپ دستور داده است پرونده هایی برای عفو تعدادی از اعضای ارتش آمریکا که متهم یا محکوم به ارتکاب جنایات جنگی هستند، آماده شود.
یکی از این افراد "ادوارد گالاگر" رئیس عملیات ویژه نیروی دریایی ارتش آمریکاست که قرار است درهفته های آتی به اتهام تیراندازی به غیرنظامیان و کشتن یک اسیردشمن با چاقو درعراق، محاکمه شود. پرونده دیگر نیز مربوط به "ماتئو گولستین" یکی از اعضای کلاه سبزهای ارتش آمریکاست که متهم است یک مرد افغان غیرمسلح را در سال ۲۰۱۰ کشته است.
عفو متهمان یا محکومان جنایات جنگی و از جمله کسانی که هنوزمحاکمه نشده اند، در تاریخ اخیرآمریکا بی سابقه توصیف شده است و درعین حال، این نگرانی وجود دارد که با تصمیم ترامپ، مشروعیت قانون نظامی در آمریکا دچار فرسایش شود.
تاکنون دولت آمریکا در توجیه خودداری از ورود به دیوان بین المللی کیفری و پذیرش صلاحیت دادگاه های بین المللی برای محاکمه اتباع این کشور، به ویژه نظامیان، به نظام قضایی خود استناد می کرد. با این حال، اکنون به نظر می رسد جنایتکاران جنگی در محاکم داخلی آمریکا نیز به مجازات نخواهند رسید و ازعفو رئیس جمهوری نیز برخوردار خواهند شد.
البته نادیده گرفتن ضوابط حقوق بشری از سوی دولت دونالد ترامپ فقط به عفو متهمان و محکومان جنایات جنگی محدود نبوده است. از زمان ورود ترامپ به کاخ سفید، دولت آمریکا برنامه بازجویی های خشن و شکنجه متهمان امنیتی را ازسرگرفته است؛ اقدامی که پیش ازاین و در دولت باراک اوباما، به دلیل خشم افکارعمومی متوقف شده بود. همچنین دولت جمهوری خواه ترامپ با کمک جمهوری خواهان کنگره به برنامه انتقال زندانیان از زندان بدنام گوانتانامو به دیگر کشورها پایان داد.
با این حال، جدی ترین اقدام دولت ترامپ زمانی بود که واشنگتن اعلام کرد روادید ورود قضات دیوان بینالمللی کیفری به خاک آمریکا را لغو خواهد کرد مگر اینکه این نهاد، به رسیدگی به پرونده نظامیان آمریکایی متهم به جنایات جنگی درافغانستان پایان دهد؛ تهدیدی که در نهایت نتیجه داد و رسیدگی به این پرونده متوقف شد.
اکنون ترامپ قصد دارد گام بلندتری در جهت نادیده گرفتن موازین حقوق بشری بردارد و تعدادی از متهمان و محکومان دادگاه های آمریکایی رسیدگی کننده به جنایات جنگی را عفو کند. اجرای این تصمیم، به سربازان آمریکایی، به ویژه کارکنان شرکت های خصوصی امنیتی موسوم به ارتش خصوصی آمریکا اطمینان خاطر می دهد که در میادین جنگی، هر جنایتی را مرتکب شوند و به عفو رئیس جمهوری آمریکا امید ببندند. تا اکنون که نظامیان آمریکایی ازعفو رئیس جمهوری اطمینان نداشتند، در عراق و افغانستان جنایاتی همچون تیراندازی عامدانه به غیرنظامیان، ادرار بر اجساد کشته شدگان، قطع انگشت اجساد به رسم نگهداری یادگاری و کوه ساختن از زندانیان برهنه را مرتکب می شدند.
مسلماً در صورت عفو نخستین متهمان یا محکومان جنایات جنگی از سوی ترامپ، قابل انتظار خواهد بود صحنه های هولناک تری از سوی نظامیان و نیروهای ارتش خصوصی آمریکا علیه دیگران درجنگ های فرا مرزی این کشور رخ دهد. این موضوع نه فقط خبر نگران کننده ای برای کشورهای دیگر خواهد بود، بلکه روند رو به گسترش موازین حقوق بشری را در جهان به شدت دچار وقفه خواهد کرد؛ به ویژه اینکه اگر چنین رویکردی از سوی دیگر کشورهای جهان به عنوان الگو و راهنما مورد تکرار قرار گیرد.
فضای امیدواری پرهیز از جنگ
یوسف مولایی در آرمان نوشت:
در مقاله مفصلی که قبل از این در «آرمان» به چاپ رسید به شانس مذاکره اشاره کردم که در فضای پرتنش، بالاست. درحقیقت قبل از اینکه فضای جدید ایجاد شود، پیشبینی کردم با توجه به خسارات غیرقابل جبران جنگ و اینکه منطقه به اندازه کافی از جنگ آسیب دیده، جامعه جهانی و هیچ انسان باوجدان و شرافتمندی به دنبال آغاز یک جنگ جدید در منطقه نیست.
بنابراین فضای عمومی به لحاظ افکار عمومی و وجدانهای بیدار بشری به کاهش تنش تمایل دارند. از طرفی آمریکاییها و حداقل دونالد ترامپ هیچوقت از بروز جنگ در منطقه استقبال نکرده و آنچه در مواضع رسمی و اعلامی خود بیان داشته، دعوت به مذاکره و پرهیز از تنش بوده است.
از طرف دیگر اعزام رزمناو آمریکایی به خلیج فارس به این معنی نیست که حتماً و الزاماً به منظور بروز جنگ است. گاه این اعمال ماهیتی دیگر دارد و میخواهد مثلاً به طرف مقابل نشان دهد در صورت بروز جنگ، میتواند از خود دفاع کند و هزینه میتواند بالا برود.
با این اوصاف، نهایتاً کسی در دنیا از این دست پیامها استقبال نکرد. روسیه، اتحادیه اروپا و اعضای دائم شورای امنیت و حتی در کنگره آمریکا هم مخالفتهای شدیدی با توسل به زور وجود داشت. با کنار هم قرار دادن مجموع این فضا در کنار هم طرفداران جنگ را در اقلیت و به نوعی منزوی مییابیم.
ایران نیز به تحرکات دیپلماتیک خود اضافه کرد. دکتر محمدجواد ظریف سفرهای مختلفی برای متقاعد کردن دیگر کشورها انجام داد تا مواضع ایران را توضیح داده و شفافسازی کند. در واقع شرایطی که جنگ اجتنابناپذیر باشد وجود ندارد، ولی هیچ تحلیلگری هم نمیتواند بهیقین بگوید که هرگز جنگی رخ نخواهد داد اما فعلاً امروز در موقعیت درگیری نظامی نیستیم.
ولادیمیر پوتین و فدراسیون روسیه یک دولت کاملاً عملگراست و نه یک دولت آرمانگرا. پوتین منافع ملی خود را محور قرار داد و شرایط را براساس منافع ملی خود رصد کرده و تصمیم میگیرد. روسها اگر به نفع منافع ملیشان باشد، قطعاً از ایران پشتیبانی میکنند ولی این پشتیبانی در چه شرایط و با چه اهدافی است؟ اکنون روسها خودشان درگیریهای مختلفی دارند و در تحریم هستند.
از «جی هشت» بیرون گذاشته شدند و تلاش میکنند که به شرایط قبل از حضور در کریمه بازگردند و بتوانند اعتبار سابق را به دست بیاورند. از طرف دیگر ناتو پیشروی به سمت شرق را به عنوان یک استراتژی دنبال میکند و روسها واقعاً با تهدیدات امنیتی از طرف ناتو مواجه هستند.
اقتصاد روسیه هم چندان قدرتمند نیست. هرچند صادرات زیادی دارد ولی بیشتر حولوحوش مواد اولیه، نفت، گاز، آهن و مواد معدنی است که اقتصادش را شکننده میکند. روسیه هم به نوعی تمایل دارد نقشی که انتظار دارد در جامعه بینالملل ایفا کند و حاضر نیست به خاطر این بازگشت به جامعه جهانی و ایفای نقش اساسی یک قدرت بزرگ، بابت حمایتی که انجام میدهد هزینه بپردازد. زمانی بابت حمایت هزینه میدهد که کاملاً در مسیر منافع ملیاش باشد.
قطعاً روسیه الان از اینکه آمریکاییها در منطقه یکهتازی کنند، راضی نیست و تا حدی که میتوانند جلوی این مسأله میایستند و ایران را تا حدی حمایت میکنند که ایران یکی از موانع یکهتازیهای آمریکا در منطقه باشد، اما این هم یک محاسبه دارد؛ وقتی ضرر این کار بیش از سودش باشد از آن هم پرهیز میکنند.
شعور و غیرت ایرانی مهمترین مانع مذاکره
محمدجواد اخوان در جوان نوشت:
رهبر معظم انقلاب اسلامی در ضمن بیانات خود در جمع کارگزاران نظام در پاسخ کسانی که مرتباً از مذاکره دم میزنند، فرمودند: «مذاکره یعنی معامله؛ یعنی یک چیزی بدهی، یک چیزی بگیری. آنچه در این معامله مورد نظر او است، درست نقاط قوّت جمهوری اسلامی است؛ مذاکره را روی این میبرند. نمیگویند بیایید راجع به آب و هوا، راجع به منابع طبیعی، راجع به محیط زیست مذاکره کنیم، میگویند بیایید درباره سلاح دفاعی شما مذاکره کنیم؛ شما چرا سلاح دفاعی دارید؟ خب سلاح دفاعی برای یک کشور ضروری است. اینها میگویند بیایید روی این مذاکره کنیم؛ مذاکره کنیم یعنی چه؟ یعنی شما اگر چنانچه فرض کنید موشک میسازید با فلان بُرد، با فلان دقّت، این بُرد را کم کنید به طوری که به پایگاه ما که امریکا هستیم نرسد که اگر ما یک روز شما را زدیم، شما نتوانید جواب ما را بدهید؛ خب این مورد معامله است؛ شما قبول میکنید این را، یا قبول نمیکنید؟ معلوم است که قبول نمیکنید، وقتی قبول نکردید همین آش است و همین کاسه، همین دعوا، همین سر و صدا؛ بحث دین و انقلاب و مانند اینها نیست، هیچ ایرانی غیرتمند و باشعوری نمیرود راجع به نقاط قوّت خودش با طرف مقابل معامله کند؛ با طرفی که میخواهد این نقاط قوّت را از دست او بیرون بیاورد، معامله نمیکند اینها را؛ اینها را ما لازم داریم. عمق راهبردی ما در منطقه خیلی مهم است؛ خب برای هر کشوری مهم است؛ عمق راهبردی سیاسی و امنیتی، مؤلّفه اساسیای است برای حیات همه دولتها و ملّتها و ما بحمدالله عمق راهبردیمان در منطقه خیلی خوب است؛ اینها از این ناراحتند، میگویند بیایید روی مسائل منطقه صحبت کنیم یعنی شما عمق راهبردیتان را از دست بدهید؛ روی اینها میگویند مذاکره کنیم.»
واقعیت آن است که منازعه امروز نظام اسلامی و سلطهگران وارد مرحله جدیدی شده و آن تلاش غرب برای تضعیف نقاط قوت و برچیدن مؤلفههای اقتدار ملی ایران اسلامی است.
در یکسو دولت ایالات متحده امریکا قرار دارد که برجام را پاره و عدم بازگشت تحریمها را منوط به اقتدار زدایی تمامعیار از کشورمان میکند و در ضلع دیگر اروپاییها نیز حفظ برجام معیوب و ناقص فعلی را به محدودسازی ایران در موضوع نفوذ و قدرت منطقهای جمهوری اسلامی ایران، توانمندی موشکی و بازدارندگی دفاعی ایران و … مشروط میکنند. البته منطقی نیست که منتظر ما به ازای اقتصادی در برابر این قربانیان آتی برجام باشیم، چراکه برجام در بهارش ثمری نداشت، چه رسد به موسم خزانش. حتی اگر بر فرض محال تسلیم شدن قرار بود «آبنبات» ی به همراه داشته باشد، باید حواسمان باشد که داریم چه مرواریدهایی را با آن معاوضه میکنیم.
عدول از نقاط قوت راهبردی و قربانی کردن امنیت ملی کشور و مردم پیش وعدههای توخالی غرب بههیچروی منطقی نیست. مذاکره کردن بر سر مؤلفههای بازدارندگی دفاعی، همچون توانمندی موشکی و سلاحهای راهبردی بدان معناست که به دست خود وارد فرایند خلع سلاحی شویم که نه تنها هیچ مبنای متعارف بینالمللی ندارد، بلکه خلاف منطق عقلی نیز هست. حتی اگر مذاکره بر سر موشکها به نتیجه هم نرسد، ورود به آن به هیچ عنوان به صلاح نیست.
ورود به این نوع مذاکرات حداقل ضرر بزرگی که دارد، باز شدن مشت بسته دفاعی در مقابل طرف مقابل است، امری که سالهای سال غربیان برای آن تلاش کرده و ناموفق بودهاند. توانمندی موشکی جمهوری اسلامی ایران از نوع متعارف بوده که خلاف هیچ معاهده بینالمللی نیست و نباید زیر بار بدعت گفتوگو درباره آن رفت. حوزه دیگر چالش غرب با اقتدار ملی ایران، در حوزه قدرت منطقهای و نفوذ ایران در عرصه غرب آسیا است. غربیها امروز نمیتوانند ایران را به عنوان بازیگر مهم و تعیینکننده منطقهای نادیده بگیرند و ما نیز نباید بر سر اصل بازیگری و نیز راهبردها و تاکتیکهای خود در محیط منطقه با کسی مذاکره کنیم.
قطعاً جمهوری اسلامی ایران همانند گذشته به عنوان یک بازیگر منطقه با دیگر اطراف تأثیرگذار در تحولات منطقه بهصورت دوجانبه بر سر راهحلهای مفید در خصوص بحرانهای منطقه مذاکره خواهد کرد، اما به هیچ عنوان زیر بار مذاکره بر سر اقتدار منطقهای خود و تصمیمات راهبردی خود در این منطقه نخواهد رفت. به همین ترتیب مذاکره به بهانه حقوق بشر، در حکم دخالت طرف غربی در شئون داخلی کشور و نفی استقلال و حاکمیت ملی ایران تلقی شده و قابل قبول نیست. علیای حال باید گفت: الگوی مذاکره-گشایش اقتصادی مدتهاست که شکست خورده است.
زنگ پایان خوشخیالی درباره رهاوردهای بهاصطلاح تعاملگرایی و تکیه کردن به غرب مدتها است به صدا درآمده و بیش از این نمیتوان فرصتهای ملی را از دست داد. باید خیلی زود راه چاره واقعی را برگزید و آن مقاومسازی اقتصاد و ایستادن روی پای خود است.
جامعه را دریابیم
علیرضا صدقی در ابتکار نوشت:
تردیدی نیست که این روزها کشور دوره گذار از گذرگاهی خطرخیز را تجربه میکند. شرایط و موقعیت خاص کشور در این ایام حکایت از آن دارد که نمیتوان و شاید نباید به شیوهها و روشهای معمول و تجربهشده طی سالهای اخیر امید چندانی داشت. بدنه اجتماعی ایران باید برای عبور از این گذرگاه و درک موقعیت کنونی آمادگی لازم را یافته و متناسب با شرایط پیشرو اقدامات مقتضی را به انجام رساند.
این همه اما مستلزم تدابیری جدی در سطوح عالی حاکمیتی است. تدابیری که در بستری عملگرایانه و به دور مناسبات معمول و مرسوم در سپهر سیاست ایرانزمین رخ دهد. مسائلی نظیر «اقدام ملی» و «اهتمام عمومی» و «گفتوگوی ملی» نسبت به رفع چالشهای موجود، که بهعنوان کلیدواژهای متدوال و متواتر از زبان سیاستپیشگان و نخبگان سیاسی شنیده میشود، پیش و بیش از هر چیز نیازمند تصمیمگیری در بالاترین سطوح اجرایی، تقنینی و قضایی کشور است.
چنانچه مسئولان امر در آن سطوح نتوانند در این راستا اقدام موثری انجام دهند، به طور حتم از همراهی و همگرایی حداکثری در بدنه اجتماعی محروم خواهند ماند. نخستین موضوعی که باید در چنین اوضاع و احوالی مورد توجه قرار گیرد، ایجاد «حس امنیت» و «حس اعتماد» است. جامعهای که نسبت به آینده احساس امنیت نداشته باشد یا اعتماد لازم به مسئولان و مدیران بالادستی نداشته باشد، نمیتواند حتی در شرایط عادی زیست سالمی را پی بگیرد؛ حال آنکه جامعه ایران این روزها نیازمند تحمل فشار و عبور سلامت از موقعیتی بحرانی است.
تجربه نشان داده است که ایجاد «حس امنیت» و «حس اعتماد» را نمیتوان تنها در برخوردهای قضایی یا بگیروببندهای پلیسی جستجو کرد. چه اینکه این نوع برخوردها به تنهایی نهتنها عامل بازدارنده نخواهند بود، بلکه به دلیل ماهیت و جنس این قبیل کنشها، گاه تاثیراتی معکوس و خارج از هدفگذاریهای اولیه در پی خواهد داشت.
در حقیقت این مسئله بیش از آنکه قضایی یا پلیسی باشد، موضوعی «اخلاقی» است. البته نباید فراموش کرد که اطلاق عنوان «امر اخلاقی» به ماجرای ایجاد «حس امنیت و اعتماد» نه از باب تقلیل موضوع به یک مسئله شخصی که اراده از آن، «اخلاقی سیاسی»، «اخلاق اجتماعی»، «اخلاق مدیریتی» و «اخلاق عمومی» است. اخلاقی که در بستر جامعه تعریف میشود و نشاندهنده روش و منش مدیران و مسئولان کشور در مواجهه با مسائل گوناگون مبتلابه است.
این مفهوم را نمیتوان در زرورق «شعارهای عوامفریبانه» و چپزده به خورد مردم داد. چرا که ایجاد «حس امنیت و اعتماد» با درونمایهای عملگرایانه و متکی بر شاخصها و معیارهای عینی، قابل رویت و قابل اندازهگیری شکل میگیرد. نباید فراموش کرد که جامعه ایران از عصر شعارزدگی عبور کرده و امروز توجه چندانی به شعارهای بدون واقعیت عینی ندارد.
از دیگر سو، نخبگان سیاسی و دانشگاهی باید بهسرعت اقدامی عاجل در راستای «گفتمانسازی» درونحاکمیتی به انجام رسانند. حلقه مفقودهای که این روزها بیش از هر زمان دیگری رخ مینماید و به یقین در آیندهای نهچندان دور مشکلاتی عدیده و غیرقابل حل را برای کشور ایجاد میکند، «ناکارآمدی گفتمانی» در ساختار و بافتار سیاسی کشور است.
چنانچه بدنه اجتماعی ایران که همواره به شکل تودهای عمل میکند به نقطه بیاعتمادی کامل نسبت به گفتمانهای درون حاکمیت برسد، بهسرعت از مرزهای مشروعیت هم عبور کرده و شرایط بهمراتب وخیم خواهد شد. در فضای مهآلود و خاکستریای که در چنین موقعیتهایی به وجود میآید، نخستین قربانی «رویکردهای عقلانی» هستند. رویکردهایی که میتوانند کشور را از بزنگاههای سخت و صعب به سلامت عبور دهند. از این منظر است که باید به مسئله گفتمانسازی درونحاکمیتی بهعنوان یک ضرورت اجتنابناپذیر و غیرقابل انکار توجه شود.
موضوع دیگر را باید در لزوم توجه به «سرعت در اقدام» تعریف کرد. روند تحولات و متغیرهای متعدد و متکثری که در آسمان سیاست ایران طی ماهها و سالهای اخیر پدیدار شدهاند، فرآیند تغییرات بنیادین در سطوح خرد اجتماعی را به شکلی باورنکردنی تسریع کردهاند. وضعیت به گونهای است که تحولات با روندی شتابنده در بدنه اجتماعی به نوعی «رادیکالیزم» نزدیک میشوند. جالب آنکه این رادیکالیزم از هیچ متر و معیار و شاخص تعریفشدهای هم برخوردار نیست. به بیان دیگر، جامعه ایران شاید در آیندهای نزدیک با نوعی «رادیکالیزم افسارگیسخته» روبهرو خواهد شد. در این نوع از رادیکالیزم و بنیادگرایی غیرعقلانی، انتظار هر نوع مواجهه، برخورد و خشونتی را میتوان داشت.
تصمیمگیران و تصمیمسازان هم باید از این منظر به «مسئله زمان» و «سرعت در تصمیمگیری» توجهی ویژه و خاص داشته باشند. چه اینکه جامعه در انتظار حرکتهای بطئی و کند نخواهد ماند.
با این همه، اما نباید فراموش کرد که ایران اسلامی هنوز فرصت و امکان بازیابی و بازآفرینی شرایط امن اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را دارد.
تخیلی که از عقل بالاتر است!
مسعود پیرهادی در رسالت نوشت:
حجت الاسلام حسن روحانی شامگاه شنبه در دیدار با جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر گفت: «بالاترین امتیاز هنرمندان خلاقیت است و این قدرت تخیل از فکر اندیشه و عقل بالاتر است. هنرمندان با این قدرت عجیب و سرمایه تخیل، آثار هنری خود را به جامعه عرضه میکنند.»
جناب رئیسجمهور، حرف دلشان را زدند و حکم به برتری تخیل بر عقل دادند و انصافاً هم قول و فعل ایشان در این زمینه یکی است. این را می شود از تصمیم های سرنوشت سازی که برای کشور و مردم گرفتند تشخیص داد.
عقل میگفت وعده صد روزه دادن اشتباه است، اما تخیلات مؤید دادن این وعده ها بود، اما بعد از آنکه تخیل نتیجه نداد گفتند کسی که وعده ۱۰۰ روزه بدهد عقل ندارد.
عقل میگفت به مذاکره با دشمن، بدبین باش، اما تخیل گفت به مذاکره خوشبین باشید و البته بعد از چند سال انتظار برای چیدن گلابیهای برجام، شد آنچه شد.
عقل گفت دشمن را به دشمنی بگیرید، فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا اما تخیل گفت لبخند بزنید و نتیجه دیپلماسی لبخند را بعد از چند سال فرصت سوزی دیدیم.
عقل گفت با خدا ببندید، اوست قادر مطلق؛ اوست که عزیز و شکست ناپذیر است، ولی تخیل گفت با کدخدا می بندیم قدرت دست اوست. به زعم خودشان با کدخدا بستند و رفیق نیمه راهشان بزرگترین دستاوردشان را پاره کرد.
عقل گفت به تدریج و در فاصلههای طولانی هم دشمن از دشمنی و تحریم دست برنمیدارد، اما تخیل گفت بالمره تحریمها برداشته میشود. حالا اندرخم یک کوچهاند تا نفتشان را بشکه بشکه به این و آن بفروشند، چراکه هنوز سپیده صبح بدون تحریم، نزده است.
اصلاً عقل چیست؟ بگذارید از لسان صادق آل محمد (ع) بخوانیم. از ایشان سؤال شد: «عقل چیست؟» فرمود: عقل آن است که به وسیله آن خدای رحمان پرستش شود و بهشت بهدست آید. راوی گوید، عرض کردم: «پس آنچه معاویه داشت چه بود؟» حضرت فرمود: آن نیرنگ است، آن شیطنت است! آن نمایش عقل را دارد ولی عقل نیست.»تخیل اما خیال پردازی است؛ از واقع، بویی نبرده و شما و مُلک و ملت را به سرمنزل مقصود نمی رساند. شاید اشکال کار ما همینجا بوده که گمان کردیم برای غیرهنرمندان هم این خیال پردازی هانقطه مثبت تلقی میشود. حالا هم بهتر است آقایان خیال پرداز به حرف عقلای کشور که دنبال مذاکره نیستند گوش دهند نه اینکه هنوز بگویند ما اهل مذاکرهایم.